نگاهی به جنبش دانشجویی مشهد(1)


(روایت نقی لطفی از فعالیت دانشجویان مشهد قبل از انقلاب)

مقدمه
جنبش دانشجویی ایران بعد از کودتای 28مرداد 1332 پررنگ‏تر ظاهرشد و با اعتراض و راهپیمایی‏های که ازسوی دانشجویان دانشگاه تهران صورت می‏گرفت، عملاً وارد صحنه مبارزه شد. روز بعد از کودتای 28مرداد دانشگاه تهران شاهد تظاهراتی درحمایت از دکترمصدق(1) بود، متعاقب آن اعتراضات دانشجویان گسترده شد. اولین تظاهرات وسیع به ابتکارنهضت مقاومت ملی(2) در16مهرماه 1332در پی اعتراض دانشجویان به حبس و محاکمه دکترمصدق، دکتر شایان و مهندس رضوی، دانشگاه و مدارس تهران و بازار تعطیل شد. در این راهپیمایی(3) بیش از دو هزار دانشجو به راهپیمایی پرداختند که منجر به درگیری با نیروهای انتظامی و دارودسته اوباش(4) گردید و عده‏ای مجروح شدند.(5)

تب اعتراض به محاکمه دکترمصدق همچنان دردانشگاه تهران ملتهب بود، بنابراین در21آبان 1332مجدداً نهضت مقاومت ملی وحزب توده تظاهرات دیگری را ترتیب دادند که درگیری با نیروهای فرمانداری نظامی و اوباش موجب شد عده‏ای مجروح و دستگیرشوند.(6) به جرأت می‏توان گفت: تبلور مبارزاتی جنبش دانشجویی در16 آذر ماه 1332 بود. روز تاریخی و فراموش‏نشدنی درمبارزات دانشجویی، هم زمان با سفر ریچارد نیکسون معاون وقت رئیس جمهوری آمریکا‏ به تهران از صبح آن روز دانشگاه در محاصره نیروی انتظامی قرارداشت.(7) قبل از ظهر درگیری میان دانشجویان دانشکده‏های حقوق و علوم و مأمورین فرمانداری نظامی واقع شد. در دانشکده حتی به علت ورود یکی از نظامیان در کلاس برای دستگیری دانشجویان معترض، کار به خشونت کشید. دانشجویان از کلاس خارج شدند و به حضور نظامیان اعتراض کردند.(8) در این درگیری بر اثر اصابت گلوله سه نفر از دانشجویان (بزرگ نیا، قندچی و شریعت رضوی) به شهادت رسیدند و عده‏ای نیز زخمی شدند.(9)

بعد از 16 آذر1332روز بعد کلیه دانشجویان دانشگاه تهران و به تبعیت آنها دانشجویان دانشگاه‏های شهرستان‏ها به حالت اعتصاب درآمدند و شاهدان عینی روز هفتم شهدا به یاد دارند دسته‏های گل به وسیله دختران دانشجوحمل می‏شد و دانشجویان با کروات سیاه به طرف امامزاده عبدا... به راه افتادند که پلیس مجدداً با دانشجویان برخورد نمود که عده‏ای مجروح شدند.(10)

تشدید مبارزات دانشجویی بعد از 16 آذرماه 1332 به عنوان دومین حرکت گسترده در جنبش دانشجویی است‏. بنابراین با شرکت نیروهای شهربانی، درگیرهای دانشگاه عملاً دانشجویان حالت انتقام‏گونه‏ای به تحصن وراهپیمایی دست زدند.

نکته قابل توجه بعد از 16 آذرماه 1332 نخست این که جنبش دانشجویی حالت وسیع به خود گرفت و شهرهایی چون تبریز نیز در حمایت از دانشگاه مبارزاتی را در پیش گرفتند. دیگر این که بعد از این واقعه اغلب اعتراض‏های صنفی دانشجویان بادخالت پلیس مواجهه ‏شد و نهایت این که این روز در تاریخ جنبش دانشجویی به عنوان روز دانشجو نامگذاری شد.


با تأسیس دانشگاه پزشکی مشهد در 1328، دانشجویان به عنوان قشر فعال در مقابل کمبودها و مسائل سیاسی عکس‏المعل نشان می‏دادند که این اعتراض‏ها گاه تبدیل به جنبش‏های صنفی و سیاسی می‏شدند. جنبش دانشجویان مشهد ریشه در خواسته‏های صنفی دارد. زیرا نخستین اعتراضات دانشجویی مربوط به کمبودهای آموزشی بوده است. در دهه چهل دانشگاه مشهد تبدیل به کانون مهم و برجسته‏ای در مسائل سیاسی شد و دانشجویان نقش فعالی داشتند. نقی لطفی(11) مدرس بازنشسته دانشکده ادبیات دانشگاه فردوسی مشهد در مصاحبه‏ای مفصل به ابعاد و نتایج جنبش دانشجویی در دانشگاه مشهد پرداخته است که به بخش‏هایی از آن تدوین و منتشرمی شود.

سرآغاز جنبش
از سال 1332 بعد از شکست نهضت ملی مصدق و کودتای 28 مرداد، نیکسون که معاون رئیس جمهور آمریکا بود از ایران دیدن کرد و اتفاقاتی در دانشگاه تهران افتاد که برخی از آن اشخاص ممکن است اهل مشهد هم بوده باشند. دولت در آن زمان آمادگی نداشت که چنین مرکزی مثل تهران بتواند مخالفت‏هایی را آشکار کند که الهام‏بخش و نقطه عطفی در جنبش‏های دانشجویی باشد. دولت ملی سقوط کرد و این اعتراضات دانشجویی یقیناً معنادار بودند و می‏توانستند نشانه این باشند که گروه‏های آگاه جامعه به راه افتاده و وقتی شما روزنامه‏ها و مجلات را نگاه می‏کنید همه از آن به عنوان قیام ملی یاد می‏کنند. وقتی روزنامه‏های اطلاعات و کیهان رو بعد از اون واقعه می‏خوانید حتی مثلاً در خراسان می‏بینی ورق برگشته، یعنی آنها می‏گویند که قیام ملی مصدق رو تبریک می‏گویند. این کودتای 28 مرداد که کودتای سازمان یافته و وابسته به محافل جاسوسی در واقع سرویس انگلیس‏ها و محافل سیای آمریکا‏ صورت پذیرفته بود این رو در داخل یک قیام ملی می‏گویند؛ قیام 28 مرداد.

شما به روزنامه‏های اطلاعات و غیره را که الان دست نخورده است ببینید اصلاً این جور مسائل لوث شده بود و به افکار عمومی هم این جور منتقل کرده بودند و مردم ماهیت مسئله رو تا مدت‏ها نمی دونستند. یعنی نمی دونستند دقیقاً چه اتفاقی افتاده؟ دیدگاه مصدق چی بوده؟ ملی شدن نفت چی بوده؟ اختلافات مصدق و کاشانی چی بوده؟

ولی ماهیتاً موضوع لوث شده بود. پس اگر از این زاویه نگاه کنیم می‏بینیم اتفاقی که افتاده بود کاملاً به هر حال پوشانده شده بود با این مسائل و چیزهای دیگر عرضه شد.

امنیتی شدن جامعه
آگاهی نسبی از موضوع در میان اشخاص فعال سیاسی و حزب توده و جبهه ملی نیروهایی که درگیر این مسئله بودند تا حدودی وجود داشتند در این صورت دانشجویان به این جریانات و به اصطلاح آگاهی که می‏رسیدند متوجه می‏شدند که این دولت یک دولت کودتایی است و یک دولت ملی در ایران ساقط شده، منافع ملی ایران در بستر قراردادهایی نفتی به باد رفته. یقیناً رویکرد امنیتی به مسائل ایران ممکنه از اواسط همین دهه آغاز شده باشد. گروه‏هایی بودند که هنوز قصد ترور داشتند که نشان می‏دهد هنوز جامعه ایران افرادی درونش هستند که متکی‏اند به محافل و یقیناً از حوزه‏هایی از بالا حمایت می‏شدند. با این که آن کارها رو دولت با دستگیر کردن یا کوبیدن این گروه‏هایی که پایگاه مردمی داشتند و در شکلی برتر با خود دولت هماهنگ شده بود و در این مسائل یقیناً اون‏ها به اصطلاح مثل طیب که قبلاً در کودتا دست داشتند حال می‏خواستند برای دولت شاخ و شانه بکشند خط و نشون بکشند و دولت که اون موقع‏ها صلاح نمی‏دید که عرض اندام کنند اون‏ها رو به شدت سرکوب کرد و دولت با تأسیس تشکیلات امنیتی مثل بختیار که در تشکیلات بودند که رئیس سازمان و تشکیلات بودند یقیناً ضرورت امنیتی شدن کشور تشکیل دادند. شاید این روند انقلاب کمونیستی در چین و پیشرفت جنبش کمونیستی در چین و کشورهایی نظیر ایران که دارای مسائل ارضی بودند این فکر رو پیش می‏آورد که شاید کشورهایی که دارای مسائل ارضی هستند و کشورهایی که به اصطلاح مناسبت کشاورزی دارند مستعد گسترش ایدئولوژی به چپ داشته باشند. خصوصاً با تجربه‏ای که از حزب توده در ایران داریم که احزاب چپ رشد کرده بودند مثل حزب توده. دقیقاً دولت به روند امنیتی شدن عموم فکر کرد و اندیشید که این جامعه‏ای است که اکنون تغییر مسیر داده است یعنی معتقد بود که از نفوذ انگلیس در ایران کمی کاسته شود و جایش آمریکا‏ در ایران نفوذ پیدا کند.

حضور ایالات متحده تغییراتی را در ایران ایجاد می‏کرد می‏بایست ساختار اقتصادی مناسب نیازهای ایالات متحده تغییر پیدا می‏کرد در ایران برای انجام چنین تغییراتی نیاز به یک تغییراتی در ساختار دولت بود. این‏ها اون تبادلاتی است که بین شاه پدید آمد و معتقد بود باید اصلاحاتی صورت گیرد. شاه متوجه شد که به خاطر ترس از عموم و ترس از انگلیس نمی تواند مخالفت کند. یقیناً به این نتیجه رسید که باید از کدام سمت بزند یا به سوی ایالات متحده یا به دولت.

این مسائل لازمه امنیتی شدن کشور را به وجود می‏آورد. و تعارضات باعث ایجاد تشکیلات امنیتی بود و ایستادن در مقابل مردم. این آن چیزی بود که بعد از خرداد 42 خود را نشان داد و کشور امنیتی شد. بعد سرکوب مخالفین دولت برای ایجاد جو مناسب نیاز به این تشکیلات پیدا کرد.

تاسیس تشکل‏های دانشجویی
در کشورهای آسیایی مثل چین و ... جنبش‏های دانشجویی موثر بود. البته بیرون از کشور هم جنبش دانشجویی بود ولی اصل این بود که دانشجویان هم متوجه باشند. در خارج از کشور هم جنبش‏های رهایی بخش وسیعی که توسط دانشجویان شکل می‏گرفت در جریان بود؛ مثل کشورهای آمریکا‏ی لاتین. یقیناً در ایران هم چنین تشکیلاتی ممکن بود صورت گیرد. من یقین دارم که از 42 به بعد جنبش‏ها و گروه‏های چریکی ایجاد شدند و بعد «از سال 42 دانشجویان هستند که دست به تشکیلات چریکی و مسلحانه می‏زنند. حرکت‏هایی که در سطح جهان مطرح بود مثل فیدل کاسترو. خطر ایجاد چنین تشکیلاتی در دانشگاه‏ها می‏رفت و دولت می‏ترسید و می‏گفت: باید این‏ها را کنترل کرد.


این جنبش‏ها مقاومتی بودند که توسط نیروهای دانشجویان هدایت می‏شدند. در ایران هم ممکن بود چنین جریاناتی اتفاق بیفتد. برای جلوگیری از پیدایش چنین جنبش‏هایی مراقبت‏های امنیتی ضرورت داشت. بعد از واقعه 1342 شاهد تشکیل سازمان‏های دانشجویی هستیم. قبل از خرداد 42 چنین چیزی وجود ندارد بعد از سال 42، و شکست قیام 15 خرداد می‏بینید که عمدتاً نیروهای دانشجویی هستند که دست به تأسیس سازمان‏ها و تشکیلات می‏زنند که قسمت سازمانی دارد و مشی مسلحانه را دنبال می‏کند. این‏ها ممکن است از امواج جنبش‏های مسلحانه در سطح جهان مؤثر باشد. ممکن است که برگرفته از حرکاتی که کاسترو دنبال می‏کرد باشد و جریاناتی که در سطح جهان در کشورهای آسیایی و آفریقایی و آمریکا‏ی لاتین در جریان بود، جنبش‏های ضد استعماری و ضد امپریالیستی باعث شد که نیروهای مردمی از چنین سازمان‏هایی باشند. خطر ایجاد چنین سازمان‏هایی در دانشگاه‏ها نیز می‏رفت به این دلیل دولت به تشکیلات امنیتی روی آورد چون به دانشگاه‏ها حساس بود؛ یعنی از زاویه کاری که آنها انجام می‏دادند این یک صورت بود که می‏بایست دانشگاه‏ها را کنترل کنیم. چون دانشگاه محل فکر است و دانشجویان اندیشه پرداز هستند و فکر می‏کنند و مسائل را زود درک می‏کنند که سیستم چیست، حکومت چیست؟ چه پایگاهی دارد و متوجه تضادهای طبقاتی و رشد مثلاً نابرابری‏های اجتماعی می‏شوند. چه کار می‏شود کرد ولی در توسعه اجتماعی‏شان، که دانشجویان به هر حال فعال، در راه‏هایی گام برمی‏داشتند که منجر به تأسیس این سازمان‏ها می‏شد و دانشگاه‏ها محلی برای گسترش این نوع فعالیت‏ها بودند. به این دلیل ساواک و تشکیلات امنیتی رویکرد بسیار جدی نسبت به دانشگاه‏ها داشت.

دانشگاه مشهد
دانشگاه مشهد هم که جدای از دانشگاه‏های کشور نبود. همه این حرکات از دانشگاه تهران کلاً فنی مهندسی، پلی تکنیک و این‏ها شروع شد ولی این طور نبود که در مشهد این جور مشکل خواستار نداشته باشد. وقتی که ما به دانشگاه آمدیم سال اولی که مشغول تحصیل بودیم، اولین اعتصاب دانشجویان در سلف سرویس انجام شد. اعتراض صنفی بود، چون دانشجویانی که دارای سن‏های بالا بودند، پیشینه بیشتری داشتند، سابقه بیشتری داشتند، نسبت به آن غذاها، اعتراض بیشتری داشتند. دلیلش این بود که به هر حال از زمان ورود ما به دانشکده گارد مخصوص نبود. اما بعد از آن اعتصاب گارد مخصوص ایجاد شد. لذا گروه‏هایی را حذف کرده بودند مثلاً 5-6 نفر را. 5-6 نفر از ادبیات بودند ولی سلف سرویس مال دانشگاه بود یعنی از دانشکده‏های دیگه بودند ولی تعدادی از ادبیات بودند. یک روز پرویز خرسند به ما گفت: بیائید برویم بچه‏های شما چلوکباب بخورن ما رفتیم. اونجا آب خنک خوردیم. ساعت 4 بود حرکت کردیم ولی یک دفعه دیدیم سلف سرویس و بشقاب و کاسه و چنگال و همه رفته هوا و همه داغون شد و بعد این موضوع نشون داد می‏خوام بگم که جواب مثبت بود؛ یعنی این که مسئول سلف سرویس عوض شد. غذاها تنوع پیدا کرد و قیمت غذاها خوب شد. ولی هنگام ظهر بود که علم آمد از سلف سرویس بازدید کنه. جلو در ورودی سلف سرویس دانشجویان صف کشیده بودند. از ماشین که پیاده شد 2 تا موتور سوار پشت اون از روی خط آمدند توی سلف سرویس از در ورودی، بین داخل و خارج، اومد با 20 نفر از اونها دست داد و پرسید، که شماها دانشجوی الهیات هستید؟ وضع غذا چه طوره؟ وضع سلف سرویس چه طوره؟ اون گفت والاحضرت شهناز به من دستور داده به وضعیت دانشجویان رسیدگی کنم. به هر حال این چند روز همکاری دانشجویان مشهد خوب بوده. این که گفت معنی‏اش این بود که بعد از این به هم ریختن، به فکر بازدید افتاده‏اند.


دانشگاه پزشکی
دانشجویان دیگر دانشکده‏ها از ادبیات جلوتر بودند؛ دانشکده علوم و خصوصاً پزشکی. ادبیات به تدریج به صحنه آمد. اما از وقتی شریعتی آمد و موضوع شریعتی حساسیت برانگیز شد دانشکده ادبیات رویکردی پیدا کرد که ریشه آن معیری بود. او تاریخ بیزانس درس می‏داد و می‏گفت بچه‏ها بخوانند. سر کلاس آقایی خندید و معیری گفت برو بیرون. این آقا خیلی آهسته داشت بیرون می‏رفت که معیری عصبانی شد گفت چرا تند نمی‏روی؟ این آقا گفت: زر زیادی نزن. معیری در آن لحظه نفهمید چی گفته وقتی رفت بیرون متوجه حرف او شد. معیری رفت تو سالن دنبال آقا ما نمی‏دونیم چه اتفاقی افتاد بعد فهمیدیم که او به دانشجو از پشت سر مشت زده. این باعث شد کلاس و دانشکده تعطیل شود. اعتصاب دانشجویان آغاز شد و اساتید جلسه گذاشتند. آن زمان ریاست با دکتر غلامحسین یوسفی بود و دکتر جلال متینی که رئیس اصلی بود خارج بود. اساتید جمع شدند و گفتند به اساتید توهین شده. البته این بهانه‏ای بود برای دانشجویان که طالب شریعتی بودند که این درس را بدهد درست است که این درس، درس شریعتی نبود یک خانم دیگر آمد از آمریکا‏ که این درس را بدهد. ولی تمایل به شریعتی وجود داشت. از زمانی که دانشکده ادبیات این حرکت را کرد تقریباً از 50 تا 60 نفر بچه‏ها ساواک نصف آنها را احضار کرده بود. به همین دلیل حالا که شریعتی در کلاس‏ها درس «تشیع علوی و صفوی» و خیلی چیزها را مطرح می‏کرد از ساواک مشهد خارج شد و به ساواک تهران کشیده شد. این سیاسی شدن بود که شکل جدید به خود گرفت. همان طور که شریعتی با دانشجویان همراه بود، جو دانشکده رو به سیاسی شدن می‏رفت.


دکتر شریعتی
شریعتی در آنجا دانشجو بود و شاگرد اول رشته ادبیات بود و بورس داشت به فرانسه رفته بود و یک سال هم تدریس می‏کرد در دبیرستان. او استخدام آموزش و پرورش بود و دیپلم ناقص بود. بعد دوباره خوانده بود و لیسانس گرفته و رفته بود خارج و برگشته بود. دیگر نمی توانست استخدام شود و این‏ها می‏گفتند که می‏خواهند او را به عنوان استاد استخدام کنند. یک نفر که دوبار استخدام نمی‏شد مگر از آموزش و پرورش استعفا دهد. از طرفی باید کسی که استاد دانشگاه می‏شد تحصیلات پیوسته داشته باشد که شریعتی نداشت. لیسانس ادبیات داشت دکترای شرح حال مقدسین. بعدها که شریعتی برای سیستم مشکل‏ساز شد گفتند که باید شریعتی خدمت برود. در صورتی که کسی که دیپلم داشت و معلم بود احتیاج به خدمت نداشت و این‏ها مسائلی بود که برای شریعتی پیش آمد. جنبش دانشجویی محدود به این برنامه نبود و در سطح کشور بود و دانشگاه کشور به تئوری‏های مائوئیستی گرایش نشان می‏داد و بعد از سرکوب حزب توده این گرایش‏ها کم شد و تا سال 39 هیچ نقشی در تحولات ایران ایفا نکرد. از دهه 40 و بعد از انقلاب کمونیستی چین دانشجویان ما به چین توجه کردند و این مسأله که زردها چرا سرخ شدند. این‏ها از مائوئیسم نشأت می‏گرفت. بعد این جنبش‏های چریکی صورت می‏گرفت و دولت با آنها مقابله می‏کرد و چند نفری در این زمان از دانشکده ادبیات اعدام کردند. با توجه به روزنامه‏ها می‏توانید اسم آنها و تعداد و نوع جنبش‏ها را پیدا کنید که در دهه 50 بودند و تعدادی از آنها دوستان و هم کلاسی‏های ما بودند.

عمیقاً شریعتی تحریکات صوری نداشت او به گونه دیگری می‏اندیشید. او اعتقاد داشت که ابتدا باید فکر را پرورش داد، آگاهی داد، تا آگاهی پیش نیاید قیام مسلحانه فایده ندارد. باید یک آگاهی جمعی پدیدار شود تا افراد بتوانند به عنوان دسته‏های پیش قراول حرکت کنند. آگاهی عمومی و پشتوانه مردمی باید باشد وگرنه به صورت حرکت و قیام فردی باقی می‏ماند.


معمولاً کلاس‏هایش شلوغ بود. او با بقیه رشته‏ها هم درس داشت؛ مثل ادبیات، ولی بیشتر با تاریخ درس داشت به همین دلیل بیشتر مستمعین بچه‏های تاریخ بودند. چون بحث‏هایش جامعیت داشت و جذاب بود باعث می‏شد بقیه دانشجویان هم شرکت کنند کلاس‏هایش شلوغ بود. چه بسا خود بچه‏های تاریخ کم می‏آمدند چون بحث‏های سنگین او را نمی‏فهمیدند حتی در بیرون دانشکده هم می‏آمدند مثلاً یک بار خانمی آمده بود که با او مناظره کند که دکتر گفت الان وقت مناسبی نیست.

حزب توده
در آن زمان دانشجویان مرام و مسلک مخصوص خود را داشتند و دو دسته بودند. یک دسته باطنی بودند که از درون فقط خود را درست می‏کردند مثل تشکیلات چریکی و بعضی‏ها توده‏ای بودند. دانشجویان توده‏ای تا زمان 57 و 58 هم بودند، به طور سنتی. یا خانواده‏شان هم توده‏ای بودند یا خود به این نتیجه رسیده بودند ولی فعالیت خاصی نداشتند و بیشتر سازمان‏های چریکی، فعالیت داشتند آن دو گروه فعالیت داشتند. که دست به اقدامات تروری می‏زدند، ولی حزب توده این خصوصیات را نداشت.

فضا از سال 46 به سوی امنیتی شدن پیش می‏رفت و به دانشجویان فشارهایی آورده می‏شد و تا سال 48 این فشار کاملاً محسوس بود. در آن زمان روسای دانشگاه‏ها هم تغییر می‏کرد. در زمان دکتر احمد علی رجایی که رئیس بود دانشجویان باید شهریه می‏دادند در صورتی که تا حالا دانشجویان وام می‏گرفتند و این باعث شد که رجایی نتواند تحمل کند و متینی رئیس شد.

دکتر رجایی می‏گفت در هشت سر رامسر می‏نشینند آب خنک می‏خورند برای مشهد قانون تعیین می‏کنند. چون دانشکده تعطیل شده بود و بچه‏ها پول نداشتند و او نمی‏خواست با دولت همراهی کند. در نتیجه خود با تضمینهایی دانشجویان را ثبت نام کرد و این باعث تحریک شدن شد و دولت این‏ها را به نفع دانشکده نمی دانست.


دانشجویان و انتخابات
انتخابات برای دانشجویان که اعتقادی به سیستم نداشتند مشکل ساز بود. آنها اعتقادی به سیستم نداشتند نگرش سازمان‏ها، نگرش براندازی بود. دانشجویان با روش‏های استبدادی که با هویدا شروع شده بود و داشت اوج می‏گرفت شدیداً مخالف بودند و چهره‏های ضداستعماری و استبدادی را دنبال می‏کردند. حالا چه آنهایی که اقدام عملی می‏کردند چه نه، ولی فی نفسه مخالف بودند.


دانشجویان فعالیت‏های خاصی برای مجلس و نمایندگانش نمی‏کردند چون مجلس را و حکومت را تشریفاتی می‏دانستند که زیر نظر آمریکا‏ بود و حکومتی که توسط کودتا سرکار است و مشروعیتی ندارد و امتیازاتی که به آمریکا‏ داده مثل کاپیتولاسیون و امتیازات نفتی و با توقیف روزنامه‏ها و مطبوعات مشغول سرکوب تحرکات دانشجویان است این حکومت سیستمی نیست که دانشجویان نمایندگانش را حمایت کنند و با انتخابات موافقتی نداشتند. خصوصاً بعد از حزب رستاخیز که هر کس در این حزب نباشد پاسپورتش حاضر است و باید از این کشور برود. از زمان مصدق به این سو دولت در انتخابات مجلس دقت بیشتری می‏کرد. نهایتاً این نمایندگان که با حرکات فرمایشی و نمایشی روی کار می‏آمدند نمی‏توانستند کاری انجام دهند.

دانشجویان و شریعتی
اصولاً استاد شریعتی با ساعت‏ها پیش نمی‏رفت و نظم آکادمیک را رعایت نمی‏کرد شاید ساعت 8 کلاس داشت ممکن بود 5/9 بیاید. نه همیشه ولی عموماً چون شب دیر می‏خوابید و تا صبح مطالعه می‏کرد ساعت 5/9 می‏آمد و می‏خواست تا 10 به بعد هم درس بدهد که با درس کلاس بعد برخورد می‏کرد. اگر می‏خواست ادامه دهد استاد بعدی کلاس نمی‏توانست داشته باشد و این مشکل‏ساز بود. مضاف بر این از رشته‏های دیگر هم سر کلاس او می‏آمدند و این استادان دیگر را دچار حب و بغض می‏کرد. آنها به صورت ایدئولوژیک با شریعتی مخالفت نمی‏کردند و رئیس دانشکده که تابع دولت بود باید رعایت می‏کرد این‏ها را بعضی‏ها به این دلیل که شریعتی برای دانشکده مشکل درست می‏کرد از او ناراحت بودند. و حتی این استاد مقررات را رعایت نمی‏کرد رئیس دانشکده و آموزش را هم دچار مشکل می‏کرد و آنها ناراضی بودند. شریعتی یک فرد نرمال نبود و نظم آکادمیک را جدی نمی‏گرفت. حتی حاضر غایب نمی‏کرد و به این مسئله اعتقادی نداشت اما دانشکده به این مسائل حساسیت داشت.


اما بعضی از استادان به خاطر توجه دانشجویان به شریعتی ناراحت بودند، پس مخالف ایدئولوژی نبودند. ولی در مورد دانشجویان موضوع فرق می‏کرد. دانشجویانی بودند که حرف‏های او را نمی پسندیدند و قبول نداشتند معتقد بودند که مذهب چه معنی دارد؟ صحبت‏های او از ایدئولوژی چپ و غیره و مارکسیسم و سوسیالیسم و اسلام باعث می‏شد که دانشجویان بگویند او استاد تاریخ است چرا این بحث‏ها را پیش می‏کشد؟ تاریخ باید درس بدهد نه تشیع نه تفکرات دینی. او درس تاریخ را به تبلیغ دینی نزدیک کرده بود که باعث ناراحتی دانشجویان شده بود که می‏گفتند اسلام دیگر کم رنگ شده و جایگاه خود را از دست داده و نقش و تأثیری ندارد. پس چرا از اسلام می‏گوید؟ شریعتی می‏گفت من این‏ها را می‏گویم هر کس انتقادی دارد بگوید یا من قانع می‏شوم یا قانع می‏کنم و می‏گویم فلان کتاب‏ها را مطالعه کند. حتی می‏گفت من حرف خودم را می‏زنم آنها هم حرف خود را بزنند و این‏ها باعث می‏شد شریعتی را عناونی بدهند نه تنها رشته ما بلکه رشته‏های دیگر مثلاً می‏گفتند شریعتی فلان است یا القاب دیگه که جای گفتن آن نیست. همه هم می‏دانستند که این القاب را دارد و دکتر یا مقابله می‏کرد یا چیزی نمی‏گفت ولی این افراد در اقلیت بودند و اکثراً او را قبول داشتند و می‏پسندیدند.

... ادامه دارد


۱ - ضیاء طریقی، ابوالحسن، سازمان دانشجویان دانشگاه تهران، نگاهی دیگر به پیشینه مبارزات دانشجویی در ایران 1320-1332، (تهران، شیرازه، 1378)، ص218.
۲ - کریمیان، علیرضا، جنبش دانشجویی در ایران، (تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی ،1381)،ص139.
۳ - همان منبع پیشین، ص139.
۴ - به اهتمام مقصودی، مجتبی، تحولات سیاسی اجتماعی ایران57-1320، (تهران، روزبه،1380)، ص155.
۵ - کریمیان، علیرضا، جنبش دانشجویی در ایران، ص218.
۶ - مقصودی، مجتبی، تحولات سیاسی اجتماعی ایران57-1320، ص155.
۷ - ضیاء طریقی، ابوالحسن، سازمان دانشجویان دانشگاه تهران، نگاهی دیگر به پیشینه مبارزات دانشجویی در ایران 1320-1332، ص218.
۸ - مقصودی، مجتبی، تحولات سیاسی اجتماعی ایران57-1320، ص156.
۹ - منصوری، جواد، تاریخ قیام پانزده خرداد به روایت اسناد، (تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی،1377)، ص39.
۱۰ - ضیاء طریقی، ابوالحسن، سازمان دانشجویان دانشگاه تهران، ص219.
۱۱ - نقی لطفی مدرس بازنشسته دانشکده ادبیات دانشگاه فردوسی مشهد. وی از شاگردان دکتر شریعتی است و تا کنون کتاب‏هایی را تألیف و ترجمه نموده است که عبارتند از: صربستان بوسنی و هرزگوین در گذر تاریخ، تاریخ تفکر اسلامی در هند، تاریخ سیسیل در دوره اسلامی، از سارایوو تا پتسدام، تاریخ تحولات اروپا از آغاز جنگ جهانی اول تا پایان جنگ جهانی دوم.

غلامرضا آذری خاکستر



 
تعداد بازدید: 4407


نظر شما

 
نام:
ایمیل:
نظر:
 

اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 124

شبِ عملیات فتح‌المبین فرا رسید. حمله ساعت دوازده آغاز شد. مزدوران اردنی، مصری، سودانی و... را جایگزین واحد ما کردند و ما بلافاصله به خط مقدم آمدیم. این مزدورها کینه عجیبی از نیروهای شما داشتند. امکان نداشت اسیری را زنده بگذارند. تا ساعت سه بعد از نیمه‌شب حمله‌ای روی موضع ما نبود ولی از موضع دیگر صدای توپ و خمپاره به شدت شنیده می‌شد. ساعت سه صدای تیراندازی و الله‌اکبر بلند شد.