آموزش تاریخ، آموزش زندگی است

دکتر رضا شعبانی(دکتر رضا شعبانی)


به گمانم رسید که «آموزش تاریخ» را از تجارب زندگی معلمی خود آغاز کنم که تاکنون بیش از 50 سال بدان پرداخته ام. قریب مهرماه 1338 بود که پس از فراغت از دانشسرای عالی (1338 ـ 1335) به شهرستان شهرکرد رفتم که هنوز رابطه ی خود را با اصفهان قطع نکرده بود و اداره ی فرهنگ چهارمحال و بختیاری ضمیمه ی شهر بزرگ و تاریخی اصفهان بود. از نوادر اتفاقات، در دنیای کم تحرک آن روز، یکی هم این بود که به فاصله ی کمی، به اداره ی کل آموزش و پرورش چهارمحال و بختیاری مبدل شد. در دو دبیرستان پهلوی و محمدرضاشاه، درس تاریخ در کنار جغرافیا و تعلیمات اجتماعی به بنده سپرده شد که از کلاس اول تا پنجم ریاضی و طبیعی، قریب یک ساعت در هفته به تدریس در کلاس های مربوطه بپردازم. دبیر محترمی که پیش از من و در طی سال ها، بر این مهم اشتغال داشت، شخص معمّری بود که دفتردار یکی از دبیرستان ها هم بود و تحصیلاتش به ششم ابتدایی منتهی می شد. تعجبی هم در کار نبود. در یک فرمانداری کل، آن هم با عرض و طول وسیع آن، شش نفر لیسانسیه در رشته های مختلف درسی حضور داشتند که یکی از آن ها هم رئیس فرهنگ یا آموزش و پرورش شهرکرد بود که چندان وقت و رغبت آموزش تاریخ و جغرافیا نداشت و بالطبع با ورود من، کلاس های درسش را نیز به تازه وارد واگذار کرد. چیزی که در بدایت حال به چشم همه می خورد، مغفول ماندن دروس مذکور، در حد نادیده انگاشتن آن ها بود. دربرابر دروس اصلی و عمده ی ریاضی، فیزیک، شیمی، زیست شناسی و امثال آن ها، که هم ّو غم عمده ی مسئولان دانش آموزان را تشکیل می داد، بی اعتنایی به دروسی که فرعی تلقی می شدند، اعجاب کسی را برنمی انگیخت و برعکس این دروس در کنار «خط» و «نقاشی» و احیاناً «انشاء و املا» در فقره ی موضوعاتی بودند که به کار کسب نمره ی بهتر دانش آموزان و بالا رفتن معدل کلاس آنان می آمدند و بُعدی نیز درمیان نبود که چرا باید وقت عزیز بچه ها را از مسائل کاملاً جدی به اموری معطوف کرد که برای کسی فایده ای نداشت. بی هیچ مجامله ای بگویم که ورود منِ بیست و یک ساله که قسمت عمده ی زندگی خود را تا آن روز در تهران و بهترین مراکز تحصیلی آن گذرانیده بودم، و نه تنها رشته ی تاریخ را به میل و رضای کامل انتخاب کرده بودم، که به واسطه ی عشق عظیم و بی حدوحصر به میهن و ملتم، که تا ابد سرمایه ی اساسی زندگیم خواهد بود، به رشته ی خود همانند غایت القصوی حیات علمیم نگاه می کردم، حادثه ای تصور می شد. من نه برای خودنمایی، آن شهر و مردم فقیرش را انتخاب کرده بودم، بلکه اساساً بر این نظر بودم تا درمیان همه ی مراکزی که می توانستند لیسانسیه ی دانشسرای عالی را جلب کنند، نقطه ای را برگزینم که کمتر کسی بدانجا برود و یا حتی اسمش را شنیده باشد! چون تا سال های بعد نیز که با دیار مقدس مزبور رابطه داشتم، سکنه  ی اصلی، ولایت خود را «دهکرد» می نامیدند و هنگامی نیز که سخن از رفت و آمد به «شهر» بود، اصفهان را، که به حق، کانون فرهنگی و پایتخت علمی و فنی ایران شمرده می شود، مدنظر قرار می دادند. چنین شد که دانش آموزان اکثراً کم بضاعت، ژنده پوش، ولی بااستعداد و شایسته ی تعریف همه ی عمر خود را در آن دیار پیدا کردم و به شرحی که می آید، فعالیت های آموزشی و پژوهشی خود را با آنان و در کنارشان آغاز نمودم. درابتدای هرکلاسی که وارد می شدم، از ماهیت تاریخ به عنوان یک علم صحبت می کردم. جایگاه آن را در بین سایر علوم انسانی و اجتماعی نشان می دادم. اهمیت هویت سازی و الگوآفرینی آن را در عرصه های مختلف بیان می داشتم و این که چرا ملل بزرگ جهان همان هایند که گذشته ی خود را خوب می شناسند و اهمیت الگوسازی از شخصیت های نامدار وطن را برای ارائه ی تصویر واقعی کلّ مقدسی که «ملت» خوانده می شود و در کنار دو عنصر ثابت و پایدار و متبرک دیگری که «میهن» و «دولت» نامیده می شوند، وظیفه ی ارائه ی تصویر راستین جوامع بشری را برعهده می گیرند. مثال های بارزی از زنان و مردان بزرگ تاریخ ملت خود می آوردم که هوشیاری تاریخی و مسئولیت شناسی به موقع آنان باعث شده بود تا در ادوار سخت و تلخ و تاریک، عنصر مقاوم ایرانی، اهمیت «ماندگاری» خود را دریابد و از کام آن  همه شرنگ که بیدادگران زمان به حلقومش می ریختند، سالم و سرزنده و استوار باقی بماند. به شاگردان می گفتم هم امروز تأکید می کنم که درمیان همه ی مواضیع درسی، تنها تاریخ است که چهره  ی ملت ها را می شناساند و وظیفه ی بزرگ ترسیم کارنامه ی خوب و بد مردان و زنان روزگار را بر عهده دارد.باید دقیق بود و بی  حب و بغض به شناخت احوال انسان ها پرداخت؛ نقاط قوت و ضعف جوامع بشری را تشخیص داد و با ذکر مصائب و محنی که ضروری همه ی زندگانی هاست، به برجسته کردن معالی و محاسن هر قوم نظر کرد و در احیای غرور و سرزندگی ملی، به جد تمام کوشید. در یک سخن آن که، انسان تا خود را نشناسد و خودش را نپذیرد و خودش نباشد، راه به جایی نمی برد.این تعالیم البته مربوط به یکی دو جلسه ی اول هر کلاس بود که بدان پای می نهادم. در جلسات بعد، کوشیدم به کار بسیار مهم دیگری بپردازم که از آن روز تاکنون، نصب العین حیات محدود و مختصر من است و باور دارم که اگر به این نکته ی خاص اعتنای کافی نشود، آموزش تاریخ جایگاه شایسته ی خود را در ذهن نوجوانان و جوانان باز نخواهد کرد. کلاس های درس معمولاً بین سی تا چهل نفر دانش آموز داشت که آن ها را بسته به توانایی هایشان به گروه های هشت تا ده نفره تقسیم کردم. به دانش آموزان تفهیم شد که نیمی از نمره ی درس آنان را کارهای تحقیقاتی شان دربرمی گیرد. این است که درکنار مطالعه ی کتاب و منابع درسی، باید در یکی از موضوعات خاص پیشنهادی خودشان مشارکت جویند.هرکدام به طور فردی مسئولیتی بر عهده گیرند و در جمع و زیرنظر سرگروهی که با صوابدید خودشان انتخاب می شد، کار مشترکی عرضه کنند. ازآن جاکه درس ها حول سه موضوع تاریخ، جغرافیا و علوم اجتماعی شکل می گرفت، مضامینی از این قبیل به هر کلاس و گروه پیشنهاد می شد و علاقمندان به هر مسأله، در همان زمینه ی خاص خویش به کار و همکاری می پرداختند: 1. جمعیت شهرکرد، براساس سن، جنس و اشتغال. ازآن جا که برخی از دانش آموزان از روستاهای دوردست می آمدند، لامحاله موضوع موردعلاقه ی خود را نیز از محیط و مسکن مألوف برمی گزیدند؛ 2. محصولات صیفی و شتوی منطقه به نسبت مقدار و جنس در محل و مرکز برگزیده؛ 3. طبقه بندی مشاغل شهری و روستایی، حدود درآمدها و هزینه ها؛ 4. نوع تغذیه و میزان مصرف اجناس مختلف، همراه با سرانه ی خانواده؛ 5. گروه ها و دسته ها و خویشان (براساس بررسی هسته ی خانواده، تعداد مردان و زنان و بچه ها و سنین آن ها)؛ 6. آداب و رسوم اجتماعی (جشن ها، عزاداری ها، نحوه ی ازدواج و برگزاری تدارکات عروسی و نیز سن دختران و پسرانی که زندگی مشترک را آغاز می کردند؛ تک همسری و چندهمسری)؛ 7. تعداد دام ها و حیوانات و طیور و مانند آن و نحوه ی نگاهداری آن ها؛ 8. تقسیم بندی جماعات عشایری و روستایی و شهری براساس نوع زندگی، تحرکات اجتماعی، ییلاق و قشلاق دسته ها؛ 9. روابط و مراودات انسانی در ایل بختیاری (جایگاه خوانین، کلانتران، کدخداها و سران خانوار) با تأکید بر نوع معاش و حدود درآمدها و هزینه های اصلی؛ 10. مسائل خاص اقتصادی که ناشی از درآمد و هزینه  ی هر خانوار شهری، روستایی و عشایری است؛ 11. بررسی علل و موجبات دوستی ها و دشمنی های میان گروه ها و اقشار اجتماعی منطقه، خاصه عشایر؛ 12. سوادآموزی و نحوه ی آن با تکیه بر درصد درس خوانده های سبک قدیم (مکتب خانه ای) و جدید (مدارس)؛ 13. اخلاقیات عمومی (شایست  ها و ناشایست ها) و همانندی آن ها؛ 14. حدود خویشاوندی ها (در شهرکرد خاندان های متشخصی مانند ریاحی، کمالی، دهکردی، کوهی و...) بودند که قطعاً هم اکنون هم هستند و هرکدام در قالب های اجتماعی مخصوص زندگی می کنند و با خصوصیات رفتاری و کرداری بالنسبه متمایزی شناخته می-شوند. آن چه که ذکر شد، به واقع مشتی از خروار است.دانش آموزان سخت کوش و منضبط منطقه، خود به ارائه  ی مسائل متعددی می پرداختند و پیشنهادهای گوناگونی می دادند، که امروز بعد از قریب 50 سال که از آن روزگار می گذرد، دفترهای پژوهشی شان در کنار صدها و شاید چندهزار کار تحقیقاتی دانشجویان دانشگاهی من در اصفهان، تهران و...در کتاب خانه وجود دارد و با شعفی آکنده از لذت واقعی به فعالیت های خالصانه شان می-نگرم و اسامی نازنینشان را دوباره خوانی و مرور می کنم. به این ترتیب، انقلابی کوچک در نحوه ی تدریس دروس اجتماعی، خاصه تاریخ شکل گرفت و شوق و ذوق نوجوانانی که در قراء و مناطق اطراف، به ایفای نقش علمی می پرداختند، تمامی شهری را که شاید آن روز کمی بیش از 20 هزار نفر ساکن داشت، به خود مشغول ساخت. درس هایی را که اصلاً به حساب نمی آمدند و معلمانی که ابداً اهمیتی به آن ها نمی دادند، مشغله ی عمومی اهل مدرسه شد.هر گروه که کارش پایان می یافت، دستاوردهای خود را همراه با عکس و نقشه و آمار، ابتدا در کلاس برای هم کلاسی های خود و سپس در ساحت دبیرستان، برای آگاهی دیگران به نمایش می گذاشتند. نمایندگانی از هر گروه مسئول ادای توضیح و نحوه ی گردآوری و تنظیم دفترچه ی خاص خود بودند و اهتمامی شایسته برای رقابت با یکدیگر و دیگر گروه های مدرسه و دوره های تحصیلی (سیکل اول و سیکل دوم) به کار می بردند. کوتاه سخن این که کار به جایی کشید که اهمیت و اعتبار دروس مورداشاره در سطح وسیعی به بحث و فحص گذاشته شد. دبیران محترمی که در رشته های موردنظر عموم شأن و اعتباری به هم رسانیده بودند، شروع به نجوا کردند و پنهان و آشکار به کارشکنی و جعل اخبار کودکانه پرداختند. حرف هایی از این دست به کرّات به گوش خودم می رسید: ـ بچه ها را به کلی از کارهای اصلی بازداشته اند.این ها به جای خواند ریاضی و فیزیک، به تاریخ و جغرافیا روی آورده اند، افسوس! ـ هیچ معلوم نیست که کارهایی از این دست به چه درد می خورد؟ آخر به کسی چه مربوط است که سن ازدواج در شهر و روستای ما و ایلات و عشای چقدر است؟ این گونه کارها جز اتلاف وقت بچه های بیچاره، چه معنایی دارد؟ ـ این شخص (کنایه از بنده ی شرمنده ی ناچیز) نوجوانان ما را به بیراهه می برد. هیچ معلوم است که وقتی ده نفر بچه ده ـ پانزده ساله به بیابان و خیابان می روند، چه می کنند؟ و یا وقتی که می خواهند اطلاعاتی کسب کنند، چه مابه ازایی و چگونه باید پرداخت کنند؟ این کارها یقیناً مایه ی تباهی است و مناسبات اجتماعی را به هم می زند. ـ این جوانی که تازه از دانشسرای عالی به این شهر آمده است، سخت جویای نام و شهرت است. می خواهد سری درمیان سرها دربیاورد و امروز یا فردا مقامی اداری و منزلتی عمومی کسب کند.از این شخص باید پرهیز کرد و هرطور شده وسائل عزیمت او را فراهم نمود. در این قسمت شاید پربی ربط هم نمی گفتند. چون به فاصله ی کمی (کمتر از یک سال) مسئولیت دانشسرای عشایری شهرکرد را به من سپردند و آن قدر هم حرف های ریزودرشت به خوردم دادند که دو سال دیگر بیش نتوانستم در شهر موردعلاقه ام بمانم و در آغاز مهرماه 1341 به اصفهان و دانشکده ی ادبیات و علوم انسانی آن منتقل شدم! و اما شاگردانم که مزه ی غرور علمی و ارزشمندی تاریخ را چشیده بودند، از آن هنگام تا امروز، هیچ گاه مرا رها نکرده اند.در تمامی پنج سالی که در دانشگاه اصفهان، به همین سبک و سیاق به تدریس تاریخ و فرهنگ و تمدن ایران به تمامی دانشجویان رشته های مختلف پرداختم، ارتباط انسانی بسیار معقول و شریف و دل چسبی بین آن ها و من برقرار بود که به واسطه ی شوق و ارادتی که به رشته ی خود دارم، مایه ی مباهات و دل خوشی عمیق من است. بعدها دانستم که گروهی از شاگردان سابقم می خواستند جدیت و دلسوزی من به کارم را واسطه ای برای واگذاری مسئولیت شهرداری شهرکرد به این بی مقدار قرار دهند که بداهه معذور بودم و انشاءالله معفو واقع شده ام. و اما آن ها که آموزش علمی تاریخ را با تکیه بر عمل تجربه می کردند، مکرر یادآوریم کرده اند که: ـ از تاریخ تعریف تازه ای می شنیدند؛ ـ تاریخ را به عینه لمس می کردند و خود در نگارش فصولی که مربوط به حیات اجتماعی بخشی فعال از سکنه ی سرزمین خدایی مان، نقشی چشمگیر به عهده داشتند؛ ـ به پاکی و درستی روش هایی که معلم تازه به کار می برد، اعتقاد داشتند و بر بی نظری و بی غرضی او و کسان دیگری که عاشق کسب و کار خود بودند، اطمینان یافتند؛ ـ و این که اگر به رشته های دیگری رو آوردند و پزشکان نامدار و مهندسان عالی مقداری ازمیانشان برخواست، تاریخ زندگی خود و مردم و ملت بزرگشان را هم آموختند و به جایگاه بلند ایرانی تاریخ ساز و فرهنگ آفرین و متمدن در عرضه ی دادوستدهای بی پایان علوم و فنون جوامع بشری درک کردند. ولی در زمینه ی آموزش تاریخ به دانشجویان دانشگاهی در سطوح مختلف لیسانس، فوق لیسانس و دکتری چگونه پرداخته ام، موضوع دیگری است که طبعاً در عرصه ی این صفحات نمی گنجد و باید به فرصت دیگری موکول گردد. لزوم بومی گرایی در آموزش تاریخ دکتر منصوره اتحادیه استاد بازنشسته تاریخ دانشگاه تهران کتاب ماه: خانم دکتر اتحادیه، بفرمایید که نظام آموزشی تاریخ را در دانشگاه های ایران چگونه ارزیابی می کنید؟ دکتر اتحادیه: به نظر من باید تفکیکی بین گذشته و حال از این نظر صورت گیرد و منظور من قبل از انقلاب و پس از انقلاب اسلامی است. از نظر سرفصل ها و برنامه ها البته باید بگویم تغییری وجود نداشته است. وقتی ما فقط تاریخ ایران را تدریس می کنیم، با شرایط خاص خود، روال عادی بر تقسیم بندی دروس و واحدها براساس سلسله ها و دوره های مختلف تاریخ ایران است. از این نظر تغییر زیادی پیدا نشده و به نظر تغییر زیادی هم نمی تواند بیابد. اما به نظر من مهم ترین مسأله ای که همیشه هم در مورد آن بحث شده، اما هرگز به عمل درنیامده است، این است که ما چندان با زمان و موقعیت پیش نمی رویم. ما یک برنامه مشخص و واحد برای سرتاسر ایران داریم. به عنوان مثال، در فلان شهرستان که کتاب خانه ها و امکانات پژوهشی مانند تهران ندارد، همان برنامه ای تدریس می شود که در تهران یا اصفهان و مشهد. به نظر من برنامه نباید سراسری باشد. باید ضعف ها و قوت های هر نقطه از ایران را شناسایی کرد و مطابق با آن، برنامه تدوین نمود. مثلاً در دانشگاهی مانند شیراز که دارای قدمت و نیز اساتید باتجربه و ناموری است، و نیز مکان های باستانی زیادی دارد، باستان شناسی بهتر می تواند تدریس شود تا مازندران که چندان آثار تاریخی باستانی ندارد. و در مازندران می توان امکانات بومی دیگری را در نظر گرفت. کتاب ماه: اگر این تفاوتی که شما می فرمایید ایجاد شود، مشکلی در پذیرش دوره های تحصیلات تکمیلی برای دانشجویان شهرستان های دیگر پیش نمی آید؟ یعنی مثلاً چون دانشجوی دانشگاه مازندران تاریخ ایران باستان به عمق یک دانشجوی تهرانی یا شیرازی نمی خواند، به راحتی نمی  تواند در دوره های تحصیلات تکمیلی این دانشگاه ها شرکت کند. دکتر اتحادیه: نه این طور نیست. هم اکنون هم چنین نیست که دانشجویان کارشناسی ارشد حتماً تاریخ خوانده باشند. پس رشته های مختلف تاریخ هم می توانند در هر رشته ای مایل باشند، پذیرفته شوند. کار دیگری که می توان کرد این است که دانشگاه های غنی تر و دارای امکانات بیشتر، برای دانشگاه های کوچک استاد تربیت کنند. یکی از موارد و ملزومات تاریخ منابع است. در تهران برای تاریخ ایران ما منتهای منابع را داریم، همه ی مراکز اسنادی بزرگ و کتاب خانه های دارای نسخ خطی و نیز کتاب خانه های عمومی و حتی کتاب فروشی ها در این شهر متمرکز شده اند. و ما با تدارک یک برنامه ی سراسری، به جای این که دانشگاه های کوچک تر به سطح دانشگاه های بزرگ برسانیم، سطح این دانشگاه ها را پایین می بریم. مشکل مهم دیگر در تدریس تاریخ، که همیشه وجود داشته و هنوز هم موجود است، این است که باید دانشجو را از بدو ورود به دانشگاه، به تحقیق عادت بدهیم و به نوشتن که این اتفاق نمی  افتد. این اشتباه بزرگی است که بدون کار تحقیقی در دوره ی لیسانس، ناگهان از دانشجو در مقطع فوق لیسانس، می خواهیم رساله بنویسد. دانشجو باید این امر را تجربی یاد بگیرد و نه به صورت تئوری. نمی توان تاریخ نگاری و نوشتن را به صورت تئوری به دانشجو آموخت. این کار باید در هر کلاس و هر واحد درسی انجام گیرد. کتاب ماه: این مشکل از کجا ناشی می شود؟ چرا به دانشجویان روش تحقیق به درستی آموخته نمی شود؟ دکتر اتحادیه: خوشبختانه نسل جدید اساتید دانشگاه بسیار بیشتر می نویسند. ولی برخی اساتید هستند که تعداد زیادی واحد درسی را به عهده می گیرند به طوری که فرصت نوشتن ندارند و یا فرصت مطالعه تحقیقات دانشجویی. وقتی استاد خود نمی نویسد، چگونه می تواند آموزش دهد؟ اساتید و دانشجویان هردو باید بنویسند و هرچه بیشتر بنویسند برای تاریخ ما بهتر است. زمان خود نوشته های خوب را غربال خواهد کرد. من استادی داشتم که همیشه می گفت مورخ محکوم است که پاورقی شود. این خود کم نیست. اگر آن قدر یک مورخ ماندگار شود که به او ارجاع دهند، بسیار مهم است. مسأله ی دیگری که کمبود داریم در دانشگاه ها، این است که از دانشجو می خواهیم زبان بخواند و زبان بداند، اما از او نمی خواهیم مراجع تاریخ را به زبان های خارجی بخواند و پژوهشی در آن منابع داشته باشد. پس عربی یا انگلیسی که دانشجو با زحمت می آموزد، چه فایده ای دارد؟ اساتید معمولاً در منابع درسی هیچ منبع به زبان خارجی معرفی نمی کنند و یا به اسناد انگلیس و روسیه و عرب ها یا عثمانی ارجاع نمی دهند و از دانشجو نمی خواهند با این اسناد و کتب کار کند. کتاب ماه: این طور که جنابعالی می فرمایید ما در همه موارد آموزش تاریخ، ضعف شیوه  و روش تحقیق داریم. دکتر اتحادیه: بله همین طور است. ایده آل این است که دانشجو تحقیق کند و در مورد موضوع مورد تحقیقش همه کتاب ها، اسناد و آخرین مقالات را مطالعه کرده باشد. همین است که کتاب ها و مقالات ما هم اغلب تکراری است چه در محتوی و چه در روش. همه از آن جا ناشی می شود که اغلب اساتید معلمند و نه محقق. وقتی استاد زبان نمی داند، تحقیق نمی کند و منابع را نمی شناسد نمی تواند به دانشجو بیاموزد. استادی که 20 ساعت در هفته تدریس دارد، وقتی برای پژوهش ندارد. چون کسی که در حال تحقیق است، شبانه روز با موضوع تحقیقش زندگی می کند و آرام ندارد تا آن را به پایان برساند. کتاب ماه: البته شما خود به نوعی در خواندن اسناد و تاریخ مبتنی بر متخصص هستید و همه دانشجویانی که با اسناد کار کرده اند، به نوعی از شما آموخته اند. و دانشجو در این زمینه تربیت کرده اید. دکتر اتحادیه: اساتید قدیمی که با اسناد کار کرده اند دکتر افشار و خانبابا بیانی بوده اند که اساتید خود من هم بوده اند و استاد دانش پژوه که سندشناس بین المللی بود. ولی به نظر خودم این یک شانس در زندگی من بوده است که با حجم عظیمی از اسناد خانوادگی سروکار داشته ام. و تا حد امکان همه را انتشار خواهم داد. چون عقیده دارم اسناد باید منتشر شوند نه این که در صندوق خانه ها و پستوها بمانند. البته در این که اکنون بسیاری از دانشجویان و اساتید تاریخ به سراغ اسناد می روند، محصول بعد از انقلاب اسلامی است. قبل از انقلاب رشته ی تاریخ، رشته ای بود که هرکس نمره نمی آورد، به آن رومی آورد؛ اما پس از انقلاب اسلامی این رویکرد تغییر کرد و تاریخ هم اهمیت و ارزش یافت. البته هنوز هم تاریخ رشته ی پول سازی نیست ولی هرکس به سراغ تاریخ می رود علاقمند است و اهمیت آن را دریافته است. کتاب ماه: خانم دکتر در مورد منابع آموزش تاریخ بگویید. یکی از دانشجویان همه منابع آموزش تاریخ را در دانشگاه های تهران و شهید بهشتی بررسی کرده بود. منظورم از منابع، آن دسته از کتاب هایی است که دانشجو باید از آن ها امتحان بدهد .متأسفانه همه ی کتاب های قدیمی بودند. به-ویژه در تاریخ اروپا. گویی اگر کتاب جدید در این زمینه ترجمه نمی شود؛ اساتید هم مجبورند همان کتاب  های قدیمی را تدریس کنند و به کتاب های جدید منتشر شده در اروپا یا آمریکا ارجاع نمی دهند. دکتر اتحادیه: این یکی از مشکلات ماست. در هرجای دنیا کسی که تاریخ کشور دیگری را می خواند، باید زبان آن ملت را هم بداند. دانشجویان ما هم باید انگلیسی بدانند. این سخت گیری در مورد زبان جدید است وگرنه بسیاری از اساتید خود انگلیسی نمی دانند که از دانشجو بخواهند. این حقیقت است که اساتیدی که از منابع خارجی استفاده کنند، انگشت شمارند. یک مشکل دیگر وارد نشدن این کتاب هاست. همه چیز به دانشگاه های تهران منحصر شده است و دانشگاه های شهرستان ها این امکانات را ندارند. کتاب ماه: چرا اساتید ترجمه نمی کنند و یا نمی نویسند؟ دکتر اتحادیه: این هم یکی از مشکلات است. استاد در ایران یک بار که استخدام شد، همیشه استاد است و دیگر نیازی نیست بنویسد و پژوهش کند، مگر برای ارتقای رتبه. وگرنه در استخدام دچار مشکل نمی شود. درحالی که در دانشگاه های اروپا و امریکا استاد اگر پژوهش نکند، باقی نمی-ماند. ولی مسأله ی دیگر هم این است که به اساتید در این کشورها، مرخصی پژوهشی، هزینه ی پژوهش و امکاناتی از این قبیل تعلق می گیرد. استادی که برای گذران زندگی روزمره مجبور باشد هفته ای 20 ساعت تدریس کند، دیگر فرصتی برای تحقیق نخواهد داشت. مشکلات برنامه-ریزی ما بسیار است. زمانی صحبت این شده بود که گروه تاریخ دانشگاه تهران؛ تنها در مقطع تحصیلات تکمیلی فعالیت کند و استاد تربیت کند که متأسفانه عملی نشد. کتاب ماه: خانم دکتر اتحادیه، شما سالیان زیادی سابقه تحصیل و تدریس دارید. از تجربه ها و خاطرات خود بگویید. دکتر اتحادیه: بیشتر مایلم اسم همه اساتیدم را بیاورم.چه آن ها که درگذشته اند و چه آن ها که خوشبختانه در قید حیات هستند.مثل دکتر رضوانی یا دکتر خانبابا بیانی و دکتر محمود افشار که درگذشته اند و دکتر اشراقی و دکتر باستانی پاریزی، دکتر منوچهر ستوده که برایشان طول عمر آرزو می کنم.این اساتید در دوره ای می زیستند که ناگهان ایران اهمیت پیدا کرد. شناخت تاریخ ایران، شناخت ایران و نوشتن درباره ی ایران و دفاع از حقوق ایران. همین رویکرد در دانشجویانشان نیز تأثیر گذاشت. دکتر رضوانی متخصص قاجار و مشروطه بود و از کسانی بود که اهمیت روزنامه ها را کشف کرد. خاطره ای از دوران ابتدای تدریسم بگویم. من در دانشگاه تهران تازه وارد بودم و هر درسی که استادان دیگر تدریس نمی کردند، معمولاً به اساتید تازه کار می دادند. به من درس تاریخ چین را دادند. من با یکی از اساتید آشنا مشورت کردم که چگونه این درس را بدهم؟ در آن زمان اصلاً نمی شد از مائو اسم آورد و یکی از منع های ساواک بود. آن استاد به من گفت از کنفسیوس شروع کن تا به انقلاب چین برسی، ترم تمام شده است. به هرحال تاریخ با سیاست ارتباط نزدیک داشت و دارد و دانشجوی تاریخ معمولاً سیاسی است. هنوز هم در تاریخ مردم هیچکاره اند دکتر نقی لطفی استاد بازنشسته تاریخ دانشگاه فردوسی مشهد کتاب ماه: جناب دکتر لطفی، بفرمایید که نظام آموزشی تاریخ را در دانشگاه های ایران، قبل و بعد از انقلاب اسلامی چگونه ارزیابی می کنید؟ دکتر لطفی: سابقه ی تدریس تاریخ در ایران، قبل از انقلاب به عنوان یک رشته ی مستقل تقریباً یک دهه بوده است. یعنی (تا سال 44) و استادان تاریخ ما لیسانس تاریخ ـ جغرافیا بوده اند. تحقیق در قبل از انقلاب تأییدی ضمنی بر نظام سلطنتی و پادشاهی بود. در مقاله های مربوط به جشن-های دو هزار و پانصد ساله این موضوع آشکار است. هرچند در آن دوره به همه ی ادوار تاریخ ایران توجه می شد؛ اما بر تاریخ ایران باستان تأکید بیشتری بود و به ایران دوره اسلامی توجه چندانی نمی شد. قبل از انقلاب گرایش های مختلف در رشته ی تاریخ و جود نداشت و فقط یک رشته ی تاریخ بود. کتاب ماه: از نظر تحقیق چه تفاوتی بین این دو دوره است؟ دکتر لطفی: در آن دوره برای استادان بودجه پژوهشی در نظر گرفته شده بود. البته تا یکی دو سال پیش هم برای نوشتن مقاله ی پژوهشی به اساتید بودجه تعلق می گرفت. اما در حال حاضر تحقیق در دانشگاه ها تنها وسیله ای است برای ارتقای رتبه و چون بودجه پژوهشی وجود ندارد؛ استاد کاری را انجام می دهد که به سرعت چاپ شود و اثرات مادی داشته باشد. به همین علت، کارها تکراری و ساده شده اند و محقق واقعی و پرکار کم است. در مورد دانشجویان هم چنین است. اگر استاد به دانشجو تکلیف تحقیق کند، کار را به سرعت انجام می دهد و رفع تکلیف می کند و اگر تحقیق اختیاری باشد که اصلاً جدی گرفته نمی شود. البته به تازگی در این مورد تجدیدنظری صورت گرفته است که پژوهش در تحصیلات تکمیلی اساس کار دانشجویان شود. اما در کل، نگرش ما به تاریخ قبل و بعد از انقلاب تغییر نکرده است. یعنی هنوز تاریخ همان نامه ی عمل شاهان و فرمانروایان است. تقسیم بندی تاریخ هم همان تقسیم بندی کلاسیک سلسله ای است که قبلاً بوده است. هیچ تقسیم بندی جدیدی از تاریخ ایران بر مبنای برش های اجتماعی ـ اقتصادی انجام نمی شود. در تاریخ ایران مردم هیچ کاره اند. این دیدگاه از دوره ی اساطیری ما وجود داشته و هنوز هم ادامه دارد. تاریخ ایران تاریخ شاهان است. در دوره اساطیری هم کیکاوس همه کاره است، رستم هیچ کاره. مردم کجا هستند، معلوم نیست. بعد از انقلاب باید این رویکرد تغییر می کرد و تاریخ مردمی می شد. مردمی که مظلومیتی مدفون در تاریخ هستند. برای نوشتن تاریخ باید رویکردی جدید و مردمی داشته باشیم. تغییری که در نگرش ما پس از انقلاب به وجود آمد، این بود که رویکرد مذهبی تاریخ قوی تر شد و حوزه های عملی ما به زندگی تاریخی ائمه و انبیا گرایش پیدا کردند. اما بازهم تاریخ محض و تاریخ مردمی رویکرد غالب نشد. تاریخی که در ایران تدریس می شود، عمدتاً تاریخ ایران است و کمی هم تاریخ اروپا و چند واحد تاریخ هند، عثمانی و روسیه که درس های اختیاری است... مشکل دیگر در روش و دیدگاه های ما به تحقیقات است. مثلاً در مورد انقلاب اسلامی، در کشورهای اروپایی بیشتر از ایران پژوهش شده و رساله های فوق لیسانس و دکتری بیشتری نوشته شده است، در حالی که ما هنوز در مرحله ی تولید داده ها و بایگانی اسناد باقی مانده ایم. ما باید در روش تاریخ نگاری مستقل عمل کنیم، دیدگاه های فراماسونری و نواستعماری را کنار بگذاریم و سبک و روش ملی خود را در تاریخ نگاری خلق کنیم. کتاب ماه: منابع درسی دانشگاهی چگونه اند؟ آن طور که دیده می شود، اغلب این منابع بسیار قدیمی و تکراری هستند. دکتر لطفی: قبلاً استاد این اختیار را داشت که طرح درس را بنویسد و منابع را خود معرفی کند و یا گروه این کار را انجام دهد. اما در حال حاضر، کمیته ی تخصصی تاریخ، دروس را تدوین می کند و برای همه کشور یکسان اجرا می شود. به این ترتیب استاد و دانشگاه استقلال ندارند و دروس واحدی با کف و سقف معین تدریس می شوند. البته در سال 1375 دروس تاریخ بازنگری شدند و استاد اختیار معرفی منابع پیدا کرد. ولی معمولاً اساتید از همان کتابی که معرفی می کنند، امتحان می گیرند. در مورد تاریخ ایران منابع زیاد است و اگر منابع تکراری یا قدیمی تدریس می شود؛ به استاد مربوط است. اما در حوزه ی تاریخ اروپا، که حوزه ی تخصصی من است؛ مثلاً سیر حکمت در اروپا هنوز بهترین منبع است. چرا که کتاب جدید چندان ترجمه نمی شود. متأسفانه ما برای آموزش تاریخ غرب، هیچ کاری نکرده ایم. نه کتاب ترجمه کرده ایم، نه استاد تربیت کرده ایم و نه پژوهش کرده ایم. همه چیز غرب را مردود پنداشتیم و درباره ی آن تحقیق نکردیم، شناخت ضعیف ما از غرب از طریق فردید، جلال آل احمد و یا دکتر شریعتی است. در حالی که غربی ها به خوبی ما را می شناسند. و ما تنها چیزی که از غرب می دانیم این است که غرب استعمارگر است و می خواهد بر ما تسلط داشته باشد. کتاب ماه: در آموزش تاریخ در ایران؛ چه حوزه هایی نادیده انگاشته شده؟ دکتر لطفی: امروزه در دنیا، یک مسأله ی رویکرد ناسیونالیستی است. در گذشته که صحبت از امت مسیح بود، جهان شمولی آیین مسیح مدنظر تاریخ بود و بر اساس آن، حدود و ثغور مذهبی تعیین می شد. اما اکنون «ما»ی مسیحیت، تبدیل به من انگلیسی، فرانسوی و... شده است و دعاوی تاریخی هم از مطابق با این رشد ناسیونالیسم، تغییر کرده است. در جهان اسلام مسأله به همین شکل است. وقتی از امت اسلامی سخن می گوییم، محدوده ای از مصر تا قفقاز و از هند تا عثمانی را مدنظر داریم. ولی امروزه، ناسیونالیسم این سرزمین ها را مرزبندی کرده است. ناسیونالیسم سوری، ناسیونالیسم عراقی و... در گذشته، قلمرو ایران از یک سو تا مقدونیه و یونان و از یک سو تا هند و از سوی دیگر تا ماورای قفقاز کشیده می شد. زبان فارسی در هند و آسیای میانه رواج داشت. اما امروزه که دیدگاه ناسیونالیسم بر ما حاکم است، چنین نیست. هرچند فرهنگ ایرانی در آسیای میانه رواج دارد، ولی ما ادعای جغرافیایی بر این سرزمین ها یا بر سرزمین های حوزه ی خلیج فارس، که روزگاری قلمرو ایران بوده اند، نداریم. می دانیم که در قرارداد ترکمانچای، تعدادی از ایالات را برای همیشه به روسیه واگذار کردیم و تعدادی را برای 150 سال. یعنی به محض گذشت 150 سال، باید این سرزمین ها را بازپس می گرفتیم. اما چنین نکردیم. چون دولت جمهوری اسلامی، دولت قاجار نیست. حکومت روسیه هم تغییر کرده است. معامله بین دولت هایی بوده است که از هرکدام دو دوره گذشته است. و اکنون این سرزمین ها مستقل هستند و به روسیه هم تعلق ندارند. اما جمال عبدالناصر، پس از قرارداد 100 ساله کانال سوئز، این کانال را ملی اعلام کرد. یکی از محورهای فراموش شده در آموزش تاریخ، افغانستان است. ما تاریخ را فراموش کرده ایم و به آن اهمیت نمی دهیم. در دبیرستان ها تاریخ تدریس نمی شود و هنوز این دیدگاه عوامانه بر ما حاکم است که تاریخ نبش قبر است.


کتاب ماه تاریخ و جغرافیا شماره 131 فروردین 88


 
تعداد بازدید: 6439


نظر شما

 
نام:
ایمیل:
نظر:
 

اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 125

دو تا از این سربازها تقریباً بیست ساله بودند و یکی حدود سی سال داشت. و هر سه آرپی‌جی و یک تفنگ داشتند. آنها را به مقر تیپ سی‌وسه آوردند. سرتیپ ایاد دستور داد آنها را همان‌جا اعدام کنند. اعدام این سه نفر سرباز به عهده ستوانیار زیاره اهل بصره بود که من خانه او را هم بلد هستم. خانه‌اش در کوچه‌ای است به نام خمسه میل که خیلی معروف است. در ضمن این ستوانیار جاسوس حزب بعث بود. او افراد ناراضی را به فرمانده معرفی می‌کرد. سه نفر سرباز شما را از مقر بیرون آوردند و ستوانیار زیاره آنها را به رگبار بست و هر سه را به شهادت رساند. آنها را همان‌جا در گودالی دفن کردند.