نیمه شعبان 1341 در خاطرات آیت الله دکتر محمد صادقی


از گذشته یکی از خصوصیات مذهب تشیع اثنی عشری بزرگداشت مقام امامان و رهبران دینی خود بوده و این سنت تا کنون نیز به قوت خود باقی است. یکی از مناسبت هایی که پیروان این مذهب پایبندی خاصی نسبت به آن نشان می دهند بر پایه اعیاد ماه شعبان به ویژه ولادت آخرین امام در نیمه (15 شعبان) هر سال قمری است. بنابراین از گذشته تا کنون این روز با شرایط ویژه و منحصر به فردی برپا می گردد. نیروهای مذهبی مبارز با دولت های حکومت پهلوی از سال 40 تا سال 57 از این فرصت به تناسب هر سال بهره برداری های سیاسی و مبارزاتی خود را به عمل می آوردند. در این مقاله گوشه هایی از این روز را از لا به لای خاطرات آیت الله دکتر محمد صادقی در سال 1341 روایت می‌کنیم.

در 22 دی ماه 41 به مناسبت میلاد مسعود ولی عصر (عج) جشن بسیار مفصل و با شکوهی از طرف طلاب و جمعی از مدرسین قم در مسجد اعظم قم برگزار شد. طلاب برای برگزاری هر چه باشکوه این مراسم سرمایه گذاری زیادی کردند. تزئینات و آداب و رسوم در حد توان اجرا شده و ظاهر جلسه با شکوه به نظر آمد که البته به جز بزرگداشت این میلاد فرخنده یک هدف دیگر هم در جشن دنبال شد و آن بهره برداری از این جلسه برای تداوم مبارزه علیه حکومت بود.
برای برنامه ریزی این جشن چند منظوره ( که در حقیقت یک منظور واحد بیشتر نداشتیم که آن هم تجلیل و تکریم و تعظیم از احکام اسلامی بود ) از چند روز قبل جلسات متعدد برگزار و اعلامیه و تراکت هایی هم تهیه گردید که از آن جشن به نحو احسن استفاده شود.
جمعی از طلاب دستگاهی شبیه وردنه نانواها سر هم کرده که با یک لایه نرم شبیه ابر پوشیده شده بود که یکی از دوستان آن را از یک دستگاه استنسیل باز کرده و کاغذ استنسیل خریده و با قلم های نوک تیز مطالب را به شکل ریز روی آن نوشته و بعد با آن دستگاه جالب تراکت و اعلامیه ها تکثیر گردید. البته یکی از دوستان دستگاه تکثیر استنسیل و تایپ داشت که گاهی آن هم مورد استفاده قرار می گرفت اما این دستگاه به لحاظ حجم و سرعت چیز ناب و تکی بود.
از قبل پیش بینی این می شد که اکثر طلاب و اساتید و مدرسین قم و همچنین طبقات مختلف مردم قم از اداری و بازاری و غیره در این مراسم شرکت کنند و چون فردای آن روز تعطیل عمومی بود، انتظار داشتیم از شهرهای دیگر به خصوص تهران زوار زیادی به قم مشرف شوند و در این مراسم جنب حرم مطهر حضرت معصومه (س) حضور یابند. بنابراین فرصت بسیار خوبی برای افشای توطئه های حکومت بود و با سخنرانی، چاپ و پخش اعلامیه و تراکت و سردادن شعار برای نیل به این هدف تمام تلاش خود را صرف نمودیم. حضور علمای بزرگ و مراجع تقلید به این جشن جلوه خاصی داد. من از قبل از طلاب و دوستان نزدیک آقای خمینی، خبر حضور ایشان را پیش از دیگر مراجع و علما دریافت کردم. برخی از مردم به خصوص طلاب به طرف دری که ایشان از آن وارد شد هجوم آوردند تا بار دیگر مرجع تقلیدشان را زیارت کنند. آقای خمینی از در جنوبی خیابان موزه یعنی رو به روی مرقد آیت الله بروجردی وارد شبستان شد و نزدیک همان در کنار آیت الله منتظری نشست. متعاقب آن، صلوات پی در پی برای سلامتی ایشان تا چندین دقیقه فضای مسجد را تحت تأثیر قرار داد. من با برنامه ریزی از پیش تعیین شده ای به طرف منبر رفتم و پس از استقرار بر آن و ایراد یک خطبه مقدماتی بلافاصله به طرح مسائل حساس روز به ویژه فعالیت های خلاف قوانین اسلامی پرداختم و نقشه های شوم حکومت را در مسئله انجمنهای ایالتی و ولایتی برملا و در ادامه برنامه دولت را در تضعیف روحانیت و تصمیم آنها را برای تحت سلطه گرفتن روحانیت و حوزه های علمیه تشریح و گفتم: روحانیت شیعه و حوزه های علمیه از اول و از زمان شیخ طوسی مستقل و آزاد بوده و هیچگاه زیر بار هیچ حکومتی نرفته و از این پس هم نخواهد رفت و از مکتب امام صادق (ع) حراست خواهد کرد. من که این سخنان را با حرارتی خاص و بیانی تند ایراد کردم، گه گاه تأییدی هم از حاضرین می گرفتم. ناگفته نماند که این بخش از سخنانم را در اعتراض به پیشنهاد شاه که گفته بود یک دانشگاه اسلامی در مشهد تأسیس شود و روحانیت شیعه همچون روحانیت اهل سنت مرتبط به حکومت باشند، ایراد نمودم و بالاخره در پایان اظهار داشتم : مرجع تقلید به دلایل متعدد مورد احترام ویژه است و ما بنا به نظر مراجع تقلید خاصه دستورات و فرامین مرجع تقلید بزرگ شیعه آقای خمینی همچنان برای حفاظت از احکام الهی و ... به پیش خواهیم رفت و معتقدیم چون راهمان راه امام صادق (ع) است پیروزیم و دشمنان ما منکوب خواهند شد.
حاضرین سراپا گوش و یکپارچه به سخنان داغ و کوبنده گوش داده و هر گاه نام آقای خمینی در فضا مطرح یا کلمه مرجع تقلید، رهبر، پیشوای مبارزین بر زبانم جاری بود ناخواسته روی زانوها بلند شده و چهره ملکوتی آقای خمینی را نظاره گر بودند.
بالاخره در میان شور و هیجان حضار سخنرانی ام را به پایان برده و از منبر پایین آمدم. وقتی که مردم حاضر در شبستان و داخل حیاط همه از جا برخاستند افراد مبارز هم مشغول کار خود شدند. صدای مردم و سایر طلاب همنوا با مبارزین در حمایت از آقای خمینی فضای مسجد را در برگرفت. در لابه لای صلوات هایی که برای سلامتی ایشان فرستاده شد، شعار های تندی هم علیه حکومت به گوش رسید. همزمان تراکت های بسته بندی شده از زیر قبا و عبا بیرون آمد و در هوا پخش شد. فضا شبیه به یک باغ پردرخت در فصل پاییز شده بود. تراکت ها مثل برگهایی که از درخت جدا شوند و پایین بیایند، در هوا جولان خوردند. اما مردم نگذاشتند این برگها بر زمین بیفتند و آنها را روی هوا شکار کردند. به ویژه مسافران تلاش زیادی داشتند تا تعداد بیشتری اعلامیه جمع کنند و به عنوان سوغات قم با خود ببرند. ازدحام جمعیت در اطراف در جنوبی بیشتر بود. چون آقای خمینی از این در تشریف آورده و نزدیک همان در نشسته بودند و خروج ایشان هم از همین در بود. برای همین طلاب و سایر مردم مایل بودند هم آقا را زیارت و هم سردادن شعار ها بیشتر اطراف ایشان صورت گیرد. ایشان هم از شبستان خارج شدند. ناگهان آقای خمینی در دالان مسجد جنب مرقد آیت الله بروجردی در میان ازدحام طلاب و توده مردم و شعارهای پی در پی مکثی کردند و فرمودند « آقای دکتر صادقی را بگویید بیاید » تأمل ایشان برای آمدن من خیلی چشمگیر و مورد توجه همگان قرار گرفت. تعدادی از روحانیون اطراف مرا گرفته و به خاطر سخنرانی ارزنده ام تقدیر و تجلیل کردند. وقتی به من خبر دادند که آقای خمینی بیرون در منتظر شما ایستادند فوری راه را باز کردند با عجله خودم را به ایشان رساندم. آقای خمینی به من فرمودند که « همراه من بیایید » من هم همراه ایشان سوار تاکسی شده و به منزل ایشان رفتم. آقای خمینی با این عمل مراقب بود که توسط نیروهای دولتی دستگیر و بازداشت نشوم، چرا که سخنرانی ام علیه حکومت خیلی تند و بازداشتم غیر قابل انتظار نبود.
طبق برنامه ریزی قرار بود در پایان جلسه و موقع خروج حاضرین از مسجد چند نفر برای آقای خمینی شعار بدهند و هم زمان چند نفر هم اعلامیه های آماده شده را بین مردم پخش کنند. چند آدم زبر و زرنگ هم آماده بودند که اگر بیرون مسجد مأموران امنیتی کسی را دستگیر کردند و خواستند ببرند به هر شکل ممکن حتی با زد و خورد؛ مانع شوند اما مأموران هنوز به قدری جسور نشده بودند که در مجامع عمومی و این قبیل جلسات افراد را بازداشت کنند.

حسین روحانی صدر کارشناس ارشد تاریخ ایران دوره اسلامی
پژوهشگر پژوهشکده اسناد در سازمان اسناد و کتابخانه ملی



 
تعداد بازدید: 6708


نظر شما

 
نام:
ایمیل:
نظر:
 

اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 123

عده زیادی سرباز بودیم که تازه ما را به جبهه آورده بودند. در ساعات اول، ستوان‌یکم؛ جعفر، ما را در گوشه‌ای جمع کرد تا موقعیت و وظایفمان را توضیح دهد و به اصطلاح توجیه شویم. بعد از تشریح حدود منطقه جنگی و بازگو کردن بعضی مسائل گفت: «ما به جنگ کسانی آمده‌ایم که همه آتش‌پرست و مجوسند. باید نسل این آتش‌پرستها را از روی زمین بکنیم. باید کوچکترین فرصتی را برای خودنمایی به نیروهای ایرانی ندهیم. اینها دشمن دین و مردم عراقند.»