در تعقیب و گریز(5)


بازخوانی کتاب «همگام با آزادی» خاطرات سیدمحمدمهدی جعفری در پنج اپیزود

توصیه طالقانی به پیرمرد غسال
اپیزود پنجم:‌ انقلاب
5
رها امینی: سیدمحمدمهدی جعفری عضو کمیته استقبال از امام خمینی بود که پس از انقلاب به عضویت کمیته تبلیغات رادیو و تلویزیون درآمد و حتی پیام امام درباره بازگشایی مدارس را خودش از رادیو خواند، علتش این بود که گوینده خبر رادیو گفته بود این پیام کلمات عربی دارد و ما بلد نیستیم! جعفری اواخر فروردین یا اوایل اردیبهشت 1358 از رادیو و تلویزیون استعفا داد و به فرهنگستان زبان و دانشگاه تهران بازگشت و تدریس کرد و در دفتر آیت‌الله طالقانی هم به کار خود ادامه داد. از مواردی که به تفصیل در کتاب خاطرات جعفری به آن پرداخته شده، ماجرای جزوه 65 صفحه‌ای برخی اعضای نهضت آزادی در اواخر بهار سال 1358 در نقد عملکرد دولت موقت و استعفای 14 عضو نهضت آزادی از این حزب در آذر همان سال است. در متن بیانیه 65 صفحه‌ای که عزت‌الله سحابی نوشته بود، به موضوعاتی چون استبداد دینی، رابطه تنگاتنگ سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی با بخشی از روحانیون سنتی، ‌قرار دادن مارکسیست‌های صادق به عنوان جزئی از نیروهای درونی انقلاب،‌ انقلابی عمل نکردن دولت موقت، انتقاد از ملی نشدن موسسات بزرگ و بانک‌ها، عملکرد دولت موقت در قضیه کردستان و... اشاره شده که جعفری در پاسخ به سیدقاسم یاحسینی (نویسنده کتاب) ‌دلایل و زمینه‌های این انتقادها را تشریح می‌کند به گفته جعفری: «ما در آغاز مایل بودیم که سیزده نفری که استعفا داده‌ایم، تشکیلات جدیدی پایه‌ریزی کنیم، اما میان ما سیزده نفر وحدت نظر کاملی وجود نداشت و هر کدام به راهی رفتیم. در یک تحلیل کلی استعفای ما برای خودمان و جامعه دستاوردی نداشت، اما راه و چاره دیگری هم نداشتیم.» 13 نفر استعفانامه را امضا کردند، نفر چهاردهم محمدعلی رجایی بود که آن روزها او را پیدا نکردند که استعفا را امضا کند؛ رجایی به حزب جمهوری اسلامی تمایل پیدا کرد اما چنانکه جعفری می‌گوید به طور فردی و شخصی ارادت خاصی به مهندس بازرگان داشت و حتی به جعفری که در اوایل سال 1360 به او گفته بود «فریاد مرگ بر بازرگان را می‌شنوی؟ مبادا کاری کنی که خدای ناکرده فریاد مرگ بر رجایی را بشنوم» پاسخ داده بود: «خودت می‌دانی که من نسبت به آقای مهندس بازرگان ارادت قلبی دارم و از این فریادها و شعارها هم به شدت بیزار هستم و امیدوارم خودم هم کاری نکنم که به آنجا منجر شود.» یکی از خاطرات جعفری از «روزهای داغ انقلاب»، مربوط به ماجرای گریه دکتر یدالله سحابی نزد امام درباره هویدا بود که چنین روایت کرده است: «دکتر سحابی رفته بود نزد امام خمینی و گفته بود شما نگذارید هویدا را زود اعدام کنند هر حکمی که می‌خواهند به او بدهند، من کاری ندارم، اما او را نکشید تا ما بتوانیم اطلاعات لازم را از او بگیریم. اما گفته بودند من دخالتی نمی‌کنم. دکتر سحابی گفته بود. نگفتم شما در حکم دخالتی بکنید، فقط نگذارید ایشان را بکشند که اطلاعات از بین نرود. شنیدم که دکتر سحابی نزد امام حتی گریه کرده بودند. شاید فکر کرده بودند آقای دکتر سحابی برای دلسوزی نسبت به هویدا گریه کرده‌اند، ‌اما حقیقت این بود که اگر ایشان گریه کرده برای انقلاب و یکی از منابع اطلاعاتی که از دست می‌رفت، گریه کرده بودند.»
خاطره جالب دیگر جعفری مربوط به آخرین دیدار او با آیت‌الله طالقانی در روز 16 شهریور 1358 است که نماز جمعه در بهشت زهرا اقامه شد؛ طالقانی وقتی پس از نماز جمعه، غسالخانه بهشت زهرا را افتتاح کرد به پیرمرد غسال گفت: «بابا جون وقتی من آمدم زیر دستت مرا خوب بشوری‌ها!» پیرمرد گفت خدا نکند آقا! اما سه روز بعد همان شد و طالقانی فوت کرد.»


ضمیمه مهرنامه، شماره 5، مهر 1389، ص 29


 
تعداد بازدید: 4859


نظر شما

 
نام:
ایمیل:
نظر:
 

اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 123

عده زیادی سرباز بودیم که تازه ما را به جبهه آورده بودند. در ساعات اول، ستوان‌یکم؛ جعفر، ما را در گوشه‌ای جمع کرد تا موقعیت و وظایفمان را توضیح دهد و به اصطلاح توجیه شویم. بعد از تشریح حدود منطقه جنگی و بازگو کردن بعضی مسائل گفت: «ما به جنگ کسانی آمده‌ایم که همه آتش‌پرست و مجوسند. باید نسل این آتش‌پرستها را از روی زمین بکنیم. باید کوچکترین فرصتی را برای خودنمایی به نیروهای ایرانی ندهیم. اینها دشمن دین و مردم عراقند.»