بار دیگر صنعت خاطره

سیدقاسم یاحسینی


جایگاه خاطره و خاطره‌نویسی در ادبیات دفاع‌مقدس در گفتگوی «جوان» با سیدقاسم یاحسینی

کلمه «خاطره» در لغت‌نامه دهخدا به «اموری که بر شخص گذشته باشد و آثاری که از آن در ذهن شخص مانده باشد، گذشته‌های آدمی و وقایع گذشته که شخص آن را دیده یا شنیده است، دیده‌های گذشته یا شنیده‌های گذشته» معنا و تعریف شده است.

 

علی محمدیان: «خاطره‌نویسی» یکی از انواع ادبی و شکلی از نوشتار است که به وسیله آن می‌توان به نگارش حالات و حوادث و ماجراهایی که در نتیجه تداعی خاطره و ضمن بیان چگونگی اطلاع صاحب خاطره از آن (دیدن، شنیدن و حضور داشتن) چگونگی و زمان و مکان وقوع آنها بازیابی می‌شود، پرداخت.
خاطره‌نویسی در حوزه ادبیات دفاع‌مقدس که ریشه در حماسه هشت ساله ملت ایران دارد، همواره مورد توجه حوزه‌ها، نهادهای فرهنگی متولی و نویسندگانی بوده که برای بیان گوشه‌هایی از این رویداد مهم اجتماعی و تاریخی در این عرصه فعالیت کرده‌اند و این فعالیت‌ها همچنان ادامه دارد.
یکی از این نویسندگان آقای «سیدقاسم یا حسینی» است که از سال ۱۳۶۷ فعالیت نویسندگی و پژوهشگری خود را به شکل حرفه‌ای آغاز کرده و در حال حاضر در سه حوزه تاریخ معاصر و روشنفکری ایران، خاطره‌نویسی دفاع مقدس و مطالعات بوشهرشناسی مشغول تألیف و پژوهش است. ایشان معتقد است «از مهم‌ترین دغدغه‌هایی که خاطره و خاطره‌نویسی دفاع مقدس را تهدید می‌کند، تک‌صدایی شدن و تولید انبوه آن به شکل صنعتی است». با وی در خصوص جایگاه خاطره و خاطره‌نویسی دفاع مقدس و همچنین رابطه آن با ادبیات این حوزه به گپ و گفت نشستیم.


آقای یاحسینی! خاطره و خاطره‌نویسی در ایران همواره با دو دیدگاه یا دو مکتب فکری روبه‌رو بوده است. به طوری که طرفداران دیدگاه اول بر این باورند که خاطره و زیرمجموعه‌های خاطره‌نویسی بخشی از ادبیات است و در نتیجه یک گونه ادبی محسوب می‌شود (از لحاظ فرم و زبان) در مقابل طرفداران دیدگاه دوم بر این باورند که خاطره‌نویسی زیرمجموعه تاریخ است به جهت اینکه خاطره یکی از منابع اصلی تاریخ‌نگاری می‌باشد، در نتیجه زیرمجموعه تاریخ به حساب می‌آید. نظر شما در این خصوص چیست؟


متأسفانه تا به امروز جمع‌بندی نهایی در این مورد صورت نگرفته است و هنوز معلوم نیست حق با کدام طرف است. وقتی به سنت ادبیات کلاسیک مراجعه می‌کنیم، شاهد خواهیم بود که بسیاری از متون ادبی ما هم ادبی هستند و هم تاریخی و نمونه اعلای این نوع متن‌ها کتاب بسیار ارزشمند «تاریخ بیهقی» است که در وهله اول متنی ادبی است و می‌توان نگاهی ادیبانه به لحاظ ساختار متن، شرح متن، کاربرد واژه‌ها و مباحث نقد ادبی به آن داشت و در وهله دوم می‌توان آن را یک منبع خوب تاریخی دست اول به شمار آورد که درباره حکومت سلطان محمود و سلطان مسعود و دیگر شخصیت‌های تاریخی، اطلاعات خوب تاریخی به خواننده می‌دهد. من شخصاً به این دلیل که تخصص و رویکردم به مقولات، یک رویکرد تاریخی است و کمتر از منظر ادبیات وارد این مباحث می‌شوم، بر این باورم که خاطره در ذات خودش زیرمجموعه تاریخ است، اما می‌تواند به ادبیات هم نزدیک شود و از آن بهره‌های زیادی ببرد. چون ما خاطره نمی‌نویسیم که متن ادبی تولید کنیم، خاطره می‌نویسیم تا واقعه‌ای تاریخی را روایت کنیم و همین موضوع نشان‌دهنده آن است که خاطره از جنس تاریخ است. با این توضیح که روایتی زیبا از تاریخ است که بعدها می‌توان در جایگاه یک متن ادبی بدان نگریست.


‌یکی از گونه‌های جدید ادبی که زیرمجموعه ادبیات محسوب می‌شود زندگینامه داستانی است که چند سالی است در حوزه ادبیات دفاع مقدس مطرح است. از سویی دیگر شما در یکی از اظهارنظرهای خود اشاره داشته‌اید که «زندگینامه داستانی سرطان ادبیات معاصر ایران است»، برای دفاع از این نظریه خود چه دلیل یا دلایلی دارید؟


بنده با نفس زندگینامه داستانی مخالف نیستم و با نفس ادبیات هم مخالف نیستم اما بر این باورم در جامعه‌ای که هنوز خاطره‌نگاری شکل و قوام نگرفته و تاریخ‌نگاری هم آنچنان پیشرفته نیست ظهور یک ژانر تنبل‌پرور و بساز بفروشی به نام زندگینامه داستانی، هم به خاطره ضربه می‌زند هم به تاریخ ما؛ در حقیقت در حوزه داستان‌نویسی، داستان‌نویس قدر و قوی‌ای نداریم.


در حوزه جنگ و انقلاب؛ شاید آثار تولید شده در این زمینه که با استانداردهای جهانی مطابقت داشته باشد از تعداد انگشتان یک دست فراتر نمی‌رود به خاطر همین ضعف هم هست که رُمان انقلاب و رُمان جنگ نه تنها جهانی نشده بلکه ملی هم نشده است.

ما اگر از تعداد افراد مختلف جامعه بپرسیم دو رمان مشهور جنگ که ملی باشد به ما معرفی کنند قطعاً توافقی در این زمینه وجود ندارد و از طرف دیگر ما هنوز انبوهی از اسناد، مدارک و خاطرات مانده از انقلاب و جنگ داریم که بررسی یا منتشر نشده و بنا بر ملاحظاتی در حال حاضر هم منتشر نمی‌شود، بنابراین ما یک تاریخ خوب هم از جنگ نداریم. من همین الان اگر به شما بگویم که یک دوره کتاب خوب تاریخ جنگ را به من معرفی کنید احتمالاً به جز کاری که آقای درودیان انجام داده‌اند کار دیگری نمی‌توانید به من معرفی کنید. روزشمارهایی هم که منتشر شده تاریخ نیست؛ اینها منابع تاریخی برای تدوین تاریخ است.

یک کتاب مثلاً ۱۰ جلدی یا پنج جلدی که در باب تاریخ از ابتدای جنگ یعنی از آغاز انقلاب و شروع فتنه در کردستان و ترکمن صحرا و خوزستان بگیر تا پایان جنگ شما نمی‌توانید به من معرفی کنید که براساس شیوه‌های علمی و بیطرفانه و آکادمیکی نوشته شده باشد و در این زمینه واقعاً دانشگاه‌های ما کم‌کاری کرده‌اند، ارتش کم‌کاری کرده البته سپاه کمی کار کرده ولی راضی‌کننده نیست، نسبت به پیشرفت زمان و منابع، بنا بر این اگر از من دعوت کنند به یک کشور خارجی بروم و از من بخواهند که یک دوره کتاب کرونولوژیک (روزشمار) درباره جنگ به کتابخانه ما هدیه کنید من واقعاً دستم خالی است و همچنان ناچارم که کتاب آقای درودیان را معرفی کنم که هم به لحاظ منابع و هم به لحاظ روش و محتوا کاملاً کهنه شده است. خب وقتی ما نه از لحاظ داستان قوی هستیم و نه از لحاظ تاریخ اینجا یک ژانری شکل می‌گیرد که تلفیقی از تاریخ و داستان است به نام زندگینامه داستانی.

در زندگینامه داستانی ما بیوگرافی داریم؛ در اروپا بیوگرافی یعنی اینکه براساس علم تاریخ زندگینامه کسی را براساس منابع و اسناد، منابع شفاهی، کتبی و یادداشت‌های منتشر شده و نشده و... تدوین می‌کنند یعنی کار پژوهشی می‌کنند مثلاً آقای «استون» می‌آید داستان یک زندگی را می‌نویسد که خیلی هم جذاب است مثل «شور زندگی»، «شور هستی» و... که می‌خوانیم و لذت می‌بریم. اما در مقابل در ایران یک سری ذهن‌های تنبل و یک عده مراکزی که بیشتر دنبال تولید انبوه هستند و سری‌دوزی تا تولید واقعی می‌آیند یک چیزی را اختراع می‌کنند به نام زندگینامه داستانی که نه تاریخ است نه ادبیات نه ارزش ادبی دارد نه ارزش تاریخی و خواننده و مخاطب نه لذت ادبیاتی از آن می‌برند و مورخ هم نمی‌تواند به آن استناد کند.

بین این دو معلق است بنابراین نه ارزش ادبی دارد نه ارزش تاریخی و به شکل خیلی سرطان‌وار رشد می‌کند و تقریباً تمام مراکز تولیدی را اشغال می‌کند به خاطر اینکه خیلی سهل‌الوصول است و نویسنده در تولید این نوع کارها نیاز به تحقیق و پژوهش ندارد و هیچ خوش قلمی و قلم قوی و توانایی هم نیاز ندارد.

یک نویسنده عادی و آماتور و معمولی یک سری مطالب را پشت سر هم ردیف می‌کند و این می‌شود زندگینامه داستانی بنابراین وقتی من می‌گویم مخالفم نه با این ژانر یا ادبیات بلکه با این نوع شیوه تولید که توأم با تنبلی، کندذهنی و فرار از تحقیق و پژوهش باشد مخالفم وگرنه اگر یک کار با اساس و زیبا در مورد شخصیت‌ها و شهدای جنگ- مثلاً شهید چمران- یک کار پژوهشی همه جانبه صورت بگیرد بعد یک قلم قهار و توانا بیاید براساس این مستندات یک زندگینامه داستانی بنویسد طبیعتاً من لذت می‌برم و خود من هم برای این اثر تبلیغ می‌کنم اما وقتی دیده می‌شود قلم‌ها سست، پژوهش‌های تاریخی در حد صفر و بیشتر به یک نوع بسازبفروشی و سری‌دوزی شبیه هستند من مخالف این هستم.


به نظر شما علت گرایش به این نوع آثار چیست؟

اجازه بدهید مشخص‌تر به شما جواب بدهم؛ مراکز دولتی ما عادت دارند آمار بدهند و باید نسبت به مبلغ بودجه‌ای که می‌گیرند آمار بدهند که توجیه بیاورند که این پول‌ها کجا هزینه شده است و راحت‌ترین و کم‌هزینه‌ترین و سست‌ترین شیوه همین شیوه زندگینامه داستانی است.

نتیجه‌بخش است و خیلی راحت می‌توان رونمایی کرد و خیلی می‌شود آگراندیسمانش کرد اما مثل یک حباب به تعبیر قرآن کریم خیلی زود از بین می‌رود و هیچ چیز از آن نمی‌نماند و ماندگاری ندارد، هزینه‌ها شده، مدیریت‌ها به پست‌ها و اهدافشان رسیدند اما جنگ دستش خالی است، انقلاب دستش خالی است تاریخ این مملکت دستش خالی و بُعد استنادی هم هنوز خاموش مانده است.

‌شما به عنوان نویسنده حوزه ادبیات دفاع مقدس تاکنون توانسته‌اید از مجموع ۸۵ اثر تألیفی و تولیدی خود حدوداً ۲۴ عنوان آن را به این حوزه اختصاص دهید؛ نظرتان را در مورد آثار تولیدی که به صورت سفارشی در قالب سفارش‌نویسی به مرحله تولید رسیده‌اند یا می‌رسند، بیان بفرمایید.

ببینید اتفاقی که در ایران افتاده این است که تقریباً همزمان با پیروزی انقلاب اسلامی ایران و حدوداً یکی، دو سال بعد از آن یک شیوه‌ای در ایران مرسوم شد که امروزه ما به آن تاریخ شفاهی می‌گوییم که این مشخصاً در خارج از کشور طی طرحی که توسط دانشگاه هاروارد برای کارگزاران سلطنت پهلوی تعریف کرده بودند شکل گرفت و متعاقب این بعضی منابع وارد ایران شد و بعد مراکز دیگری مثل مجله یاد و... شروع به چاپ مقالات تاریخی کردند اما نکته‌ای که فراموش شد این است که تاریخ شفاهی که خاستگاه آن دهه ۶۰ و ۷۰ در غرب است برای کسانی و جاهایی است که در تاریخ‌های رسمی حضور و نمودی ندارند مثلاً سیاهان، زن‌ها و افراد پایین جامعه یعنی صدای بی‌صداهاست اما در ایران این موضوع شده است صدای قدرت، صدای نخبگان و این یک تناقض درون ذاتی برای تاریخ شفاهی است.

تاریخ شفاهی در ایران شده برای نخبگان، برای چهره‌های اصلی سیاست در ایران، اینهایی که خودشان در قدرت حضور دارند و هنوز صدایشان به گوش می‌رسد من کمتر دیده‌ام که یک نفر برود از آن دستفروشی که در میدان ۱۷ شهریور داشته دستفروشی می‌کرده (میدان ژاله) و شاهد کشتار مردم مظلوم به دست رژیم پهلوی بوده یک تاریخ شفاهی بگیرد.
در صورتی که این شیوه، شیوه‌ای است برای فرودستان و محرومان. در واقع این نقض غرض شده یعنی این ورود یک ورود وارونه است مضاف بر این دولت و سازمان‌های دولتی متولی آن شده‌اند. شما یک مرکز خصوصی در باب جنگ و انقلاب که هیچگونه وابستگی به سازمان دولتی نداشته باشد نمی‌توانید پیدا کنید که کار تاریخ شفاهی تولید کند، اصلاً امکان‌پذیر نیست.
با وضعیت مالی و اقتصادی امروز و ناشران بخش خصوصی هم حداقل تیراژ ۱۰۰۰ جلد چاپ کتاب خود را به دولت می‌فروشند، بنابراین همه مراحل تولید و وابستگی‌ها به بخش دولتی است از طرف دیگر بخش دولتی طبیعی است که خط‌مشی‌ها، سیاست‌ها و تفکرات خاص خودش را دارد.
دولت با سیاست‌های تشویقی و تنبیهی مدنظر خود یک جاهایی را بارور می‌کند و یک جاهایی را مسکوت می‌گذارد و این خاصیت و رویکرد یا کارکرد دولت‌هاست حالا ادبیات یا خاطره‌ای که در این زمینه تولید می‌شود، خاطره یا ادبیات دولتی است البته این صحبت من به این معنا نیست که دولت نباید یا نمی‌تواند در این زمینه کمک کند؛ به نظر من اگر دولت کمک نکند پس چه کسی باید کمک کند. البته باید کمک کند اما من می‌گویم دولت که کمک می‌کند قدرت و نظر خودش را هم اعمال می‌کند و نتیجه این می‌شود که تک صدایی به وجود می‌آید و کتاب‌هایی که در قالب خاطره در ایران تولید می‌شوند از تک صدایی رنج می‌برند. در صورتی که ادبیات به همه تعلق دارد.
جنگ تحمیلی جنگی بود که هشت سال طول کشید، در این جنگ و دفاع، مردم ایران از عرب و بلوچ، کرد، لر و ترک و از همه اقشار مردم بودند. اما به تعبیر یکی از نویسندگان این عرصه اگرچه این دفاع هشت ساله مردمی بود اما دولتی تمام شد و الان می‌بینیم که متولی خاطرات آن هم فقط ناشرین بخش دولت هستند.
برای شاهد مثال، شما تا حالا دیده‌اید که رزمنده‌ای که تا دیروز در صف مبارزه و دفاع بوده حاضر شده باشد که خاطرات خودش را بنویسد و با خرج خودش هم چاپش کند تازه اگر چنانچه بخواهد چنین اقدامی کند باید آن را به یک ناشر بدهد و ناشر هم اثر او را به ارشاد بدهد و ارشاد هم ممیزی خاص خودش را روی اثر او اعمال کند. این تک‌صدایی ممکن است خوشایند یک سال یا ۱۰ سال ما یا سیستم دولتی باشد اما در درازمدت باز این تاریخ این مملکت است که ضرر می‌کند.

 

جامعه ما جامعه تک‌صدایی نیست جامعه تک قومی نیست من در یک جا بیان کردم که جنگ ما فقط به لهجه تهرانی روایت شده و می‌شود در حالی که ما در جنگ و دفاع مقدس کرد، لر، ترک و عرب داشته‌ایم که همه برای حفظ ایران آمده بودند. اما این صداهای متفاوت را کجا در خاطرات می‌بینیم؟ این لهجه‌ها و گویش‌های مختلف را ما کجا در خاطرات دیده‌ایم؟

متأسفانه پایه‌های مردمی کار همچنان ضعیف است. ‌یک ناشر خصوصی برای اینکه یک کتاب خاطرات تولید بکند حداقل باید بین ۵ تا ۶ میلیون تومان هزینه کند و هیچ ناشری حاضر به این سرمایه‌گذاری نیست چون تنها تولید کتاب نیست بلکه فروش کتاب نیز هست. اما بخش دولتی این قدرت هزینه‌ای را دارد که مثلاً ۴۰ میلیون هزینه کند بعد کتاب را به قیمت ۴ میلیون تومان بفروشد کاری که در بین اکثر ناشرین دولتی اتفاق می‌افتد.

آقای یاحسینی شما با نشر دولتی موافق هستید یا مخالف؟ راهکار اساسی چیست؟

بنده راهکار اساسی نمی‌توانم پیشنهاد بدهم و همچنان رنگ و حضور بخش دولتی را بارز می‌بینم به طوری که امروزه خاطرات جنگ برای بعضی‌ها مطامع دیگر را به همراه دارد و به قدری خاطرات غیراستاندارد تولید شده و می‌شود که ما با یک ترافیک خاطره روبه رو هستیم که اکنون خاطره و خاطره‌نویسی به یک «صنعت خاطره» تبدیل شده است.

یعنی مثل صنایع خودروسازی که خود را موظف می‌دانند سالی چند هزار دستگاه خودرو تولید کنند. حوزه خاطرات به ویژه خاطرات دفاع مقدس با حضور بخش دولتی دچار این نگاه و الزام گردیده است و ناشران دولتی ما هم برای خودشان تعهد ایجاد کرده‌اند که مثلاً سالی ۵۰ یا ۱۰۰ کتاب خاطره تولید کنند که این بزرگ‌ترین آسیبی است که در دراز مدت ایجاد مشکل می‌کند و از همه خطرناک‌تر عدم اعتماد ایجاد می‌کند. سرمایه اصلی یک کتاب خوب خاطره، اعتماد خواننده و مخاطب است وقتی ما با کارهای سطحی و دم‌دستی با مخاطب روبه رو می‌شویم عدم اعتماد به وجود می‌آید.

به نظر شما اگر چنانچه این سفارش‌نویسی از بخش دولتی به بخش خصوصی واگذار شود چه نتیجه‌ای خواهد داشت؟

در حال حاضر ناشر خصوصی توانایی تولید کتاب را ندارد و باز هم باید دولت پشتیبانی کند. در بحث خاطره چون بخش دولت متولی آن است گروه‌های دیگر خودشان را کنار کشیده‌اند البته کتاب خاطرات آزاد خیلی فروش خوبی دارد اما این اتفاق در مورد خاطرات دفاع مقدس روی می‌دهد اگر چنانچه ناشران خصوصی وارد عرصه چاپ و انتشار خاطرات دفاع مقدس شوند ممکن است از نظر کمیت و تعداد شاهد آمار قابل توجهی نباشیم اما از جهت کیفیت بسیار قابل قبول و تأثیرگذار خواهد بود و ماندگار.

متأسفانه مدیریت‌های فرهنگی ما توانایی شنیدن آسیب‌شناسی را ندارند در صورتی که نگاه آسیب‌شناسانه و منتقدانه راهگشا و پیش‌برنده است و گاهی از این نگاه برداشت منفی و معاندانه هم می‌شود. اگر ما به نیروهای خودی اجازه نقد ندهیم نیروهای معاند خواهند آمد و ما را حذف می‌کنند.

در خاطره‌نویسی همیشه راوی نقش اساسی دارد اما گاهی اوقات خاطره یک اتفاق یا یک واقعه تاریخی است (هفتم تیر یا هفده شهریور) و در این حالت موضوعیت از آن واقعه تاریخی است و دیگر راوی نقشی ندارد. نظرتان را در این خصوص بفرمایید.

با این موضوع دو برخورد داریم؛ گاهی اوقات خاطره‌نویس سراغ راوی می‌رود مثلاً یک رزمنده خاطرات خود را از زمانی که وارد جنگ شده تا پایان جنگ روایت می‌کند به این بخش از خاطرات، خاطرات شفاهی می‌گویند اما گاهی اوقات خاطره‌نویس می‌خواهد در مورد یک واقعه مثلاً عملیات مرصاد و حمله منافقین به غرب کشور بنویسد که برای این کار خاطره‌نویس می‌رود سراغ مثلاً ۱۰۰ یا ۲۰۰ نفر که خود آنها در عملیات بوده‌اند یا شاهد این جنگ بوده‌اند، مصاحبه می‌کند، منابع و روزنامه‌های آن روز را می‌بیند، اعلامیه‌ها و نشریات منافقین را می‌بیند و نشریات جمهوری اسلامی ایران را می‌بیند، کالپ‌های عملیاتی را می‌بیند؛ این کار را تاریخ شفاهی می‌گویند. متأسفانه بسیاری از مراکز دولتی و حتی خصوصی و همچنین افراد و دست‌اندرکار بین خاطرات شفاهی و تاریخ شفاهی هیچ تفاوتی قائل نیستند و مطمئناً نمی‌دانند که خاطرات شفاهی با تاریخ شفاهی کاملاً‌ متفاوت است.

در صورتی که تاریخ شفاهی تلاش مورخ شفاهی است برای صورت دادن به یک واقعه ولی در مقابل خاطرات شفاهی روایت یک نفر است از زندگی خودش و اتفاقاتی که برای خودش افتاده. ممکن است این فرد اشتباه بکند، دروغ بگوید یا کل خاطرات یادش نباشد و فراموش کرده باشد و یک چیزهایی را کم و زیاد کند ولی مورخ شفاهی با شیوه‌های تاریخ شفاهی در بازسازی یک واقعه نمی‌تواند دروغ بگوید، نمی‌تواند حذف کند.

اینها مواردی است که به علت ضعف مبانی تئوریک در ایران تئوری‌پردازی نشده. من بر این باورم اولاً خاطرات شفاهی زیرمجموعه تاریخ شفاهی است و تا خاطرات شفاهی نباشد تاریخ شفاهی اتفاق نمی‌افتد. افزون بر این وقتی در یک حوزه‌ای خاطرات شفاهی به صورت انبوه تولید بشود ما تازه فرصت خواهیم داشت که تاریخ شفاهی کار کنیم؛ مثلاً‌ به عنوان نمونه وقتی ما می‌خواهیم یک واقعه‌ای را مثل واقعه ۱۷ شهریور میدان ژاله را آنالیز کنیم می‌رویم با تعدادی از افراد اعم از مردم، طیف نظامی و صنف کاسبان محل و سربازانی که تیراندازی به مردم کرده‌اند و ... مصاحبه می‌کنیم. تک تک این مصاحبه‌ها می‌شود خاطرات شفاهی و جمع‌بندی و بازسازی آنها را تاریخ شفاهی می‌گویند.

خاطرات به طور کلی به دو دسته تقسیم می‌شوند؛ یکی خاطرات کتبی و دیگری خاطرات شفاهی. لطفاً در خصوص هر یک از این نوع خاطرات و زیرمجموعه‌های آنها توضیح بفرمایید.

به طور کلی ما ایرانی‌ها خوب حرف می‌زنیم اما بلد نیستیم خوب بنویسیم و از طرفی البته تجربه این را نشان داده که برای عموم مردم و حتی نخبگان خاطرات شفاهی آسان‌تر تولید می‌شود تا قلمی و کتبی؛ مثلاً شما از یک رزمنده بخواهید که خاطرات خودش را از زمان جنگ بنویسد، زمان زیادی خواهد برد تا ۵۰ صفحه بنویسد ولی از همان رزمنده می‌توان ظرف یک هفته ۳۰ تا ۴۰ ساعت خاطرات ضبط شده تهیه کرد که هر نوار به طور متوسط ۱۰ صفحه کتاب یعنی میانگین ۳۰۰ تا ۴۰۰ صفحه کتاب است. نتیجه آن است که ما یک ملت شفاهی هستیم و کتاب و کتابت و کتابخوانی در ما رشد چندانی نکرده و این موضوع را حتی الان هم می‌توان از تیراژ کتاب‌های تولید شده فهمید یعنی میانگین تیراژ ۸۰۰ تا ۱۰۰۰ نسخه می‌باشد پس بنابراین در چنین شرایطی خاطرات مکتوب رشد نخواهد کرد بلکه خاطرات شفاهی همچنان حرف اول را می‌زند.ما باید نقطه ضعف خودمان را شناسایی کنیم و به نقطه قوت تبدیل کنیم و چالش و آسیب را به فرصت مبدل سازیم و این کار دست نمی‌دهد مگر با همکاری‌ و یک بسیج عمومی و تحول در زیر ساخت‌ها که در این مسیر دانشگاه‌ها باید فرهنگ‌سازی کنند، روش‌های تاریخ شفاهی و خاطرات شفاهی را کار کنند. ما باید خلأهای آموزشی و نبود کتب آموزشی و نظری در این زمینه را پر کنیم.

از آنجایی که شما به بعد تاریخی خاطرات معتقدید و اینکه خاطره به خودی خود نمی‌تواند ادبیات یا متن ادبی باشد بلکه برای جذابیت خاطره از ادبیات کمک گرفته می‌شود، آیا می‌توان از خاطره مکتوب در خلق یا آفرینش یک متن ادبی استفاده کرد یا نه (به نظر شما خود خاطره را نیز می‌توان در قالب رمان یا داستان آفرید)؟

اجازه بدهید یک تفکیکی در این بخش من قائل شوم. متأسفانه خیلی‌ها خاطره را زیر مجموعه ادبیات تلقی می‌کنند و این خطای محرزی است. خاطره از آن جهت که روایت یک واقعه است زیرمجموعه تاریخ است اما متنی که تولید می‌شود می‌تواند ادبی باشد. برای نمونه کتاب تاریخ بیهقی یک کتاب تاریخ است اما امروزه در دانشکده‌های ادبیات نیز به عنوان یک متن ادبی تدریس می‌شود، سفرنامه ناصرخسرو در واقع روایت یک تاریخ است یعنی مشاهدات ایشان در طول سفر اما امروزه به عنوان یک متن ادبی متعلق به قرن خودش مورد اعتنا است. بنابر این محتوای اثر وقتی روایت می‌شود متعلق به تاریخ است اما متنی که نوشتار می‌شود ادبیات است.
اگر خود راوی نوشته یعنی خودنگاشت می‌تواند به یک متن ادبی هم تبدیل شود، اما در تاریخ شفاهی این مجال پیدا نمی‌شود و به آرایه‌های ادبی ورود پیدا نمی‌کنیم چرا که همان طوری که راوی صحبت می‌کند خاطره‌نویس باید آن را ثبت و ضبط کند. چون فقط بعد استنادی مهم است. هر چقدر که خاطره صبغه ادبی پیدا کند از کیفیت تاریخی آن کاهش پیدا می‌کند، اما من بر این باورم که تدوینگر می‌تواند از یک خاطره شفاهی معمولی متنی جذاب، پرکشش و پرخواننده بیافریند.

بنده در یکی از آثارم به نام «سال‌های ابری» از روش پرسش و پاسخ استفاده کردم که تاکنون به چاپ دوازدهم رسیده است یعنی کتابی که به روش پرسش و پاسخ محض و تاریخ شفاهی به مفهوم کامل و این بستگی به توانایی خاطره‌نویس یا تدوینگر دارد که برای جذابیت خاطره از بهترین روش استفاده کند و در واقع مهندسی کار را باید انجام دهد که متأسفانه گاهی اوقات این توانایی از طرف خاطره‌نویس یا همان تدوینگر نادیده گرفته می‌شود و مخاطب این ضعف را به پای راوی می‌گذارد.

آقای یا‌حسینی راهکار پیشنهادی شما در این زمینه چیست؟

بنده یک پیشنهاد عملی دارم که هم می‌تواند در جهت تحقق بخشیدن به منویات مقام معظم رهبری باشد و هم تأمین دغدغه‌های معظم‌له و هم رسیدن به اهداف اصلی تولید آثار فاخر و آن این است که تمامی تولیدکنندگان (نویسندگان) خاطره در حوزه دفاع مقدس که تعداد آنها به ۱۰۰ نفر می‌رسد، البته کمتر از این عدد می‌باشند، دولت برای همین تعداد یک اتحادیه نویسندگان جنگ تشکیل بدهد و برای هر کدام از این نویسندگان عضو اتحادیه مبلغ قابل توجهی که بیشتر دغدغه‌های او را پوشش دهد تعیین کند و اختصاص بدهد و در مقابل تعهد بگیرد که آقای نویسنده من از تو هر دو سال یک اثر فاخر می‌خواهم.

بیایید این روش را آزمایش کنیم، این همه وقت و هزینه را هدر دادیم، این راه را هم بیازماییم. ما باید کاری کنیم که نویسنده دغدغه روزمرگی را نداشته باشد و منابع را در اختیار او قرار دهیم. برای او امکاناتی فراهم کنیم که در شرایط و مکان واقعه قرار بگیرد.

به عنوان آخرین سؤال به نظر شما آیا نسل اول و دوم خاطره‌نویسان حوزه دفاع مقدس، دین خود را به این حوزه ادا کرده‌اند؟ (از نظر کمی و کیفی آثار)

اولاً نسل اول و دوم گذشته از دین تا حدودی تنبلی هم کردند. ما از سال‌های اول جنگ تا دهه هفتاد تعدادکمی کتاب خاطرات تولید کردیم و اصلاً تعداد کمی در حوزه جنگ کتاب تولید شده است. در طول هشت سال جنگ تحمیلی حدود دو میلیون نفر رزمنده به جبهه‌ها اعزام شده‌اند. در سراسر ایران اگر ما فقط ۱۰ درصد این افراد را پوشش بدهیم می‌شود دویست هزار نفر و اگر سالی هزار کتاب تولید کنیم دویست سال طول می‌کشد که این ۱۰ درصدی که گفتیم بتوانیم خاطراتشان را کار کنیم در صورتی که نه رزمنده‌ها دویست سال عمر می‌کنند، نه ما سالی هزار جلد کتاب تولید می‌کنیم. الان که حالت رقابتی دارد سالی ۵۰۰ تا ۶۰۰ جلد کتاب تولید می‌شود.

پس عملاً می‌بینیم دین‌های ادا نشده در چه وسعت و بعدی است و ما شاهدیم که هر لحظه یک سردار جنگمان و یک جانباز شیمیایی یا غیر شیمیایی ما از دست ما می‌رود بدون اینکه توانسته باشیم خاطرات او را ضبط کرده باشیم در صورتی که هر کدام از این رزمندگان برگ‌هایی از تاریخ هستند که پس از شهادت خود بخشی از تاریخ نیز با آنها خاموش و در تاریخ گم می‌شود.



 
تعداد بازدید: 5543


نظر شما

 
نام:
ایمیل:
نظر:
 

اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 123

عده زیادی سرباز بودیم که تازه ما را به جبهه آورده بودند. در ساعات اول، ستوان‌یکم؛ جعفر، ما را در گوشه‌ای جمع کرد تا موقعیت و وظایفمان را توضیح دهد و به اصطلاح توجیه شویم. بعد از تشریح حدود منطقه جنگی و بازگو کردن بعضی مسائل گفت: «ما به جنگ کسانی آمده‌ایم که همه آتش‌پرست و مجوسند. باید نسل این آتش‌پرستها را از روی زمین بکنیم. باید کوچکترین فرصتی را برای خودنمایی به نیروهای ایرانی ندهیم. اینها دشمن دین و مردم عراقند.»