درخشش ستاره‌ای در آسمان ایثار

سمیرا نفر

10 دی 1403


از دل مصاحبه، دل‌نوشته‌ای برای زنی آهنین چه زیبا و تکان‌دهنده است! داستان زندگی این زن پرصلابت، زنی که در فقدان فرزند، تمام وجودش را وقف میهن و همرزمانش کرد. انگار تقدیر، او را برای مأموریتی بزرگتر برگزیده است. روزهایی که آتش جنگ بر همه‌جا سایه افکنده بود، او با دستان ظریفش، لباسی برای رزمندگان دوخت و با قلبی مهربان، روحیه‌شان را تقویت کرد. زنی که کارگاه و چرخ‌های خیاطی‌اش را وقف جبهه کرد و آن کارگاه، کارخانه‌ای شد برای تولید امید و ایثار. هر نخ و سوزنش، پیامی از عشق و حمایت بود که به جبهه‌ها می‌رفت.

با آموزش بانوان، شبکه‌ای قوی از پشتیبانی ایجاد کرد که به رزمندگان جان دوباره می‌بخشید. او نه تنها در پشت جبهه، بلکه در دل آتش و خون هم حاضر بود. او به راستی مادری برای همه رزمندگان شد، مادری که در آغوشش، دل‌های خسته آرام می‌گرفت. شاید او فرزند دنیوی نداشت، اما فرزندان آسمانی‌اش، رزمندگانی بودند که با افتخار از او یاد می‌کردند. زنی که هم همسر یک رزمنده بود و هم خود در صف مقدم جهاد قرار داشت. ترکیبی کم‌نظیر از ظرافت زنانه و استواری مردانه. از لحظه وداع با همسرش برایمان گفت، وقتی همسرش را برای دفاع از وطن روانه جبهه می‌کرد، از چشمانش، اشکی پنهان لبریز می‌شد؛ اما با صبری آسمانی، این جدایی را پذیرفت و او را بدرقه کرد. او می‌دانست که عشق به آرمان، بزرگتر از هر عشقی و راه همسرش راه مقدسی است. با شهادت همسرش، داغی بر دل او نشست که تا ابد با او ماند، اما او تسلیم نشد. به راهش ادامه داد و همچنان به خدمت به مردم و انقلابش پرداخت. جمیله محمدخانی، زنی از جنس نور که در دل تاریک جنگ، همچون شمعی می‌درخشید و داستان زندگی‌اش الهام‌بخش نسل‌های آینده است. این دیدار بار دیگر نشان داد که انسانیت، بزرگترین قدرت دنیاست.



 
تعداد بازدید: 107


نظر شما

 
نام:
ایمیل:
نظر:
 

اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 131

من هم در سنگر ماندم تا شاید نیروهای شما بیایند و اسیر شویم. تقریباً یک ساعت گذشت و سرباز حسن محمد از خواب بیدار شد. ما بالاخره عقب نشستیم و همراه آخرین افراد فراری از خطوط مقدم خودمان به پشت جبهه آمدیم. آن شب ستوانیار مطلک را دیدم. بدون پوتین فرار می‌کرد. به افراد گفته بود «به سرهنگ عادل گفتم فرار کنیم ولی او موافقت نکرد و در مقر خودش ماند. می‌خواهد اسیر شود.»