دکتر نورائی:
«تاریخ شفاهی هنر» به سمت مستندسازی برود
مریم اسدی جعفری
04 دی 1403
به گزارش سایت تاریخ شفاهی، کارگاه مقدماتی «تاریخ شفاهی هنر» پیش از همایش ملی «نظریههای تاریخنگاری و هنر ایران»، عصر چهارشنبه 21 آذر 1403 توسط پژوهشکده هنر فرهنگستان هنر و با سخنرانی «دکتر مرتضی نورائی» استادتمامِ گروه تاریخ دانشگاه اصفهان، به صورت برخط برگزار شد. در ادامه، گزیدهای از سخنان دکتر نورائی آمده است.
تاریخ شفاهی؛ نردبانی وارونه به زمان گذشتۀ نزدیک
آنچه در مورد هنر در دوره معاصر قابل توجه است، تنوع نوع هنر و دادهها؛ چه در عرصه تولید و چه محتوای هنری است. بنابراین در این زمینه ما با انفجار اطلاعات نیز روبهرو هستیم. از این منظر، مبحث تاریخ شفاهی یک نردبان وارونه، به درون زمان بیواسطه است؛ نردبانی به گذشتۀ نزدیک. به همین دلیل در مقایسه بازۀ زمانی، کوتاه اما بسیار تعریض یافته است؛ چنان فراگیر که میتوان گفت، خود با بیشترینۀ اعصار گذشته برابری میکند. در عین حال، تاریخ بیواسطه و متصل به حیات کنونی ما خواهد پرداخت.
با توجه به جایگاه پژوهشکده هنر، مقدمهای در باب ذات تاریخ شفاهی و میزان اعتبارمندی روایات شفاهی خواهم گفت. [برای مطالعه بیشتر اینجا کلیک کنید.] به قول مایکل استنفورد، تاریخ، علم ارتباطات است و مورخ میان زمان حال، خوانندگان و زمان گذشته، ارتباط دو طرفه برقرار میکند. در واقع کار مورخ، سیمکشی چند جانبه برای برقراری تماس و گفتوگو با گذشته و حال است.
از جمله آنچه نگاه متغیرِ حال، نسبت به گذشته را متحول کرد، تعبیر پرفسور کار، حوالی سال 1985 بود که مبنای نظریه استنفورد هم شد. او معتقد بود که تاریخ، گفتوگوی بیانتهای گذشته و حال است. ما از زمان گذشته، قاعدتاً بنا بر ضرورتها، پیوسته پرسشهایی داریم که راه را برای گفتوگو باز نگه میدارد. ما پیوسته ناگزیر هستیم پاسخ پرسشهای خود را در گذشته جستوجو کنیم. این تعریف نشان میدهد که هیچ تولید تاریخی، ماندگار و الیالابد نیست. یعنی خودِ تولیدات تاریخی هم تاریخ مصرف دارند. چون هر زمانی، ضرورتها و سؤالات خودش را از گذشته دارد. به همین دلیل، پیوسته و ناگزیر به زمان گذشته مراجعه میشود. این به عبارتی یعنی: تاریخ به طور اعم و اخص.
سنت شفاهی و تاریخ شفاهی
گاهی با اقسام روایتها روبهرو میشویم. حالا میخواهیم ببینیم چه چیزهایی تاریخ شفاهی نیست. حدیث و روایت، تاریخ یا سنت روایی است؛ نه تاریخ شفاهی. اصلاً تاریخ شفاهی به معنای این است که شروع و خاتمه زمانی آن مشخص و منبع آن، برای راستیآزمایی، قابل دسترس باشد. در مسیر روایت مبنایی در تاریخنگاری، اعتبارمندی و باورپذیری، مثلث قوام روایت هستند تا قابلیت ثبت پیدا کنند. سنت قدیمِ روایات شفاهی که مبنای تواریخ یا حتی قصص است، مبنای آثاری مانند: تاریخ هرودوت و ابوریحان بیرونی هم بوده و روایت مبنایی آن از جنس سنت شفاهی است، اما اگر دقیقاً منابع آن روایتها را بیابیم، تبدیل به تاریخ مشروط میشود که البته ممتنع است. در حالی که در تاریخ شفاهی، زاویه مسجلی نسبت به این موضوع داریم.
از سوی دیگر، با حجم عظیم خاطرات شفاهی روبهرو هستیم که ثبت و ضبط شده و به اسم تاریخ شفاهی منتشر میشود. خاطرات شفاهی، تجربه شخصی است. در حالی که تاریخ شفاهی، تجربه جمعی است. مصاحبه تاریخ شفاهی، مصاحبه فعال است نه منفعل. مصاحبهای که برای خاطرهگویی است، منفعل و فرمان مصاحبه در دستان راوی است؛ در حالی که اگر فرمان مصاحبه در دستان مصاحبهکننده باشد، گفتوگوی چالشی تاریخ شفاهی میشود.
البته خاطرات بعضی از افراد را هم داریم که به آن، خاطرات دیگرنوشت میگویند. ممکن است کسی آن را ضبط و منتشر کرده باشد، اما تاریخ شفاهی نیست. وظیفه مصاحبهگر تاریخ شفاهی این است که روایت را از تجربه فردی به تجربه جمعی هدایت کند. برای مثال سعی کند از شخص بپرسد: آیا افراد دیگری هم در آن جمع، حاضر و شاهد جوانب مختلف روایت بودهاند؟ این شروع روش تحقیق گلوله برفی است که در حین مصاحبه، کاربست مییابد. نظام گلولهبرفی در مصاحبه تاریخ شفاهی، یعنی تجربه فردی را به سمت تجربه جمعی راهبری کنند. از سوی دیگر، شاید این سؤال پیش آید که عمق تاریخ شفاهی، چقدر است؟ گفته میشود عمق تاریخ شفاهی حدود سه نسل است، ولی باز هم باید از نظام گلولهبرفی پیروی کرد. البته در مورد تاریخ شفاهی یک محیط یا حیطه تاریخی که در شرف از بین رفتن است، الزامی به این وسواس و کنار گذاشتنِ آن نیست. دو یا سه روایت که پیدا شود، کافیست. امکان دارد بعدها بتوانیم - یا دیگران بتوانند - در بازانگاری آن به تجربه جمعی (به تواتر در خبر) رسید.
بیشتر تولیدات موجود، خاطرات شفاهی و تجربه شخصی هستند. شاید گفته شود آیا تجربه شخصی در تاریخنگاری تأثیر دارد؟ برای مثال، خاطرات یک فرد تأثیرگذار در حوزه هنر را میگیریم. اما فرض دیگر ما این است که آیا خاطرات آن شخص، مستند است یا خیر؟ اگر این شخص صرفاً مطالبی گفته، پایه دانش تاریخی نیست و فقط یکی از مواردی است که به عنوانِ دلیل مشروط داریم. فعلاً آن را ذخیره نگه میداریم؛ مگر اینکه چند نفر، این حرفها را به هر نحو دیگری، روایت یا تأیید کنند. در ذات خبر تاریخی، باید حتماً تواتر وجود داشته باشد. یعنی نمیتوان ادعای یک نفر را مبنای یک تجربه اجتماعی و مبنای روایت تاریخی متقن قرار داد.
«رانکه» مورخ آلمانی برای اولینبار در آثار خود در دهه 40 قرن نوزده میلادی، منبع مشخص و ارجاع معین داد. یعنی مرجع و مستندات این ادعای شما در باب گذشته چیست؟ به تدریج نوع تاریخنگاری به سمت تاریخنگاری مُدرن رفت و تا امروز ادامه پیدا کرد. اما این مستندسازی در دنیای پسامدرن، دچار سرگردانی در دامنۀ حجم اطلاعات شد. از این طرف گفته میشود، سازوکار میکروفنسپاری، پاسخی به وسعت و میزان تراکم و ترکیب اطلاعات برای ثبت بود. از این نظر، فرآیند تاریخ شفاهی در شفافسازی و گویاسازی گفتمانهای تاریخی مستور و گم شده، به عنوان راهحلی برای پیشگیری از تراکم مجهولات و محو اطلاعات برای مورخین آینده استفاده میشود.
مصاحبهگر، پیش از ورود به مصاحبه برای هر موضوع تاریخ شفاهی، باید مطالعه ستادی و کتابخانهای داشته باشد. باید به آرشیوهایی دسترسی داشته باشد. مطالعه ستادی، در تبدیل کردنِ مصاحبه به مصاحبه فعال و تعمیق گفتوگوها، نقش اساسی و مهمی دارد.
رویه هرمنوتیک؛ مناسب تاریخ شفاهی هنر
یکی از اهداف تاریخ شفاهی، پُر کردنِ خلأهای مستندات مکتوب، در جاهایی است که وقایع نتوانستهاند خودشان را به ثبت یا گزارش بسپارند. تاریخ شفاهی، این وقایع یا فرآیندها را به ضبط میسپارد و بعد با طی مراحلی به ثبت میرسد.
آزادسازیِ تاریخ، یکی دیگر از اهداف تاریخ شفاهی است. به این معنا که تمام ابعاد حیات بشری، زیر پوشش و نورافکن تاریخنگاران برود و هر جنبهای از گذشتههای حیات اجتماعی را بتوان احصا کرد. مرکزیتزدایی، یکی دیگر از اهداف تاریخ شفاهی است. محوریت تاریخ سیاسی ما، با تاریخ شاهان و طبقات برتر بود. به این ترتیب، تکثرگرایی در عرصه تاریخنگاری ورود پیدا کرد و در دهه 70 به مرحله روشمندی هم رسید. در فلسفه وجودی تاریخ شفاهی که همچنان الگوی مورخان شفاهی هم هست، گروههای اجتماعی که اهل قلم نبودند - همچون زنان، کارگران، افراد بیسواد، کمسواد و طبقات فرودست - ، جزو گروههای خاموش تاریخ بودند که در تاریخ شفاهی، مورد توجه قرار گرفتند.
کتاب پل تامپسون با عنوانThe voice of the past که هنوز به فارسی ترجمه نشده، اولین روش تحقیق در تاریخ شفاهی و منظرهپردازی در دهه 70 نوشته شده که کتاب اثرگذاری است.
تاریخ شفاهی، به تدریج به این سمت رفت که چشماندازهای متنوع وقایع را درنظر بگیرد؛ یعنی وقایع کوچکی که در حاشیه یک اتفاق، رخ داده و منجر به یک واقعه بزرگ شده است. پس حولیات و مجموعه اتفاقات کوچک، در نوشتن آن تاریخ، مؤثر است. [برای مطالعه بیشتر، اینجا کلیک کنید.] اوایل قرن حاضر، رویه هرمونتیک که ترکیبی از واقعهمحور و حولیات بود، توسط لوئیس پاسیرینی در مورد تاریخ ایتالیا به کار برده شد؛ روشی بر مبنای دادهها و تفسیر راوی با تنوع پرسشها در باب چیستی و چراییهای آن. این روش تفسیری برای گرایش هنر به عرصۀ تاریخ شفاهی، راهی برای گویاسازی چراهای موجود درباره زمینههای ظهور، رشد و فراگیری آن هنر خواهد بود. توصیه میشود به این نوع نگاه و رویه تمرکز پیدا کنید و با آثار او آشنا شوید.
آسیبشناسی تاریخ شفاهی در ایران
ما با کوهی از تولیداتی با عنوان تاریخ شفاهی در کشور روبهرو هستیم. بسیاری از آنها برای بهرهگیریهای تاریخی تا رسیدن به نظریهپردازی، قابل استفاده نیست. این آثار در حد یک روایت شفاهی باقی مانده و جایگاهی میان پردازش یک نظریه یا فرآیندسازی نمیتواند داشته باشد. این روزها مشغول ارزیابی فنی آثار تاریخ شفاهی، به ویژه در سال جاری و نیمه دوم سال گذشته هستم که چیزی حدود 2هزار عنوان تألیف بوده است. گاهی با تولیدات تاریخی غیرِ فنی هم روبرو میشویم. توصیه میکنم که ای مورخ! پایت را از روی سیم بردار و بگذار، تاریخ خودش جاری شود. چون گاهی تاریخهای متداول از این دست، خود تاریخ را دچار انسداد کرده است.
پس از بررسی این آثار، متوجه شدیم که چه استعدادهای خوبی در زمینه نویسندگی پیش آمده است. سبکهای متعددی در تاریخ شفاهی ما وجود دارد که از لحاظ استانداردهای جهانی، در سطح بالا قرار دارد و قابل ستایش است؛ هم نوع ادبیات و هم نوع مصاحبه. گاه مصاحبههایشان خیلی ظریف است و توانستهاند تمام جوانبی که از متن انتظار داریم، برای ما شفاف کنند و به ضبط بسپارند.
در باب آسیبشناسی تاریخ شفاهی، باید بگویم که خاطرات شفاهی با لقب تاریخ شفاهی، بازار خوبی پیدا کرده است. در واقع، خاطرات شفاهی است اما روی جلد آن تاریخ شفاهی نوشته میشود که یکی از آسیبهای تاریخ شفاهی است. دوم اینکه تاریخ شفاهی در ایران، به شدت به سمت نخبهگرایی رفته است. چون حمایت مالی در آن بخشها وجود دارد. البته به نظر من، در حد تجربه فردی است.
در مورد بروندادهای تاریخ شفاهی، بیشترین توصیه ما این است که یک بانک آرشیو در سطح ملی، از تولیدات تمام مؤسسهها و سازمانها و حتی پژوهشگران آزاد تشکیل شود. مؤسسهها برای تاریخ شفاهی، بودجه دارند، ولی تألیف تحویل میگیرند. در حالی که تألیف در درجه بعدی است. آن مؤسسه به عنوان کارفرما، در ضمن قرارداد باید تأکید کنند که مجری، آرشیو پروژه را تحویل دهد.
البته در آرشیوهای ملی، آرشیو شفاهی وجود دارد و قصد داریم، آرشیو شفاهی پژوهشکده هنر را فعال کنیم. مایل هستیم با مصاحبههای پژوهشگران، یک آرشیو تاریخ شفاهی برای پژوهشکده درنظر گرفته شود.
تاریخ شفاهی هنر هم باید راه مستندسازی را برود؛ باید وقایع، جریانها و سبکهای این عرصه را به سمت مستندسازی ببرد. در این زمینه، فعالیتهایی شده که امیدواریم فراگیرتر شود.
اهمیت «میراث نرم» در تاریخ شفاهی هنر
تاریخ شفاهی، سند تولید نمیکند. سند یعنی متنی که از زمان تولید، با منشأ خودش قطع رابطه کرده و تبدیل به یک نوشته شده است. اما تاریخ شفاهی، شاهد است. به این معنا که مصاحبهگر و مصاحبهشونده، به کمک هم ذهن راوی را قرائت میکنند. این قرائت، سند نیست؛ بلکه تاریخ است. اساساً تولیدات تاریخ شفاهی، تاریخ به دنیا میآیند. به این دلیل میگوییم که تاریخ شفاهی باید به سمت مستندسازی برود و از آن انتظار سند نداشته باشید. بدین صورت میتوان گفت تاریخ شفاهی، بیّنهای برای شواهد بیشتر است.
گاهی میبینیم تاریخ شفاهی، به سمت حماسهسرایی رفته و از این نظر، تاریخ موازی شده و دورۀ معاصر را در آیینۀ شبهِ تاریخ منعکس کرده است. اگر محققی به این سمت برود و ادبیات و روحیه احساسی خود را به محتوا حاکم کند، از حالت تاریخی به سمت تولیدات تاریخ جایگزین یا alternate history و رمان میرود و البته دیگر تاریخ شفاهی نیست. این نوع محصولات هم میتواند کارکردهایی داشته باشد که در جای دیگر به آن پرداختهام.
تاریخ شفاهی در ایران، بیشتر به مباحثی مثل: انقلاب اسلامی، دفاع مقدس و بعضی ادارات پرداخته است؛ اما در زمینه تاریخ شفاهی هنر، تاریخ شفاهی قالی و فیلم هم داریم. ولی باید به شکل دامنگیرتر باشد. بسیاری از تجربههای هنری ما بهزودی مفقود میشوند که هنوز ثبت نشدهاند. تجربههایی وجود دارد که خیلی آرام، خاموش میشوند.
سنت شفاهی در واقع، به موضوعات فرهنگی و میراث نرم میپردازد. میراث نرم، میراث تجسمی نیست؛ میراثی است که در ذهن افراد وجود دارد. یعنی یک تجربه فردی و اتفاق نیست. تاریخ یعنی یک اتفاق یا جریانی که زمان دارد و به خاطر همین زمانمندی در تاریخ، به آن تاریخ شفاهی میگوییم. در عین حال، میراث ناملموس در کنشهای اجتماعی تجلی داشته که امروزه مورد توجه شفاهیکاران قرار گرفته است. سنت شفاهی مطروح شده در اینجا، راهی موازی با تاریخ شفاهی طی میکند و در قابلیت هرمنوتیک توانسته، به ویژه حلقههای مفقودۀ تاریخ هنر را شفافسازی کند.
ظرفیت بالای هنر در عرصه تاریخ شفاهی
از یک منظر در توضیح بیشتر باید افزود که «هنر مشهود» و «هنر مستور» داریم. هنر مشهود، آن محصولاتی است که ما میبینیم و تجسم پیدا کرده است؛ مثل: فیلم، آواز، نقاشی و هنرهای هفتگانه. اما هنر مستور، منشها و دلایلی است که پشت آن هنر وجود دارد. در واقع آنچه باعث ایجاد هنر شده، هنر مستور است که درباره میراث ناملموس هم صدق میکند.
در تاریخ شفاهی هنر، قرار است به کارگزاران هنر بپردازیم و با آنها مصاحبه کنیم. اما از آن طرف، ذائقه اجتماعی را فراموش نکنید. هنرمندان به سمت بازار، تقاضا و مخاطبان میروند. آن کسی که هنر را تولید میکند، به یک ضرورت پاسخ میدهد. از نظر من هر تولید هنری، تجسم یافته یک متن است و آن متن، یک ضرورت مستور داشته که قاعدتاً یک ذائقه اجتماعی پشت آن وجود دارد. هر پدیدهای، پشت صحنهای دارد و قطعاً تاریخ شفاهی هنر آنجا مینشیند. اگر قرار است تاریخ شفاهی فردمحورِ یک شخصیت هنرمند را بنویسید، باید به جنبۀ هنر مستور آن هم بپردازید.
هنر هفتگانه، میدان وسیعی است و پژوهشکده هنر با ورود به تاریخ شفاهی، میتواند کارآفرینی وسیعی برای دانشجویان و پژوهشگران ایجاد کند. همچنین بسیاری از هنرمندان، مایل به سرمایهگذاری در حوزه تألیف و آرشیو هستند.
در عرصه مصاحبه فعال، میتوان به بحثهای زیباشناسی و زیباشناختی یک پدیده هنری پرداخت؛ یعنی هم معرفتی و هم هستیشناسی. همچنین در سطوح عالیتر میتواند موضوعات پایاننامه در سطح تحصیلات تکمیلی باشد. گفتمانهای هنری که در هر دوره تاریخی وجود دارد، همه انواع هنر را تحت تأثیر خودش قرار میدهد. این عامل، در تنظیم بستههای پرسشی در مرحله مصاحبه بسیار مناسب است. [برای مطالعه بیشتر، اینجا کلیک کنید.]
تعداد بازدید: 51