پرابلماتیک روایت در ایران پساانقلاب و جنگ
(نگاهی به کتاب خط به خط خاطره؛ شیوهنامهی ویرایش کتب خاطرهنگاری مستند)
فرانک جمشیدی
23 آبان 1402
متن حاضر، به دلیل ارتباط موضوعی روایت و خاطره با تاریخ شفاهی به قلم خود نویسنده (بدون تغییر) در اختیار سایت تاریخ شفاهی قرار گرفته است.
متن گفتارنوشت سخنرانی من دربارهی کتاب خط به خط خاطره، که 22 آبان 1402 در سالن سلمان هراتی حوزه هنری، با حضور مرتضی قاضی، معصومه رامهرمزی، راضیه حقیقت و با اجرای آقای صالحی برگزار شد، شامل دو قسمت است؛ در قسمت اول سعی کردهام نشان دهم قصهی مسئلهی این کتاب چیست و چگونه این قصه را میتوان با واقعیت اجتماعی امروز ایران ارتباط داد، و در قسمت دوم به خود کتاب پرداختهام.
1
مسئله چیست؟
این کتاب، قصهای دارد که ردونشانهای آن را گاه بهصورت پیدا و گاه گم و مبهم میتوان از صفحهی آغازین کتاب تا پیش از اینکه به بحث ویرایش پرداخته شود، دنبال کرد. این پارهها، چنانچه در کنار هم قرار گیرند، مسئلهی کتاب را روایت میکنند. تلاش من این است که با الهام از مطالبی که نویسندگان این کتاب به آن تصریح کردهاند، و البته به زبانی که برگردانیدهی خود من است، این قصه را برایتان روایت کنم و به این بهانه، مسئلهی کتاب را هم تبیین کنم. پارهی مهم قصه را مرتضی قاضی روایت کرده در یگانه مقالهی این کتاب با عنوان «زبان معیار گفتاری و ویژگیهای آن». این مقاله، بیشترین سرنخها را برای تکمیل پازل مسئله در اختیار من گذاشت:
مسئله این است که «با گذشت سه دهه از ظهور پدیدهی خاطرهنویسی» جنگ/ دفاع مقدس/ پایداری در ایران، با ظهور پدیدهی دیگری به نام «روایتنویسی اجتماعی» روبرو هستیم که ویژگی بارز آن «محفوظ ماندن زبان گفتار راوی» است، چندانکه میتوان «صدای راوی را از درون این متنها شنید». دستکم سه عامل را میتوان برشمرد که نشان میدهند چرا باید زبانی را که این متنها را تولید کردهاند؛ یعنی زبان گفتار را به رسمیت بشناسیم، بهدرستی تعریفاش کنیم و شیوههای ویرایش آن را بهروشنی تدوین نماییم: (1) «شأنیتیافتگی» این متنها برای تبدیلشدن به کتاب، (2) داشتن مخاطبان فراوان در نتیجهی وسیعشدن دایرهی جامعهی هدف که برای اینگونه آثار در نظر گرفته میشود، (3) تأثیرگذاری چشمگیر کتابهایی از ایندست در جامعه.
اینکه چرا امروز این رسمیتبخشی به زبان گفتار در کتابهای خاطرات و تعریف دقیق آن و تهیه و تنظیم و تدوین شیوهنامهی ویرایش این زبان ضرورت یافته، برمیگردد به وجود پرشمار کتابهای خاطرات که در آنها به بهانهی ویرایش یا گویاسازی اطلاعات یا جذابسازی روایت تقریباً «هیچیک از ویژگیهای زبان گفتار»، از خطر دخل و تصرفهای ویراستارانه یا نویسندگان خاطرات راویان در امان نمانده و شاهد آنیم که یا «زبان راوی» به «زبان معیار رسمی» و گاه حتی به «زبان معیار ادبی»، نزدیک و سپس «بازنویسی» شده یا به خاطرات و از خاطرات چیزهایی افزوده یا کاسته شده است.
ناگفته نماند که اینگونه دخل و تصرفها بهطور همزمان دو وضعیت را فراروی خاطرهنویسی پدید آوردهاند؛ وضعیت اول، فرصت است؛ یعنی مجال پیدایی و رشد و بالیدن اشکال یا «گونههای متعدد تدوین در حوزهی خاطرهنویسی» که این اشکال یا گونهها عبارتاند از: «ساماندهی، بازساماندهی، بازنویسی، بازروایی و بازآفرینی». وضعیت دوم، تهدید است که، دستکم، به دو تهدید جدی میتوان اشاره کرد که همپای فرصت مذکور قد علم کرده است؛ یکی، تهدید داستانیشدن خاطرات در پی بهرهگیری از «قواعد و عناصر داستانی» که به اقتضای یاریخواهی از گونههای متنوع تدوین رخ میدهد و طی آن، خاطرهنگاران یا ویراستاران خاطرات، با عبور از «خط قرمز [های] مستندنگاری و خاطرهنگاری» بهتدریج خاطرات را از اصالت و سندیت خود دور میکنند، چندانکه دیگر «نمیتوان به متن تولیدشده، عنوان مستند را اطلاق کرد» و دوم، تهدید درهمریختگی مرزهای میان گونههای ادبی و شکلگیری گونههای بینابین که یکی از چالشبرانگیزترین آنها حاصل آمیزش استناد و داستان در پی اقداماتی چون «بازآفرینی» است که گونهی پدیدآمده دیگر نه بهتمامی «مستند» است، نه اطلاق عنوان «داستان» به آن مناسب است (با الهام از قاضی، صص 23 ـ 26).
پارهی دوم این قصه را خانم حقیقت روایت کردهاند. سخنان ایشان در قسمت «درآمد»، نشان میدهد تدوین شیوهنامهی ویرایش کتب خاطرهنگاری مستند، با توجه به اهمیت مسئلهای به نام مصونسازی زبان گفتار راوی از خطر تحریفهای ناشی از دخل و تصرفهای ویراستارانه یا میل و پسندهای نویسندگان خاطرات راویان، باید با رعایت دو اصل مهم «استناد» و «انتقال» صورت بگیرد؛ یعنی تلاش برای حفظ سندیت «زبانی» و «محتوایی» متن و «انتقال» پیام راوی به مخاطبان «به مناسبترین و شایستهترین صورت» (حقیقت، درآمد: ص 21).
سخنان خانم رامهرمزی در آغازهی کتاب با عنوان «گذری بر چگونگی تدوین شیوهنامهی ویرایش از 1379 تا 1400»، بیآنکه نقشی در تکمیل قصهی یادشده داشته باشد، صرفاً بیانگر ملاحظات مدّنظر دغدغهمندان شیوهنامهی ویرایش خاطرات جنگ/ تاریخ شفاهی در نشر مرزوبوم، بهعنوان جایی است که کارگزار استناد و انتقال تلقیاش میتوان کرد؛ یعنی در نهادینهسازی شیوههای آن نقش عاملیت دارد و این فراتر از نقش متولی و مجری است، چون بهواسطهی تدوین شیوههای رسمیتبخشی به یک زبان و تعریف آن و تدوین قواعد ویرایش، کاملاً صاحب قدرت یا جایگاه گفتمانی میشود. من برای ملاحظاتی که رامهرمزی به این منظور مدّنظر قرار داده و به برخی از مهمترین آنها اشاره کرده، به چهار کلیدواژه رسیدهام:
1. پاکداشت یا، به تعبیر رامهرمزی، «زدودن متن خاطرات از زوائد کلامی و روایی» و «هرسکردن شاخ و برگهای اضافی سخن» (رامهرمزی، ص 14)،
2. نکوداشت یا، به تعبیر رامهرمزی، «احترام» به «لحن و زبان راوی» و «حفظ «عین گفتهی [وی]» و (چنانچه با متن مکتوب خاطره سروکار داشته باشیم)، «احترام به شیوهی نگارش نویسنده» و نهایتاً بسندهکردن به «اعمال برخی علایم سجاوندی»(رامهرمزی، ص 14)،
3. نگاهداشت یا، به تعبیر رامهرمزی، «حفظ خط روایت» (رامهرمزی، ص 14)،
4. دورداشت یا، به تعبیر رامهرمزی، ممانعت از ورود ویراستارانی که یا به شاخصهای متون مستند اشراف ندارند یا «جنس زبان و شیوهی بیان موضوعات» در متون روایی را نمیشناسند و در نتیجه، با اعمال سلیقهی شخصی به هنگام ویرایش گفتههای راوی، به اصل «حفظ مستندات در کتب خاطرهنگاری»، لطمه میزنند (رامهرمزی، ص 14)،
پارهی سوم قصه را من تکمیل میکنم چون مادامی که مسئلهی گفتهشده نتواند ارتباط خودش را با وضعیت کنونی و واقعیتهای اجتماعی حال حاضر نشان دهد، یک قصهی ناتمام است. در واقع من مخاطب باید مجاب شوم که چرا امروز ضرورت دارد چنین کتابی را خریداری کنم و بخوانم و این کتاب چگونه خودش را از سایر کتابهای موجود دربارهی ویرایش ممتاز میکند. بنابراین، توضیحات من در ادامه روشن میکند که انتهای قصهای به نام «مصونسازی زبان گفتار راوی از دخل و تصرفهای ناشیانهی ویرایشی یا ممانعت از ورود ویراستاران ناشی از قرمگذاشتن به این عرصه»، به کدام مسئله میرسد و آن مسئله چگونه با واقعیت اجتماعی امروز ایران در پیوند و نسبت آشکار است.
به نظر من، مسئلهی اصلی که نه فقط دغدغهی مهم نشر مرزوبوم برای تولید و چاپ و نشر این کتاب است، بلکه دغدغهی بنیادین همهی تلاشگرانی است که با ایدهی ایجاد مصونیت برای روایت دفاع مقدسی از جنگ هشتساله همراهاند، خطر تحریف است. ادعای من این است که مسئلهی تحریف، همواره امر پرابلماتیک روایت در ایران پساانقلاب وجنگ بوده و پیدایی و رشد شیوهنامهی ویرایش (والبته انواع شیوهنامهها و آییننامهها و دستورالعملها و راهنماها با محوریت دفاع مقدس)، از جمله شواهدی است که برای این ادعا میتوان به آن استناد کرد.
بدیهی است پیداشدن سروکلهی هریک از انواع شیوهنامهها و آییننامهها و دستورالعملها و راهنماها بیانگر پیدایی و رشد اقتضائات و نیازهای جدید است. در خصوص شیوهنامهی ویرایش کتب خاطرهنگاری مستند، این نیاز برخاسته از جدالی جدی و پایانناپذیر میان جذابسازی و مستندسازی است که اولی، عمدتاً مخاطب اکنون و راضی نگاه داشتن او را مدّنظر دارد و دومی، افزون بر اکنون، به آینده نیز نگاه میکند و در صدد دفع شبههها و رفع تردیدها از نسل حاضر و آتی است. سایهی این جدال بر آنچه رامهرمزی در آغازهی کتاب نوشته، آشکار است؛ آنجا که ایشان از ضرورت خوشخوانسازی متن در عین «حفظ تمامیت زبان و لحن [راویان خاطرات]»، از رغبتبرانگیزی در خوانندگان این متون ضمن بیرون آوردن خاطرات از سایهی برخی ابهامات، و از تلاش برای رساندن متن خاطرات به «پختگی و کمال» از طریق اعتبارافزایی به محتوای آنها سخن میگوید. پشت همهی این بایدها شاهد آنیم که جذب حداکثری مخاطبان آرمانی به کمک تولید روایت جذاب و دفع حداکثری تحریفها به کمک افزونسازی سندیت متن، چگونه روایت دفاع مقدسی را دچار وضعیت پرابلماتیک میکند؛ یعنی وضعیتی که از یکسو فراروی روایت دفاع مقدسی، بحرانهای مدام نوبهنوشونده قد علم میکنند و از سوی دیگر، به موازات این بحرانها و برای رفع آنها و عبور از دشوارهها یا مسئلهها، روایت دفاع مقدسی به روایتی سیاسی، امنیتی، انتظامی تبدیل میشود تا بتواند کنترل بحرانها را در اختیار داشته باشد و همین، بار دیگر هم به تنوع و شدت بحرانها اضافه میکند، هم به روشها و شیوهها و تدابیر حفظ و نشر روایت دفاع مقدسی و این چرخه همچنان ادامه پیدا میکند و در این تداوم، نهادها و مراکز و بنیادهایی شکل گرفته و میگیرند که به زعم من میتوان به هفت دسته تقسیمشان کرد:
(1) نهادها و مراکز و بنیادهای تراثی ـ ترویجی که مسئول حفظ و نشر و عادیسازی این روایتاند.
(2) نهادها و مراکز و مؤسسات اِسنادی که مقرر است در حکم لجستیک این روایت وارد عمل شوند و با شناسایی، گردآوری، مقولهبندی، گونهشناسی و سطحبندی اسناد و زمانبندی آنها از حیث در دسترس قرارگیری مراجعان و محققان، پایگاه روایت یادشده را از خطر تضعیف و تحریف حفظ کنند.
(3) نهادها و مراکز و مؤسسات و بنیادهای تاریخی (اعم از شفاهی و غیرشفاهی) با کارکرد تألیفی ـ توصیفی ـ تحلیلی ـ تفسیری ـ تبیینی روایت در قالب ساماندهی به روزشمارها، اطلسها، نقشهها و انواع تاریخنگاریهای مربوط به عملیاتها و شخصیتها و ... در سایهی مأموریت جلوگیری از تحریف روایت دفاع مقدسی.
(4) نهادها و مراکز و مؤسسات و بنیادهای علمی، فرهنگی، اجتماعی، آموزشی، پژوهشی با کارکردهای تولیدی ـ تعلیمی ـ تحقیقی که مأموریت دارند از طریق تولید دادههای علمی، فرهنگی، اجتماعی، آموزشی و پژوهشی، برای این روایت، اشباعسازی ـ اجماعسازی کنند.
(5) نهادهای مرجع دانشنامهای، فرهنگنامهای، دایرهالمعارفی با کارکرد تولید دانش، توسعهی معارف، تبیین مفاهیم، ترسیم الگو یا مدل و ... به نفع روایت دفاع مقدسی یا، دستکم، توجه ویژه به این روایت.
(6) نهادهای تأسیسی با کارکرد تشویقی ـ تهییجی ـ تبلیغی که یکی از عمدهترین و برجستهترین آنها تأسیس نظام پاداش است و از جمله شناختهشدهترین این نظامهای پاداش، نظام جایزهدهی است که در قالب اشکال متنوعی از جشنوارهها اهدا میشوند و دوم، تأسیس نظامهای آیینی است که از میان اشکال متنوع آن، سه شکل رونمایی و افتتاح و اختتام، قریبتر به اذهان عمومیاند.
(7) نهادهای تدوینی با کارکرد تدوین قواعد واصول و تشخیص تبصرهها. این نظامها عمدتاً در قالب نظامنامهها و شیوهنامهها و آییننامهها و دستورالعملها بروز و ظهور یافتهاند و پس از تهیه و تنظیم و تدوین شدن، در حکم«خودی» را پیدا میکنند که از فراز برج مراقبت شیوهنامهها و آییننامهها، وظیفهی حفظ روایت مذکور از هر گونه دخل وتصرف غیرخودیها را برعهده دارند.
2
در ادامه میخواهم بپردازم به اینکه آیا آنچه در کتاب خط به خط خاطره مشاهده میکنیم، واقعاً شیوهنامهای خاص ویرایش کتب خاطرهنگاری مستند است؟
من از دو طریق به این پرسش پاسخ میدهم؛ یکی اینکه، نشان دهم پیدایی و رشد شیوهنامهها نشانهی وقوف به کدام نبودها و کمبودها و تنگناهاست و از این منظر آیا کتاب یادشده، گونهای شیوهنامه است؟ و دیگر اینکه، صحت یا درستی وجه تسمیه این کتاب به شیوهنامه را به بحث بگذارم.
به نظرم، تولد شیوهنامهها در پی وقوف به سه اصل رخ میدهد:
الف. در درون هر دانشی، افزون بر اصول و قواعد مشترک، برخی اصول و قواعد خاص نیز بهتدریج پدید میآید که پیدایی و ریشهدارشدن آنها ناشی از چالشهای غیرمترقبه و تنگناهای پیشبینینشدهای است که کاربران آن دانش در خلال بهکارگیری اصول و قواعد وضعشده با آن مواجه میشوند. در واقع، ظهور و بروز شیوهنامهها و راهنماها نوعی تلاش برای پشتسرگذاری آن چالشها، رفع کاستیها و برونرفت از تنگناهاست که یکی از مهمترین نتایج آن در بهترین شرایط، ریز یا اَتمایز شدن یک دانش به تخصصهای متعدد است؛ تخصصهایی که هر کدام در عین داشتن اصول و قواعد خاص خود، به اصول و قواعد کلی آن دانش نیز وفادارند و همین، آنها را در تداوم یکدیگر قرار میدهد. دانش ویرایش خاطرات جنگ نیز از این قاعده پیروی میکند؛ یعنی ضمن اینکه ویراستاران کتابهای خاطرات جنگ، ناگزیر به تبعیت از پارهای اصول و قواعد کلی ویرایشاند، بسامد یا فراوانی بالای مواجههی آنان با موقعیتهای خاص در متن اینگونه خاطرات، دلیل عمدهی ضرورتیافتن تدوین شیوهنامهای خاص برای ویرایش این متون بوده است. حال آنکه آنچه ما در کتاب خط به خط خاطره مشاهده میکنیم، «شامل گزیدهای از قواعد ویرایش صوری و زبانی و نکاتی چند در ویرایش تخصصی نشر مرزوبوم است» که از منابع متعدد ویرایشی اخذ و در یکجا گردآوری شده و«برای آمادهسازی هر متنی [از جمله] متنهای خاطرهنگاری مستند با موضوع دفاع مقدس مناسب است و نویسندگان و ویراستاران ... میتوانند آن را دستنامهی کار خود قرار دهند» (حقیقت، صص 20 ـ 21).
ب. تدوین شیوهنامهها، بهعنوان نسخههایی برای عملکرد بهتر وکاهش ضریب خطا، بیانگر وقوف به اهمیت و ضرورت کار گروهی (Teamwork) و خرد جمعی و فاصلهگیری از روشهای ذوقی و میل و پسندهای شخصی است. حال آنکه این کتاب با توجه به گزیدهسازی از قواعد ویرایش صوری و زبانی، آن هم با بهرهگیری از منابع ویرایشی از پیش موجود، کمترین ردونشان از فراخوان خرد جمعی و کارگروهی برای تدوین یک شیوهنامه را بر پیشانی خود دارد.
ج. تهیه و تدوین شیوهنامهها یا راهنماهای عملی دربارهی هر چیز بیانگر نیاز جدی به بازاندیشی، بازنگری، بازتولید و بازساماندهی دادهها یا اطلاعات یا آگاهیهای موجود دربارهی آن چیز است و بدیهی است نتیجهی کنشی که با پیشوند «باز» همراه میشود، اغلب وقوع تغییرات مثبت در قالب وضوح بیشتر باشد و ما این وضوح را در شاهدمثالهایی که شیوهنامهها ارائه میدهند تا نشان دهند توانستهاند قلمروی خاص خود پدید آورند، مشاهده میکنیم. در حالی که در این کتاب، از بازاندیشی و بازنگری در قواعد از پیش شکلگرفتهی ویرایش به نفع تدوین شیوهنامهای برای ویرایش کتابهای خاطرات مستند اثری نمیبینیم و هر چه هست، انفعال در برابر قواعد پیشینی ویرایش است. حتی ارائه ی شاهدمثالها برای «تفهیم بهتر مطالب و قواعد ویرایشی»، برخلاف آنچه خانم حقیقت در صفحه ی 21 کتاب تصریح کرده، تماماً از «متنهای ادبیات دفاع مقدس» نیست (مگر در چند صفحهای که به قلم آقای قاضی است و در آنجا ما شاهد آنیم که مثالها کاملاً از جنس تجربهزیستههای ایشان با متنهای روایی متعدد است). از اینرو، شیوهنامه نتوانسته، آن طور که خانم حقیقت ادعا کرده است، «شیوهنامهای تخصصی» و «ممتاز از شیوهنامههای دیگر» باشد. زیرا به منظور تأیید یا ردّ ادعای تخصصیبودن و ممتاز بودن فقط کافیست بپرسیم شیوهنامهی مذکور به چه کس/ کسانی تخصیص دارد و چگونه میتوان آن را از میان اقران و اشباه خودش تمییز داد. پاسخ خود ایشان این است که این شیوهنامه برای آمادهسازی هر متنی از جمله خاطرهنگاری با موضوع دفاع مقدس و برای همهی نویسندگان و ویراستاران قابلبهرهگیری است.
افزون بر این، به زعم من، سه عامل، دستکم، اطلاق اختصاص و انحصار و امتیاز را برای چیزی نظیر شیوهنامه تأیید میکند یا بر آن صحه میگذارد:
1. برای مفاهیم اصلی خود تعریف روشن و جامع ارائه کند. منطقی است ما در این کتاب برای مفاهیم بنیادینی که شیوهنامه بر آن استوار است، تعریفی ببینیم؛ یعنی خاطرهنگاری و خاطرهنگاری مستند و کتب خاطرهنگاری مستند. در حالی که ما در کتاب با تأکید ویژهای بر زبان معیار گفتاری روبرو هستیم که تا پایان نیز تعریف آن نامشخص باقی میماند و ناآشکار است که چرا به جای زبان گفتار، اصطلاح زبان معیار گفتاری به کار گرفته شده است.
2. برای تعاریف ارائهشده، شاهدمثالهای خاص آن حوزهی مدنظر را بیاورد. به این منظور باید چالشهای اصلی آن حوزه را بشناسد و در قالب شاهد مثالها نشان دهد راه برونرفت از آن چالشها چیست. اگر بپذیریم مهمترین چالشی که ضرورت تدوین شیوهنامهی ویرایش کتب خاطرهنگاری مستند را راهبری میکند، چالش خوشخوانسازی و روانسازی متن برای خواننده در عین حفظ سندیت متن با حداقل دستبُرد به متن روایت است، شاهدمثالها باید بتوانند این دشواره را به نمایش بگذارند تا تخصصی باشند، تا انحصار ایجاد کنند، تا وجه امتیاز با اقران و اشباه خویش داشته باشند.
3. سطوح لغزان یا مرزهای شکننده در حوزهی مد نظر را بازشناسد و به آنها ثبات و استحکام دهد. در حوزهی خاطرات مربوط به جنگ هشتسالهی ایران و عراق، این سطوح و مرزها فراواناند؛ از شکنندهترین مرز که مرز میان واقعیت و تخیل است و گرانیگاه همهی چالشهای استناد است، بگیریم تا خود مفهوم خاطرهنگاری و تفاوت آن با خاطرهنویسی و نیز خاطرات مستند و تفاوت آن با خاطرات غیرمستند. حتی اشکال تدوین که آقای قاضی از آنها یاد کرده و نیاز به تعریف مشخص دارد.
به زعم من، تقلیل یا فروکاهش کارکرد شیوهنامه به بحثهای فرم یا صورت و بسندهکردن آن به سطح زبانی و نپرداختن به مباحثی چون ساختار و محتوا و غیره، نشانهی چالشهای فروگذاشتهشده و گرههای ناگشوده است که حل آنها نیاز به فراخوان خرد جمعی دارد.
3
و اما سخن پایانی
چنین میانگارم که کتاب خط به خط خاطره، نوعی فکرکردن با صدای بلند است. دستاندرکاران خدوم این کتاب دربارهی دشوارههای ویرایش کتب خاطرهنگاری مستند، با صدای بلند با خود فکر کردهاند و دیگران را به هماندیشی در این تفکر فراخواندهاند.
1402/7/2
تعداد بازدید: 2199