مرورى بر تاریخنگارى معاصر و لزوم توجه به تاریخ شفاهى
مرتضى رسولىپور
چکیده
تاریخنگارى معاصر ایران از یکصد سال پیش تاکنون از چند نحله و مکتب متأثر بوده که عمدهترین آنها تاریخنگارى مبتنى بر«نگرش مستشرقین»، تاریخنگارى مبتنى بر«نگرش مارکسیستى» و تاریخنگارى مبتنى بر«نظریه توطئه» مىباشد.
نویسنده ضمن بررسى دیدگاههاى هر یک از مکتبهاى فوق، از«مغالطه كُنه و وجه» به عنوان بیمارى حادى که تاریخنگارى ایران بدان مبتلاست یاد کرده و بر این باور است که اغلب پژوهشگرانِ معاصر، با نگرش ویژه خود بهگونهاى منولوگ، تنها به وجه خاصى از رخدادها و گزارههاى تاریخى توجه کرده و هر کدام فقط بخشى از واقعیت را منعکس کردهاند.
نگارنده پس از برشمردن خصوصیات«واقعیت تاریخى»، به رویکرد تاریخ شفاهى به منزله روشى مکمل در گردآورى شواهد و اسناد تاریخى پرداخته و یادآور مىشود که تاریخ شفاهى با روشها و ابزارهاى جدید مىتواند در جهت ساماندهى تحلیلهاى تاریخى و اجتماعى تمهیداتى را فراهم آورد.
«ویژگیهاى تاریخ شفاهى و اعتبار آن به عنوان شواهد تاریخ»،«ضبط صدا» و «کارکردهاى تاریخ شفاهى» موضوعات دیگرى است که در این مقاله به آنها پرداخته شده است.
در کشور ما تحقیق در مورد تاریخ و تاریخنگارى از یکصد سال پیش متأثر از چند نحله و مکتب بوده است.
الف. تاریخنگارى مبتنى بر نگرش مستشرقین
در اواسط قرن هجدهم«شرقشناسى» از حیث برنامه و تشکیلات در اروپا شکل گرفت و با توجه به این نکته که استعمار در بخشهاى وسیعى از مشرق زمین حکومت مىکرد، هر یک از حکومتهاى غربى بنا بر ذوق و سلیقه خود، با اندیشه استعمارى به مطالعه شرق روى آوردند. در مورد تحقیقاتى که خاورشناسان طى یکى دو قرن گذشته در مورد تاریخ ایران انجام دادهاند ضمن آنکه همه آنها از یک دست نبوده و قضاوت در مورد آنها نباید یکسان باشد، آثار آنان باید با دقت و تأمل بررسى شود. در بینش و آثار گروهىمستشرقین متأسفانه نوعى ذاتانگارى بر پایه تفکیک و تبعیض شرق از غرب بنا شده است. به طورى که غرب را با یک ذات(سوبژه)و شرق را با ذاتى دیگر به صورت (ابژه) در نظر گرفتهاند. جوهر اصلى این تمایز، تثبیت برترى و سلطه غرب بر شرق و هدف آن تشدید اختلاف و ایجاد شکاف در همبستگى میان ملتهاست. اینکه ما امروز شرق را در حکم دیروز غرب بدانیم و پیشرفت و توسعه را فقط چیزى بدانیم که غربیها طى کردهاند نشان از نوعى نگرش یکسوگرایانه و استعمارى است. آثار این دسته از شرقشناسان زمینه مساعدى براى تجاوز غربیان به شرق فراهم کرد چنان که ادوارد سعید اشاره مىکند ناپلئون، قبل از فتح مصر در 1797، آثار شرقشناسانى چون«ولنه »را مطالعه مىکرده زیرا در حقیقت سفرنامه او یک دستورالعمل براى کشورگشایى ناپلئون بوده است.
این عده از خاورشناسان در ترویج این نظر که غیر از غرب و یونان، هیچ اندیشه و تفکرى در جهان وجود نداشته، همواره مىکوشند این فکر را القا کنند که عمده جوامع غیراروپایى هیچاند و تمدنى هم ندارند. البته بودند و هستند کسانى که اینگونه و براساس منافع خود، اهداف خاصى را در تحقیقات تاریخى دنبال مىکنند. با این همه برخلاف عقیده بعضى، نباید آثار خاورشناسان را فقط از جنبه استعمارى نگاه کرد و محتواى تحقیقات آنان را یکسره مردود شمرد. خواندن خطوط میخى و عیلامى کتیبهها و کشف هزاران لوح در تختجمشید و همچنین گرتهبردارى از آثار پیشینیان که مطابق اصول علمى صورت گرفته، نه تنها جنبه استعمارى نداشته بلکه آشکارکننده افتخارات ایرانیان بوده و مؤید این اصل مهم بوده که قوم ایرانى تاریخ داشته و به تاریخنگارى توجه توجه مىکرده است. با خواندن این الواح به خوبى این نکته روشن مىشود که هیچ کارگرى در ایران دوره هخامنشى برده نبوده و همه دستمزد مىگرفتند. بدون تعصب باید بپذیریم که ما به کمک دیگران و متأثر از تحقیقات خاورشناسان توانستهایم تاریخ قدیم خود را بازیابیم. اگر تحقیقات اخیر اروپایى نبود ما از تاریخ مصر جز داستان یوسف)ع( و زلیخا و قوم بنىاسرائیل و از تاریخ بابل جز داستان نمرود و شداد و حضرت ابراهیم(ع) که آن هم از تورات به ما رسیده اطلاعى نمىداشتیم. مهم این است که نباید همواره به دهان و نوشتههاى خارجیان چشم بدوزیم و گفتهها و نوشتههاى آنان را حرز جان و حافظ روح و روان بدانیم.
ب. تاریخنگارى مبتنى بر نگرش مارکسیستى
در ایران، مارکسیسم و لنینیسم تنها از منظر استالین معرفى شده است. گروهها و احزاب چپ در ایران زمانى پا گرفتند که استالین حیات داشت و این گروهها و احزاب، اصول و مبانى مارکسیسم را با تفسیرهاى استالین درک و به جامعه ایرانى معرفى مىکردند. در سالهاى قبل از انقلاب، تحقیقات مارکسیستى مستقل از انقلاب اکتبر، از سوى مارکسیستهاى ایرانى نوشته نمىشد و آنچه بود دستاوردهاى انستیتو مارکسیسم - لنینیسم شوروى بود. حتى کارهایى که خود ایرانیان در باب لنین و آثارش نوشتهاند در پرتو آثار استالینیستى و به شدت تحت تأثیر نگاه استالین بود. بنابراین احزاب چپ ایران بیشتر استالنینیست بودند. اگر هم خودشان را لنینیستى مىخواندند بیشتر از جنبه تئوریکى بود، چون در عمل استالینى رفتار مىکردند. وقتى که تصفیههاى بزرگ و پرسر و صداى درون سازمانى در آنها اجرا شد، این سازماندهى دقیقاً استالینى بود.
مارکسیسمى که در ایران شناخته شده قرار بود در جدلها و مناقشات سیاسى له یا علیه کسى به کار رود یعنى یک کارکرد جدلى و سیاسى داشته باشد. گمان مىکنم اغلب مورخان بر این باور باشند که استالین مارکسیسم روسى را به شومترین و نکبتبارترین پدیده قرن بیستم تبدیل کرد. آزادى عقیده و ابراز آن در شکل برگزارى تظاهرات، آزادى اجتماعات، اصل تفکیک قوا همه و همه پدیدههاى بورژوازى نام گرفتند. آنها چنان دمارى از آدمى و تفکر و اندیشه درآوردند که سالها باید درباره آن کتاب نوشت. مارکسیستهاى ایرانى هم با یقین و ایمان ایدئولوژیک خود، مغرور تفکر حزبى بودند و کمترین فروتنى در تفکر را به طرفداران خود نیاموختند. حتى لنین در بحثهاى خود، معرفتشناسى کانت و تقسیم معرفت به پیشینى و پسینى را یک تقسیمبندى ایدهآلیستى مىنامید و مردود مىشمرد. مارکسیستها همه مفاهیم و مقولات گسترده معرفتى را انعکاس ذهن مىنامیدند. درک مارکسیستهاى ایرانى حتى از رابطه روبنا و زیربنا به مانند استالین یک درک و برداشت مکانیکى بود. استالین بر این باور بود که اگر برنامههاى پنج ساله حزب کمونیست شوروى را با ضرب و زور اجرا کند و اشتراکسازى اجبارى را پیش ببرد و آن را به سود صنایع سنگین تمام کند، مناسبات سوسیالیستى بهگونهاى جبرى رخ مىدهد. همین تفکر به کشورهاى اقمارى شوروى از جمله ایران هم تحمیل شد و این توهم به وجود آمد که اگر زیربناى اقتصادى در جامعهاى بهبود یابد، روبناها هم خود به خود درست مىشوند. مطابق این برداشت بود که مارکسیستهاى ایرانى در تحلیلهاى خود به هیچوجه به عوامل فرهنگى و بسترسازیهاى اجتماعى وقعى نمىگزارند.
البته مارکسیسم غربى مثل مارکسیسم در شرق یک جریان واحد نبود و تنوع چشمگیرى داشت. این نوع مارکسیسم اساساً حاصل ناامیدیهاى پس از انقلاب اکتبر بود که به عنصر فرهنگ و نقد فرهنگى گرایش داشت. اگر تکیه اصلى لنین بر سازماندهى منضبط و گسترده حزب و سازمان بود و مىگفت:«به من سازمان بدهید تا روسیه را بگیرم» یا این عبارت که مىگفت:«اگر بتوانم اهرمم [یعنى سازمان و حزب] را در تکیهگاهى از زمین قرار دهم، مىتوانم زمین را تکان دهم»، مارکسیستهاى غربى معتقد بودند که عنصر فرهنگ را باید در تحلیلهاى اجتماعى و تاریخى جدى گرفت. این نکتهاى است که میان لنین و مارکسیستهاى غربى )یعنى جریانى که ستون فقرات آن گرامشى، لوکاچ، رزا لوگزامبورگ و آلتوسو بودند( و مکتب فرانکفورت فاصله عمیق ایجاد کرد. گروهها و احزاب مارکسیستى ایران حداقل تا وقوع انقلاب اسلامى کمترین شناختى از مارکسیسم غربى نداشتند حتى در فاصله سالهاى 56 تا خرداد 1360 که فعالیت گروههاى چپ تقریباً آزاد بود حزب توده و گروههاى چپى در ایران بیشتر به چاپ و انتشار کتابهایى مانند«اصول مقدماتى فلسفه» از ژرژ پلیتسر مبادرت مىکردند. این بدان جهت بود که ایدئولوژى در حصار حزب بود. به هر حال امروز در ایران باید نسل جدید بازخوانىاش را از جریان چپ به دست بدهد به خصوص که خوشبختانه نسل جدید به زبانهاى خارجى تسلط پیدا کرده و امکان دسترسى به آثار دست اول را دارد.
ج. تاریخنگارى مبتنى بر نظریه توطئه
این دیدگاه که بر عمده کردن نقش دولتهاى خارجى به ویژه انگلستان در تحولات سیاسى ایران استوار است بهگونهاى افراطى از سالهاى پس از جنگهاى ایران و روس در دوره قاجار شروع شد و به سرعت گسترش یافت و تا سالهاى پس از انقلاب اسلامى هم ادامه پیدا کرده حتى شاه و خانواده سلطنت هم، درست یا نادرست، سقوط نظام سلطنتى را ناشى از قدرتهاى جهانى قلمداد کردهاند.
در مورد نقش شبکههاى جاسوسى در تحولات و حتى کودتاهایى که به خصوص در کشورهاى جهان سوم انجام گرفته با توجه به اسناد و مدارک به دست آمده و اعترافات مقامات ارشدِ این سازمانها و شبکهها تردیدى باقى نمىماند اما اینکه دستهاى پنهان و آشکار و شبکههاى اطلاعاتى بیگانه را رقمزننده مقدرات جامعه و دولتها در ایران بدانیم و به تعبیرى که برخى اصرار دارند با دست گذاشتن بر نقشههاى از پیش تعیین شده، هدایت همه جریانهاى سیاسى، نظامى و فکرى را فقط از طریق شبکههاى توطئه ردیابى نموده و به تحلیل رخدادها بنشینند، جاى تأمل و بحث است. به نظر مىرسد این گروه، نظام پیشین یعنى رژیم پهلوى را از صدر تا ذیل ساخته و پرداخته بیگانه و به مثابه آلتِ فعل محض آنان مىدانند.
نقطه ضعف این نگرش آن است که در این نظر، موضوعات بهگونهاى ماهوى مورد بررسى قرار نمىگیرند و کسانى که بر این دیدگاه اصرار مىورزند توجه نمىکنند که موفقیت توطئهها قبل از هر چیز مرهون وضع و شرایطى است که در اساس ریشه در ماهوى بودن قضایا دارند. البته در جهان سیاست و اقتصاد، نقشههاى از پیش طراحى شده و کنترلهاى پنهانى و حتى جریانسازى یا هدایت جریانها امورى رایج هستند و تا زمانى که ملتها در چارچوب مرزهاى جغرافیایى کنونى زندگى مىکنند. این توطئهها، رقابتها، درگیریها و احیاناً غلبه گروهى بر گروه دیگر امرى عادى تلقى مىشود. در چنین چارچوبى دشمن همیشه بوده و در آینده هم خواهد بود. مهم این است که آیا این توطئهها یا تمهیدات را باید علت اساسى در پیدایش وقایع دانست یا اینکه آنها را باید بخشى از یک مجموعه پیچیدهتر فرض نمود. جالب است که سران رژیم پیشین از جمله شاه سابق هم سقوط دولت شاهنشاهى را ناشى از توطئه قدرتهاى جهانى قلمداد کرده و این مطلب در جاى جاى خاطرات تعدادى دیگر از صاحبمنصبان پیشین هم دیده مىشود.
نکته مهم دیگر این است که در تحلیلهاى تاریخى، سیاسى و اجتماعى باید به منافع گروههاى مختلف مانند منافع قدرتهاى بزرگ، منافع قدرتهاى منطقهاى، منافع ملى، منافع حکومتگران و شخص حاکم و همچنین منافع گروهها و احزاب مختلف هم توجه کرد. نظام پیشین هم از این قاعده مستثنى نبود. به عنوان مثال نحوه عمل شاه در دهه 1320، به ویژه در دوران نخستوزیرى دکتر مصدق که بهگونهاى حقیرانه با مقامهاى انگلیسى و آمریکایى تماس مىگرفت و از آنان براى بقاى خود کمک مىخواست، با نحوه عمل او در سالهاى نخستین دهه 1350 که موقعیت داخلى، منطقهاى و جهانى او تغییر کرده بود و حتى گاهى غرب را هم مورد سرزنش قرار مىداد، متفاوت بود.
نکته پایانى در نقد این نگرش، نپرداختن به تحلیل پدیده قدرت و کالبدشکافى آن است. صرفنظر از اینکه توطئه را به چه دولت و کدام قدرت نسبت دهیم تردیدى نیست که دولت انگلستان، در صحنه سیاست جهان حداقل در تمام سالهاى قرن نوزدهم و تا قبل از جنگ جهانى دوم در نیمه نخست سده بیستم، نقش اول را داشت. سؤال این است چنانچه این قدرت و نقش برتر را به جاى انگلستان، دولتى دیگر مانند فرانسه، آلمان و... مىداشتند آیا در برابر دولتها و کشورهاى ضعیف کارکرد دیگرى متفاوت از آنچه انگلستان از خود نشان داده بود، ارائه مىدادند یا خیر؟ مرورى اجمالى بر رخدادهاى تاریخى در تمام اعصار خلاف این نظر را نشان مىدهد.
پیرو همین نظریه عدهاى از نویسندگان به خصوص در سنوات پس از انقلاب بر نقش فراماسونها و کانونهاى فراماسونرى در تحولات تاریخى ایران تأکید کردهاند. تأکید بر نقش بهاییان و یهودیان نمونهاى دیگر از این افراطهاست که پارهاى از نویسندگان در نوشتههاى تاریخى خود مرتکب شدهاند.
رویکرد دیگر تاریخ ما در یکصد سال گذشته دخالت دادن تئوریهاى سیاسى و اجتماعىِ اروپاییان در تحلیلهاى تاریخى است. پیرو این نظر بعضى از مورخان متأخر سعى کردهاند تئوریهاى خاص سیاسى را از نویسندگان اروپایى و آمریکایى اخذ کنند تا واقعیتهاى جامعه ایران را بر اساس آنها تحلیل نمایند. این در حالى است که متأسفانه بسیارى از تعاریف و مفاهیم هنگامى که به جامعه ایران وارد مىشوند، در جایگاه خودشان تعریف نمىشوند. زیرا اوضاع سیاسى و فضاى فکرى ایران بهگونهاى بوده که متأسفانه مفاهیم بنابر پارهاى اغراض سیاسىِ سودجویانه دستخوش تحریف و دگرگونى مىشوند.
نوع دیگرى از تاریخنگارى در ایران قبل از انقلاب اسلامى مبتنى بر نادیده گرفتن بخشهایى عمده از عناصر اصلى سازنده هویت و فرهنگ ایران بوده است. آن دسته از کسانى که به تأثیر صرف باستانگرایى بر هویت فرهنگى جامعه امروزى تأکید داشتهاند، دورههاى تاریخى ایران بعد از اسلام را بنابر پارهاى اغراض سیاسى در تحلیلهاى خود به دقت بررسى نکرده بلکه تأثیر آموزههاى اسلامى را به هویت جامعه ایرانى نادیده انگاشتهاند.
آسیبشناسى تاریخى و ضرورت تاریخ شفاهى
مرورى کوتاه بر رویکردهاى تاریخنگارى معاصر ایران به خوبى بروز نوعى بیمارى را در نگارش تاریخ ما نشان مىدهد. این بیمارى چیزى جز فرو غلطیدن در نوعى مغالطه كُنه و وجه نیست. مغالطه کنه و وجه اصطلاحى در منطق است و منظور ما در اینجا افاده این معنى است که اغلب پژوهشگرانِ ما با نگرش ویژه خود بهگونهاى منولوگ، تنها به وجهى خاص از رخدادها و گزارههاى تاریخى توجه کرده و بعد هر کدام سعى نمودهاند با تعمیم آن وجه خاص بر سایر وجوهِ تأثیرگذار بر وقایع، كُنه واقعیت را کشف کنند. بدون اینکه قصد داشته باشیم نسبیت قضاوتهاى تاریخى را تفسیر کنیم باید به این نکته مهم توجه داشته باشیم که هر یک از دیدگاههاى مطرح شده از دامنه برد و اعتبار تاریخى محدودى برخوردار است و هر کدام فقط بخشى از واقعیت را منعکس مىکند. براى اینکه موضوع بیشتر روشن شود باید بدانیم هر واقعیت تاریخى دو خصوصیت ویژه دارد:
نخستین خصوصیت واقعیت تاریخى، پیچیدگى فوقالعاده آن است.
دومین ویژگى، رابطه محکم واقعیت تاریخى با عوامل دیگر است.
جدا کردن واقعیتها از هم و حذف آنها از قرینهها و از تار و پودى که واقعیت تاریخى از آنها بافته شده در تاریخ و علوم اجتماعى کارى مشکل و خطرناک است زیرا موجب مىشود گاهى واقعیت، مفهوم واقعى خود را از دست بدهد. درست است که یک ناسیونالیست، یک لیبرال یا یک چپگرا چنانچه بخواهند در مقام واقعهنگار عمل کنند، هر کدام منظره و صحنه واقعه و پشت صحنه را در تاریخ به گونه خاص خود مىبینند و هر کدام از این افراد درک گوناگونى از حوادث دارند اما مورخ باید بداند که در تاریخ با واقعیتهاى گوناگون و بیشمارى مواجه است و اوست که باید از جهت اهمیت، هر کدام را طبقهبندى کرده و جاى هر یک را در روند تاریخى نشان دهد.
بارى، نارسایى رویکردهاى تاریخنگارى در ارائه تصویرى مطابق واقع از ایران طى یکصد سال گذشته به همراه داوریهاى جاهلانه و بعضاً اغفالگرانه برخى نویسندگان داخلى و خارجى، ما را بر آن مىدارد تا به واکاوى تحلیلهاى گذشته در چهار سطح جهانى، منطقهاى، ملى و شخصیتى بپردازیم. خوشبختانه بروز انقلابات سیاسى و اجتماعى در نیمه دوم قرن نوزدهم و جنبشهاى استقلالطلبانه بعد از جنگهاى جهانى، به تدریج به ساماندهى تحلیلهاى جامعهشناسى، مردمشناسى و روانشناسى پیرامون نخبگان و تودههاى مردم تأثیر جدى بر جاى نهاد و تمهیدات لازم را براى تحقیقات کیفى با روشها و ابزارهاى جدید فراهم آورد.
پس از فروپاشى رژیم تزارى روسیه که عده زیادى از شاهزادگان، دولتمردان و درباریان با فرار از روسیه، به آمریکا و اروپا پناه بردند فکر تأسیس آرشیو شفاهى و تکیه بر اطلاعات شنیدارى در پژوهشهاى تاریخى مورد توجه حوزههاى تاریخ و علوم انسانى قرار گرفت. مدتى بعد با اختراع دستگاه ضبط صوت در دهه 1940، تاریخ شفاهى در مفهوم جدید، خود را نشان داد و دو دهه بعد به عنوان رشتهاى دانشگاهى درآمد و اکنون نزدیک به چهار دهه مىگذرد که نسبت به تاریخ شفاهى به عنوان یک رشته دانشگاهى زیاد تأکید مىشود. به ویژه از زمانِ برآمدن تئوریهایى که میدان بیشترى براى تحقیقات کیفى قائل شدهاند، موضوع پرداختن به تاریخ شفاهى به صورت امرى جدى درآمده است. تا پیش از این، گرایشهاى تاریخنگارى به ویژه در دهههاى نخستین سده بیستم، با مد نظر قراردادن تئوریهاى پوزیتیویستى به منظور کنترل و پیشبینى رخدادها، بیشتر به گزارشهاى آمارى توجه مىکردند. در حالى که با مطرح شدن نظریههاى پست مدرن، هدف هرمنوتیکى بر مبناى تفسیر حوادث مدنظر پژوهشگران قرار گرفت. به علاوه دو عنصر زمان و فضا در تاریخنگارى شفاهى که سرشتى میانرشتهاى داشت به شدت اهمیت یافت و از این پس تاریخ شفاهى به جاى ارائه آمار و توجه به ترازهاى کمّى و ارائه نگرشهاى پوزیتیویستى، توصیف دقیق رفتارها و شرح روابط میان افراد و رخدادها را در دستور کار خود قرار داد.
اما در مورد ایران، موضوع تاریخ شفاهى به عنوان یکى از روشهاى مجموعهسازى و جمعآورىِ اطلاعات دست اول پدیده متأخرترى است. از یک سو وقوع انقلاب اسلامى و به دنبال آن مهاجرت صدها تن از مقامات و صاحبمنصبان حکومت پیشین به غرب فرصتى استثنایى براى جمعآورى اطلاعات تاریخى در خارج از کشور فراهم آورد. و از سوى دیگر در کنار این افراد، نهادهاى متعدد با اهداف گوناگون در داخل و خارج کشور ایجاد شد و به جمعآورى و نشر سرگذشتنامهها مبادرت ورزیدند. رونق و گسترش این شیوه از سرگذشتنگارى و میزان علاقه و شیفتگى مردم نسبت به مطالعه اینگونه آثار را باید در پیوند با علل واژگونى نظام گذشته دید، زیرا از لابهلاى این مصاحبهها و نوشتارها که اغلب راویان آن از شخصیتهاى آن دوره هستند و هر کدام به نوبه خود فعالیتى در امور سیاسى، اجتماعى و فرهنگى و نظامى داشتهاند، مىتوان سرنخى براى علل سقوط نظام گذشته به دست آورد و گوشههایى مبهم از تاریخ واقعى گذشته را آشکار ساخت. مرورى کوتاه بر مصاحبههاى انجام گرفته در مراکز اسنادى داخل ایران نشان مىدهد که محتواى اغلب مصاحبهها معطوف به تاریخ سیاسى معاصر ایران بوده و اغلب مصاحبهها در سطح نخبگان سیاسى و مقامات بالاى ادارى انجام گرفته است. با افرادى که در لایههاى میانى و پایینى جامعه قرار دارند، مصاحبهها کمتر بوده است. همچنین در مصاحبههاى انجام گرفته زمینههاى اجتماعى، فرهنگى، آداب و رسوم، امور هنرى و مردمشناسى و نیز موضوعاتى که جنبه فرارژیمى و فراحکومتى داشته باشند بسیار کمرنگ مىباشند. با این همه و بهرغم کاستیهاى موجود، رونق تاریخ شفاهى به معناى عام و رایج آن، از سالهاى پس از انقلاب اسلامى نه تنها در داخل کشور، بلکه در بیرون مرزها، بهگونهاى سریع مسیرى را مىپیماید که به هیچوجه با گذشته قابل مقایسه نیست. و همین اندازه کارهایى که انجام گرفته، توانسته تحقیقات دانشگاهى را در داخل و خارج کشور تحت تأثیر قرار دهد.
تاریخ شفاهى و ویژگیهاى آن
در یک تعریف کلى تاریخ شفاهى به معنى جمعآورى اطلاعات، خاطرات، نظرات و تجربیات شخصى افراد از طریق گفت و گو به صورت زبانى و شنیدارى در حوزههاى مختلف علوم انسانى و انتقال آن به نسلهاى بعدى است. از این منظر تاریخِ شفاهى بیانکننده نوع جدیدى از تاریخ نیست و ماهیتى جدا از مفهوم تاریخ ندارد، بلکه به منزله یکى از روشهاى تاریخنگارى است که مىتواند در افزایش فهم انسانها از وقایع و حوادث گذشته نقشى تعیینکننده ایفا کند. چنانچه در نظر داشته باشیم که منابع مکتوب اعم از گزارشهاى رسمى، فرامین، اسناد و مدارک مکتوب و همچنین پژوهشهاى مستقلى که در موضوعات تاریخى انجام گرفته عموماً محدود و ناقص هستند؛ از این جهت تاریخ شفاهى حالت نوعى منبع اولیه و اصلى و همچنین تکمیلکننده را دارد و در حوزههایى از تاریخ که شواهد و مداركِ مستند، نادر است و یا با تمایلات و گرایشهاى یکجانبه نوشته شده، تاریخ شفاهى به بسط و گسترش این دانش تاریخى مىپردازد.
ویژگى برجسته تاریخ شفاهى در مقایسه با تاریخنگارى مبتنى بر اسناد و گزارشهاى رسمى، ضبط و ترسیم ویژگیهاى روانشناختى و ارائه تصویرى کم و بیش زنده بر اساس تجریبات مستقیم و غیرمستقیم افراد است. در این شیوه، ثبت حوادث به واسطه درج آهنگ و زیر و بم صدا و ظرایف کلامى بهگونهاى است که عواطف و احساسات اشخاص، بازنمایانده و تجربیات آنان با گزارشهاى تاریخى تلفیق مىشوند. شرح روابط و رفتارهاى افراد در تاریخ شفاهى موضوع بااهمیتى است. باید فرصتى فراهم آورد تا از طریق مصاحبه ابتدا متن تولید شود. در این صورت، اطلاعات به دست آمده، از فرد مستقل شده و به راهى مىرود که دیگر ربطى به فرد ندارد و پژوهشگر مىتواند با استفاده از اسناد و مدارک دیگر به نقد و تحلیل متن اظهارات گوینده بپردازد. به عبارت دیگر در تاریخ شفاهى باید میدان وسیعى براى گوینده یا مصاحبهشونده )از زمینههاى خانوادگى و تحصیلات گرفته تا خاستگاههاى اجتماعى، سیاسى و اقتصادى( گشوده شود تا از این طریق، ماده خام براى تحقیقات بعدى فراهم آید. از این نظر تاریخ شفاهى علاوه بر تکمیل اطلاعات و شواهد، مأخذى درجه اول در روششناسى است.
آنچه در تاریخ شفاهى اهمیت دارد توجه به روشهاى کیفى و فهم شهودى از طریق مصاحبه است. فلسفه وجودى تاریخ شفاهى همین است که به روایتکننده فرصت دهیم مطابق میلِ خود داستان زندگىاش را بیان کند. حداقل نتیجهاى که از این کار گرفته مىشود این است که مطالبى با در نظر گرفتن شرایط و اصول کار مصاحبه، ثبت و ضبط مىشود. این مطالب به تدریج جایگزینها یا مکملهاى مناسبى براى بررسیهاى تاریخى خواهند شد
اعتبار تاریخ شفاهى
غالباً این پرسش از سوى بعضى صاحبنظران و به ویژه مدرسین رشته تاریخ دانشگاهها در گوشه و کنار مطرح شده که آیا تاریخ شفاهى به تنهایى مىتواند پایه شناخت تاریخى قلمداد شود؟ و اصولاً تاریخ شفاهى به عنوان شواهد تاریخى تا چه اندازه اعتبار دارد؟
در پاسخ به این سؤال باید به چند نکته توجه کرد: نکته اول اینکه نمىتوان انکار کرد که شمار مصاحبهشوندگانى که به قصد خودنمایى و تعریف و تمجید و خودستایى از خود یا توجیه و تبرئه خویش در مقابل معاصران و آیندگان به مصاحبه رو مىآورند نسبتاً زیاد است اما این ایراد تنها به تاریخ شفاهى اختصاص نداشته بلکه نویسندگان و مؤلفان حرفهاى هم در بسیارى موارد براى توجیه اقدامات خود دست به تحریف زده و بنا بر ذوق و علاقه نسبت به موضوعى خاص، حقیقتى را کتمان مىکنند و گاهى در پاسخ به یک اتهام به سفسطه رو مىآورند. از این رو کمتر نوشته یا خودنوشتهاى پیدا مىشود که نویسنده آن خالى از شائبه خودستایى باشد. اما توجه داشته باشیم که همین مطلب، زمینه مناسبى را جهت وقوف پژوهشگران بر کینههاى فروخورده، اغراض شخصى و انگیزهها و افکار واقعى نویسنده که در جاهاى دیگر ثبت نشده و چه بسا از نظر معاصران پنهان مانده است فراهم مىکند.
نکته دوم اینکه خاطرهنویسان و خاطرهگویان در رویدادهایى که شرح مىدهند از سه حال خارج نیستند: یا مستقیماً در رویدادها دخالت داشتهاند. یا اینکه در بیان و نوشتن مطالب از منابع دست اول استفاده کردهاند. یا اینکه صرفاً دیدهها و شنیدههاى خود را از رویداد نقل مىکنند. در هر سه مورد گزارشهاى آنان معمولاً از آشنایى و نزدیکى گوینده یا نویسنده به موضوع مورد بحث حکایت دارد. به همین علت، حاوى اطلاعات و جزئیات قابل توجهى است که به سختى مىتوان آنها را از منابع دیگر استخراج کرد. همین جنبه مثبت، از ویژگى منفى اینگونه آثار، یعنى خصلت شخصى و غیربیطرفانه گزارش مىکاهد.
نکته سوم این است که تاریخ شفاهى عموماً ملهم از تجربه شخصى و دیدگاههاى فردى است لذا باید در مقایسه و مقابله با آثار مشابه و اسناد مکتوب مورد استفاده قرار گیرد.
علاوه بر این، ارزش هر گفته و نوشتهاى به اهمیت و وزن اجتماعى صاحب اثر بستگى دارد. و بالاخره اینکه علاوه بر تاریخ شفاهى و خاطرات، اسناد مکتوب هم ممکن است ناقص و نادرست تنظیم شده و یا گمراهکننده باشند. کما اینکه مىدانیم در مورد اعتبار سند واحد، افراد مختلف داورى یکسان ندارند. بنابراین چنانچه از حیث اعتبار، به تاریخ شفاهى ایرادى وارد باشد، همین ایراد در مورد اسناد نیز صادق است.
بنابر آنچه آمد در مورد شواهد شفاهى باید همان احتیاطى را رعایت کرد که در مورد اسناد دیگر به کار مىبریم. اسنادى که در زمان خاصى نوشته مىشوند، بلافصل هستند و تحت تأثیر وقایع آتى قرار نمىگیرند. عبارتى که در زمان خود مکتوب مىشود، الزاماً از سخنانى که بعدها به عنوان شهادت از آن یاد مىشود صحیحتر نیست. مهم این است که شواهد، اعم از مکتوب یا شفاهى باید قانعکننده و قابل تأیید باشد. عمده محققان مایلند مدارک شفاهى کامل، دقیق و قابل اعتماد باشد. این گروه باید صحت اطلاعاتى را که از طریق مصاحبهها به دست مىآورند با استفاده از اسناد و منابع دیگر مطابقت دهند و براى نتیجهگیرى، منابع مخالف را مورد سنجش قرار دهند.
محقق تاریخ شفاهى ممکن است در یک مصاحبه بر اساس مدارک موجود به نتیجهاى برسد که در آینده روایتهاى دیگر، آن را نقض کند. این موضوع منافاتى با منطق ادراک علمى ندارد زیرا هیچ پژوهشگرى نباید انتظار داشته باشد که مجموعههاى تاریخ شفاهى دنبال کشف حقایق مطلق هستند، بلکه این مجموعهها بیشتر به دنبال ثبت تجربیاتى هستند که تاکنون بیان نشده، اما وجود داشتهاند. هدف اصلى و عمدهاى که در مصاحبهها دنبال مىشود یافتن اطلاعات تازه، پرهیز دادن از سادهانگارى در تحلیلهاى متعارف تاریخى و روشن کردن بیشتر واقعیات از طریق کمک به گوینده و طرح سؤالات مناسب و به موقع است.
متأسفانه در بعضى از مصاحبهها منطقِ ارتباط میان موضوعات گفت و گو مورد غفلت قرار مىگیرد به طورى که هیچگونه نظم و ا رتباطى که بتواند موارد را در بیان خاطرات به هم بپیوندد وجود ندارد. سؤالکننده مىباید به هنگام پرسش این نظم و ترتیب را رعایت کند تا گوینده در پاسخ به هر پرسش در حدود همان سؤال، جواب دهد و مطالبى را که مرتجلاً به یاد مىآورد به صورتى در هم و بر هم بیان نکند.
ضبط صدا
ضبط صدا بهترین ابزار محقق تاریخ شفاهى براى تأیید و حمایت از خودش است. مصاحبهشونده ممکن است به نحوه نقلقول از وى اعتراض کند یا اینکه پشت اظهاراتى که در مصاحبه داشته نایستد. در این صورت ضبط صداى مصاحبهشونده گواه خوبى براى دفاع در مقابل چنین واکنشهایى است. برخى مصاحبهشوندهها به خصوص شخصیتهاى سرشناس ممکن است از نقل نادرست گفتههایشان بیم داشته باشند؛ در نتیجه بر ضبط صدا اصرار مىورزند. گاهى ممکن است مصاحبهشونده به دلیل ترس یا نخوت یا احساساتى که مىتوان با اطمینانبخشى یا تمجید بر آنها غلبه کرد با ضبط صدا مخالفت کند. در این صورت مصاحبهکننده مجبور مىشود به یادداشتبردارى رو آورد. اشکالِ وارد بر یادداشتبردارى آن است که مصاحبهکننده پس از پایان مصاحبه باید از حافظه کمک بگیرد و تفسیر بنویسد؛ در صورتى که نقلقولهاى برگرفته از نوار دقیق است. ضمناً از آنجا که ممکن است بعضى از ظرایف مصاحبه را هنگام ضبط، مصاحبهکننده متوجه نشده باشد، پیاده کردن و گوش دادن به نوار کمک مىکند که ظرایف در طول مصاحبه دریافته شود.
در مواردى که به دلایل مذکور مصاحبهشونده با ضبط صدا مخالفت کرد، مصاحبهکننده مىتواند پس از اندکى یادداشتبردارى و در نهایت خونسردى، بدون آنکه امید خود را به نسبت به ضبط صدا از دست بدهد خطاب به مصاحبهشونده با لحنى مؤدبانه از این عبارت استفاده کند:«چقدر حیف است که این مصاحبه ضبط نمىشود، زیرا یادداشتهاى من نمىتوانند حق کلام را درباره اندیشههاى مستدل و جملات خوشساخت شما ادا کنند.»
بیان اینگونه عبارات در اکثر موارد موجب مىشود تا مصاحبهشونده اجازه دهد تا بقیه مصاحبه ضبط شود.
کارکردهاى تاریخ شفاهى
1. تمرکززدایى در اسناد و مدارک و تاریخنگارى از طریق فراهم آوردن فرصتى برابر براى دیگران که در حاشیه بودهاند. مىدانیم که تاکنون عمده اسناد و مدارک در حیطه انحصارى دولتها و نهادهاى حکومتى بوده است. از سوى دیگر تاریخنگارى رسمى از گذشتههاى دور تاکنون در باب توصیف تودههاى مردم، بسیار کوتاهى کرده و به شکل غریبى حتى از ذکر آنها نیز احتراز جسته است. رویکرد تاریخ شفاهى به تودههاى مردم، ضمن زدودن تمرکز، به انبوهسازى اطلاعات و شواهد خواهد انجامید.
2. تاریخ شفاهى برخلاف یادداشتهاى روزانه، گزارشها، اسناد، فرامین و منابع مکتوبِ دیگر که خودنوشته و منولوگ هستند بر دیالوگ متکى است.
در دیالوگ، نقد و بررسى از همان ابتداى مصاحبه و گفت و گو وجود دارد و به نوعى شناخت حضورى و شهودى را به دست مىدهد.
3. مصاحبههاى فعال در تاریخ شفاهى مىتوانند حدسیات و عناصر پنهان شده، وقایع گم شده و حلقههاى مفقود در رخدادها را کشف و آشکار کنند.
4. در تاریخ شفاهى، احساسات، عواطف و خصوصیات روانىِ انسانها و در نتیجه علل واقعىِ اعمال آنها بهتر روشن مىشود.
5. در تاریخ شفاهى نکات حائز اهمیت و امور پشت پرده وراى اسناد و مدارک مکتوب تا حدود زیادى آشکار مىشوند.
6. تاریخ شفاهى بر ارزش شواهد شفاهى مىافزاید و چنانچه مصاحبهکننده، تعلیمدیده و حرفهاى باشد مىتواند جریان نقل وقایع از سوى مصاحبهشونده را طورى هدایت کند که شخص اتفاقاتى که سالها به فراموشى سپرده، به هنگام پرسش به آسانى به یاد آورد. پرسش باعث مىشود مصاحبهشونده به چیزى پاسخ دهد که در غیر این صورت آن را به فراموشى مىسپرد.
تعداد بازدید: 4855