«فرهنگ شفاهی» و «تاریخ شفاهی»در اسلام و ایران

سید قاسم یاحسینی


تاریخ شفاهی سنتی و تاریخ شفاهی مدرن

در برخی مقالات و مصاحبه هایی که در مطبوعات ایران درباره پیشینه و تاریخچه «تاریخ شفاهی» منتشر شده، چنین ادعا می شود که پدیده ایی به نام «تاریخ شفاهی» امر تازه و نوینی نیست و ریشه در گذشته های دور دارد و خصوصاً در جهان اسلام و ایران، «در سنت تاریخ نویسی»، امری رایج و شایع بوده است. مثلاً حجت الاسلام عبدالمجید معادیخواه در مصاحبه ای با ویژه نامه «خرد» ،وابسته به روزنامه «همشهری»، در این باره گفته اند:

«هیاهویی که پیرامون موضوع «تاریخ شفاهی در دنیا ایجاد شده و آن را به دانشگاه هاروارد نسبت داده اند، کاملاً ناموجه است. برخی به این ماجرا چنان می نگرند که گویی تحولی اتفاق افتاده است. این طور نیست: اصلاً به یک معنا تمام منابع معتبر تاریخی، مثل «تاریخ طبری» در شمار تاریخ های شفاهی اند. به این معنا که مثلاً همین تاریخ طبری، وقایعی مثل جنگ بدر را نقل می کند و سپس خاطره هایی را درباره آن گزارش می کند. تفاوت این منابع با آثار امروزی در این است که منابع پیشین تاریخ، سلسله اسناد وقایع را نیز ذکر می کنند، که خود، امتیازی است نسبت به کارهای امروزی. در منابعی مانند «تاریخ طبری» پس از بیان واقعه اصلی، مشاهدات این و آن نقل می شود که گاه ممکن است با یکدیگر در تعارض باشند، اما مؤلف، خود چیزی اضافه نمی کند و فقط نقل می کند. از ابتدا تا آخر «تاریخ طبری» چیزی جز تاریخ شفاهی نیست. ابن اثیر، ابن زهری و ذهبی هم چنین روشی در تاریخ نگاری دارند. من هیچ یک از منابع معتبر تاریخ اسلام را سراغ ندارم که چیزی جزء تاریخ شفاهی باشد»[1]

معادیخواه در ادامه صحبتش افزوده:

«در واقع از آغاز تاریخ نگاری اسلامی، آنچه مطرح بوده است، همین تاریخ شفاهی است. اما ازاینکه می بینم افرادی طوری هیاهو می کنند که گویی در غرب کشف جدیدی صورت گرفته است، شگفت زده می شوم. بحث درباره میزان ارزش تاریخ شفاهی و اینکه چقدر می تواند جای تاریخ را بگیرد، بحث مهمی است که باید در مجال دیگری به آن پرداخته شود، اما هیچ کس نمی تواند افتخار ابداع تاریخ شفاهی را به خودش نسبت دهد.»[2]

این ادعا تا چه اندازه مقرون به حقیقت است و داده های تاریخی تا چه اندازه آن را تایید می کند و بر آن صحه می گذارد؟ آیا واقعاً تاریخ شفاهی در دانشگاه هاروارد کشف و اختراع شد؟آیا در مکاتب تاریخ نگاری اسلامی و نگرش مورخان مسلمان، پدیده ای به نام «تاریخ شفاهی» وجود داشت؟ آن هم با فلسفه ای که پس از جنگ جهانی دوم در مغرب زمین ظهور کرد؟

حقیقت آن است که برای جلوگیری از خلط مبحث و نیفتادن در دام داوری های عجولانه، یا خدای نکرده جاهلانه، باید «تاریخ شفاهی» را به دو دوره کاملاً مجزا و جدا از هم تقسیم کرد. یکی دوره ای که ما آن را «تاریخ شفاهی سنتی» می نامیم و دیگری دوره ای که پس از جنگ جهانی دوم آغازشد و می توان آن را «تاریخ شفاهی نوین» نامید.

 با این تقسیم بندی ساده تاریخی، می توان به سهولت و آسانی برخی مسائل، متدها و مبانی به ظاهر شبیه به هم، اما اساساً متفاوت و بعضاً متضاد را از هم تفکیک و جداسازی کرد و سهم هر دوره را ادا نمود؛ ضمناً در دام داوری های عجولانه و جاهلانه نیز نیفتاد.

با عنایت به داده های ذکر شده در بالا، به یک معنا پدیده «فرهنگ شفاهی» پیشینه و قدمتی به طول تاریخ کلام و زبان و گفتار در انسان ها دارد و از سابقه ای چند صد هزار ساله برخوردار است. اما به یک معنای دیگر و از منظری متفاوت، «تاریخ شفاهی» به شکل نوین و مدرن، متد، نگرش و رشته ای است تازه و نو که عمر آن به دوران پس از جنگ جهانی دوم می رسد؛ محل ظهور و بروز آن نیز در مغرب زمین و ایالات متحده آمریکا بوده است.

علیرضا کمری محقق و پژوهشگر مسائل جنگ و تئوری پرداز مبانی نظری خاطره و خاطره نگاری، در باب تفاوت خاطرات شفاهی با تاریخ شفاهی می نویسد:

«از جمله مباحث تازه باب شده ی تاریخ و خاطره، مقوله تاریخ شفاهی است که بعضاً موجب سوء تفاهم و خلط مسئله نیز شده و برخی نوگامان و تازه کاران را به این اشتباه دچار کرده که گویا خاطره شفاهی همان تاریخ شفاهی است، حال که چنین تصوری البته غلط است. تاریخ ـ به معنی متن مکتوبی که حاوی شرح وقایع (اعم از زمینه بروز و گزارش حادثه و پی آمدهای آن) است ـ از طُرق مختلف و با مدارک گوناگون فراهم می آید. اگر عمده و اساس منابع مورخ محقق برای بازسازی تاریخ یک رویداد، خاطرات و مشاهدات افراد حاضر و شاهدان آن واقعه باشد، حاصل کار «تاریخ شفاهی» نام می گیرد. در تاریخ شفاهی، خاطرات اشخاص درباره یک موضوع یا یک مقطع تاریخی ـ براساس پیش طرح مدون ـ باید ربط و انسجام انداموار و مرتبط با یکدیگر بیابد و چفت و بست حوادث به یکدیگر مشهود و مُدلل گردد.»[3]

کمره ای در کتاب خود مشخص نمی کند که بالاخره براساس تعریفی که او از تاریخ شفاهی داده، فرضاً «تاریخ طبری» یا «اخبار الطوال» دینوری را جزء خاطرات شفاهی باید رده بندی کرد یا «تاریخ شفاهی» و اساساً بین «خاطرات شفاهی» و «تاریخ شفاهی» چه مشابهت ها و تفاوت هایی وجود دارد.

 

برای روشن شدن بحث در ادامه، ذیل عنوان «سنت شفاهی» می کوشیم تا به طور بسیار موجز و فشرده، پیشینه «فرهنگ شفاهی» را در اسلام و ایران نشان دهیم. این موضوع البته به اندازه ای گسترده است که خود فی نفسه می تواند عنوان یک و یا حتی چند پایان نامه دکتری در رشته های مختلف علوم انسانی باشد. ما برای رعایت اختصار، تلاش می کنیم تنها رؤس مطالب را بیان کنیم و برای تفهیم بیشتر موضوع، برای هر نمونه، مثالی نیز بیاوریم، تا مطلب کاملاً جا بیفتد و حلاجی شود.

 

«فرهنگ شفاهی» و سنت شفاهی

فیلسوفان زبان شناس، بسان منطق دانان عصر یونان، انسان را «حیوان ناطق» می نامند. نُطق، کلام و حرف زدن، تاریخی به درازای انسان متکامل در عصر کالکوتیک و حتی نئاندرتال دارد. براساس یافته های دیرین شناسان، به احتمال قوی انسان ها از دوران نئاندرتال ها قدرت سخن گفتن داشته اند؛ یعنی از حدود صدها هزار سال قبل.[4] انسان های اولیه از طریق «کلام» و «فرهنگ شفاهی» فرهنگ، تجربه، دانش و تاریخ خود را از نسلی به نسل دیگر منتقل می کرده اند. از این رو «حرف زدن» و یا همان «فرهنگ شفاهی» به عصر ماقبل تاریخ بازمی گردد.

می دانیم که «تاریخ» با اختراع «خط» و «کتابت» آغاز شد. قبل از آن، انسان ها به مدت صدها هزار سال، صرفاً از طریق فرهنگ شفاهی، داده های خود را از نسلی به نسل دیگر منتقل می کرده اند. اختراع خط و الفبا، نسبت به تاریخ انسان، اتفاقی است بسیارجدید و تازه: بر اساس یافته های جدید دیرین شناسان، انسان حدود پانصد هزار سال است که قادر به تکلم و حرف زدن می باشد، اما تنها حدود شش هزار سال پیش سومری ها در بین النهرین توانستند اولین خط تصویری جهان را اختراع کنند. مدتی بعد در مصر خط موسوم به «هیروگلیف» ابداع شد. تقریباً در همین ایام، چینی ها خط منحصر به فرد خودشان را وضع کردند. حدود هزار سال قبل از میلاد نیز ظاهراً فنیقی ها اولین قوم متمدنی بودند که «الفبا» را ساختند. یونانی ها استفاده از الفبا را از فنیقی ها، که با آنان روابط تجاری داشتند، اخذ و اقتباس نمودند.[5] بنابراین خاورمیانه و آسیا، گاهواره خط و الفبا در تمدن بشری می باشد.

حال بین پانصد هزار سال سنت فرهنگ شفاهی و پنج شش هزار سال تاریخ خط و کتابت، چه نسبتی وجود دارد؟

حقیقت این است که انسان به دلیل استمرار تاریخی و قدمت زمانی «فرهنگ شفاهی» تعلق خاطر بیشتری نسبت به نوشتن و کتابت دارد. آدمی برای آموختن «زبان» و «گفتار» نیازی به «یادگیری» و صرف هزینه و وقت آنچنانی ندارد. زبان را در محیط خانواده و به طور ناخودآگاه فرا می گیرد. اما خط و کتابت را باید با زحمت و صرف هزینه و وقت فراوان یاد گرفت. آدمی برای «گفتن» زحمتی نمی کشد. محتاج تمرین و تلاش نیست. در فیزیولوژی مغزش بخشی به امر یادگیری خودکار زبان و تکلم وجود دارد، اما برای «نوشتن» باید سعی و کوشش بسیار کند.

چرا؟

 زیرا زبان و گفتار ریشه در ذات و قوای فیزیولوژیکی انسان ها دارد، اما خط و کتابت چنین نیست و حاصل روند تکامل اجتماعی و فرهنگی انسان ها است. تاریخ خط و نوشتار به شش هزار سال بیشتر نمی رسد، اما زبان و گفتار صدها هزار سال قدمت دارد. انسان در اندام خود عضو خاصی برای فراگیری «خط» و «کتابت» ندارد، اما فیزیولوژیست ها ثابت کرده اند که زبان و گفتار ذاتی آدمی است. همین نیاز فیزیولوژیکی باعث شده تا انسان ها از دیرباز همه امور خود را به طور شفاهی منتقل کنند و کمبودی هم احساس نکنند.[6]

بنابراین «فرهنگ شفاهی» به دلیل ریشه در ذات آدمی، قدمت چندین هزار ساله و سهولت و آسودگی نسبت به نوشتار، در سطح تمدن های روی زمین از گسترش و مقبولیت بیشتری برخوردار بوده و حتی هنوز هم می باشد. همین امروز و در عصر آکادمی ها و ناشران بزرگ، آدمی از راه ارتباط کلامی و شفاهی راحت تر و بهتر می تواند مکنونات درونی خود را نشان دهد و به دیگران منتقل سازد. خصوصاً که اینترنت نیز به نوعی این عادت دیرین بشری را تقویت کرده است. بسیاری از فیلسوفان و متخصصان وسایل ارتباط جمعی مدرن بر این باورند که اینترنت فصل بعد از «عصر گوتنبرگ» می باشد.

 از دیروز تا امروز، و این روزها در تلفن همراه و اینترنت، «حرف زدن» راحت تر، سریع تر و بهتر از «نوشتن» بوده و هست و احتمالاً خواهد بود. دست کم از دوران انسان هایی نئاندرتال تا امروز، هیچ تمدن و جامعه ای سراغ نداریم که در آن پدیده ی «زبان» و «گفتار» وجود نداشته باشد. اما تاریخ و مردم شناسی به ما نشان داده که اقوام و تمدن های فراوانی وجود داشته و دارند، که خط و نوشتار نداشته و ندارند.

بنابراین در یک جمع بند کلی، «فرهنگ شفاهی» چون ذاتی آدمی است، ریشه در تاریخ و ذات آدمی دارد. از روزگاری که «انسان» به شکل کنونی آن به وجود آمده، کلام و گفتار نیز وجود داشته است. سخن گفتن مختص به هیچ قوم، نژاد و قبیله و ملتی نیست.

 

«فرهنگ شفاهی» در جهان

با اختراع خط و نوشتار در حدود شش هزار سال قبل، بشر وارد مرحله و فاز جدیدی در روند تکامل اجتماعی و فرهنگی خود شد. اختراع خط این امکان را به انسان داد تا «فرهنگ شفاهی» خود را به «نوشتار» تبدیل کند و مانایی و ماندگاری آن را زیادتر سازد. با این وجود «فرهنگ شفاهی» نه تنها از بین نرفت، بلکه به شکل جدیدی در نوشتار باز تولید شد.

اگر به متن کتیبه ها و نوشته های تمدن های باستانی چون اکد، سومر، آشور،بابل، عیلام، مصر و ایران... نظر افکنیم، متوجه می شویم که اغلب نوشته های بر جای مانده ماهیتی «شفاهی» دارند. یعنی مثلاً «قانون حمورابی» اگر چه متنی است حقوقی، اما تحلیل محتوای آن منشاء خطابی و شفاهی بودنش را به اثبات می رساند. چنین است فتح نامه های پادشاهان آشور و عیلام و به خصوص کتیبه داریوش بزرگ در کوه بیستون.

معمولاً هرودتوس (هرودت) را «پدر تاریخ» لقب داده اند. بخش های زیادی از تاریخ هرودت امروزه به دست ما رسیده است. بررسی این کتاب نشان می دهد که شیوه او در نگارش، صد در صد متکی بر شیوه «نقل شفاهی» است. هرودت همه مطالب تاریخی خود را از این و آن شنیده و روایت کرده است.[7] چنین است فرضاً نوشته های تاریخ «توکودیس» (توسیدید) مؤلف کتاب معروف «تاریخ جنگ پلوپونز» و «حیات مردان نامی» تألیف «پلوتارک».

اساساً ظهور تاریخ و تاریخ نویسی در یونان باستان چیزی جز «نقل شفاهی» یا «فرهنگ شفاهی ماقبل مدرن» و مکتوب کردن گفتارها و حرف های خاطره گوها و یا شاهدان عینی نمی باشد. به عنوان مثال، و صرفاً مثال، باید به مطالب کتاب پلوتاک درباره جنگ «مارک آنتونی» با سپاهیان پارتی اشاره کرد که از افسری رومی، البته با چند واسطه، به نام «کوئیننوس دلیوس» Quintus Dellive که خود شاهد مستقیم این جنگ بوده و در آن شرکت کرده، نقل کرده است.[8]

جالب آنکه ظهور فلسفه و حکمت نیز در یونان باستان ماهیتی گفتاری و شفاهی داشته است. سقراط حکیم، در سرتاسر عمر نسبتاً درازش، هرگز کتاب و رساله ای ننوشت. او همیشه حرف ها و درس های فلسفی خود را به صورت کلامی و شفاهی القاء و ایراد می کرد. به همین دلیل است که مورخان فلسفه غرب به سقراط لقب «فیلسوف شفاهی» داده اند. افلاطون نیز اغلب رساله های فلسفی خود را در قالب کلامی و شفاهی و به صورت گفت و گو از قول استادش سقراط نوشته است. جالب آنکه «مشاء» که نام فلسفه ارسطو است، به این خاطر بر فلسفه او گذاشته شده است، چون ارسطو عادت داشت هنگام درس دادن راه می رفت و مشی می کرد.[9]

علاوه بر تاریخ و حکمت، دیگر علوم نیز در یونان باستان و بعدها امپراطوری روم و حتی جهان مسیحیت، ریشه درفرهنگ شفاهی داشته اند. بطلمیوس غالب مطالب جغرافیایی خود را «شنیده» بود. نئارخوس (نئارک) سردار بزرگ اسکندر در سال 326 قبل از میلاد اولین یونانی است که گزارش مستند، عینی و مکتوبی درباره خلیج فارس تحریر کرده است. او خاطرات سفرهای دریایی خود و مشاهداتش از بنادر و شهرهای کنار دریا را «تقریر» کرده است. یعنی نئارخوس «گفته» و دیگران آن را به شکل مکتوب درآورده اند.[10]

وضع در دنیای مسیحیت نیز چنین است. اساساً «انجیل های»، «یوحنا»، «لوقا»، «مرقس» و «متی» روایت های شفاهی از زندگانی و گفته های عیسی مسیح(ع) می باشند. در سرتاسر قرون وسطی و حتی در عصر رنسانس و روشنگری غالب ترین شکل روایت «تاریخ» همانا به شکل «تاریخ شفاهی» بوده است. حتی سفرنامه مارکوپولو صددرصد ماهینی شفاهی و گفتاری دارد. مارکوپولو سیاح معروف ونیزی، که اغلب کشورهای شرقی چون ایران و چین و... را دیده بود، در زندان، ماحصل دیده ها و شنیده های خود را به صورت شفاهی تعریف و روایت کرد. یک نویسنده رمانس های حماسی و شوالیه ای به نام «لوپیسان روستیچیلو» آن خاطرات شفاهی را تقریر و تحریر کرده است.[11]

ظهور ژانر و گونه «اتوبیوگرافی»(خودزندگی نامه نوشت) نیز اغلب ماهیت شفاهی و گفتاری دارد. در جهان مغرب زمین و مسیحیت، صدها اتوبیوگرافی و کتاب های شفاهی تاریخ را می توان سراغ گرفت و نام برد که در آغاز به صورت شفاهی و گفتاری ایراد شده و سپس به صورت نوشتاری درآمده است.

 

تاریخ «فرهنگ شفاهی» در اسلام

در جامعه مقارن ظهور اسلام، شیوه رایج انتقال مفاهیم و سنن «فرهنگ شفاهی» بود. سیطره فرهنگ شفاهی چنان بود که در سرتاسر سرزمین وسیع و گسترده حجاز، شمار باسوادان و آشنایان با قلم و کتابت، انگشت شمار بود.[12] این فرهنگ شفاهی در عصر رسول الله(ص) و پس از وی نیز حاکمیت خود را حفظ کرد. کما اینکه در سال های نخستین نزول وحی و قرآن کریم، اغلب مسلمانان، آیات و سوره های قرآن را «حفظ» می کردند و از طریق شفاهی و «سماعی» به حافظه می سپردند. البته عده ای هم بودند که آیات و سوره های قرآن را می نوشتند، که به نام «کاتبان وحی» معروف بودند، اما هزاران نفر اصحاب و پیروان رسول الله صرفاً از راه «شنیدن»، قرآن و احکام اسلام را می آموختند و ترویج می کردند.[13]

طبیعی است در چنین بستر فرهنگی و اجتماعی «سنت شفاهی» حرف اول را می زد و «فرهنگ شفاهی» شیوه غالب بر حجاز در دو قرن اول هجری بود.

 

«نسابه» یا مورخان شفاهی عرب

به لحاظ مردم شناسی و انسان شناسی قومی، بافت اجتماعی عصر مقارن ظهور اسلام بافتی «قبیله»ای بود. قبیله یعنی هویت، ماهیت و فلسفه وجودی عده ای که معمولاً نیا و جد مشترکی داشتند یا برای خود می پنداشتند.[14] در نظام قبیله ای، نسب شناسی و تبارشناسی و به اصطلاح عرب ها «نَسب»، از اهمیت ویژه ای برخوردار بود. نسب یعنی شناسنامه و حفاظه تاریخی یک قبیله.[15] روی این ضرورت معمولاً در میان عرب ها افرادی یافت می شدند که حافظه شفاهی بسیار قوی داشتند و به آنها «انساب» یا «نَسابه» می گفتند. نساب کسی بود که نسب شناسی و تبارشناسی می دانست. فرضاً می دانست که فلانی فرزند کیست و تبارش تا چند نسل قبل به چه کسانی می رسد. «نساب» در جامعه حجاز همان «مورخ شفاهی» بود. او تاریخ شفاهی قبایل را از حفظ داشت. معمولاً مورد احترام جامعه نیز بود. روی همین ضرورت «علم النساب» در اسلام پدید آمد و کتاب های زیادی در این باره نوشته شد.

معمولاً در جامعه های قبیله ای چنین «مورخان شفاهی» ظهور می کنند. در آفریقا وجود چنین کسانی از اهمیت خاصی برخوردار است. کسانی که رمان جذاب و خواندنی «ریشه ها» را خوانده باشند، می دانند که در آفریقا نیز مانند حجاز در صدر اسلام، مورخان شفاهی وجود داشته اند که کار اصلی شان نقل شفاهی خاطرات تاریخی و نسب افراد بوده است.

دکتر زریاب خویی درباره نسب، نسابه و تدوین علم انساب در عصر جاهلیت و صدر اسلام، به نکات جالب و قابل تأملی اشاره کرده که خواندنی است:

«به هر حال پیش از اسلام، قبایل، سلسله ی نسب خود را در حفظ داشتند و در میان قبیله ها افرادی بودند که این سلسله نسب را بهتر از دیگران می دانستند و در مواقع لزوم به ایشان مراجعه می کردند. در زمان عمر بن الخطاب، جُبیر بن مُطعِم نامی از قریش در علم نسب بیشتر از همه وارد بود و می گفت که این علم را از ابوبکر صدیق یاد گرفته است. [...] هنگامی که عُمر به تشکیل دیوان و دفتر برای اعطای مستمری پرداخت، و این امر در تاریخ به «تدوین دیوان» معروف است، برای تعیین مراتب مردم و انساب ایشان از همین جُبیر بن مُطعِم و مَخرمه بن نوفَل و عقیل بن ابی طالب، که هر سه در نسب شناسی معروف بودند، یاری خواست [...] پس از آنکه کار مفاخره و تعصب میان قبایل بالا گرفت، از هر گروه، نسب شناسانی (نسابّه) پیدا شدند که به جمع و تدوین و تألیف کتاب در نسب قبایل پرداختند. و مهمترین و جامع ترین این کتاب ها «جَمهَرهُ النسب» هشام بن محمد الکلبی است. [...] مؤلفان این قبیل کتب آن را از دهان مردم و نسابه ها، که این اسامی را در حافظه داشتند،گرفته اند.»[16]

 

فرهنگ شفاهی و علم حدیث

پس از قرآن، معتبرترین منبع برای عموم مسلمانان «حدیث رسول الله» بود. بررسی تاریخ احادیث و سخنان محمد بن عبدالله (ص) نشان می دهد که تا ده ها سال پس از رحلت ایشان، سخنان و آموزه های وی به طور شفاهی و سینه به سینه از اصحاب به طابعان و از طابعان به کسان دیگر به طور شفاهی نقل و منتقل شد. این روند تا قرن دوم هجری/هشتم میلادی، ادامه داشت.[17]

توجه به سخنان رسول الله در عالم اهل سنت و ائمه اطهار شیعی در عالم تشییع از قرن دوم به بعد وارد مرحله جدید و سیستماتیکی شد. در عالم اهل سنت، کتاب ها و «جامع» های معتبری تألیف شد که مهمترین آنها «صحیح بخاری»، «صحیح مسلم»، «سنن ابن داود»، «سنن ترمَذی»، «سنن نسایی» و «سنن ابن ماجد» بود. در عالم تشییع نیز کتاب های مهمی راجع به احدایث رسول الله و ائمه اطهار گردآوری و تألیف شد. اصلی ترین این کتاب ها «کافی»(شامل اصول، فروع و روضه)، «تهذیب الاحکام»، «استبصار» و «من لایحضر الفقیه» و از قرن هفتم به بعد «وسایل الشیعه» بود.[18] همه این کتاب ها به نوعی حاوی «روایت» و «حدیث» یا همان «سخنان شفاهی» پیامبر اسلام و دوازده امام شیعیان، از امام علی(ع) تا حضرت مهدی موعود(عج)، بودند.

 «روایت» واژه ای است عربی به معنی حمل خبر و حدیث. در اصطلاح خبری است که از طریق نقل ناقلی از ناقل دیگر به شخص پیامبر (ص) و یا ائمه اطهار (ع) برسد.[19] بنابراین مشاهده می شود که در «حدیث»، «راوی» و «روایت» سنت «سخنان شفاهی» حرف اول را می زند.[20]

در جهان اسلام به طور عام و جهان تشییع به طور خاص، برای سخنان شفاهی رسول الله و امامان شیعه معیارهای نقد و سنجش معتبر و با ارزشی به وجود آمد و وضع شد. علت نیز این بود که: چون بین ناقلان حدیث به جز اشخاص سالم و صالح، افراد سودجو، دروغگو یا سهل انگار هم بود، و به دلایل مختلف در نقل سخنان شفاهی پیامبر یا امامان اشتباه رخ می داد و یا سخنان شفاهی دروغ به آن بزرگان نسبت می دادند (جعل حدیث)، علمای اهل حدیث برای سنجش و نقد و صحت و سُقم اخبار، در طول دوران بعد از ائمه اطهار و از قرن سوم، چهارم هجری/ نهم، دهم میلادی، معیارهای علمی و تاریخی دقیق و نقادانه ای به کار بردند که حاصل آن دانش سندشناسی «علم الحدیث» بود.

 علم الحدیث راهی برای شناسایی سخنان شفاهی (حدیث) و تقریر عملکرد ائمه بود که خود به دو شاخه اصلی تقسیم می شد:  یکی متن شناسی حدیث که به «درایت الحدیث» معروف شد. این علم در کار فهم معانی و مفاهیم الفاظ و متن شناسی سخنان شفاهی رسول الله و امامان کار برد وسیع داشت. شاخه دیگر علم الحدیث «روایت الحدیث» نام داشت که از چگونگی اتصال حدیث به پیامبر و ائمه اطهار از لحاظ احوال راویان، کیفیت سند و چگونگی نقل احدایث بحث می کرد و اصطلاحاً آن را علم «اصول الحدیث» هم می نامیدند.

 علم رُوات الحدیث خود به دو بخش منقسم می شد:

 یکی «علم الرجال» که احوال راویان در سند به جهت میزان صداقت، امانتداری، وثوق، دروغگویی و ضعف ایشان را مورد بحث قرار می داد و بخش «مصطلح الحدیث» که به کیفیت نقل حدیث توسط راویان به لحاظ تواتر، وحدت، اتصال و.. به کنکاش می پرداخت. موضوع «روایت الحدیث» بررسی سند احدایث بود و حاصل آن علم، تقسیم بندی روایات بود بر حسب میزان صلاحیت راویانش و انتقال احدایث؛ بدین ترتیب روایات هم نام های گوناگونی به خود می گرفت. همچون متواتر، آحاد، متصل، منفصل، صحیح، حسن، ضعیف و... .[21]

در واقع «علم الحدیث» و شاخه های فرعی این علم دقیق و نقادانه چون درایت الحدیث، روایت الحدیث، اصول الحدیث، علم الرجال، و مصطلاحات الحدیث، متکی بر سنجش های نقادانه ای بود که از قرون سوم و چهارم هجری برای بررسی، سندشناسی، متن شناسی، هرمونوتیک و ارزیابی سخنان شفاهی رسول الله و امامان شیعه در جهان اسلام و تشیع وضع شد. با اندکی تسامح می توان آن را «فلسفه تاریخ شفاهی» در جهان اسلام به شمار آورد. علم الحدیث نوعی نگاه فلسفی و روش شناسنامه به فرهنگ شفاهی دینی در میان رهبران درجه اول دین بود.

برخی از علمای جدید مسلمان بر این باورند که با معیارهای علم الحدیث، می توان قالب ها و قوانین و اصول تاریخ شفاهی نوین را در جهان معاصر اسلام و ایران پی ریخت. یکی از این مورخان و عالمان، عبدالمجید معادیه خواه مورخ و پژوهنده می باشد. وی در مصاحبه ای در این باره چنین اظهار داشته است:

«چیزی که در حال حاضر به نظر من باید بر روی آن سرمایه گذاری شود، تأسیس «دانش خاطره شناسی» است. در حال حاضر ما این دانش را در اختیار نداریم. به اعتقاد من می توان چنین معیارهایی را مرتب کرد. الگوی موجود در علم الحدیث، اگر چه در بحث خاطره نگاری عیناً قابل استفاده نیست، اما نشان دهنده امکان تدوین چنین معیارهایی است.

در علم الحدیث قواعدی هست که با توجه به آنها معلوم می شود که به چه حدیثی می توان استناد کرد و به چه حدیثی نمی توان؛ چه حدیثی صحیح است و چه حدیثی ناصحیح. با استفاده از این قواعد همچنین می توان هنگام تعارض دو نقل، یکی را بر دیگری ترجیح داد. دانش خاطره شناسی به نظر من کاملاً قابل تأسیس است.»[22]

با پیشنهاد معادیخواه تا اندازه زیادی، می توان موافق بود؟ معیارهای علمی و عقلانی «علم الحدیث» می تواند کاربرد خوبی در مبانی نظری و فلسفه تاریخ شفاهی نوین و همچنین نقد و سنجش سخنان و داده های تاریخی راویان و مصاحبه شوندگان داشته باشد. فرضاً با روزآمد کردن و تکمیل «درایت الحدیث»  می شود متن شناسی تاریخ شفاهی را بسیار غنی کرد. و یا معیارهای نقدی «علم الرجال» می تواند در غربال کردن راویان و مصاحبه شونده ها و سنجش علمی سخنان و داده های تاریخی آنها، سخت به کار آید. البته تفاوت عمده ای نیز در این بین وجود دارد که نباید نادیده گرفته شود. «حدیث» کلام شخصی دارای کاریزما و اتوریته دینی است، بنابراین در حوزه قدسی و معنوی و رویکردی موعود شناسانه و معاد گرایانه قرار می گیرد، اما «تاریخ شفاهی» امری کاملاً عرفی، بشری و البته غیر معنوی است که کاربردی صد در صد دنیوی دارد.

 

فرهنگ شفاهی و تاریخ نویسی مسلمین

در مورد علوم مذهبی مثل شأن نزول قرآن و تفسیر آیات و سوره های قرآن نیز همین فرهنگ شفاهی حاکم بوده است. بدین قرار که عالم محدث یا مفسری، مثل امام علی (ع) یا ابن عباس، سخنانی می گفته اند و مشتاقان نیز می شنیده اند.[23] در عصر امام علی نیز همه خطبه ها و سخنرانی های وی به حافظه شفاهی سپرده می شده است.[24]

علاوه بر احادیث و سخنان شفاهی، زندگی و جنگ های رسول الله نیز با منابع شفاهی و یا همان «تاریخ شفاهی» گره خورده است. در اواخر قرن اول و قرن دوم هجری، عده ای علاقمند به زندگی و تاریخ حیات حضرت محمد، در ابتدا کوشیدند تاریخ جنگ های آن حضرت را تدوین کنند. شیوه کار متکی بر «سنت شفاهی» بود. جنگ هایی که رسول الله در آن شرکت می کردند. «غزوه» و جنگ هایی که دیگران را مأمور جنگ می کردند «سَریه» می نامیدند. عده ای زیر عنوان «مغازی» (جمع غزوه) از طریق تاریخ شفاهی و سماعی، تاریخ جنگ های رسول الله را گردآوری و تدوین کردند.

  شاید یکی از قدیمی ترین و در عین حال معتبرترین «مغازی»های برجای مانده، کتاب «المغازی» تألیف «محمد بن عمر واقدی» بوده باشد.[25] واقدی از طریق «خاطرات شفاهی» و گردآوری روایت های شفاهی و غیرکتبی، موفق به تألیف کتابی درباره تاریخ جنگ های پیامبر شد. این کتاب در سال 207 هـ.ق/ 822م. به زبان عربی تألیف شده است. به لحاظ تاریخی «المغازی» واقدی را می توان قدیمی ترین سند شفاهی در باب «تاریخ شفاهی جنگ های رسول الله» به شمار آورد. شیوه واقدی آن بوده که از طریق شفاهی، روایت آگاهان بر جنگ های رسول اکرم را روایت کرده است. برای آشنایی با متد و روش واقدی، دو فقره از تاریخ و خاطرات شفاهی او را نقل می کنیم:

«مُعاذ بن رفاعه بن رافع از پدرش نقل می کند که می گفت:

ـ در روز بدر، امیه بن خلف را محاصره کردیم و او در میان قریش شأن و منزلتی داشت. نیزه من همراهم بود، او هم نیزه داشت. نخست ما دو نفر با نیزه مبارزه کردیم: به طوری که نیزه های ما از کار افتاد. آنگاه با شمشیر به یکدیگر ضربت می زدیم. تا آنجا که شمشیرها کند شده و تَرک برداشتند. در این هنگام شکافی در زیر بغل زره امیه دیدم و شمشیرم را در آنجا فرو کردم و او را کشتم. رفاعه شمشیر خود را بیرون آورد و به آن پی و چربی بود...»[26]

مؤلف «مغازی» همچنین خاطره شفاهی جالبی از خاطرات جنگ امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب (ع) در روز جنگ بدر در کتاب خود نقل کرده که خواندنی است:

«علی (ع) گوید:

 «در آن روز ـ روز بدر ـ که خورشید بالا آمده بود و صفوف ما و دشمن در هم آمیخته بود، در پی یکی از مشرکان بودم که ناگاه مرد دیگری از مشرکان را دیدم که بر فراز تپه ای شنی، که با سعد بن خیَثَمه در نبرد است، وی سرانجام سعد را کشت. همچنان که سوار بر اسب و سراپا پوشیده از آهن بود و نقابی آهنی بر چهره داشت و نشانی هم بر سینه، از اسب فرود آمد و مرا شناخت. بانگ برداشت:

ـ ای پسر ابی طالب! به جنگ من بیا!

من او را نشناختم، ولی به طرف او برگشتم؛ او هم به سمت من روی آورد. من که کوتاه قد بودم، کمی برگشتم تا خودش را به سمت من پایین آورد، چه دوست نمی داشتم که شمشیرش از بالا مرا فرو گیرد. گفت:

ـ ای پسر ابی طالب! گریختی؟

گفتم:

ـ ای پسر مرد دزد! بزودی پا بر جا خواهم بود.

[علی] گوید:

ـ چون هر دو پای من استوار و پا بر جا گردید، پیش آمد و چون نزدیک من رسید ضربتی زد که آن را با سپر رد کردم. شمشیرش در سپرم گیر کرد. ضربتی بر دوش او زدم، و با آنکه زره بر تن داشت به لرزه درآمد. شمشیرم زره اش را درید و پنداشتم که با همین ضربه کشته خواهد شد. ناگاه برق شمشیری از پشت سر خود دیدم، سرم را دزدیدم و فرو بدم. شمشیر کاسه سر دشمن را همراه با کلاه خودش برید. در همین حال می گفت:

ـ بگیر که من پسر عبدالمطلبم!

 و چون به پشت سرم نگاه کردم، عموی خود حمزه بن عبدالمطلب را دیدم.»[27]

پس از «مغازی» نوبت به «سیره» نویسی شد. «سیره» یعنی زندگی و حیات سیاسی و معنوی محمد بن عبدالله (ص). یکی از کهن ترین «سیره ها» «سیره ابن اسحاق» بوده که البته متن کامل آن به دست ما نرسیده است.

«ابوعبدالله یا ابوبکر محمد بن اسحاق بن یسار بن خیار مطلبی قرشی» محدث و مورخ ایرانی نژاد احتمالاً این اثر مفصل را در فاصله ساله ای 140 تا 150 هـ.ق/757 تا 767م. تألیف کرده است.[28] «ابن هشام» مورخ معروف «سیره» خود را متکی بر «سیره ابن اسحاق» تدوین کرده است. هر دو سیره ابن اسحاق و ابن هشام متکی بر شیوه «تاریخ شفاهی» است. زندگی و جنگ های رسول الله را سال به سال از زبان این و آن روایت کرده اند.[29]

مدل تاریخ نگاری براساس سال به سال بعدها به کل مدل و گفتمان تاریخ نویسی کلاسیک در جهان اسلام تبدیل شد. اغلب تاریخ های بزرگ جهان اسلام، مثل تاریخ طبری، اخبار الطوال دینوری، مروج الذهب، تاریخ مسعودی، تاریخ یعقوبی،«الکامل» ابن اثیر و.. بر پایه تاریخ شفاهی و روش سال نگاری تاریخ تدوین شده است.[30]

بررسی و تحلیل تاریخ های کلاسیک شش قرن اولیه اسلامی نشان می دهد که این تاریخ ها، همگی به نوعی «فرهنگ شفاهی» می باشند. مثلاً «طبری» در تاریخ خود صرفاً نقل قول های اشخاص را درباره وقایع به صورت «جسب و قیچی» گرد هم آورده و حتی به خود اجازه ی نقد، بررسی و تحلیل نیز نداده است. مثلاً به نمونه زیر درباره قیافه ظاهری و میزان سن «عمر بن خطاب» دومین خلیفه مسلمین ، که در سال 23 هـ.ق/644م. به دست یک ایرانی کشته شد، توجه کنید:

 

سخن از وصف عمر

«زربن حبیش گوید:

ـ عمر روز عیدی بیرون آمده بود، یا در تشییع زینب بود، دیدمش که تیره رنگ و بلند قامت و طاس و چپ دست بود که با دست راست تیز کار می کرد، وقتی راه می رفت گویی سوار بود.

روایت دیگر از زرهست که گوید:

ـ عمر را به روز عید دیدم که پیاده و پا برهنه می رفت، چپ دست بود که با راست نیز کار می کرد، یک برد قطری پوشیده بود، از همه کسان بلندتر بود گویی بر مرکبی بود و به کسان می گفت:

 «ای مردم! مهاجرت کنید و مهاجر نما مباشید».

عبدالله بن عامر بن ربیعه گوید:

ـ عمر را دیدم که مردی سپید روشن بود آمیخته به سرخی، دراز قد و طاس.

قاسم بن محمد گوید:

ـ شنیدم که ابن عمر به وصف عمر می گفت:

 «مردی سپید رنگ بود آمیخته به سرخی، دراز قد، سپید موی و طاس.»

خالد بن ابی بکر گوید:

ـ  عمر ریش خود را زرد می کرد و سر خود را حنا می بست.»[31]

و در باره میزان سن عمر می نویسد:

 

سخن از مولد و مقدار عمر عُمَر

« اسامه بن زید بن اسلم به نقل از جدش گوید:

ـ شنیدم که عمر بن خطاب می گفت:

 «چهار سال پیش از آخرین فجار بزرگ تولد یافته ام.»

ابوجعفر گوید:

ـ گذشتگان درباره سن عمر اختلاف کرده اند، بعضی ها گفته اند وقتی کشته شد پنجاه و پنج سال داشت.

ابن عمر گوید:

ـ عمر بن خطاب پنجاه و پنج ساله بود که کشته شد.

ابن شهاب نیز گوید:

ـ عمر در پنجاه و پنج سالگی کشته شد.

بعضی دیگر گفته اند که وقتی در گذشت پنجاه و سه سال و چند ماه داشت و این را از هشام بن محمد بن کلبی آورده اند.

بعضی دیگر گفته اند وقتی درگذشت شصت و سه سال بود، این را از عامر روایت کرده اند.

بعضی دیگر گفته اند که شصت و یک ساله بود که درگذشت و این را از قتاده روایت کرده اند.

بعضی دیگر گفته اند که شصت بود که درگذشت، و این، را از زید بن اسلم روایت کرده اند. محمد بن عمر گوید:

ـ به نزد ما این از گفتارهای دیگر معتبرتر است.

از مداینی نیز روایت کرده اند که وقتی عمر درگذشت پنجاه و هفت سال داشت.»[32]

 

همچنین به سند زیر که روایت طبری است از پیشنهاد خلافت مسلمین به علی ابن ابی طاب (ع)، بنگرید:

«سیرت نویسان سلف در این باب اختلاف کرده اند، بعضی ها گفته اند که یاران پیمبر صلی اله و علیه و سلم از علی خواستند که عهده دار کار آنها و مسلمانان شود و او نپذیرفت و چون راضی نشدند و اصرار کردند خلافت را پذیرفت.

محمد بن حنفیه گوید:

ـ وقتی عثمان کشته شد پیش پدرم بودم، برخاست  و به خانه خویش رفت، یاران پیمبر خدا صلی الله علیه و سلم پیش وی آمدند وگفتند:

 «این مرد کشته شد، مردم را امامی باید، کسی را برای این کار شایسته تر از تو نمی دانیم که سابقه ات بیشتر است و خویشاوندیت با پیمبر خدا نزدیکتر»

گفت:

 «چنین مکنید که من وزیر باشم بهتر که امیر باشم.»

گفتند:

 «نه، بخدا دست برنمی داریم تا با تو بیعت کنیم.»

گفت:

 «پس در مسجد باشد که بیعت من نهانی نباشد و به رضای مسلمانان باشد.»[33]

خواننده متوجه می شد که شیوه طبری در نقل تاریخ متکی بر سنت تاریخ وخاطرات شفاهی و ارائه نقل های شفاهی از افراد مختلف می باشد. طبری در همه موارد «سلسله اسناد» خود را آورده است. مثلاً فلان واقعه را می گوید که از کی و چه کسی شنیده و این سلسله را تا فردی که خود شاهد ماجرا بوده ادامه داده است. اما برخی از مورخان کلاسیک مسلمان، «سلسله اسناد» خود را ذکر نکرده اند و فقط با عنوان «قال» (گوید) تاریخ را روایت کرده اند. یکی از برجسته ترین این مورخان «ابوحنیفه احمد بن داود دینوری» مؤلف کتاب «اخبار الطوال» می باشد. دینوری در نقل مطالب و روایت های تاریخی خود غالباً از ذکر نام کتاب و سلسله اسناد خودداری کرده است و حال آنکه در بسیاری از آثار مورخان پیش از او و حتی  معاصرش، سلسله اسناد آمده است. مانند مغازی واقدی، و طبقات ابن سعد. در تمام کتاب اخبار الطوال فقط نام بیست و یک راوی آمده است و دو کتاب را نام برده است.[34] برای نمونه به روایت زیر که درباره شهادت امیرالمؤمنین(ع) است، توجه کنید:

«... و چون آن شب فرا رسید، شمشیرش را که زهرآلود کرده بود برداشت و پیش از سپیده دم در گوشه مسجد نشست و منتظر ماند که علی (ع) چون برای نماز صبح به مسجد می آید، از کنار او بگذرد. در همان حال علی (ع) آمد و می فرمود :

ـ ای مردم نماز!

 ابن ملجم برخاست و با شمشیر بر سر آن حضرت ضربه زد، قسمتی از شمشیر به دیوار اصابت کرد و در آن رخنه ایجاد کرد، ابن ملجم از وحشت بر وی درافتاد و شمشیر از دست او جدا شد و مردم جمع شدند و او را گرفتند.[...] علی را به خانه اش بردند و ابن ملجم را به حضورش آوردند. ام کلثوم دختر علی (ع) به ابن ملجم گفت:

ـ ای دشمن خدا! امیرالمؤمنین را کشتی؟

گفت:

ـامیر مؤمنان را نکشتم، پدر ترا کشتم!

ام کلثوم گفت:

ـ به خدا سوگند امیدوارم خطری متوجه او نباشد.

گفت:

ـ در این صورت بر چه کسی گریه می کنی؟ همانا به خدا سوگند آن شمشیر را یک ماه زهر دادم و اگر کارگر نیفتد، خدایش نابود کناد!

علی در آن روز به شب نرساند و رحلت فرمود. خدایش رحمت کناد و از او خشنود بادا.

عبدالله بن جعفر [پسر برادر امام علی] ابن ملجم را گرفت، دو دست و دو پایش را قطع کرد و به چشمانش میل کشید. ابن ملجم گفت:

ـ ای پسر جعفر! تو با میل سوزانی به چشمان من سرمه می کشی!

آنگاه عبدالله بن جعفر دستور داد زبانش را بیرون بیاورند و او شروع به بی تابی کرد. عبدالله به او گفت:

ـ دست ها و پاهایت را بردیم بی تابی نکردی، چشمهایت را میل کشیدیم، بی تابی نکردی، چرا از بریدن زبانت بی تابی می کنی؟

گفت:

ـ از ترس مرگ بی تابی نمی کنم، ولی از این ناراحت شدم که ساعتی در دنیا زنده باشم و نتوانم خدا را یاد کنم!

زبانش را بریدند و مرد!»[35]

 

تاریخ شفاهی جنگ های اسلامی

شیوه تاریخ شفاهی در دیگر کتاب های عصر اسلامی نیز شیوه رایج بوده است. مثلاً «ابوجعفر احمد بن یحیی» معروف به «بلاذری» کتاب معروفی دارد با عنوان «فتوح البلدان» که درباره تاریخ جنگ ها و گسترش اسلام در دنیا می باشد. سرتاسر این کتاب ارزشمند و مهم، بر پایه تاریخ شفاهی تألیف و تدوین شده است. بلاذری در کتاب خود کوشیده تا با تکیه بر شیوه «مصاحبه شفاهی» و «خاطرات شفاهی» سربازان و نظامیان شرکت کننده در جنگ ها و فتح ها، روند گسترش اسلام در سطح دنیا را تدوین نماید. ماده اصلی او در «فتوح البلدان» همان شیوه تاریخ شفاهی سنتی است. نمونه ای از خاطرات شفاهی چند نفر از سربازان شرکت کننده در فتح سیراف[36]، بندری در جنوب غربی ایران و نزدیک بندر طاهری و بندر عسلویه امروز، که در سال 29 هـ.ق/650م. توسط سپاهیان عرب جزء قلمرو مسلمین شده را می آوریم:

«عمرو ناقد از مروان بن معاویه فرازی و او از عاصم احول و او از فضیل بن زید رقاشی روایت کرد که گفت:

ـ ما شُهرَیاج را یک ماه طولانی در محاصره داشتیم و هر روز می پنداشتیم که آن را فتح خواهیم کرد. روزی اهل شهر با ما نبرد کردند و ما به لشکرگاه بازگشتیم. برده یی مملوک عقب ماند و پنداشتند که گریخته است. همان برده امانی برای ایشان بنوشت و با تیر به سویشان افکند.

هم او گوید که:

ـ ما به قصد نبرد رفته بودیم ولی آنان از حصار خود برون آمدند و گفتند:

ـ این امان شما است.

ما در این باب به عمر بنوشتیم و او پاسخ داد که:

ـ برده مسلمانان از مسلمانان است و ذمه او همچون ذمه ایشان، پس امانش باید تنفیذ شود.

ما امان او را تنفیذ کردیم.

قاسم بن سلام از ابوالنصر و او از شعبه و او از عاصم و او از فضیل روایت کرد که گفت:

ـ ما در سیراف با دشمن نبرد می کردیم.

آنگاه ماجرایی از همان گونه را حکایت کرد.

سعدویه از عباد بن عوام و او از عاصم احول و او از فضیل بن زید رقاشی نقل کرد که:

ـ مسلمانان دژی را محاصره کردند و برده ای امانی نوشت و با پیکانی سوی اهل دژ افکند. مسلمانان گفتند:

ـ امان وی بی ارزش است.

اهل دژ گفتند:

ـ ما آزاد را از برده بازنمی شناسیم.

پس در این باب به عمر بنوشتند و عمر نوشت:

ـ پرده مسلمانان از مسلمانان و ذمه اش همچون ذمه ایشان است.

برخی از مردم فارس مرا گفتند که دژ سیراف سوریانج نام داشت و اعراب آن را شهریاج خواندند.»[37]

حضور قوی عنصر «تاریخ شفاهی» در نقل قول بالا از کتاب فتوح البلدان بلاذری، به خوبی بیانگر استفاده این مورخ اسلامی از تکنیک «تاریخ شفاهی سنتی» در تدوین اثرش می باشد.

 

فرهنگ شفاهی و علم جغرافیا در اسلام

کتاب های «مسالک و ممالک» و به اصطلاح متون جغرافیایی در جهان اسلام نیز بر پایه «فرهنگ شفاهی» نگارش یافته است.[38] یکی از مهمترین و مستندترین این کتاب ها کتاب «احسن التقاسیم فی معرفت الاقالیم» تألیف «ابوعبدالله محمد بن احمد مقدسی» است که در سال 375 هـ.ق/ 985م. تألیف شده است. مؤلف این اثر بر پایه مشاهد مستقیم و تاریخ شفاهی و با استفاده از روش مصاحبه شفاهی با آگاهان و دانایان امور، کتابش را تألیف و تحریر کرده است. مقدسی درباره روش کار «ابوعبدالله احمد بن محمد بن نصر» معروف به «جیهانی» و مؤلف معروف کتاب «المسالک و الممالک» می نویسد:

«جیهانی ابوعبدالله وزیر امیر خراسان می بود، فلسفه و نجوم و هیأت می دانست. او بیگانان را گرد می آورد و احوال کشورها از ایشان می پرسید، راه ها، دروازه ها، و چگونگی آنها، بلندی ستاره ها اندازه بازگشت سایه در آنها را می جست، تا بدان گشایش شهرها را بتواند و راه هایش را بداند و علم نجوم و گردش فلک را بفهمد.»[39]

مقدسی در جای دیگر کتاب با ارزش «احسن التقاسیم فی معرفت الاقالیم از یک کارتوگراف و نقشه کش مسلمان ایرانی نام می برد که از شهر خود پا بیرون نگذاشته بود و صرفاً براساس شنیده های این و آن، اقدام به نقشه کشی می کرده است. روش شفاهی او در کارتوگرافی حتی تعجب مقدسی را هم برانگیخته است. در همین باره می نویسد:

پیری را در نیز در سرخس [خراسان] دیدم که نقشه ای مفصل از کشورهای کفر و اسلام کشیده، جز اندکی همه را نادرست کشیده بود، پرسیدم:

ـ آیا به جایی سفر کرده ای؟

گفت:

ـ از سرخس بیرون نشده ام!

گفتم:

ـ شنیده بودم کسانی گزارش سرزمین ها را از روی شنیده ها نوشته و آشفته کرده اند، ولی ندیده بودم جز تو کسی نقشه ی نادیده بکشد.»[40]

مقدسی درباره استفاده از شیوه شفاهی در کارش با صراحت نوشته است:

«بدانکه من این کتاب را بر زمینه ای استوار نهاده، با ستون های نیرومند پشتوانه زده ام؛ برای درست یابی کوشیده ام، از دانش صاحب دلان کمک گرفتم [...] یکی از چیزها که برای روشنگری از آن کمک برگرفتم، پرسش از خردمندان مردم بود، از کسانی که هرگز ازایشان غفلت و اشتباه ندیده بودم، درباره ی دهات و روستاهایی که از آنها دور بودم و بدانها نرسیده بودم می پرسیدم. پس آنچه را که در آن هم زبان بودند می نگاشتم و از آنچه در آن ناسازگار بودند، دوری می کردم. آنچه به دیدارش ناچار بودم به سویش رفتم و آنچه دلم گواهی نمی داد و خردم نمی پذیرفت به گوینده اش منسوب داشتم، یا گفتم: چنین پنداشته اند که...»[41]

مقدسی در همان آغاز کتابش و در بحث درباره دریاها و نقشه های ترسیم شده از دریاها، به نکته تجربی جالبی اشاره کرده است. از این اشاره به خوبی سهم سنت شفاهی در کتاب جغرافیایی او روشن می شود. می نویسد:

«یکی از روزها که با ابوعلی بن حازم به ساحل عدن [در یمن] نشسته و به دریا می نگریستم، به من گفت:

ـ چرا اندیشناک هستی؟

گفتم:

ـ مؤید باد شیخ! سرگردان این دریایم! با اختلاف ها که در آن است! شیخ امروز از داناترین مردم بر آن است، زیرا که او پیشوای بازرگانان است و کشتی هایش همواره سراسر آن را می پیمایند. اگر لطف کرده آن را طوری بردیم توصیف نماید که شک را از دلم بزداید، نیکوکاریست!

گفت:

ـ برکارشناس آمدی!

پس شن را با دست خود صاف کرده دریا را بر آن نقش بست [...] کرانه هایی دندانه دار و شاخه های چند برایش نهاد. پس گفت:

ـ دریا چنین است و صورت دیگری ندارد.»[42]

 

فرهنگ شفاهی و سفرنامه ها و خاطرات دریایی

فرهنگ «تاریخ شفاهی سنتی» جایگاه ویژه ای در کتاب های سفرنامه، قصه و داستان و خاطرات دریایی دارد. سرتاسر کتاب «اخبار الصین و الهند» تألیف «ابوزید سیرافی» بر پایه تاریخ شفاهی و به نقل از دریانوردانی است که از سیراف و بنادری چون بصره و عمان به سوی هندوستان و چین سفر کرده اند. جالب است بدانید که ابوزید سیرافی کتابی مهم درباره هند، چین و اقیانوس هند و بنادر و جزایر آن و قصه ها و افسانه های مربوط به آنها نگاشته بدون آنکه خود هرگز پا به آنجا گذاشته باشد! او همه قصه ها را از ناخدایان و دریانوردان سیرافی، نجیرمی، عمانی و...شنیده بوده است. وی با استفاده از روش «تاریخ شفاهی سنتی» کتاب خود را تألیف کرده است.[43] مثلاً وی درباره اخبار و روایات شفاهی که درباره چین شنیده و نقد آنها به موضوعی اشاره کرده که به خوبی متد کارش را که متکی بر «تاریخ شفاهی» و نقل شفاهی اخبار و روایات است، نشان می دهد. ابوزید سیرافی در این باره می نویسد:

«تمام آنچه را که در این کتاب حکایت شده، درست و به حق دیدم مگر خبری را که درباره نوعی خوراک یاد شده بود که مردم چین به پیشگاه مردگانشان تقدیم می دارند. بدین نحو که چون شب هنگام این غذا را نزد مرده می گذارند و صبحگاهان باز می گردند، اثری از غذا نمی بینند و گمان می برند که آن مُرده غذا را خورده است. این مطلب به همین شکل به ما رسیده بود تا آنکه شخص مورد اعتمادی از نواحی چین نزد ما آمد. چون این مطلب را سؤال کردیم آن را انکار کرد و گفت:

ـ این ادعا را پایه و اساسی نیست و مانند ادعای بت پرستان است که بت ها با آنها سخن می گویند.»[44]

ابوزید سیرافی برخلاف سنت مورخان و محدثان عالم اسلامی، منبع اخبار و سلسله سند خود را به جز یک مورد ذکر نکرده است. وی تنها به شخصی به نام «ابن وهب قریشی» اشاره کرد و روایت بلندی از او نقل کرده است.[45] باقی روایات او از هند، اقیانوس هند و سواحل و بنادر آن و چین، نام «راوی» ندارد.

برخلاف ابوزید سیرافی، «ناخدا بزرگ شهریار رامهرمزی» دیگر دریانورد و خاطره نگار دریایی ایرانی در کتاب «عجایب الهند» تقریباً نام تمام راویان و حاملان اخبار را در کتاب خود آورده است. ناخدا بزرگ شهریار رامهرمزی نیز خود کمتر سفر کرده بود. او نیز با تکیه بر «خاطرات شفاهی» بازرگانان و دریانوردان، کتابش را تدوین و گردآوری کرده است. کتاب «عجایب الهند» درواقع مجموعه ای است از خاطرات شفاهی دریانوردان ایرانی و عرب در قرون دوم تاچهارم هـ.ق. روش مؤلف این کتاب بسان روش مورخان و محدثان است؛ هر خاطره ای را که شنیده، نام خاطره گو را نیز آورده است. از این منظر، سنت تاریخ شفاهی در جهان اسلام، کتاب عجایب الهند قابل عنایت و توجه ویژه ای است.

یک خاطره شفاهی کوتاه را از عجایب الهند می آوریم:

ـ از ابوالحسن محمد بن احمد بن عمر سیرافی شنیدم که در سال 300 در دریای عمان، ماهی عظیمی را دیده بود که جزر و مد دریا آن را به ساحل انداخته و اهالی آن را به کنار شهر آورده بودند. امیر احمد بن هلال با سواران خود برای تماشای حیوان آمده بود. جمع کثیری از مردان نیز بر گرد آن جمع شده بودند. عظمت این ماهی به حدی بود که یک نفر سواره از یک جانب فک داخل دهان او شده و از جانب دیگر خارج می شد. طول حیوان متجاوز از 200 ذراع و قطر آن نزدیک پنجاه ذراع بود. به قراری که می گفتند روغنی که از چشم این ماهی گرفته بودند به مبلغ ده تا پانزده هزار درهم فروخته شده بود»[46]

 

«امالی» یا شفاهی نویسی

سنت «فرهنگ شفاهی» و «شفاهی گویی» در اسلام تحت عناوین «امالی» و در قرون متأخر «تقریرات» تئوریزه شده است. به لحاظ تاریخی، تکنیک و شیوه «امالی» از قدمت و تاریخچه بیشتری برخوردار است. برخی منابع قدمت امالی را تا عصر رسول اکرم(ص) و عصر صحابه پیش برده اند. اما امالی و امالی نویسی از قرن دوم تا قرن چهارم هجری به اوج خود رسید.

امالی شیوه آموزش شفاهی است. در تعریف امالی نوشته اند:

« اصطلاحی در فرهنگ اسلامی به ویژه در حوزه حدیث، فقه و نیز ادب عرب که به شیوه خاص در آموزش و تدوین اشاره دارد. و منظور از آن مدون و مکتوب ساختن سخنان شیوخ، از سوی مستمعان بوده است.»[47]

 در یک جمع بندی کلی «امالی»، یا همان شفاهی گویی «عبارت است از برخی کتاب ها که در آن سخنان شنیده شده از استاد گردآوری می شود و معمولاً موضوعات بسیار متنوع را شامل می شود که از آن میان می توان به داستان ها و خاطرات تاریخی، معنی اخبار، تفسیر و تأویل آیات قرآن، نکته های ادبی و... اشاره کرد. این گونه سخنان را «استاد» یا «شیخ» در مجلس های جداگانه از حفظ و به طور شفاهی افاده یا همان «املا» می کرد و شاگردان می نوشتند و سپس برای ادیت و ویراستاری بر شیخ عرضه می کردند و پس از تصویب او، «اجازه ی روایت» از آن استاد یا شیخ می گرفتند. از این رو اینگونه سخنان شفاهی و کلامی را «مجالس» یا «عرض المجالس» نیز می خواندند. در عالم شیعه کتاب های زیادی تحت عنوان واحد «امالی» تألیف شده که چیزی نیست جز گردآوری سخنان کلامی و شفاهی. از معروف ترین امالی ها «امالی الرسول» بوده که حضرت محمد گفته و علی ابن ابی طالب نوشته است. از دیگر امالی های مشهور شیعه می توان به «امالی» شیخ صدوق، «امالی» شیخ مفید، «امالی» سیدمرتضی و «امالی» شیخ طوسی اشاره کرد. آقا بزرگ تهرانی در کتاب عظیم «الذریعه الی تصانیف الشیعه» نام امالی های زیادی را گردآوری کرده است.»[48]

در تاریخ فرهنگ اسلامی و ایرانی، شیوه امالی نویسی خاص مباحث حدیثی،فقهی و کلامی نبود. صوفیان، عرفان و شاعران نیز از این شیوه آموزش شفاهی بهره های فراوان برده اند. به یاد داشته باشیم بزرگ ترین متن عارفانه و شاعرانه در دنیای اسلام، که به زبان فارسی است، همان کتاب شریف «مثنوی معنوی» می باشد، توسط مولانا جلال الدین بلخی(مولوی) به طریق امالی سروده شده است. همه مورخان زندگی مولوی اتفاق نظر دارند که مولوی شش دفتر مثنوی را به شیوه املا می سروده و شاگردان و مریدانش، فی المجلس آن اشعار را می نوشته اند. شور عارفانه مولوی چنان بوده که گاه حتی فرصت بازبینی اشعارش را نیز نداشته است.[49] همچنین باید توجه داشت که این کتاب شگفت انگیز با «شنیدن» و نه «خواندن» شروع می شود:

بشنو این نی چون حکایت می کند

از جدایی ها شکایت می کند....

علاوه بر شعر و عرفان، شیوه امالی در تاریخ نویسی فارسی نیز نفوذ پیدا کرده است. معروف است که «خواجه رشیدالدین فضل الله» مورخ و سیاستمدار مشهور عصر مغول، در هنگام فصول مربوط به مغول، چین، هند، آفریقا و اروپای کتاب عظیم و کم مانند «جامع التّواریخ» خودش از همین روش استفاده می کرده است. به این شکل که یکی دو نفر متخصص یا آگاه از تاریخ و جغرافیای سرزمین های غیر مسلمان را استخدام می کرده و از طریق امالی، روایات آنها را به فارسی می نوشته است.[50]

 

«تقریرات» یا درس گفتارها

از قرن یازده ـ دوازه هجری/ شانزدهم و هفدهم میلادی در جهان تشیع واژه و کارکرد «امالِ» جای خود را به کلمه و اصطلاح «تقریرات» داد. تقریرات در معنای جدید آن تقریباً معادل «امالی» است. فقیه و فیلسوف معروف ایرانی مرحوم شیخ مهدی حائری یزدی در مقاله ای در ذیل مدخل «تقریرات» در «دایره المعارف تشیع» در این باره چنین مرقوم فرموده اند:

«تقریرات، جمع تقریر، در لغت به اقرار آوردن کسی و نیز بازگو کردن و شرح و بیان مقصود خود یا دیگری می باشد. [...] به کتاب هایی گفته می شود که سلسله درس های علمی استادی را در بر گرفته باشد. این اصطلاح، از اواخر قرن دوازدهم هجرت [هیجدهم میلادی] تا به امروز، رواج یافته، و این قبیل کتاب ها از جمله مراجع و مصادر عهده دست یابی به آراء و نظرات علمای فقه و اصول درآمده است. نحوه ی تألیف کتب تقریرات، شبیه تألیف کتاب های «امالی» نزد قدمای محدثین است، با این تفاوت که کتاب امالی بر این اساس تدوین می شد که استاد مطالب خود را از روی نوشته یا از حفظ بر شاگردان القا می نمود و ایشان تمامی سخنان او را بی کم و کاست می نوشتند، و معمولاً چیزی بر آن نمی افزودند. آنگاه کتاب را به نام همان استاد، تحت عنوان «امالی» ـ یا احیاناً به اضافه اسم خاصی که به آن مجموعه داده می شد ـ نسخه برداری می کردند. ولی تقریرات بدین ترتیب به وجود می آید که استاد مطلب علمی را از حفظ مطرح می سازد، و شاگردان ـ هر یک به حسب استعداد و توانایی خود ـ پس از شنیدن و فهم مباحث، آنها را به قلم و بیان خود می نگارند. (عده کثیری از طلاب همزمان با استماع درس، مطالب استاد را می نویسند) و احیاناً شاگرد نظراتی را از استاد نمی پذیرد، و در آنها مناقشه و اشکال می کند، که به صورت پی نویس و حاشیه، نظرات خویش را مطرح می سازد. کار نوشتن تقریرات از جمله مهمترین برنامه های دانشجویان علوم دینی است و در شکوفایی و پرورش استعداد، و بارور ساختن فکر آنها تأثیر به سزایی دارد، و مایه تقویت نیروی استنباط احکام شرعی و نزدیک شدن به مرتبه اجتهاد است، و نشانگر جدیت و پشتکار طلاب در درس و میزان قابلیت و تیزهوشی آنها می باشد، و هم نقش تزنویسی و رساله ی دکترا در بین دانشگاهیان را دارد. شاگردانی که درس های خود را به طور کامل نوشته اند، دفتر خود را بر استاد عرضه می دارند، استاد با ملاحظه و بررسی آن نوشته ها، نظر خویش را در مورد کتاب و مؤلف به صورت «تقریظ» می نگارد، سپس بعضی از بهترین نوشته ها از سوی استاد، بازنگری می شود و به چاپ می رسد. اظهارنظر استاد، اعتبار بیشتری به کتاب می بخشد. و هرگاه تقریراتی بدون امضای استاد چاپ شود، آراء مطرح شده در آن ـ از جهت استناد و انتساب به استاد ـ به آن پایه از اعتبار نخواهد بود. معمولاً تقریرات را به زبان عربی می نویسند، چون محور بحث هایی که در فقه و اصول القاء می شود، قرآن مجید و احادیث معصومین (ع) است، و نیز منابع مهم علوم دینی به زبان عربی است. بسیاری از مؤلفین بر تقریرات خود نام خاصی نیز قرار می دهند که به آن اسم شهرت می یابد. با اینکه عمر تقریرات نویسی چندان کهن نیست، طی این مدت هزاران اثر مختصر و مفصل در این زمینه تألیف گردیده، و صدها نوشته انتشار یافته است.»[51]

آقا بزرگ تهرانی کتاب شناس و نسخه شناس برجسته جهان تشیع در کتاب عظیم و بی مانند «الذریعه الی تصانیف الشیعه» درباره وفور، فراوانی و کثرت «تقریرات» در حوزه های علمیه ایران و عراق می نویسد:

«لازم به تذکر است که کتب تقریرات بیش از آن است که کسی بتواند آنها را به شمار آورد. به خصوص تقریرات اصولی که شاگردان شریف العلماء و صاحب ضوابط و صاحب فصول در کربلا و شاگردان علامه ی انصاری و اساتید بعد از او در نجف اشرف و سامرا و مشهد مقدس و قم و جاهای دیگر، نوشته اند. چنانکه من مشاهیر فضلا از شاگردان و تربیت شدگان سرورمان آیت الله مجدد میرزای بزرگ شیرازی را در کتاب «همدیت الرازی» به پانصد و اندی رسانده ام. و شنیدم از شخصی که خود شاگردان استاد اعظم، آخوند محمد کاظم خراسانی را در آخرین دوره ی تدریس، یکی از شب ها پس از تمام شدن جلسه درس برشمرده بود، او گفت: شمار ایشان از هزار و دویست تن تجاوز کرد و بسیاری از اینان، تقریرات وی را می نوشتند و جمعی از ایشان دوستان من بودند و خودم تقریرات فراوانشان را ـ که در دفترها و مجلدات بود ـ مشاهده کردم. تقریرات بسیاری نیز موجود است که مؤلفان آنها مشخص نشده.»[52]

از جمله کتاب های معروف «تقریرات» در جهان تشیع و حوزه های عراق و ایران می توان به این کتاب ها اشاره کرد: تقریرات مرحوم علامه شیخ مرتضی انصاری موسوم به «مطارح الانظار» تألیف شیخ میرزا ابوالقاسم کلانتری، تقریرات درس های حاج میرزا حسین نائینی دوره اول به نام «فوائد الاصول» به قلم مرحوم شیخ محمدعلی کاظمی و...[53]

«تقریرات» در دانشگاه های ایران نیز رواج کامل دارد. کتاب های زیادی به این روش تاکنون تألیف و منتشر شده است. از آن جمله است تقریرات درس تاریخ ادیان مرحوم علی اصغر حکمت[54] در دانشگاه های تهران و شیراز، تقریرات درس منظومه حاج ملا هادی سبزواری استاد شهید مرتضی مطهری در دانشگاه معقول و منقول (الاهیات) تهران[55] و «درس های اسلام شناسی» و «تاریخ تمدن» مرحوم دکتر علی شریعتی در دانشگاه فردوسی مشهد در فاصله سال های 1345 تا 1349. دکتر شریعتی در مقدمه درس های اسلام شناسی مشهد درباره شیوه تألیف کتابش می نویسد:

«کتاب حاضر ـ بیشتر ـ درس های من در دانشکده  ادبیات مشهد به سال 46ـ1345 که دوست گرامیم آقای شجاعی کار ضبط و پلی کپی آن را تعهد کردند و آنچه را می بایستی همچون دیگر درسهایم به «باد هوا» می رفت، نگاه داشتند و این چنین ماندگار کردند.»[56]

یکی از جدیدترین «تقریرات» منتشر شده، سلسله درس های فیلسوف بزرگ ایرانی مرحوم دکتر مهدی حائری یزدی درباره «سفر نفس» می باشد که توسط دکتر عبدالله نصری تقریر و تحریر شده است. [57]

در سال های اخیر واژه «درس گفتار» (تقریباً معادل انگلیسی برای کلمه Diecoursel) در ایران رواج یافته که با اندکی تسامح می توان آن را معادل همان «تقریرات» دانست. درس گفتار متن کتبی، دروس شفاهی اساتید دانشگاه یا دیگر روشنفکران و پژوهشگران می باشد که به صورت جزوه و کتاب منتشر می شود.

بسیاری از آثار دکتر عبدالکریم سروش، درسگفتارهایی است که در دانشگاه یا دیگر مراکز تقریر کرده اند. چنین است درس گفتارهایی در باره فلسفه هگل فیلسوف آلمانی که این روزها توسط دکتر سید جواد طباطبایی تقریر می شود و هنوز به شکل کتاب در نیامده است.

جمع بندی و نتیجه گیری

در یک جمع بندی کلی و با دقت نظر در سیر مطالعات و کتاب های اسلامی از آغاز تا امروز، می توان مدعی شد که اگر چه مسلمانان مبدع شیوه «تاریخ شفاهی» نبوده اند، اما از پیشینه بسیار قوی «فرهنگ و سنت شفاهی» برخوردار بوده اند. «خاطرات» و «سخنان» شفاهی و گفتاری در میان آنان نقش به سزایی در انتقام علوم و فرهنگ، از نسلی به نسل دیگر داشته است. «فرهنگ شفاهی» نخست در سخنان رسول اکرم(ص) تثبیت شد، ولی خیلی زود حوزه نفوذ آن در قلمروهایی چون خاطرات شفاهی جنگ های پیامبر (مغازی)، خاطرات شفاهی زندگی رسول الله (سیره)، خاطرات شفاهی شاهدان عینی وقایع (تواریخ)، خاطرات شفاهی مجاهدان جنگ های صدر اسلام و قرون اولیه (فتوح البلدان) و حتی علومی چون حدیث، فقه، علم الحدیث و حتی سفرنامه، جغرافیا، داستان، خاطرات دریایی دریانوردان و جاشوها و... نیز بسط و گسترش یافت. در یک بیان کلی می توان ادعا کرد که کل فرهنگ و دانش مسلمین بیش از آنکه نوشتاری و تحلیلی بوده باشد، ماهیتی شفاهی ـ توصیفی داشته است واین نقش و جایگاه «سنت شفاهی» و اساساً «فرهنگ شفاهی» در جهان اسلام را نشان می دهد.

 



[1] خردنامه (وابسته به روزنامه همشهری)، شماره 13، یکشنبه 19بهمن 1382.

[2] همان.

[3] علیرضا کمری، با یاد خاطره؛ درآمدی بر خاطره نویسی و خاطره نگاشته های پارسی در تاریخ ایران، سوره مهر، چاپ اول، تهران 1383، ج1، ص 103.

[4] برای یک بررسی دیرین شناسانه درباره روند تکامل فیزیولوژیکی انسان در عصر حجر نگ:

ـ پاتریشیاد، نتسلی، عصر حجر، ترجمه، عسکر بهرامی، ققنوس، چاپ سوم، تهران 1384.

[5] تاریخ خط و الفبا در کتاب خواندنی زیر شرح داده شده است:

ـ ژرژ ژان، تاریخچه مصور الفبا و خط، ترجمه اکبر تبریزی، انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ اول، تهران 1382.

[6] در کتاب زیر تصویر جالب و خواندنی از عصر ما قبل تاریخ ارائه شده است:

ـ راس ئی دان (سرویراستار)، تاریخ تمدن و فرهنگ جهان، ترجمه، عبدالحسین آذرنگ، طرح نو، چاپ اول، تهران 1382، ج 1، صص 54ـ18.

[7] تاکنون ترجمه های زیادی از تاریخ هرودت به زبان فارسی انجام شده که یکی از آنها بدین شرح است:

ـ تاریخ هرودت، ترجمه، دکتر هادی هدایتی، چاپ اول، تهران 1336 تا 1341 شمسی، 6 جلد.

[8] احسان یارشاطر (گردآورند)، تاریخ ایران کیمبریج، از سلوکیان تا فروپاشی دولت ساسانیان، ترجمه، حسن انوشه، امیرکبیر، چاپ اول، تهران 1367، ج 3، قسمت اول، ص 159.

[9] در «مقدمه مترجم» کتاب زیر بحث جالبی در این باره آمده است:

ـ بریان مگی، فلاسفه بزرگ، آشنایی با فلسفه غرب، ترجمه، عزت الله فولادوند، خوارزمی، چاپ اول، تهران 1372، صص 8ـ5.

[10] برای اولین بار اعتمادالسلطنه، سفرنامه نئارخوس را از فرانسه به فارسی ترجمه و در کتاب «مرآت البلدان» به چاپ رساند:

ـ محمدحسن خان اعتمادالسلطنه، مرآت البلدان، به کوشش، عبدالحسین نوایی و هاشم محدث، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ اول، تهران 1367، ج 1، صص 469ـ458.

[11] برای اگاهی از سفرهای مارکوپولو  نگ:

ـ سفرهای مارکوپولو معروف به ایل میلونه، ترجمه، سیدمنصور سجادی و آنجلادی جوانی رومانو، انتشارات گویش، چاپ اول، تهران 1363.

[12] برای اگاهی از اوضاع فرهنگی عصر مقارن ظهور اسلام در جزیره العرب و حجاز نگ:

ـ دکتر عباس زریاب خویی، سیره رسول الله از آغاز تا هجرت، سروش، چاپ دوم،تهران 1376، صص 84ـ58.

ـ دکتر غلامحسین زرگری نژاد، تاریخ صدر اسلام (عصر نبوت)، سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاه ها (سمت)، چاپ دوم، تهران 1383.

[13]ـ برای سیر تدوین قرآن و روش تدوین و جمع آوری آن نگ:

ـ دکتر سیدمحمدباقر حجتی کرمانی، پژوهشی در تاریخ قرآن، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ هشتم، تهران 1377.

[14] ـ برای یک بحث نو و تازه در باره قوم شناسی نگ:

ـ رولان برتون، قوم شناسی سیاسی، ترجمه، ناصر فکوهی، نشر نی، چاپ سوم، تهران 1387

[15] ـ در کتاب زیر بحث موجز اما جالبی درباره نسب، علم انساب و نسب شناسی در میان اعراب صدر اسلام آمده است:

ـ دکتر عباس زریاب، سیره ی رسول الله (ص) از آغاز تا هجرت، سروش، چاپ دوم، تهران 1376، صص 29ـ20.

[16] همان، صص 29ـ28.

[17] برای سیری مختصر از تاریخ جمع آوری حدیث و سخنان رسول اکرم در جهان اسلام نگ:

ـ بهاءالدین خرمشاهی/ مسعود انصاری (تدوین و ترجمه)، پیام پیامبر، جامی، چاپ اول، تهران 1376، صص 38ـ1.

[18] در کتاب زیر به طور فشرده اطلاعاتی درباره «سنن» و «صحیح» اهل سنت و کتاب های چهارگانه شیعه آمده است:

ـبهاءالدین خرمشاهی/ مسعود انصاری (تدوین و ترجمه)، پیام پیامبر، جامی، چاپ اول، تهران 1376، صص 38ـ20.

[19] دایره المعارف تشیع، مدخل«روایت» ج 8، (تهران،1379) ص 335.

[20] برای اطلاع از تاریخ سیر حدیث در جهان اسلام و تشیع نگ:

ـ همان، ج 8، صص 6ـ335.

[21] همان، ج8، ص 335.

[22]خردنامه، ش 13.

[23] تاریخ علومی چون تفسیر و شأن نزول قرآن و غلبه عنصر فرهنگ شفاهی در دوران شکل گیری نسل اول مفسران قرآن به طور مختصر در منبع زیر آمده است:

ـ دایره المعارف تشیع، ج4، (تهران 1377)، صص 582ـ469.

در اثر ارزشمند زیر نیز اطلاعات جالبی آمده است:

ـ بهاءالدین خرمشاهی، دانشنامه قرآن و قرآن پژوهی، نیلوفر و ناهید، چاپ اول، تهران 1377 (2 جلد)

[24] در کتاب زیر سیری تاریخی درباره جمع آوری سخنرانی های امام علی آمده است:

ـ دکتر سیدمحمدمهدی جعفری، آموزش نهج البلاغه، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چاپ اول، تهران 1380، صص 51ـ23.

[25] این کتاب با مشخصات زیر به فارسی ترجمه و منتشر شده است:

ـ محمد بن عمر واقدی، مغازی (تاریخ جنگ های پیامبر (ص)، ترجمه، دکتر محمود مهدوی دامغانی، نشر دانشگاهی، چاپ دوم، تهران 1369، (سه جلد در یک مجلد).

[26] همان، ج1، ص 63

[27] همان، ج1، صص 70ـ69.

[28] دایره المعارف تشییع، ج 1 (تهران 13)، ص 301.

[29] در سال های اخیر سیره ابن اسحاق و سیره ابن هشام از عربی به فارسی ترجمه و منتشر شده است.

[30] سیر تاریخ نگاری در جهان اسلام در کتاب های زیر بررسی و تحلیل شده است:

ـ فرانتس روزنتال، تاریخ تاریخنگاری در اسلام، ترجمه، اسدالله مبشری، آستان قدس رضوی، چاپ اول، مشهد 1366، (2جلد)

ـ دکتر صادق آئینه وند، علم تاریخ در گستره تمدن اسلامی، پژوهشگاه علوم انسانی  و مطالعات فرهنگی، چاپ اول، تهران 1377.

[31] ـ محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری، ترجمه، ابوالقاسم پاینده، اساطیر، چاپ چهارم، تهران 1373 ج5، ص2032

[32]ـ همان ج5 صص2032ـ2033

[33] همان، ج 6، ص 2327.

[34] ابوحنیفه احمد بن داود دینوری، اخبار الطوال، ترجمه، دکتر محمود مهدوی دامغانی، نشر نی، چاپ دوم، تهران 1366، ص 21.

[35] همان، صص 62ـ261.

روایت دینوری با روایت شیعه اختلاف دارد. براساس روایت شیعه، امام حسن فرزند بزرگ امام علی، تنها با یک ضربه، ابن ملجم را کشت و قصاص کرد.

[36] برای اگاهی از تاریخ شهر سیراف و بزرگان آن نگ:

ـ محمدحسین سمسار، جغرافیای تاریخی سیراف، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، چاپ دوم، تهران 1374.

ـ سیدقاسم یاحسینی، سیراف شهر گفت و گوی فرهنگ ها، انتشارات شروع و کنگره بین المللی سیراف، چاپ اول، بوشهر 1384.

[37] احمد بن یحیی بن جابر بلاذری، فتوح البلدان، ترجمه و تحشیه، دکتر محمد توکل، نشر قطره، چاپ اول، تهران 1367، صص 545 ـ 544.

[38] در اثر ارزشمند زیر سیر روند نگارش کتاب های جغرافیایی در جهان اسلام و ایران با دقت عالمانه ای شرح داده شده است:

ـ کراچکوفسکی، ایگناتی پولیانوویچ، تاریخ نوشته های جغرافیایی در جهان اسلامی، ترجمه، ابوالقاسم پاینده، انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ اول، تهران 1379.

[39] ابوعبدالله محمد بن احمد مقدسی، احسن التقاسیم فی معرفت الااقالم، ترجمه، دکتر علینقی منزوی، انتشارات کومش، چاپ دوم، تهران 1385، ص 5.

[40] همان، ص 8.

[41] همان، ص 4.

[42] همان، ص 16.

[43] برای آگاهی از زندگی و کتاب ابوزید سیرافی نگ:

ـ سیراف شهر گفت و گوی فرهنگ ها، صص 223 ـ 134.

[44] همان، صص 105ـ99.

[45] سلیمان تاجر سیرافی، سلسله التواریخ یا اخبار الصین و الهند، با گردآوری و اضافات، ابوزید حسن سیرافی، ترجمه، دکتر حسین قرچانلو، اساطیر و مرکز بین المللی گفت و گوی تمدن ها، چاپ اول، تهران 1381، ص 89.

[46] ناخدا بزرگ شهریار رامهرمزی، عجیاب الهند، ترجمه، محمد ملک زاده، انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، چاپ اول، تهران 1348، ص 11.

[47] ـ دایره المعارف بزرگ اسلامی، چاپ اول، تهران 1380 ج10 ص132

[48]ـ دایره المعارف تشیع، ج 2، صص 31 ـ330.

[49] ـ یکی از بهترین و عمیق ترین پژوهش ها در باره مولوی، زندگی و آثارش و تأثیرش بر شرق و غرب عالم کتاب زیر است:

ـ فرانکلین دین لوئیس، مولانا؛ دیروز تا امروز، شرق تا غرب، ترجمه، حسن لاهوتی، نشر کارنامک، چاپ اول، تهران 1384

[50] ـ برای آگاهی از روش تاریخ نگاری خواجه رشید و استخدام کارشناس نگ:

ـ دکتر وانگ ای دان(ویرایش و پژوهش)، تاریخ چین، از جامع التّواریخ خواجه رشید فضل الله، نشر دانش، چاپ اول، تهران 1379.

[51]ـ دایره المعارف تشیع، ج 5، صص 17ـ16.

عجیب است که در جلد شانزدهم دایره المعارف بزرگ اسلامی، مدخل مستقلی در باره تقریرات وجود ندارد.

[52] همان، ج 5، ص 17.

[53] همان، ج5، ص 17.

[54] علی اصغر حکمت، تاریخ ادیان بدوی و منقرضه و حیه در جهان و ایران از بدو تاریخ تاکنون، ابن سینا، چاپ اول، تهران 1345.

[55] این کتاب با عنوان «شرح منظومه» بارها توسط انتشارات «صدرا» منتشر شده است

[56] دکتر علی شریعتی، مجموعه آثار (اسلام شناسی، درس های دانشگاه مشهد)، چاپخش، چاپ اول، تهران 1363، ج30، ص 4.

[57] عبدالله نصری، سفر نفس (تقریرات استاد دکتر مهدی حائری یزدی)، نقش جهان، چاپ اول، تهران 1380.



 
تعداد بازدید: 8638


نظر شما

 
نام:
ایمیل:
نظر:
 

اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 116

به چهره تک‌تک آنها نگاه کردم. همه ریش داشتند و آرام و ساکت دور یک میز مشغول خوردن ناهار بودند. چند تکه کباب،‌ گوجه‌فرنگی، سبزی خوردن و نان روی میز آنها به چشم می‌خورد. میز و صندلیها از اموال صدا و سیمای آبادان بود که به غنیمت گرفته بودیم. وزیر نفت حالش خیلی عادی بود و من در سیمای جوان و دوست‌داشتنی او نگرانی یا اضطرابی ندیدم. او با خیال آسوده مشغول خوردن ناهار بود.