مروری بر تاریخچه تاریخ شفاهی در ایران

سید قاسم یاحسینی


برخی از جامعه شناسان و تحلیل گران تاریخ معاصر ایران بر این باورند که «مدرنیته» در ایران سرنوشت غریبی پیدا کرده است؛ به این معنا که:  مفهوم و به خصوص کارکرد مدرنیسم و مدرنیته به مجرد ورود به ایران دگرگونی اساسی  پیدا کرده و به یک معنا دچار نوعی استحاله شده است.  چه موافق این نظر باشیم یا مخالف آن، در مورد پدیده مدرنی چون «تاریخ شفاهی در ایران» این تئوری مصداق کامل دارد.

می دانیم که تاریخ شفاهی در مغرب زمین و در نیمه دوم قرن بیستم میلای، در واکنش به «تاریخ رسمی مکتوب» به وجود آمد. به این معنا که برخی از روشنفکران و گروه های متمایل به چپ در آمریکا و اروپا، برای هر چه مردمی تر کردن تاریخنگاری نوین و رساندن صداهایی که هرگز به گوش طبقات فرادست اجتماع و مراکز تاریخ نگاری رسمی نرسیده بود، کوشیدند تا با استفاده از تکنولوژی جدید« ضبط صوت» در کنار تاریخ رسمی و مکتوب، تاریخ شفاهی اقشاری که تا آن زمان در تاریخ های مکتوب رسمی نقشی نداشتند را ثبت و ضبط کنند. اقشاری چون زن ها، سیاه پوست ها، اقلیت ها و قشرها و خرده فرهنگ های مطرود و به نوعی تابو شده ای چون  روسپی ها، هم جنس گراها، مهاجران و حتی بزهکاران.

 البته به دلیل پتانسیل بسیار قوی این شیوه نو در تاریخ نگاری، تاریخ شفاهی منحصر به اقشار و خرده فرهنگ های یاد شده  باقی نماند و ظرف کمتر از چند دهه، به یکی از ابزارهای اصلی پژوهش در تقریباً همه رشته های علوم انسانی و حتی علوم تجربی مبدل شد.

 

اما تولد و تکامل تاریخ شفاهی در ایران قصه پر غصه دیگری دارد.

اگر چه در دوران حکومت پهلوی دوم در ایران به طور اتفاقی چند مورد تاریخ شفاهی در اوایل دهه چهل شمسی انجام شد، که شاید یکی از مهم ترین آنها  خاطرات شفاهی سید ضیاء الدین طباطبایی از کودتای سوم اسفند 1299شمسی بود، اما به دنبال وقوع انقلاب اسلامی در ایران، تاریخ شفاهی مورد توجه جدی برخی محافل و حتی توده مردم قرار گرفت. به خصوص در جامعه ای چون ایران که از سنت و فرهنگ شفاهی بسیار قوی ای برخودار بود و کمتر کسی از مردم عادی گرفته تا نخبگان  و رجال سیاسی، تمایلی به نوشتن داشتند.

نوار کاست و تکنولوژی شنیداری چون ضبط صوت، چنان نقش پر رنگی در انقلاب اسلامی ایران داشت که پاره ای از مورخان انقلاب در مغرب زمین، انقلاب ایران را «انقلاب با نوار کاست» نامیدند. تقریباً همه سخنرانی های کسانی چون امام خمینی و دکتر علی شریعتی از طریق نوار کاست، در سرتاسر ایران بخش و پراکنده می شد. در اغلب راهپیمایی ها و تظاهرات نیز مردم برای ضبظ سخنرانی های افشاگرایانه و شعارهای انقلابی، با خود ضبط صوت حمل می کردند. به همین دلیل هم نوار کاست و ضبط صوت یکی از ابزارهای تکنولوژیکی اصلی در بسط پیام  انقلاب اسلامی و روند تکاملی آن بود.

نکته بسیار مهمی  که تا کنون مورد توجه مورخان تاریخ شفاهی در ایران قرار نگرفته این است که، تقریباً هم زمان با ماه های انقلاب اسلامی، والبته قبل از پیروزی  بهمن 1357،«تاریخ شفاهی»  به شکل اولیه و جنینی آن در ایران شکل گرفت. بسیاری از مردم، سخنرانی های روحانیون و دیگر انقلابیون را ضبط می کردند.  همچنین برخی زندانیان سیاسی که تازه از زندان آزاد شده بودند، خاطرات شفاهی سال های زندان و شکنجه هایی را که تحمل کرده بودند، برای دوستان و آشنایانشان و یا برای مردم مشتاق در مساجد و محل های تجمع، روایت می کردند. برخی از این خاطرات شفاهی روی نوار کاست ضبط می شد و بعدها به کتاب تبدیل شد. شاید یکی از اولین خاطرات و تاریخ های شفاهی که به همین شیوه به وجود آمد، خاطرات شفاهی شهید مهدی عراقی، یکی از پایه گذاران هیئت های مؤتلفه اسلامی بود، که در چهارم شهریور ماه سال 1358به دست گروه تروریستی «فرقان» به شهادت رسید.

حاج مهدی عراقی در گرماگرم انقلاب اسلامی  برای دیدار با امام خمینی در آبان ماه 1357 از تهران به پاریس رفت. در خلال اقامت در فرانسه، جمعی از اعضای مشتاق«انجمن اسلامی دانشجویان پاریس» از وی خواستند تا خاطرات سیاسی اش را از دوران مبارزه و سال های زندان روایت کند. مهدی عراقی نیز پذیرفت و در چند جلسه خاطرات شفاهی خود را از دوران پس از شهریور 1320 و سقوط رضاشاه پهلوی از قدرت، برای جمع کوچکی از دانشجویان ایرانی مقیم پاریس روایت کرد. البته به دلایلی این خاطرات ناتمام ماند. حاج مهدی عراقی هیچگاه فرصت بیان همه خاطراتش را پیدا نکرد. این خاطرات شفاهی نزدیک سیزده سال روی نوار کاست ماند، تا سرانجام در سال 1370در قالب کتابی به عنوان«ناگفته ها» در ایران چاپ و منتشر شد.[1]

با پیروزی انقلاب اسلامی و فرار چهره های سیاسی و نظامی رژیم پهلوی از ایران به غرب، به ابتکار دکتر حبیب لاجوردی و به همت دانشگاه هاروارد در آمریکا، پروژه «تاریخ شفاهی ایران»  کلید خورد. در همین راستا لاجوردی و دوستانش با ده ها شخصیت کلیدی یا مهم عصر پهلوی مصاحبه شفاهی کردند و آن ها خاطرات شفاهی خودشان را روایت کردند[2]. نکته بسیار مهم ولی مورد غفلت قرار گرفته در این طرح این بود که  به دلیل دید نخبه گرایانه ای که بر کل پروژه تاریخ شفاهی ایران دانشگاه هاروارد حاکم بود، دست اندرکاران این طرح فقط به سراغ رجال و چهره های سیاسی و نخبگان عصر پهلوی رفتند. حال آن که فلسفه اصلی تاریخ شفاهی در آغاز تولدش در مغرب زمین، رویکردی متفاوت داشت. رویکردی که می بایستی به سراغ اقشار و افرادی رفت که صدایشان در تاریخ های رسمی شنیده نمی شود، یعنی توده مردمی که انقلاب کردند. همین دید نخبه گرایانه در پروژه «تاریخ انقلاب ایران به روایت B.B.C.» نیز قابل مشاهده است. آن ها نیز صرفاً به سراغ نخبگان و بازیگران سیاسی و نظامی رفتند و در روایت تاریخ شفاهی خود از انقلاب، باز توده مردم را فراموش کردند و به سراغشان نرفتند.[3]

در داخل ایران نیز در مورد انقلاب اسلامی چنین اتفاقی افتاد. یعنی برخی از مراکز دولتی و پاره ای از نشریات وابسته به دولت، از نیمه اول دهه شصت شمسی شروع به ضبط خاطرات شفاهی «چهره های مهم» و موثر در انقلاب کردند. در این راستا و در بیست سال اخیر، ده ها جلد کتاب از خاطرات اشخاص «برجسته» ، به خصوص روحانیون و مذهبی ها در ایران، منتشر شد، اما هرگز نهاد یا موسسه ای به سراغ «توده مردم»، یعنی صاحبان و بانیان اصلی انقلاب، نرفت.

چرا؟

 

اما تاریخ شفاهی جنگ هشت ساله ایران و عراق قصه پیچیده دیگری دارد.

تقریباً چند ماه پس از شروع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران در 31شهریور ماه 1359، تاریخ شفاهی جنگ، به طور کاملاً خود جوش و مردمی، متولد شد. رزمندگانی که به جبهه رفته و در عملیات دفاع از آبادان و خرمشهر شرکت کرده بودند، پس از بازگشت به خانه، خاطرات شفاهی خود را برای رادیو و تلویزیون، خانواده، اقوام و دوستان روایت می کردند. برخی از این خاطرات روی نوار کاست ضبط می شد. بعضی نیز در مطبوعات منتشر شد. همچنین برخی از رزمندگانی که دارای خودآگاهی تاریخی بودند، در هر فرصتی که گیر می آورند، دیده های خود را روی نوار ضبط می کردند. یکی از پیشگامان این راه شهید بهروز مرادی بود. آن شهید عادت داشت علاوه بر یادداشت روزانه مشاهدات و خاطراتش، خاطرات شفاهی خودش را نیز روی نوار ضبط کند. چندین نوار از ایشان موجود است که وی در آن ها خاطرات شفاهیش از جنگ را روایت کرده است. خاطرات بهروز مرادی از مقاومت در خرمشهر و عملیات شکست حصرآبادان، از این جمله است.[4]

زنان نیز از همان آغاز جنگ در زمینه تاریخ شفاهی، همگام با مردها پیشگام بودند. یکی از این زنان پیشتاز خانم مریم شانکی است. ایشان در نیمه دوم سال 1359 با عده زیادی از رزمندگانی که در خرمشهر جنگیده و مقابل ارتش صدام مقاومت کرده بودند، در قالب تاریخ شفاهی مصاحبه هایی انجام دادند. علاوه بر مردها، خانم شانکی با عده ای از دختران و زنان پرستار در خط مقدم جبهه یا پشت جبهه نیز گفت و گوهایی انجام دادند. بخشی از این گفت و گوها بعد از جنگ با عنوان« در کوچه های خرمشهر» چاپ شد که مورد استقبال زیادی قرار گرفت.[5] همچنین در چند ماه اول جنگ، «رادیو نفت آبادان»  نیز گام هایی در این زمینه برداشت که متأسفانه تا امروز این تلاش ها مورد غفلت مورخانی که مشغول پژوهش در باب تاریخچه تاریخ شفاهی جنگ در ایران هستند، قرار گرفته است.

اما بزرگ ترین واقعه در پروژه تاریخ شفاهی جنگ تحمیلی توسط سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به وجود آمد. با ادامه جنگ، تقریباً از سال 1361در واحد تبلیغات سپاه پاسداران در تهران، جمعی از افراد به طور خود جوش به فکر ضبط خاطرات شفاهی رزمندگان بسیجی و پاسدار شرکت کننده در جنگ افتادند. در همین راستا تشکیلاتی به وجود آمد و عده ای پس از آموزش های مختصری، راهی پادگان های نظامی و جبهه های نبرد شدند. پس از جنگ تحمیلی نیز، در سپاه پاسداران روند ضبط خاطرات شفاهی رزمندگان ادامه پیدا کرد.

 در این طرح، هزاران ساعت خاطره شفاهی از جنگ و عملیات های مختلف روی نوار کاست ضبط شد. البته این طرح به دلیل نا آشنایی دست اندرکاران اولیه با اصول تاریخ شفاهی، دچار اشکالاتی بود که مهم ترین آنها عدم شناسایی افراد خاطره گو بود. به این ترتیب که بسیاری از افراد به دلیل باورهای خاصی که داشتند، مثل دوری از ریا، حاضر نبودند هنگام ضبط خاطراتشان، خود را معرفی کنند. همچنین از خود و احوالات شخصیشان چیزی نمی گفتند و فقط از دوستان شهیدشان یا دلاوری های رزمندگان در حین نبرد، خاطره تعریف می کردند.

در این میان یک اتفاق مهم افتاد و آن این بود که جنگ، که به طور مردمی شروع شده بود، در یک فرایند چند ساله به یک پدیده دولتی تبدیل شد؛ به این معنا که همه کارهای مربوط به جنگ، از جمله تولید تاریخ شفاهی آن، به انحصار دولت درآمد. نهادهای مردمی دیگر برای خود در این زمینه رسالتی قائل نبودند. کما اینکه اکنون در ایران نزدیک به بیست مرکز مختلف به نوعی مشغول انجام پروژه تاریخ شفاهی انقلاب و علی الخصوص جنگ تحمیلی هستند، اما همه این مراکز، صد در صد وابسته به دولت هستند. در ایران کنونی حتی یک مرکز کاملاً خصوصی در زمینه تاریخ شفاهی جنگ یا تولید آثار مکتوب در این باره، فعال نیست. همین امر باعث شده که تاریخ شفاهی انقلاب و جنگ هشت ساله در ایران وابسته به «دولت» و «قدرت» شود. یعنی مراکز دولتی تعیین کننده خط مشی های کلی روند تاریخ شفاهی باشند. مراکزی که به هر حال وابسته به سیاست های خاص و محدود کننده دولت، با همه اعمال نظرهای آشکار و پنهان آن، هستند. از منظر فلسفه تاریخ شفاهی، شاید همین دولتی و وابسته به قدرت رسمی شدن، بزرگ ترین نقطه ضعف و آسیب تاریخ شفاهی انقلاب و جنگ هشت ساله در ایران باشد.



[1] ـ  محمود مقدسی، مسعود دهشور، حمید رضا شیرازی، ناگفته ها؛ خاطرات شهید حاج مهدی عراقی، پاریس ـ پائیز 1978/1357، مؤسسه خدمات فرهنگی رسا، چاپ اول، تهران 1370.

[2] ـ چندین جلد از مجموعه تاریخ شفاهی ایران دانشگاه هاروارد تاکنون در خارج از ایران یا در داخل کشور، چاپ و منتشر شده است. برای آگاهی اجمالی از مبانی نظری و عملی این پروژه نگ:

ـ تاریخ شفاهی ایران؛ زاویه دید هاروارد، گفت و گو با دکتر حبیب لاجوردی، گفت و گو از: مجید یوسفی، کتاب هفته، شماره 137، شنبه 22شهریور 1382صص 21 ـ20.

[3] ـ این پروژه با مشخصات زیر در ایران نیز منتشر شده است:

ـ عبدالرضا هوشنگ مهدوی(به کوشش)، انقلاب ایران به روایت بی. بی. سی.، انتشارات طرح نو، چاپ اول، تهران 138

[4] ـ مجموعه ای از یاداشت ها، خاطرات شفاهی و دست نوشته های بهروز مرادی از مراحل مختلف جنگ را همراه با دو وصیت نامه او، من در کتاب زیر گردآوری، تدوین و منتشر کرهد ام:

ـ سید قاسم یاحسینی(گردآوری و تدوین)، خرمشهر پایتخت جنگ، نشر شاهد، چاپ دوم، تهران، 1385.

[5]  ـ مریم شانکی(به کوشش)، در کوچه های خرمشهر، سوره مهر، چاپ چهارم، تهران 1386.



 
تعداد بازدید: 8598


نظر شما

 
نام:
ایمیل:
نظر:
 

اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 116

به چهره تک‌تک آنها نگاه کردم. همه ریش داشتند و آرام و ساکت دور یک میز مشغول خوردن ناهار بودند. چند تکه کباب،‌ گوجه‌فرنگی، سبزی خوردن و نان روی میز آنها به چشم می‌خورد. میز و صندلیها از اموال صدا و سیمای آبادان بود که به غنیمت گرفته بودیم. وزیر نفت حالش خیلی عادی بود و من در سیمای جوان و دوست‌داشتنی او نگرانی یا اضطرابی ندیدم. او با خیال آسوده مشغول خوردن ناهار بود.