تاریخ نگاری در دکن

محمود صادقی علوی


تاریخ نگاری در دکن
بر اساس نسخه خطی تاریخ سلطان محمد قطب شاه
● محمود صادقی علوی
دانشجوی دکتری تاریخ، دانشگاه تهران

■ تاریخ سلطان محمد قطب شاه
■ نویسنده: ناشناس
■ به خط نظام ابن عبدالله شیرازی،  نسخه خطی شماره ی 3885، کتابخانه ملی ملک

وضعیت عمومی تاریخ نگاری در دکن در قرن 10 و 11:
در قرن 10 و 11 ه ق به جهت نفوذ فراوان زبان و ادبیات فارسی در هند و حضور تعداد زیادی از ایرانیان در دربار حکام مسلمان هند، به ویژه دربار حکومت قطب شاهیان،(1)  اکثر منابع تاریخی این دوره به ویژه تواریخی که مورخان دستگاه حکومت قطب شاهیان نوشته اند به زبان فارسی است. این دوره یکی از ادوار درخشان زبان و ادب فارسی به شمار می آید، چراکه پادشاهان و حامیان ایرانی نژاد این عصر در سرزمین هند در سرپرستی و حمایت از گویندگان و نویسندگان فارسی زبان هیچ مضایقه ای نداشته اند. با اندک تأملی در تاریخ ادبیات فارسی در این دوره، می توان ردپای بسیاری از علما و شعرای فارسی زبان را یافت که در دربار حکومت های مسلمان هند، به ویژه دربار حکومت قطب شاهیان حضور داشته و از فیوضات این حکام  بهره مند می شده اند. برای نمونه، می توان به میرمحمد مؤمن استرآبادی، علامه شیخ محمد ابن خاتون، میرزا محمد امین شهرستانی، علی ابن طیفور بسطامی، خورشاه ابن قباد حسینی و سعید کاشانی اشاره کرد که هرکدام حداقل برای مدتی در دربار حکومت قطب شاهیان مورد الطاف این پادشاهان ادب پرور قرار گرفته اند.(2)  هرکدام از این پادشاهان به سهم خود ارباب فضل و هنر را از نقاط مختلف به دربار خود جلب کرده  و آنان را تحت حمایت و سرپرستی خود قرار می دادند. بر اثر تشویق آنان بود که علم و ادب و هنر  در آن عصر گسترش قابل ملاحظه ای یافت و زبان و ادب فارسی از رونق شایان توجهی برخوردار گشت و در انواع رشته های علمی به ویژه تاریخ، آثار و تألیفات بسیار پدید آمد.
آنچه می توان به عنوان ویژگی غالب تاریخ نویسی در این دوره از آن یاد کرد، این است که مورخان این دوره بیش از آن که به اوضاع اجتماعی، فرهنگی و مذهبی توجه داشته باشند، غالباً به شرح تاریخ سیاسی اکتفا کرده اند. از این رو اکثر مورخان رویدادهای سیاسی و خاصه شرح جنگ ها، روابط دیپلماتیک حکومت ها، کیفیت جلوس پادشاه جدید و وضعیت دربار و درباریان را در تألیفات خود ذکر کرده اند. تألیفاتی چون حدیقه السلاطین میرزا نظام الدین احمدبن عبدالله ساعدی شیرازی، که در کنار بیان دقیق مسائل سیاسی، از وضعیت اجتماعی، فرهنگی و مذهبی جامعه نیز اطلاعاتی نسبتا جامع به دست می دهد، در این دوره بسیار نادر است.

تاریخ سلطان محمد قطب شاه
کتابی به فارسی و از نویسنده ای ناشناس که در طول سال های 1025 ق تا 1027 ق به دستور سلطان محمد قطب شاه تألیف شده است. متأسفانه از نویسنده این کتاب اطلاعاتی در دست نیست و تنها همین اندازه می دانیم که ظاهراً در دوران حکومت سلطان محمد قلی و اوایل دوران حکومت سلطان محمد قطب شاه در حیدرآباد می زیسته است. سلطان محمد قطب شاه از کودکی در سایه ی توجهات میرمحمد مؤمن استرآبادی ،که از علمای برجسته ی زمان خود بود، در زمینه‌های علمی و دینی پیشرفت کرد، به طوری که با علوم عقلی و نقلی آشنا بود و به مطالعه ی کتب سیر و تاریخ علاقه فراوان داشت.(3)  وی همچنین مطالعاتی در الهیات شیعه و تاریخ آن داشت.(4)  به همین جهت بود که دستور تألیف کتاب تاریخ سلطان محمد قطب شاه را صادر کرد. چنانکه از خاتمه کتاب برمی آید، نویسنده ناشناس آن، غرض اصلی از تألیف این کتاب را «نشر شمه ای از مناقب بهیمه و مآثر علیه سلطان محمد» ذکر می کند. (خاتمه) آن-گونه که در خاتمه نسخه مورد استفاده نگارنده آمده، این کتاب در سال 1042 ق یعنی حدوداً 15سال بعد از تألیف آن، به دستور امیر فصیح الدین سرخیل ـ از صاحب منصبان دربار قطب شاهی ـ و توسط شخصی به نام نظام بن عبدالله شیرازی استنساخ شده است. این کتاب شامل یک مقدمه، چهار مقاله و یک خاتمه است. مقدمه آن در ذکر قرا یوسف ترکمان و دیگر نیاکان سلطان قلی مؤسس سلسله قطب شاهیان است. شاید بتوان گفت این کتاب، تنها کتابی است که در مورد نیاکان سلطان قلی به تفصیل سخن گفته و مرجع دیگر منابع تاریخی در مورد تاریخ اجداد قطب شاهیان بوده است. اگرچه در رابطه با دیگر منابع تاریخ حکومت قطب شاهیان، این امر یکی از نقاط قوت این کتاب است؛ اما نمی توان کاملاً به داده های آن اعتماد کرد، چراکه همان گونه که در ادامه خواهد آمد، این مورخ در ذکر حوادث دوران پیش از حیات خودش چندان وسواسی به خرج نداده است. بر اساس گزارش این تاریخ، سلطان قلی مؤسس این سلسله فرزند اویس قلی فرزند پیرقلی فرزند الوند فرزند اسکندر فرزند قرا یوسف فرزند قرا محمد...  فرزند یافث بن نوح است.(مقاله اول) که بدین صورت نسب او با شش واسطه به قرا محمد (م 793 ق) جد خاندان قرا قویونلو و نهایتاً به یافث بن نوح می رسد.(5)  چون اویس قلی و پیرقلی بعد از انقراض دودمان قراقویونلو می زیسته اند، به احتمال  زیاد از این رو نامشان در منابع تاریخی مربوط به این سلسله نیامده است. اما منابع مذکور درباره الوند و اسلاف او مطالب نسبتاً مفصل و روشنی به دست داده اند، با در نظر گرفتن مطالب منابع موجود که همه بر این نکته اتفاق نظر دارند که نسب پادشاهان این خاندان به قراقویونلوها می رسد،(6)  به نظر نمی آید که مؤلف تاریخ سلطان محمد قطب شاه برخلاف بسیاری از مورخان درباری، نسبی ساختگی برای این خاندان ذکر کرده باشد. در این مقدمه پس از ذکر تاریخ اجداد سلطان قلی قطب شاه و حوادث تاریخی دوران آن ها و برخوردهای آنان با آق قوینلوها، چگونگی تولد سلطان قلی و هجرت او به هند بیان شده است. در این مورد در مقدمه کتاب آمده است: زمانی که سلطان یعقوب آق قویونلو (883ـ896ق) به حکومت رسید، از هوش و استعداد قلی با اینکه پسر بچه ای دوازده ساله بیشتر نبود ترسید و جانب احتیاط را گرفت و درصدد قتل او برآمد، لذا پدرش اویس قلی پس از مشورت با اطرافیان، او را به همراه عمویش الله قلی با تحف و هدایای گرانبها در سال 883 ق عازم هند کرد تا در آنجا تحت حمایت بهمنیان دکن، که از قبل در خلال سفرهای تجارتی با آن ها سابقه آشنایی پیدا کرده بودند، و ضمناً غلامان ترک را جهت استفاده در امور کشوری و لشکری معزز می داشتند، ادامه ی حیات داده و مدارج رشد و ترقی را طی نماید. (مقاله اول) پس از آن که در مقدمه کتاب چگونگی رشد و ارتقاء درجه سلطان قلی در دستگاه حکومت بهمنیان بیان شد، در مقاله اول این کتاب حوادث دوران حکومت وی بیان می شود.
در این قسمت آمده است: قطب الملک پس از اعلام استقلال، مذهب شیعه امامیه را مذهب رسمی قلمرو خود قرار داد، اگرچه در این کتاب بیان شده که سلطان قلی  قبل از آنکه شاه اسماعیل صفوی (907ـ930ق) شیعه را در ایران مذهب  رسمی اعلام کند، او تشیع را در قلمرو خود مذهب رسمی قرار داده بود (مقاله اول)؛ اما به تصریح منابع،  شاه اسماعیل در سال 907 ق پس از آن که به حکومت رسید، مذهب شیعه را در ایران رسمی کرد، ولی قطب شاه حدود 11 سال بعد از او، یعنی در سال 918 ق  بلافاصله بعد از آن که استقلال خود را اعلام کرد، مذهب شیعه را مذهب رسمی قلمروش قرار داد و دستور داد که در منابر و بر روی سکه ها نام و القاب ائمه شیعه ذکر شود و مؤذنان نیز عبارت «حی علی خیر العمل» را در اذان وارد کنند (مقاله اول). در این قسمت احتمالاً مؤلف به سبب ارادتی که به ولی نعمت خود داشته یا اجبار وی بیان می کند که سلطان قلی  قطب شاه پیش از شاه اسماعیل صفوی مذهب تشیع را در حکومت خود رسمیت بخشید.
 بر اساس گزارش مقاله اول این کتاب، قطب شاه در بدو استقلال، خود را درگیر جنگ نکرد؛ بلکه سال های اولیه سلطنتش را صرف تحکیم و تثبیت قدرتش کرد. او خطوط دفاعی، برج ها و دروازه های قلعه نظامی گلکنده را تقویت کرد و مسجد جامع، قصر سلطنتی و ساختمان های اداری بنا نمود و به دیگر سردارانش نیز دستور داد تا ساختمان هایی برای خود داخل قلعه بنا کنند که خود  مستقیماً بر تمام این امور نظارت داشت.
از آنجا که ولایات تحت تملک سلطان قلی از جهت شمالی شرقی و جنوب  با اوریسا(7)  ویجانگر(8)  ( قلمرو هندها) مجاور بود، او سیاست کلی فتوحات خود را مبنی بر جهاد با هندوها و تصرف سرزمین های آن ها قرار داد و به هیچ وجه مگر در مواقع اجتناب ناپذیر متعرض ممالک حکام مسلمان نشد (مقاله اول). مقاله اول این کتاب پس از ذکر فتوحات و جنگ های قطب الملک با همسایگانش، با بیان توطئه ماجرای قتل سلطان قلی قطب شاه در سال950 ه ق پایان می یابد.
نویسنده ناشناس کتاب در مقاله دوم  کتاب خود، شرح ماجراها و حوادث دوران حکومت جمشید قطب شاه و همین طور رخدادهای حکومت چندماهه سبحان قلی ـ فرزند جمشید ـ را بیان می کند. در این مقاله در رابطه با چگونگی به حکومت رسیدن جمشید آمده است: وقتی سلطان قلی کشته شد، میر محمود همدانی ـ قاتل او ـ جمشید را که در این زمان زندانی  بود، آزاد کرد. جمشید پیش از انتشار خبر قتل پدرش، برادر بزرگش قطب‌الدین را که ولیعهد بود غافلگیر کرده چشمان او را کور نمود تا دیگر ادعایی برای حکومت نداشته باشد. آنگاه قاتل پدرش را که به اغوای امارت از جانب او این کار را انجام داده بود، پیش از آنکه سخنی بگوید و توطئه وی را فاش کند به قتل رساند و خود بر تخت پادشاهی قطب شاهیان جلوس نمود. امرا و بزرگان حکومت با اینکه با ولیعهدی قطب‌الدین پسر بزرگ سلطان قلی موافق بودند، در مقابل اقدامات تهدیدآمیز جمشید و کنار زدن شاهزاده قطب الدین ازسلطنت، عکس العملی ازخود نشان نداده و  طوعاً و کرهاً حکومت جمشید را پذیرفتند. جمشید نیز در صدد استمالت آن ها برآمد و با بذل و بخشش فراوان آن ها را به خود جلب نمود. (مقاله دوم)
در ادامه این مقاله، مؤلف به شرح اتحاد نظامی قطب شاه و نظام شاه پرداخته و بعد از آن چگونگی پیوستن ابراهیم قطب شاه ـ برادر جمشید ـ به حاکم بیدر(9)  و سپس حاکم ویجانگر و پیامدهای این پناهندگی را بیان می کند. به دنبال آن پس از ذکر جنگ های جمشید قطب شاه با همسایگانش در رابطه با پایان حکومت جمشید می نویسد: او در دو سال آخر عمرش به علت بیماری بسیار تندمزاج و بداخلاق شده بود و با کوچک ترین گناهی مردم را کشته یا زندانی می‌کرد، وی سرانجام پس از هفت  سال حکومت، به علت بیماری سرطان در سال 957ق درگذشت (مقاله دوم).
قسمت پایانی این مقاله دربردارنده تاریخ حکومت چندماهه سبحان قلی و نهایتاً بازگشت مجدد ابراهیم قطب شاه به گلکنده(10)  وچگونگی به حکومت رسیدن اوست.
مقاله سوم این کتاب به شرح رویدادهای دوران حکومت ابراهیم قطب شاه می پردازد و در ضمن آن بیان می کند که چگونه ابراهیم قطب شاه توانست قدرت حکومت تازه تأسیس قطب شاهیان را علی رغم نابسامانی های موجود در دکن تثبیت کند. بر اساس گزارش این تاریخ، ابراهیم در سال های نخست حکومتش از شرکت گسترده در درگیری ها و پیمان های نظامی که بین حکام محلی دکن روی می داد، خودداری کرد و وقت خود را صرف تأمین امنیت داخلی و اصلاح دستگاه دیوانی نمود... وی  به جای دیوانیان و دبیران قدیمی، نیروهای جدیدی را در دستگاه حکومتی خود به خدمت گرفت. برای آگاهی از وضع اتباع خود در پایتخت و ولایات دور ونزدیک شبکه خبرچینی و جاسوسی مؤثری سازمان داد، که کوچک ترین خبر در هر نقطه از مملکت سریعاً به او می‌رسید، بعلاوه یک سیستم قضایی با جریمه‌های بسیار سنگین به وجود آورده بود که کمترین سیاست آن در مورد مجرمان کشیدن ناخن یا قطع اعضاء بدن بود  در نتیجه همین سیاست قاطعانه و بی اغماض بود که در مملکت تلنگانه که به دزدی و سرزمین دزدان معروف بود، کسی حتی جرأت نداشت نام دزدی را به زبان آورد تا چه رسد به این که کسی بخواهد دزدی کند (مقالهءسوم).(11)
طبق گزارش همین مقاله، ابراهیم قطب شاه در طول دورن حکومت خود، دو دوره با حکام محلی و مسلمان دکن جنگ هایی داشت و یک بار هم در سال 972 هـ ق در اتحاد با حکام مسلمان دکن توانست در نبرد «تالیکوته»(12)  رامراج(13)  حاکم هندو مذهب ویجانگر را به سختی شکست دهد.
مؤلف در مقاله چهارم این کتاب به بیان حوادث دوران حکومت سلطان محمد قلی قطب شاه می پردازد. در این دوره بود که میر محمد مؤمن استرآبادی از ایران به هند آمده و به منصب پیشوایی(14)  حکومت قطب شاهیان منصوب شد. میرمؤمن توجه سلطان را از جنگ و توسعه طلبی به تقویت نظام اداری داخلی و تجدید حیات سازمان فرهنگی کشور جلب کرد. او هم چنین ایرانیان مستعد و لایق را برای نصب در مقامات بالا و مناصب عالی معرفی می‌کرد که این امر سازمان اداری قطب شاهیان را قوت بخشید. از جمله برجسته‌ترین این افراد می‌توان به میرزا محمد امین شهرستانی اشاره کرد که هم زمان با ورودش به هند، امین الملک میرجمله، تازه فوت کرده بود و قطب شاه به توصیه میرمؤمن در سال 1011ق منصب میرجملگی(15)  را به او داد (مقاله چهارم).
محمدبن خاتون نیز از افرادی بود که در سال 1025ق به پیشنهاد میرمؤمن به عنوان نماینده قطب شاه به دربار شاه عباس رفت، او بعدها در دوره سلطان عبدالله قطب شاه به عنوان پیشوا انتخاب شد. میرمؤمن در گسترش تشیع در حیدرآباد نیز نقش برجسته‌ای داشت. تحت تأثیر میرمؤمن استرآبادی در این دوره مراسم مذهبی تشیع، به ویژه مراسم ایام محرم با شور و حال خاصی برگزار می‌شد. به طوری که حتی خود سلطان نیز در ایام محرم جامه پادشاهی را از تن خارج کرده و همچون دیگر مردم لباس سیاه می‌پوشید و در مراسم عزاداری شرکت می‌کرد، بر اساس گزارش تاریخ سطان محمد قطب شاه، هزینه‌های این مراسم هر ساله از طرف دربار پرداخت می‌شد و در پایان ماه محرم مبلغی را که عنوان زرِ عاشوری داشت به فقرا و مساکین ‌می‌دادند، بعلاوه سلطان هر ساله مبلغی را نیز برای خدام بیت‌ الله الحرام، مدینه، نجف، کربلا و مشهد می‌فرستاد (مقاله چهارم).
خاتمه این کتاب که شاید بتوان گفت یکی از مهم ترین و معتبرترین قسمت های آن نیز هست، دربرگیرنده حوادث پنج سال نخست حکومت سلطان محمد قطب شاه است.
از نکات برجسته این کتاب این است که مورخ ناشناس در سرتاسر این کتاب حوادث دوران حکومت قطب شاهیان را از ابتدا تا سال 1025 ه ق با ذکر جزئیات حوادث بیان کرده است. این کتاب نیز از معدود کتاب هایی است که همچون حدیقه السلاطین میرزا نظام الدین احمد بن عبدالله ساعدی شیرازی، برخلاف عرف عمومی مورخان این دوره، تمام توجه خود را تنها معطوف به امور سیاسی و حکومتی نکرده بلکه در کنار آن به مسائل اجتماعی هم توجه داشته و برخی امور از جمله چگونگی برگزاری مراسم عزاداری ماه محرم را به خوبی بیان می کند. مؤلف هم چنین در نگارش این کتاب توجه خاصی به بیان خصوصیات ظاهری و اخلاقی شاهان قطب شاهی داشته است؛ به طوری که می توان گفت چهره ای دقیق از پادشاه را برای خواننده ترسیم می کند. این کتاب دارای آگاهی های سودمندی از وضع اجتماعی گلکنده و حیدرآباد دکن در قرن ده و اوایل قرن یازده هجری است.
چنان که از متن کتاب برمی آید، نویسنده در نگارش آن به تواریخی چون تاریخ محمود شاهی، مرغوب القلوب و تاریخ منظوم نسب نامه فرسی که تاریخ منظوم سلسله قطب شاهیان است، توجه داشته است. ارزش ادبی کتاب جز نثر شیوای آن، در آن است که مؤلف گزیده ای از اشعار سلطان محمد قلی قطب شاه و همچنین قصیده ای در توصیف شهر حیدرآباد را در آخر کتاب آورده است (خاتمه).
اهمیت تاریخی این کتاب از آن جهت است که اولین کتابی است که اختصاصاً در مورد تاریخ سلسله قطب شاهی و سلسله نسب آن ها توسط نویسنده ای که در دستگاه حکومت قطب شاهیان خدمت می کرده واز نزدیک با حوادث این دوره در اتباط بوده، نگارش یافته است و حوادث این دوره را که تا حد زیادی از دید دیگر مورخان پنهان مانده، ذکر کرده و هم چنین در کنار مسائل سیاسی به مسائل اجتماعی هم توجه داشته است. از این رو  این کتاب در میان منابع موجود، مهم ترین منبع در تاریخ این سلسله محسوب می شود. اما علی رغم این اهمیت، باید خاطرنشان ساخت از آن جا که مؤلف در دربار حکومت قطب شاهیان حضور داشته، تا حدودی رعایت حال ولی نعمتان خود را کرده و همچنین در ذکر تاریخ حوادث مربوط به اوایل دوران حکومت قطب شاهی چندان دقت و وسواس به خرج نداده است. لذا در ذکر تاریخ حوادث این دوره مرتکب اشتباهات فاحشی شده است. به عنوان نمونه تاریخ مرگ سلطان محمود بهمنی را در مقدمه کتاب سال 912 ق ذکر کرده است در صورتی که تاریخ صحیح آن را تواریخ معتبر سال924ق نوشته اند. از این رو به نظر می رسد معتبرترین قسمت این کتاب مقاله چهارم و خاتمه آن باشد که مؤلف خود از نزدیک شاهد وقایع بوده و به بیان مشاهدات خود پرداخته است. همچنین گزارشات وی از اوضاع اجتماعی این دوره در حیدرآباد و کیفیت برگزاری مراسم مذهبی شیعیان بویژه عزاداری ماه محرم، دارای اهمیت فراوان است.
متأسفانه این کتاب هنوز تصحیح و چاپ نشده ولی خوشبختانه چندین نسخه از آن در کتابخانه های مختلف ایران و دو کشور هند و پاکستان موجود است. از جمله آن نسخه خطی کتابخانه ملی ملک به شماره میکروفیلم 3885 است که مورد استفاده نگارنده قرار گرفته است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پی نوشت ها:
کتاب تاریخ سلطان محمد قطب شاه فاقد شماره صفحه بوده لذا در ارجاع به آن تنها شماره مقاله ذکر شده است
  ـ(1) ر. ک: ساعدی شیرازی، میرزا نظام الدین احمد ابن عبدالله، حدیقه السلاطین، تصحیح و تحشیه سید علی اصغر بلگرامی، حیدرآباد دکن، 1961م، ص 204.
  ـ(2) ر. ک: زیب حیدر، پشتیبانی پادشاهان قطب شاهی از دانشمندان، سخنوران و سرایندگان فارسی، ترجمه بشارت محمود میرزا، دانش، شماره 46، 1375،صص 129ـ140.
  ـ(3) ساعدی شیرازی،1961، ص18.
4Devare.n, a short history of Persian literature at the bahmani,the adil shahi,the qutb shahi courts deccan,1991, p 142.
  ـ(5).برای توضیح بیشتر در مورد انتصاب ترکان به نوح ر.ک،زرین کوب،عبدالحسین،تاریخ در ترازو، تهران، امیرکبیر،چاپ هفتم،1381،صص62ـ51.
  ـ(6) هندوشاه، محمد بن قاسم، گلشن ابراهیمی، تاریخ فرشته، چاپ سنگی، بی جا، 1301 ق، ج 2، ص 176 و همینطور ر.ک محمد هاشم خان، منتخب اللباب در احوال سلاطین ممالک دکن، گجرات و خاندیش، تصحیح سر ولزلی هیگ، به اهتمام انجمن آسیایی بنگاله، کلکته، 1925م، ج 3، ص 268 و رای بندر ابن، لب التواریخ هند، نسخه خطی شماره 5347 کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران، ص 135 و نوایی، عبدالحسین، اسناد و مکاتبات سیاسی ایران....، تهران، بنیاد فرهنگ ایران،1360، ص190.
V.minorsky,The qaraـqounlu and the qutbـshahs, bulltin of the school of oriental and African studies,1955,p70.
  ـ 7 Orissa
  ـ 8 Vijanagar
  ـ 9 Bidar
 10 ـ golconda
  ـ(11) رای بند رابن، همان، ص136.
  ـ 12 Talikota
 13 ـ Ramraj
  ـ(14)  در نظام اداری حکومت قطب شاهیان پس از سلطان بالاترین مقام، پیشوا بود که تمام امور مذهبی، قضایی، فرهنگی و سیاسی را در قلمرو حکومت قطب شاهیان رهبری می کرد.
  ـ(15) در هرم قدرت نظام حکومتی قطب شاهیان، پس از سلطان و پیشوا، میرجمله در جایگاه سوم قرار داشت. الته باید خاطرنشان کرد که این امر در زمانی صادق بود که شخصی در منصب پیشوایی بود و اگر پادشاه پیشوایی انتخاب نمی کرد، میرجمله پس از شاه شخص دوم حکومت بود و مسئولیت های پیشوا را نیز بر عهده داشت. مسئولیت نظام اداری حکومت قطب شاهیان بر عهده میرجمله بود.


کتاب ماه تاریخ و جغرافیاشماره 132 اردیبهشت 88


 
تعداد بازدید: 6123


نظر شما

 
نام:
ایمیل:
نظر:
 

اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 116

به چهره تک‌تک آنها نگاه کردم. همه ریش داشتند و آرام و ساکت دور یک میز مشغول خوردن ناهار بودند. چند تکه کباب،‌ گوجه‌فرنگی، سبزی خوردن و نان روی میز آنها به چشم می‌خورد. میز و صندلیها از اموال صدا و سیمای آبادان بود که به غنیمت گرفته بودیم. وزیر نفت حالش خیلی عادی بود و من در سیمای جوان و دوست‌داشتنی او نگرانی یا اضطرابی ندیدم. او با خیال آسوده مشغول خوردن ناهار بود.