سطوح و اصول «روششناسی» ناظر به «تحلیل تاریخ»
ذبیح الله نعیمیان/ دانش آموخته حوزهی علمیه قم و دانشجوی دکترای علوم سیاسی
تأمل در تاریخ و از جمله بازاندیشی در تاریخ معاصر، نمیتواند بدون تکیه بر مباحث نظری روششناسی و بدون خودآگاهی شفاف نسبت به آنها صورت پذیرد. این نوشتار تلاش میکند به اختصار برخی از ابعاد این مسأله را برکاود و اصول روششناسی را با نگاهی تطبیقی به تحلیل تاریخ ارائه دهد. با این تذکر که تلاش شده محورهای مربوط به هر موضوع، به صورت مستقل ارائه شود تا برجستگی و اهمیت آن محورها روشن شود. لازم به ذکر است محتوای حاضر چند بار نیز تدریس شده است.
الف. انواع و سطح رویکردهای پژوهشی
سه رویکرد پژوهشی در مطالعات علوم انسانی وجود دارد که به صورت مستقل یا ترکیبی قابل استفاده هستند:
1. رویکرد توصیفی:
ـ در مطالعهی امور اجتماعی ـ سیاسی، گاه به نقل سادهی وقایع بسنده میشود و چه بسا به نقد نقلها و اقوال مختلف دربارهی سیر وقایع و واقعیتی که رخ داده است، نپردازیم. این سطح از «توصیف»، عمدتاً گزارش سادهای از «پیدایيِ» واقعیت است.
2. رویکرد تبیینی:
ـ گاه به مرحلهی بالاتری از «توصیف» قدم مینهیم که به «تبیین چگونگی رخدادها» و به ویژه به «توصیف سیر وقایع» پرداخته میشود؛ اما در این مرحله تلاش میشود نقلها یا اقوال مختلف دربارهی چگونگی سیر وقایع، نقد و ارزیابی شود و سیر رخدادها تبیین گردد.
ـ در مرحلهی بالاتر به کشف «چراییها» و «علّتیابی» برای پیدایش و نحوهی پیدایش آنها پرداخته میشود.
ـ تحلیل تبیینی در سیر تکوین فلسفهی علوم، عمدتاً محصول تعمیم روششناسی علوم تجربی به علوم انسانی بوده است. با حاکمیت رهیافتهای پوزیتیویستی بر علوم طبیعی و علوم انسانی، تلقی مطلق نسبت به روششناسی تبیینی به وجود آمد و با افول جایگاه رهیافتهای پوزیتویستی در فلسفهی علم، تا حدودی انحصار روشیشناسی تبیینی شکسته شد.
ـ روشهای تبیینی، به صورت غیرمطلق و در چارچوبهای خاص قابل استفاده در علوم انسانی هستند.
ـ در صورتی که تبیین امکانپذیر باشد، با شناخت علّت باید بتوان تحقق معلوم را پیشبینی کرد. در صورتی که، با پیچیدگی عوالم انسانی و حاکمیت ارادهی آزاد در انسانها، تحقق پیشبینی به صورت قطعی ممکن نیست. از این رو، نیاز به رویکردهای تفهّمی در فلسفهی علوم احساس شده است.
3. رویکرد تفهمی:
ـ این شیوهی تحلیل معلول تغییر رویکرد پوزیتیویستی به رویکردی است که ویژگیهای انسانی را مورد توجه قرار میدهد و مناسبات انسانی را متفاوت از روابط میان پدیدههای طبیعی میداند.
ـ مطالعات تفهمی توسط کسانی چون ماکس وبر مورد توجه قرار گرفت و توسط رهیافتهای هرمنوتیکی، تقویت شد.
ـ در رهیافتهای تفهمّی به معناداری کنشها و واکنشهای انسانی توجه میشود.
ـ معناداری رفتارهای انسانی، مستلزم تحلیل انگیزهها، نگرشها و گروشهای بازیگران است.
ـ آشنایی با نسبت دو رویکرد تبیینی و تفهّمی، اهمیت وافری دارد و جای بررسی عمیقتر آنها در فلسفهی علوم است.
ـ در مطالعات علوم انسانی، میتوان گرایشهای مختلفی را سراغ گرفت که البته باید با همهی آنها با برخورد انتقادی مواجه شد.
ـ بسیاری از گرایشهای مختلف تفهمّی از آسیبهای مختلفی چون تحویلگرایی، تقلیلگرایی و ... رنج میبرد که باید اجتناب شوند.
ـ در هر حال، تفاوتگذاری میان عوالم انسانی و امور طبیعی، باید مورد توجه قرار گیرد.
ب. اصول رهیافتهای پژوهشی
۱. اصول مطالعهی توصیفی
1ـ1. بازنگری و واکاوی انتقادی منابع تاریخی و تحلیلی
ـ شناخت ما از تاریخ از رهگذر منابع تاریخی و تحلیلیای حاصل شده است که بدون واکاوی انتقادی آنها نمیتوان بر شناخت حاصل از آنها اتکا نمود.
ـ جدا از تاریخنگاریهای رایج درباری، دوران معاصر ما تاریخنگاری خود را عمدتاً به خامهی کسانی سپرده است که نه تنها مرکب که قلم و لیقهی نگارش را از نیزار و کارگاه مدرنیته تهیه کردهاند و کسانی متکفّل نگارش آن شدهاند که وامدار جریان غالبِ بعد از مشروطه و دورهی پهلوی هستند. این امر تاریخنویسی معاصر را آلودهی انگیزهها یا دستکم در انفعال از گفتمان غالب نشان میدهد.
2ـ1. بازنگری در معیارهای دستهبندی ادوار تاریخ
ـ این امر به لحاظ وجود بسیاری از «تقسیمهای جهتدار تاریخ» توسط تاریخنویسان، اهمیت دارد؛ چه آنکه تقسیمهای جهتدار کليّت تاریخ را به صورتی در اختیار ما قرار میدهند که اهداف آنان تأمین گردد.
ـ بیتوجهی به «جهتداری تقسیمهای تاریخی» باعث میشود تا بسیاری از حقایق تاریخی به صورت وارونه و تحریف شده در اختیار ما قرار گیرد.
ـ بازنگری در معیارهای تقسیم تاریخ، میتواند مانع از استفادههای ناصواب از مواد خام تاریخی در فضاسازیهای سیاسی گردد.
3ـ1. بازنگری در دستهبندی جریانها و شاخصههای دستهبندی جریانها، گروهها و رجال سیاسی
ـ اهمیت این شاخصهها هنگامی آشکار میشود که ببینیم طیفی از منشها و گرایشها وجود دارند که از جهتهایی به گروههای متقابل قرابت دارند.
ـ این مسأله نیز اهمیت بازکاوی معیارهای تقسیمبندی را نشان میدهد که دریابیم در گروههایی مانند روحانیت، به صورتهای مختلف میتوان آنها را دستهبندی و ردهبندی کرد؛ به ویژه آنکه حکم و کارکرد هر دسته از آنان متفاوت از حکم و کارکرد دستهی دیگر است.
ـ در دستهبندی طیفهای گوناگون، معمولاً نمیتوان به یک معیار اکتفا کرد. از این رو، بهرهگیری از معیارهای ترکیبی میتواند مفید باشد؛ چنانکه استفاده از معیارهایی مانند گرایشهای دینی یا ضد دینی، در کنار توجه به عناصری چون میزان پختگی، میزان اجمال و تفصیل اندیشهها و کیفیت تجلّی آن در سطح رفتار سیاسی، سلامت و بیماری اندیشه، میتواند در تقسیم گروههای مختلف در تاریخ معاصر ایران ما را یاری رساند.
4ـ1. جامعنگری در توصیف وقایع و نیاز به چشماندازهای دوگانهی مثبت و منفی در توصیف آنها
ـ تلاش برای رسیدن به توصیف جامعنگرانه، امری است که تصور آن موجب تصدیق ضرورت آن میگردد.
ـ داشتن چشماندازهای دوگانهی مثبت و منفی و عدم اکتفا به یک چشمانداز، میتواند به توصیف جامعنگرانهتری بینجامد.
ـ نگاه تکبعدی مثبت یا منفی به مسائل، فهم بسیاری از مشکلات اجتماعی ـ سیاسی و دینی را بر ما دشوار خواهد کرد. اما نگاه دوگانه و جامع، میتواند افقهای دیگری را پیش روی ما نهد. به طور نمونه، نگاه صرفاً منفی به استبدادگری و ستمگری قاجار از جمله ناصرالدین شاه ما را از درک نفرت و نیاز به تخریب بیش از اندازهی قاجار توسط حامیان سلطنت پهلوی، دور میکند.
ـ توجه جامع به تأثیرات منفی و مثبت پدیدهها و جریانهای نوین که عمدتاً به صورت غربزدگی، غربگرایی و تحت عنوان منورالفکری متأثر از غرب جدید بوده است، میتواند ما را در تحلیل فضای نوین ایران اسلامی راهنمایی کند. حال آنکه، نگاه یک سویه بسیاری از ابعاد را از زاویهی تحلیل ما دور میکند.
ـ بخشی از جامعنگری به نسبتسنجی دادههای اطلاعاتی محرمانه و غیرمحرمانه بازمیگردد. چه آنکه، با تحصیل اطلاعات محرمانه بسیاری از پدیدهها، موضعگیریها و مسائل تاریخی ـ اجتماعی، به نحو دیگری تحلیل خواهند شد. از اینرو، تلاش برای تکمیل منابع توصیف تاریخی امری بایسته است.
5ـ1. توصیف جامع از بازیگران سیاسی و توصیف تغییر مواضع و اندیشههای آنها
ـ بدون توصیف جامع از جایگاه، نقشها و کارکردهای بازیگران، نمیتوان به تحلیل مناسبی از مسائل اجتماعی ـ سیاسی رسید.
ـ یکی از مسائل مهمی که در زمینهی جایگاه، نقش و کارکردهای بازیگران سیاسی وجود دارد، تغییر مواضع و اندیشههای آنان است. از این رو، توصیف تحولات این موارد، شرط لازم برای رسیدن به تحلیل مناسب نسبت به آنهاست.
6ـ1. توصیف شرایط فرهنگی، سیاسی و اقتصادی جامعه
ـ هنگامی میتوان به توصیف و سپس به تحلیل مناسبی از مسائل اجتماعی ـ سیاسی در مسیر تاریخ رسید که به شرایط حاکم در درون یک جامعه پی برد. چه آنکه، پدیدههای اجتماعی ـ سیاسی، در خلأ رخ نمیدهند.
ـ شرایط حاکم بر جامعه، هم در تکوین پدیدهها، هم در حیات آنها و هم در فرجام آنها تأثیرگذار است. بنابراین، توصیف جامع از آنها ضروری است.
ـ شرایط فرهنگی، سیاسی و اقتصادی در داخل یک جامعه در کیفیت تکوین، حیات و فرجام اندیشههای مختلف نیز تأثیرگذار است. از این رو، برای رسیدن از توصیف و تحلیل مناسب نسبت به مسائل فکری نیز توصیف شرایط داخلی یک جامعه اهمیت دارد.
7ـ1. توصیف شرایط فرهنگی، سیاسی و اقتصادی جهان
ـ پدیدهها و مسائل اجتماعی ـ سیاسی در داخل یک جامعه، به دور از ارتباط آنها با شرایط جهانی شکل نمیگیرند.
ـ بسیاری از شرایط داخلی یک جامعه، معلول شرایط جهانی است. بنابراین، رسیدن به توصیف و سپس تحلیل مناسب از شرایط داخلی نیز مقتضی توصیف شرایط جهانی است.
ـ شرایط حاکم بر جهان نیز معلول و بازتاب برآیند بسیاری از شرایط داخلی کشورهاست. بنابراین، برای توصیف و تحلیل تأثیرگذاری یک جامعه در سطح جهان، نیاز به بررسی شرایط پیشین در سطح جهان است.
2. اصول تحلیل تبیینی (علّتکاوی)
1ـ2. نیاز به بازکاوی منطق تحوّلات اجتماعی ـ سیاسی
ـ گو آنکه ارادهی آزاد انسان میتواند تحوّلات اجتماعی ـ سیاسی را به بوتهی ابهام فرو برد؛ اما ثبات نسبی عناصر تأثیرگذار در عرصهی جامعه، میتواند تا حدودی منطق این تحوّلات را در اختیار ما قرار دهد. از این رو، نیاز به پژوهشها و تحلیلهای تبیینی و علّتکاوانه و البته به دور از آسیبهای حاکم بر تبیینهای پوزیتیویستی نیازی جدّی است.
ـ زمینهی فرهنگی ـ سیاسی جوامع، تأثیر عمدهای در منطق تحولات اجتماعی ـ سیاسی ایفا میکند. از این رو، شناخت زمینهی مذکور میتواند خطوط کلی را برای تحلیل تحولات آنها به ما ارائه دهد.
ـ تحوّلات یک جامعه، هنگامی میتواند تحلیل جامعی یابد که جایگاه تمامی عناصر و مؤلفههای تأثیرگذار، خاستگاه آنها و سطح تأثیرگذاریشان در منطق مذکور روشن گردد.
2ـ2. بررسی شرایط امکان پدیدهها
ـ پدیدههای اجتماعی ـ سیاسی مانند هر پدیدهی دیگری، تنها در شرایط خاصی ممکن میگردند. از این رو، رسیدن به تحلیل مناسب دربارهی آنها، مقتضی تحلیل علّتکاوانه در شرایط امکان هر پدیدهی سیاسی ـ اجتماعی است.
ـ رسیدن به این مرحله از شناخت پدیدهها، مقتضی توصیف کامل و جامع از شرایط حاکم است.
ـ در این راستا، تحلیلگر باید تمامل عوامل محتمل را پیش از بررسی عوامل موجود در ذهن خود، استقرا کند تا دیدن عوامل موجود مانع از توجه به دیگر عوامل احتمالی نگردد که او نیافته است.
3ـ2. بررسی تأثیرگذاری عوامل احتمالی
ـ تحلیلگر بدون استقرای عوامل تأثیرگذار، نمیتواند به تحلیل مناسب برسد.
ـ توصیف شرایط حاکم و عوامل مشهود برای رسیدن به تحلیل مناسب کافی نیست و باید تحلیلگر به کیفیت تأثیر آنها بپردازد تا بتواند به صورت قطعی، چرایی و چگونگی پدیدهها را تحلیل کند. چه آنکه، باید اصل تأثیرگذاری یک عامل واقعاً احراز شود.
ـ بسیاری از عوامل مطرح شده توسط تحلیلگران، نیاز به بازنگری دارد. چرا که بسیاری از عواملی را که آنان به آنها توجه میکنند، قابل نقد میتواند تلقی شود.
4ـ2. بررسی میزان تأثیر عوامل مختلف
ـ عوامل سیاسی ـ اجتماعی، به یکسان تأثیرگذار نیستند. از این رو، باید از یکسویهنگری در این زمینه پرهیز کرد.
ـ تحلیل نادرست از عوامل گاه به پر رنگ کردن تأثیر برخی از عوامل و گاهی به تقلیلگرایی در نشان دادن تأثیر برخی از عوامل دیگر میانجامد.
ـ گاه برخی امور، اساساً به اشتباه دارای تأثیر تلقی میشوند و گاه نیز برخی از عوامل تأثیرگذار نادیده گرفته میشوند. تحلیلگر باید تلاش کند مصادیق این امور را مورد شناسایی قرار دهد.
5ـ2. تفکیک عوامل قریب و بعید
ـ در بسیاری از موارد، تأثیرگذاری عوامل میتواند به صورت با واسطه انجام گیرد. از این رو، اکتفا به دیدن عوامل مستقیم، مانع از شکلگیری تحلیل مناسب و صحیح میگردد.
ـ بیتردید، سطح تأثیرگذاری عوامل قریب و بعید یکسان نیست. اما چنین نیست که تأثیرگذاری هر عامل بعیدی کمتر از عوامل مستقیم و قریب باشد.
6ـ2. بررسی مانعیت موانع احتمالی
ـ تنها نمیتوان به تأثیرگذاری ایجابی توجه کرد. چه آنکه، تأثیرگذاری برخی از امور، از سنخ مانعیت آنهاست.
ـ موانع نیز انواع و مصادیق گوناگونی دارند که در تحلیل پدیدهای باید به همهی آنها توجه نشان داد.
ـ پس از تحصیل توصیف مناسب از موانع مشاهده شده، باید به آنها بسنده نکرد و به بررسی امکان یا امتناع مانعیت دیگر موانع احتمالی پرداخت.
7ـ2. بررسی میزان تأثیر موانع
ـ همهی موانع به یکسان تأثیرگذار نیستند. بلکه، مانعیت برخی بیشتر و برخی دیگر کمتر است. از این رو، بررسی میزان تأثیرگذاری و مانعیت آنها لازم است.
ـ میزان مانعیت بسیاری از موانع، بسته به شرایط حاکم است. از این رو، بررسی شرایط موجود و پیشزمینهها برای شناخت و تحلیل میزان مانعیت آنها اهمیت دارد.
8ـ2. نسبتسنجی تأثیر و تأثر عوامل و موانع
ـ فرایند تحلیل تبیینی، به دنبال بررسی علّتکاوانه است و تکوین و حیات پدیدهها برآیند تأثیر و تأثر متقابل عوامل و موانع است. از این رو، باید به برآیند تأثیرگذاریها و تأثیرپذیری عوامل و موانع بپردازد.
ـ نسبتسنجی دقیق میان عوامل و موانع، مستلزم بررسی همهی تحلیلهای مختلف در مسائل مورد تحلیل است. از این رو، باید به آرای مختلف در زمینهی این نسبتسنجی توجه کافی انجام گیرد.
3. اصول تحلیل تفهّمی
1ـ3. نیاز به بازکاوی منطق رفتاری بازیگران اجتماعی ـ سیاسی
ـ از آنجا که منطق رفتار با منطق اندیشه رابطهی تنگاتنگی دارد و از یکدیگر جداییناپذیرند، شناختن منطق ارتباط آنها، نسبت ارتباط آنها در گروههای مختلف و کیفیت تأثیر متقابل این دو منطق بر یکدیگر، در شناخت پدیدهها، جریانها و مناسبات فرهنگی، اجتماعی و سیاسی، نیازی اساسی است.
2ـ3. تلاش برای جهتشناسی گرایشها، تمایلات و انگیزههای بازیگران سیاسی (در سطح افراد)
ـ بازیگران سیاسی از گرایشها و خواستهای شخصی متفاوتی برخوردارند که بدون شناخت خاص نسبت به علایق و تمایلات آنها، نمیتوان قضاوت درستی نسبت به آن افراد داشت.
3ـ3. بررسی تمایلات گروهها و جریانها و بررسی اصول حاکم بر آنها
ـ تنها هنگامی میتوان مسائل مربوط به جریانهای فرهنگی، اجتماعی، دین و سیاسی را به درستی دریافت که از اصول حاکم بر اندیشه، رفتار و تحوّلات آنجریانها و گرایشهای آنها آگاهی لازم را داشته باشیم.
ـ در ایران معاصر، گروهها و جریانهای مختلفی روبروی یکدیگر صفآرایی کردهاند که طیفی از تعامل تا تقابل را تجربه کردهاند. بر این اساس، گرایشهای آنها نیز در این چارچوب باید مورد توصیف و تحلیل قرار گیرد.
ـ هر جامعه به لحاظ بستر اجتماعی، فرهنگی و سیاسی ویژهی خود، منطق خاصی را برای رفتار بازیگران مختلف ایجاب میکند؛ امری که بدون شناخت آن نمیتوان انتظار تحلیل درست از مسائل آن جامعه را داشت.
ـ بازیگران اجتماعی ـ سیاسی، طیفهایی را تشکیل میدهند که هر دسته از آنها نیز از منطق ویژهای پیروی میکنند. بنابراین، نیازمند تفکیک اصول مشترک و مختص طیفها و دستههای درونآنها هستیم.
ـ در شناخت منطق رفتاری طیف دینباور، به طور نمونه رفتار سیاسی علما و روحانیان بزرگ شیعه در مواجهه با دستگاه حاکمه و بیگانگان، از منطق رفتاری ویژهای پیروی میکند.
ـ جریان روشنفکری نیز از منطقی در عمل خود پیروی میکند که بدون شناخت از آن نمیتوان عمق آن را دریافته و آسیبشناسی کرد.
4ـ3. تلاش برای درک همدلانه و درونی بینشها و عقلانیت بازیگران و جریانهای سیاسی
ـ نمیتوان بینش و عقلانیت بازیگران را تنها از دور و از منظر فاعل شناسا نگریست. از این رو، نیاز به شناخت همدلانه نسبت به منطق رفتاری ـ اندیشگيِ بازیگران سیاسی وجود دارد.
ـ نیاز توأمان به مطالعه بیرونی و درونی پدیدهها، جریانها، گروهها و اندیشههای سیاسی، ضرورتی فراموشناشدنی است.
ـ منطق مذکور از عمقی برخوردار است که بر اساس آن، نمیتوان تنها به مطالعهی بیرونی آن پرداخت. از این رو، برخلاف بسیاری از مطالعات نظری که به مطالعه همدلانهی منطق رفتاری ـ اندیشگی نمیپردازند، این نوع از تأملها میتواند مطالعهی بیرونی را از کاستیها و کژتابیهای تحلیلی دور کند.
ـ جدا از پدیدههای دنیای اسلام و ایران، نمیتوان مطالعهی بیرونی جریانها، گروهها و به ویژه اندیشههای سیاسی را بدون مطالعت درونی موفقیتآمیز دانست.
5ـ3. بررسی پیشفرضهای تحلیلی
ـ بسیاری از تحلیلگران، با پیشفرضهای خاصی به توصیف و تحلیل پدیدهها و جریانهای فکری، فرهنگی و سیاسی میپردازند. از این رو، در مقام بازنگری پژوهشهای آنان باید به کنکاش در پیشفرضهای تحلیلی آنها پرداخت.
ـ مطالعات تحلیلی رایج در فضای آکادمیک و غیر آکادمیک، امروزه عمدتاً با رویکردهای بیرونی و با تکیه با روششناسی غیر بومی مطرح در رشتههای علوم انسانی وارداتی، صورت میگیرد. حال آنکه بومیسازی این مطالعات و بنیاد معرفتشناختی و روششناختی آنها تنها با نگاهی از درون به این مسائل بومی میتواند از ضعف و کژتابیهای خود فراتر رود.
ـ به علّت حاکمیت پیشفرضهای تحلیلی و از آنجا که به مطالعهی بیرونی پدیدههای اسلامی بسنده میکنند، بسیاری از مستشرقان و خاورشناسان، نمیتوانند منطق پیدایی و تحوّل پدیدههای دنیای اسلام را دریابند.
ـ برای تحلیل هویت و نظام سیاسی ـ اجتماعی، به آشنایی با فلسفه و منطق دانایی، معنایی و منش بومی نیاز است.
ـ هویت ایرانیان و نظام سیاسی ـ اجتماعی آنان در سیر تاریخی خود، میتواند با تکیه بر چشماندازهای گوناگون به صورتهای مختلفی تفسیر شود. بنابراین، درک صحیح این موارد نیازمند شناخت فلسفه و منطق دانایی، معنایی و منش بومی ایرانیان است.
ـ ایران معاصر در بستر فرهنگی، اجتماعی و سیاسی خود، منطق ویژهای دارد که نمیتواند بر اساس الگوههای غیر بومی تبیین شود.
ـ تنها با شناخت مذکور، که به معنای شناخت کليّتی فراتر از جزئیات پر تغییر و متنوع است، میتوان عمق و واقعیت تاریخ معاصر ایران را دریافت.
6ـ3. بررسی نسبت تعاملی اندیشهی بازیگران سیاسی و عمل سیاسی آنها
ـ نیاز به بازکاوی منطق تولید، تحوّل و بستر اندیشه، یکی از ضرورتهای اساسی در شناخت تحولات تاریخی ـ سیاسی است.
ـ تاریخ معاصر ایران شاهد شکلگیری و تحوّل اندیشههایی بوده است که میتواند منشأ انتزاع منطقی خاص در زمینهی تولید، تحوّل و بستر اندیشههای خود باشد.
ـ بدون بررسی تعامل فکر و عمل سیاسی بازیگران، نمیتوان به تحلیل مناسبی نسبت به تحولات اجتماعی سیاسی داشت.
ـ بدون بررسی وشناسایی منابع فکری و فرهنگی بازیگران سیاسی، نمیتوان به بررسی نسبت تعامل اندیشه و عمل آنان پرداخت.
ـ بخشی از تحولات فکری بازیگران سیاسی، معلول عدم برقراری نسبت مناسبی میان اندیشه و عمل سیاسی نزد آنهاست.
7ـ3. بررسی انحای تحوّلات مبانی فکری بازیگران و اندیشمندان سیاسی
ـ بازیگران سیاسی از تحولات فکری مختلفی برخوردارند. از این رو، بررسی انحای تحوّلات مبانی فکری آنها ضرورت دارد.
ـ جریانهای فکری تأثیر و تأثر فراوانی از یکدیگر دارند. از این رو، بررسی میزان و نحوهی پذیرش اندیشهها و نگرشها از جریانهای دیگر، برای شناخت گونههای تحوّلات فکری و تحلیل آنها ضرورت دارد.
ـ بازیگران سیاسی، دیدگاههای مختلفی نسبت به یکدیگر دارند. بر این اساس، نمیتوان بدون توجه به تنوّع این دیدگاهها نسبت به یکدیگر، به بررسی تعامل آنها با یکدیگر دست یازید.
ـ منطق رفتاری ـ اندیشگی آدمیان، در کنار اصول مشترک یا نسبتاً مشترک میان همهی گروهها و جریانها، از اصولی نیز برخوردار است که نسبت به جریانهای مختلف، تفاوت میکند. از این رو، تأکید بر بازکاوی این دسته از اصول اختصاصی برای مطالعهی تحولات تاریخی و از جمله در ایران معاصر نیز اهمیت ویژهای دارد.
کتاب ماه تاریخ و جغرافیاشماره 136 شهریور 88
تعداد بازدید: 4529