ساختارشکنی تاریخ

آلن منسلو


ترجمه مرضیه سلیمانی

 

در نیمه­ی اول قرن بیستم، مهم‌ترین مکتبی که تداوم فلسفه­ی مدرن و دنباله­ی مستمرِ آن قلمداد می­شد، اصالت وجود بود که ژان پل سارتر، فیلسوف فرانسوی (1980-1905)، پایه­گذار آن است. بنیان‌‌های فلسفه­ی او همان نظریاتِ دکارت و کانت یعنی خرد‌گرایی بود. اما از نیمه­ی دوم قرن بیستم، مشرب فکری دیگری در حوزه­ی فلسفه و ادبیات پدید آمد که رفته­رفته تمامی حوزه‌های علوم انسانی را دربرگرفت. این مکتب که در ابتدا توسط فردیناند دوسوسور ـ زبان‌شناسی سوئیسی ـ و لوی اشتراوس ـ مردم‌شناس فرانسوی ـ مطرح شد و تا دو دهه­ی بعد در میان پژوهشگران سراسر دنیا ـ به‌ویژه اروپا و امریکا ـ گسترش یافت، ساختارگرایی[1] نام داشت. ساختارگرایی در واقع، واکنشی بود به خرد استعلایی[2] و ذهنیت مدرن و جملگی ساختارگرایان معتقدند که تمامی پدیدارهای اجتماعی و فرهنگی، رویدادهایی معنادارند. مبنای ساختارِ ذهن، زبان است. ساختارهای فرهنگ، اساطیر و اجتماع آگاهانه نیست و در ساخت ناخودآگاه شکل می‌گیرد.

با پیدایش الگوی سوسور در علوم انسانی، پژوهشگران از استناد به رویداد‌های تاریخی یا گزارش واقعیت‌های رفتار انسانی روی گرداندند و به مفهوم عمل انسان به‌عنوان نظام معنی روی آوردند. اگر تا این زمان، پژوهشگران  در جست و جوی واقعیت‌های ذاتی و آثار آن‌ها بودند (که نمونه­ی آن را در این فرض مورخ می‌بینیم که انسان‌ها همان‌طور که برای زنده ماندن به غذا نیاز دارند، برای ارتباط گرفتن با یکدیگر نیز به زبان نیاز دارند و به‌همین دلیل است که رویدادها به این شکل اتفاق افتاده‌اند)، اکنون نظام اجتماعی ـ فرهنگی در یک مقطع معین از تاریخ به موضوع پژوهش تبدیل شده بود. این همان نظامی است که پژوهشگر نیز در آن محاط شده است.[3]

تفکر ساختارگرایانه در دهه‌های 1960 و 1970 به همه­ی حوزه‌های علوم انسانی، ازجمله تاریخ، راه‌ یافت و با این اندیشه که بدون ساختار همه چیز از بین می‌رود؛ راه را برای انتقاد منتقدان گشود. مکتب ساختارشکنی[4] که از آن با عناوین ساختارزدایی، شالوده­شکنی، ساخت­شکنی، بنیان‌فکنی، واسازی و ... نیز یاد می‌شود، در حقیقت، در نقد ساختارگرایی و با بر ملا کردن ایرادات تفکر ساختارگرا پای به عرصه نهاد. پایه‌گذار این مکتب ژاک دریدا ـ فیلسوف فرانسوی ـ بود. او می‌گفت توجه به ساختارها، غفلت از متغیرها را درپی خواهد داشت. مثلاً در تاریخِ هر ملتی، پارادایم‌های فرهنگی، ادبی، زبانی، دینی، سیاسی و ... هر قومی،‌ دایماً در حال تغییر است. چگونه می‌توان اجزای روبنایی را متعین از ساختارها تلقی کرد و آن‌گاه مدعيِ تغییر ساختارها بود؟ دریدا معتقد بود مطالعات علوم انسانی در غرب پویایی خود را از دست داده و ساختارشکنی، اصول تفکر غرب را به زیر پرسش می‌کشد و مثلاً در زمینه تاریخ، ناخالصيِ نوشتار را مرئی می‌کند.

در بینش ساختارشکنانه ما در یک دنیای ذووجه زندگی می‌‌کنیم. همه چیز معنا دارد و هرکس معنای خاص خود را از وقایع و پدیدارها استنباط می‌کند که البته متفاوت با برداشتِ دیگری است. پس ساختارشکنيِ یک متن یا یک رویداد، یعنی بیرون کشیدن این معانی و استنباط‌های متفاوت از دل آن. معناهایی که شاید با یکدیگر و یا حتی با قصدِ خودِ مؤلف متناقض باشند؛ اما آن‌چه که مهم است برداشتِ خواننده است. در حقیقت، به تعداد خوانندگانِ یک متن، استنباط‌های گوناگون وجود دارد. خوانش ساختارشکنانه­ی تاریخ و منابع تاریخی، کل رشته­ی تاریخ را متحول کرده است. ساختارشکنانِ حوزه­ی تاریخ می‌گویند مورخین کمی هستند که در مورد گذشته با صداقت قلم زده‌اند. در مورد حقیقت تاریخی مشکل عمده این­جاست که موضوع آن رویدادها در خارج از ذهن مورخ وجود ندارند؛ فقط نشانه‌هایی از آن‌ها در خارج هست و خطای تاریخی هم از آن‌جاست که مورخ از این نشانه‌ها آن‌چه را معتبر نیست، درخور اعتماد بشمرد یا در توجیه و تبیین آن‌ها شیوه‌ای را که منطقی و معقول است به‌کار نبندد.[5]

ساختارشکنی تاریخی، علاوه بر شکل تاریخ، نحوه­ی نوشتن آن را نیز مورد نقد قرار می‌دهد. شکل تاریخ را تاریخ‌نویسان تعیین نمی‌کنند، اما شیوه‌های تحقیق، بر نحوه­ی نوشتن آن اثر می‌گذارد. از سوی دیگر تحقیق در مورد یک گروه خاص را برعهده­ی اعضای همان گروه نمی‌گذارد و همه­ی حوزه‌های تاریخی را، به دلایل چندگانگی معنا و چندگونگيِ متن، به هم مربوط می‌داند.

انتشارات معتبر راتلج اخیراً در حوزه­ی تاریخ، کتابی پراهمیتی را منتشر کرده که «ساختارشکنی تاریخ» نام دارد. این کتاب ابتدا ـ پیش از سال 1997 ـ در قالب یک مقاله در یکی از نشریات علمی به‌چاپ رسید. پس از آن و در پی استقبال گسترده­ی اهل فن، نویسنده­ی آن را در شکل کتابی کوچک که مفصل‌تر از مقاله بود، به چاپ رساند و در سال 2008، شکل مبسوط آن را در 288 صفحه منتشر کرد. مفاهیم بنیادین کتاب، بلافاصله مورد توجه اندیشمندان قرار گرفت و نشریه­ی مطالعات امریکایی در جلد 33 خود، در مقاله‌ای به قلم ریک هالپرن[6]، آن را ستود. نویسنده در این کتاب، هم به مباحث ساختارشکنانه پرداخته و هم مفاهیم تجربه‌گرا را مورد بررسی قرار داده است. پرسش اصلی او این است که آیا تاریخ را باید به­مثابه «تولیدِ متنيِ مورخان» تعریف کرد یا در قالبِ «مدلِ متنيِ خود گذشته؟» تمرکز نویسنده البته بر عصر پست­مدرن است و تاریخ پسامدرنیزم. وی با اتکا به آخرین پژوهش‌ها در خصوص رابطه­ی بین تاریخ گذشته و عملِ تاریخی، تئوری‌های چالش برانگیز خود را پیش می‌نهد.

حدود و ثغور عمل و اندیشه­ی مرسوم تاریخی و پاسخ به انتقاد نویسندگانی همچون کوین پَسمور، لودمیلا جوردانُوا، و سی‌.بی.مک‌کولاگ؛ ارزیابيِ مجدّد ادعاهای تاریخی، مثل «توجیه صادق»؛ بررسيِ ورود «تاریخ تجربی» و توجه به مفاهیم ضمنی آن، مثلاً از جمله «تاریخ­نگاری»؛ و نیز مفاهیم کلیدی «ساختارشکنی تاریخ»اند. بر خلاف ساختارگرایان تاریخی، که رویداد‌ها را نتیجه­ی سرشت ساختاری آن‌ها می‌دانند، ساختارشکنی تاریخ با همه­ی گروه‌ها و زیرگروه‌های اجتماعی و فرهنگی درمی‌آویزد و با برگرفتن برخی حوادث مهم تاریخی که تقریباً در همه­ی کتاب‌های تاریخی یافت می‌شوند، ابتدا با دیدگاه معتقدان به اصالت تجربه و ساختارگرایان، و سپس با رویکردی ساختارشکنانه به بررسی جوانب آن می‌پردازد. پس از آن با مقایسه­ی تاریخ و داستان این پرسش را پیش می‌کشد که آیا تاریخ، ماحصلِ حکایات است یا حکایت‌ها برساخته­ی ذهن مورخان‌اند؟ شاید مؤلف در این‌جا به این جمله­ی معروف ژان پل سارتر نظر داشته که «انسان همیشه ناقل قصه است و در میان قصه­ی خود و دیگران زندگی می‌کند.»[7]

دو فصل بسیار مهم و جالب توجه کتاب بخش‌هایی است که نویسنده در مورد آراء میشل فوکو و هایدن وایت به روشنگری می‌پردازد. در حقیقت، از این رهگذر، وی از طریق بررسی ویژگی‌ اسناد و مدارک تاریخی، تبیین نقش مورخ، باز نمودنِ محدوده‌های شیوه‌های سنتی تاریخی،‌ و تأکید بر اهمیت حکایات تاریخی، می‌کوشد به عرضه­ی مهم‌ترین مسایل تاریخی پسامدرنیزم بپردازد. سپس با ترسیم زمینه‌های فلسفی، خطوط اصليِ ساختارشکنی تاریخ را وضوح می‌بخشد. او می‌گوید تاریخ، به‌جای این که با گذشته آغاز شود؛ باید با شرح و نمودارگريِ مورخ آغاز شود.

آغازگر مبحث هایدن وایت، اشاره به مقاله‌ای است که وایت در سال 1974 با نامِ «متن تاریخی به مثابه صناعت ادبی» در نشریه­ی کلیو[8] به چاپ رساند. هایدن وایت (متولد 1928) معتقد است که بسیاری از تاریخ‌نگاران به‌همان چیزی متمایلند که ژان‌پل سارتر «ایمان بد»[9] نامیده بود. در واقع آنان سخت به نظریاتِ دیگران مؤمن‌اند و حق انتخابِ خود را نادیده می‌گیرند. به منظور تجدید بنای «منزلت مطالعات تاریخی»، تاریخ‌نویسان باید به فریب دادن خویش پایان دهند. در وهله­ی اول، این امر مستلزم درک این نکته است که تاریخ‌هایشان نمی‌توانند دقیقاً با رویدادها، به‌همان نحوی که «واقعاً اتفاق افتاده‌اند»، مطابقت داشته باشند. پس از شیلر، تاریخ‌نگاران از شناختِ وسعت، بی‌نظمی و ماهیت کنترل‌ناپذیر تاریخ گذشته روی گردانده‌اند و همین امر موجبات دور افتادنِ خودشان و خوانندگانشان از یک آینده­ی آزاد و رهایی­بخش را فراهم آورده است. «ما باید از بار سنگین تاریخ رها شویم.»[10] اما به گفته پروفسور پوویک، استاد دانشگاه اکسفورد، اشتیاق به تفسیر تاریخ چنان ریشه‌دار است که اگر فاقد بینش سازنده‌ای از گذشته باشیم، به عرفان یا مشرب کلبی کشانده می‌شویم.[11] «ساختارشکنی» تاریخ با محور قرار دادن تئوری روبرت برخوفر، به بازاندیشی در این موضوع می‌پردازد. «آیا مورخان داستانِ گذشته را باز می‌گویند یا برای گذشته یک داستان برمی‌سازند؟»[12]

برای ورود به این چالش، نویسنده با چهار سؤال اساسی آغاز می‌کند. سؤالاتی که به گفته­ی خودش جدا کردن آن‌ها از یکدیگر بسیار مشکل است : 1ـ آیا تجربه­باوری به­درستی می‌تواند تاریخ را به­مثابه یک اپیستمولوژی (شناخت‌شناسی) بنیان نهد؟ 2ـ ویژگی سند تاریخی چیست و چه کارکردی دارد؟ 3ـ مورخ، نظریه­ی اجتماعی، و ساختارگرایيِ چارچوب‌هايِ تبیینی، در فهم تاریخی چه نقشی دارند؟ 4ـ شکلِ روایيِ تبیینِ تاریخی چه اهمیتی دارد؟

پس از آن به ترتیب به ارائه پاسخ می‌پردازد و در نهایت با یک نتیجه‌گیری، فصل مربوط به هایدن وایت را به پایان می‌برد. به گفته­ی مؤلف، وایت بیست و دو سال زحمت کشید تا به ما نشان دهد برای نوشتن تاریخ باید به اسناد تکیه کرد. تاریخ باید به‌گونه‌ای نوشته شود که خواننده را وادارد زندگی متفاوتی برای خودش و نسل‌های آینده فراهم نماید. تاریخ‌نویسان از انواع استعاره بهره می‌گیرند، پس روایت‌هایشان نمی‌تواند صادق یا کاذب باشد. خوانش تاریخ، بیش از سایر رشته‌ها، با درک‌ ادبی و نقد ادبی در پیوند است. تاریخ مکتوب به قصه‌گویی معصومانه شبیه است و بنابراین به­مثابه یک صناعت ادبی است.

فصل مربوط به فوکو ـ استاد صاحب کرسی «تاریخ نظام‌های فکری» در کلژدو فرانس ـ با ذکر خصلت نوآورانه­ی تفکر و شیوه­ی تحقیق او آغاز می‌شود. فوکو، به‌جای بررسی جنبش‌های فکری، نظام‌های عمل را تجزیه و تحلیل می‌کند. از دید میشل فوکو، استنباط ما در خصوص مسائلی مثل دیوانگی و تمایلات جنسی با واقعیت منطبق نیست، این­ها ساختارهایی فرهنگی‌اند که در هر تاریخی دچار تغییر و تحول می‌شوند. پس از آن، نویسنده به تبیین پنج اصطلاح کلیدی فوکو می‌پردازد. حال حاضر، تبارشناسی، معرفت‌شناسی، ناپیوستگی: فوکو با نیچه هم­عقیده است که در تاریخ، هیچ موضوعی یا رویدادی دارای اهمیت ذاتی نیست و تنها چیزی که وجود دارد نفع مادّی است. پس آن‌چه که همواره مورد نظر تاریخ‌نگار قرارمی‌گیرد، همان است که در یک لحظه­ی منحصر به فرد و در یک مجموعه­ی خاص اتفاق افتاده و بنابراین تاریخ پیوسته در پی رفع نیازهای حالِ حاضر است. دو کتاب نظم اشیاء (1966) و پیدایش زندان (1975) در جهت تبیین همین پارادایم به تألیف درآمدند. فوکو معتقد است برای درک پدیدارهای اجتماعی، باید تلقی تاریخی ما از یک پدیده و تلقی مرتبط با تاریخ‌نگاری تغییر کند. او می‌گوید تاریخ‌های سنتی، به تصریح یا تلویح، حال را نتیجه­ی نهایيِ فرآیندی می‌دانند که در گذشته رخ داده است. اما از نظر او حتی پدیده‌هایی مثل دیوانگی و عقل نیز محصول فرایندهای تاریخی‌اند و عقاید و افکار انسان‌ها به واسطه­ی مقرراتی سازمان‌یافته‌اند که خودِ آدمیان از آن‌ها بی‌خبرند. تاریخ‌نگاران نباید به‌خاطر تحلیل ساختارهای تفکر به بررسی سطح ظاهر اندیشه‌های افراد بپردازد. او در کتاب دیوانگی و بی‌عقلی: تاریخ دیوانگی در دوران کلاسیک، نشان می‌دهد که دوران کلاسیک، عصر عقل است. اما دکارت در تأمل نخست از تأملات سه‌گانه­ی خویش، دیوانگی را از شک اغراق‌آمیز جدا کرد.

در این‌جا نویسنده باز هم با پیوند تاریخ و ادبیات، و به تبع از ژاک دریدا می‌گوید زبان، حال پیش‌فرض‌ها و انگاشت‌های فرهنگی یک سنت است و ساختارها همواره به خود خیانت می‌کنند و خود را درهم می‌شکنند. او با تکیه بر هوشمندی فوکو به طرحِ مفهومِ «گسست» از سوی فوکو می‌پردازد. در این طرح، تغییرات تاریخی منوط به حوادث و احتمالات است؛ زیرا تنها مقوله‌ای که ساختارپذیر نیست همین حوادث و احتمالات است. به عقیده­ی فوکو تنها همین حوادث پراکنده‌اند که شکل‌گیری آغازِ یک دوره­ی‌ تاریخی را درپی دارند. پس می‌توان گفت فوکو ـ با طرح تصادفی بودن تاریخ ـ به نوعی نسبی‌گرایی و شکاکیت پسامدرن اعتقاد داشته که با اعتقاد به پساساختارگرایی متفاوت است زیرا در «نظم اشیاء» و در بررسی روابط میان نهادها و گفتمان‌ها صحبت از نظم به میان می‌آورد.

محور سایر فصول کتاب، اگر چه متنوع‌اند و مجزا، هم‌چنان پرسشی است که از روزگار دکارت و ویکو ذهن مورخان را به خود مشغول داشته است. تاریخ چیست، علم یا هنر؟ مورخ واقعیت را چگونه می‌یابد؟ آیا به گفته­ی دکارت در «گفتار در روش»، آگاهی از تاریخ مایه­ی بلندی طبع و پرورش قوه­ی تعقل در آدمی است؟ یا تاریخ به‌سان افسانه‌ای است که انس با آن امورِ ممتنع را ممکن می‌سازد؟ به‌هر روی تاریخ، همه‌جا مثل سایه‌ انسان را تعقیب می‌کند و گزینش اسناد به شرط تحمیل نکردنِ نظریات مورخ بر آن‌ها ـ چنان کار ظریفی است که ژان‌ژاک روسو می‌گوید : «تاریخ عبارت از آن است که از بین چندین دروغ آن را که به حقیقت نزدیک‌تر است برگزینند.» و نویسنده ساختارشکن ما کوشیده است با دیدگاهی متفاوت از این سنتی‌نگاران به تاریخ نظر بیفکند. نگاهی به عناوین فصول کتاب مبین همین امر است :

1ـ مقدمه (هفده صفحه)

2ـ گذشته در حالِ تغیری یابنده (نوزده صفحه)

3ـ تاریخ به­مثابه بازسازی/ ساختار (بیست و یک صفحه)

4ـ تاریخ به­مثابه ساختار شکنی (نوزده صفحه)

5ـ عیب ساختارشکنی تاریخ چیست؟ (بیست و سه صفحه)

6ـ عیب بازسازی/ ساختار ترایخ چیست؟ (بیست و یک صفحه)

7ـ میشل فوکو و تاریخ (بیست صفحه)

8ـ هایدن وایت و ساختارشکنی تاریخ (بیست و سه صفحه)

9ـ نتیجه‌گیری (شانزده صفحه)

10ـ اصطلاح‌نامه (دوازده صفحه)

11ـ راهنمای مطالعات بیشتر (شش صفحه)

12ـ یادداشت‌ها و تعلیقات (بیست و یک صفحه)

13ـ نمایه (هفتاد صفحه)

در میان این فصول، بخش اصطلاح‌نامه، اگر چه تنها دوازده صفحه را به‌خود اختصاص داده، جزوه­ی کوچک بسیار مفیدی است حاوی اصطلاحاتِ خاصِ مکاتب ساختارگرایی، پساساختارگرایی، ساختارشکنی و مفاهیم رایج تاریخ پسامدرن. هم­چنین بخش کتاب­شناسی و راهنمای مطالعات بیشتر اطلاعات روزآمدی در خصوص تازه‌ترین و مهم‌ترین کتب حوزه­ی ساختارشکنی تاریخ در اختیار می‌گذارد. علاوه بر ارائه­ی مبسوط نظریات فوکو و وایت، دیدگاه‌های لارنس استون، لوییس منیک، فردریک جکسون، تورنر، فیلیپه کاراد، آرتور دانتو، روژه کارتیه، کیت جنکینز، مایکل استنفورد، رولان بارت و ... نیز به اختصار مطرح شده است. از جمله منابع نویسنده، به جز تمامی آثار هایدن وایت و میشل فوکو، کتاب «مفهومِ تاریخ» اثر آر. جی کالینگوود، «گفتنِ حقیقت درباره­ی تاریخ» اثر جویس آپلبی، و «نظریه‌ها و روایت‌ها» تألیف الکس کالینیکوس حائز اهمیت‌اند. هم­چنین ام.سی.لِمون در «فلسفه تاریخ» خویسش، ویلی تامپسون در «پسامدرنیزم و تاریخ» و بسیاری دیگر از نظریه‌پردازانِ فلسفه و تاریخ در آثار خویش به این کتاب رجوع کرده‌اند.

آلون مونسلو ـ نویسنده­ی کتاب «ساختارشکنی تاریخ» ـ سردبیر نشریه­ی بازاندیشی در تاریخ است. او در انگلیس از اشتهار بالایی برخوردار است و علاوه بر تألیف کتاب‌های متعدد، سی و پنج مقاله­ی علمی نوشته و واضع نظریه‌های چندی نیز بوده است. او پروفسور رشته­ی تاریخ و تئوری تاریخی در دانشگاه استافورد شایر است و تا کنون شصت سخنرانی و درس گفتار در همین زمینه ارائه کرده است. زمینه­ی کاری او مهاجرت‌های اروپاییان به ایالات متحده در فاصله سال‌های 1870 تا 1920؛ تئوری تاریخ، فلسفه­ی تاریخ، و رویکرد ساختارشکنانه­ی علمی ـ اجتماعی به تاریخ است. از میان آثار او گفتمان و فرهنگ (1992)، تجربیاتی در بازاندیشی تاریخی (2004)، راهنمای مطالعات تاریخی (2005)، سرشت خواننده­ی تاریخ (2007)، تاریخ جدید: مفاهیم، نظریه‌ها  عمل (2003)، روایت و تاریخ : تئوری و تاریخ (2007)، و ساختارشکنی تاریخ ورزش، به ویرایش مورای جی (2006) از بقیه معروف‌ترند.

ترجمه­ی نخستین سطور مقدمه­ی کتاب، که رویکرد تاریخی (به‌طور کلی) را مطمح نظر دارد، پایان‌بخش فرجامین سطور این گفتار است:

راه یافتن به تاریخ

قصد من این است که از طریق گفت­وگوی بنیادینی که امروز در تاریخ یافت می‌شود، مسیر را مشخص نمایم. به‌عبارت دیگر، از طریق گستره‌ای که بدان واسطه، تاریخ ـ به‌عنوان یک رشته ـ بتواند در قالب یک روایت، با صحت و دقت محتوای گذشته را کشف کند و آن را به تصویر درآورد... .



[1] - Structurelism / constructionism / constructivism

[2] - Transendental Mind

[3] ـ لچت، جان؛ پنجاه متفکر بزرگ معاصر، از ساختارگرایی تا پسامدرنیته، ترجمه­ی محسن حکیمی، تهران، 1377، انتشارات خجسته، ص 218.

[4] - Deconstruction

[5] ـ زرین­کوب، عبدالحسین؛ تاریخ در ترازو، تهران 1370، انتشارات امیرکبیر، ص 128.

[6] - www.Journals.cambridge.org/action/display Abstract? aid:8165(Rick halpern)

[7] - Sartre, J.P, La Nausee, 1942.

[8] - Clio

[9] - Bad Faith

[10] ـ وارینگتن، جان هیوز؛ پنجاه متفکر کلیدی در زمینه­ی تاریخ، ترجمه­ی محمد رضا بدیعی، تهران 1386، انتشارات امیرکبیر، ص 520.

[11] ـ کار، ای. اچ.؛ تاریخ چیست؟ ترجمه­ی حسن کامشاد، تهران چاپ دوم، 1351، شرکت سهامی انتشارات خوارزمی، ص 160.

[12] - Robert, F. Berkhofer, Beyond the Great story: History as Text and Discourse (1995)


کتاب ماه تاریخ و جغرافیا شماره 131 فروردین 88


 
تعداد بازدید: 5593


نظر شما

 
نام:
ایمیل:
نظر:
 

اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 116

به چهره تک‌تک آنها نگاه کردم. همه ریش داشتند و آرام و ساکت دور یک میز مشغول خوردن ناهار بودند. چند تکه کباب،‌ گوجه‌فرنگی، سبزی خوردن و نان روی میز آنها به چشم می‌خورد. میز و صندلیها از اموال صدا و سیمای آبادان بود که به غنیمت گرفته بودیم. وزیر نفت حالش خیلی عادی بود و من در سیمای جوان و دوست‌داشتنی او نگرانی یا اضطرابی ندیدم. او با خیال آسوده مشغول خوردن ناهار بود.