نقد منبع در تاریخ: چیستی و چگونگی
دکتر سید ابوالفضل رضوی
کلیاتی دربارهی پژوهش در تاریخ و ضرورت نقد منبع
در معنای معرفتشناسی، تاریخ در پرتو تلاشهای متدلوژیک محققین این دانش بهروز میشود و پویایی و سیاليّت آن منوط به به روش و نظرگاه خاص محققین این شاخه از دانش است. هرچند که علم تاریخ با مفهوم تاریخنگاری و هردوی اینها با جایگاه مورخ ارتباط مستمر و دوسویه دارند و چنین مفاهیمی بسته به این که مربوط به عصر حدوث وقایع باشند و یا محققین اعصار بعدی آنها را محقق کنند، متفاوت است؛ اما هردوی این مصادیق با یکدیگر اشتراک معنایی داشته و با هم بیارتباط نیستند. هم مورخین عصر وقوع حوادث و هم محققین دورههای بعدی (تا امروز) که با بهرهگیری از دادههای مورخین عصر وقوع حوادث تفاسیر بهروزی از دادههای تاریخی ارائه میدهند، همگی حوادث تاریخی و یا گزارشهای مرتبط با این حوادث را به عنوان دادههای تحقیق و به اصطلاح مواد خام پژوهشی به کار میگیرند و لذا عینیت برای تمامی آنها یک مفهوم دارد. منتها مورخی که در عصر وقوع حادثه میزید، بر پایهی شرایط موجود و به اصطلاح گفتمان خاص جامعه این حوادث به وقوع پیوسته را به تفسیر مینشیند و محقق عصر یا اعصار بعدی بر پایه گفتمان زمان خویش و دغدغههای مربوط به آن، این حوادث را بر پایهی گزارشهای مورخین عصر وقوع حوادث تفسیر میکند. بهراستی رمز و راز پویایی و سیاليّت دانش تاریخ در همین مهم یعنی تفاسیر متکثر و روبه رشد از واقعیتهای تاریخی هر عصر است و همین امر است که علم تاریخ را به عنوان یک دانش کاربردی از اهمیت برخوردار میسازد. از این حیث جایگاه محققین تاریخ در هر عصری امری بدیهی و در جریان تحقیق واقعیتی تعیین کننده است.
نقش مهم محققین تاریخ در تفاسیری که پیرامون وقایع تاریخی و مهمتر مجموعه وقایع تاریخی مربوط به یک موضوع و فراتر کلیت یک دورهی تاریخی ارائه میدهند، در جریان انتخاب موضوع تحقیق و مسألهای که از دل موضوع استخراج میکنند، خود را نشان میدهد. انجام تحقیق در پژوهشهای تاریخی، پروسهای است که در قالب سلسلهمراتبی که از آن با عنوان روششناسی تاریخی یاد میشود، صورت میگیرد و ربط منطقی گذشته و حال را در چارچوب شرایط علمی مدنظر دارد. علم تاریخ حاصل تداخل افقهای گفتمانی حال و گذشته در ذهن محقق تاریخ است و چنین ذهنیتی (علم تاریخ) حاصل نمیشود، مگر این که محقق مراتب تحقیق را درست و از سرِ دغدغه به انجام رساند.
اگر انجام تحقیق را در سه مرحله «فاکتولوژی»، «تجزیه و تحلیل فاکتها» و «تحریر و تدوین فاکتهای تفسیر و تحلیل شده» خلاصه کنیم؛ نقد دادههای پژوهش و آنچه که با عنوان نقد منبع در پژوهشهای تاریخی از آن یاد میشود، مربوط به مرحلهی فاکتولوژی به عنوان یکی از مهمترین مراحل پژوهش است. فاکتولوژی از انتخاب موضوع و رعایت ویژگیهای آن آغاز میشود و تا زمانی را که اطلاعات و دادههای موثق و معتبر در خصوص موضوع حاصل شود، دربرمیگیرد. منتها محقق تاریخ پس از انتخاب موضوع و در نظر داشتن ویژگیهایی همچون: تحدید مفهومی موضوع، نو بودن یا رهیافت نو داشتن نسبت به موضوع، جزئی و هرچه بیشتر تخصصی بودن موضوع، همخوانی داشتن با امکانات و تواناییهای پژوهشگر و شرایط عمومی جامعه، میبایست به این نکته مهم توجه کند که موضوع انتخابی از سر دغدغه برخاسته باشد و در راستای طرح یا پاسخگویی به یکی از نیازها و مشکلات پژوهشی و یا فراتر از آن نیازهای ساختاری جامعه مورد بررسی قرار بگیرد. میتوان این مهمترین ویژگی موضوع را با آنچه که از آن با عنوان مسألهدار بودن موضوع ( ماهیت پروبلماتیک داشتن موضوع) یاد میشود، یکی دانست. مسألهدار بودن موضوع تحقیق، مهمترین نکتهای است که محقق تاریخ را کمک میکند که هم گذشته را زنده و با افق گفتمانی زمان حال ببیند و هم قادر باشد با درک بینرشتهای، به گذشته بپردازد و دغدغههای مورد نظر خویش را کارآمدتر بررسی کند. هر محققی دانش و بینش خود و حتی روشی را که در امر تحقیق به کار میگیرد، مدیون شرایط جامعه عصر خویش و همین طور جامعه جهانی است. محققین مسأله تحقیق را با در نظر داشتن دغدغههای زمانی خویش استخراج میکنند و سپس سعی در آزمودن این مسأله در افق زمانی گذشته مینمایند. آزمودن مسأله در قالب سؤالات و فرضیات تحقیق انجام میشود و دغدغههای پرابلماتیک محقق در بطن سؤالات و فرضیههای طراحی شدهی او تجلی پیدا میکند. نکته مهمی که در اینجا مطرح می شود، این است که محقق تاریخ پس از این که مسأله تحقیق را از دل موضوع بیرون آورد و چارچوب مفهومی آن را در قالب سؤالات و فرضیات تحقیق تحدید کرد، میبایست تا حد مقدور از شرایط گفتمانی زمان حال و بستر اندیشهای خود خارج شود و سعی در شناخت جوانب مختلف مسأله در قالب گفتمانی زمان مورد تحقیق یعنی زمان حدوث وقایع مرتبط به مسأله نماید. محقق تاریخ در این مرحله میبایست غرق در منابع تاریخی دوره مورد نظر خویش شود و بهگونهای خود را با آن عجین نماید که بتواند به این حد برسد که گویی در آن دوره میزید و توان احیای شرایط تاریخی را به کمک دادههای حاصل از منابع تاریخی پیدا کرده است. دادههای تاریخی مربوط به مسأله تحقیق تنها ابزاری هستند که محققین تاریخ را در بازسازی فضای گذشته و اِشراف بر جوانب مختلف مسأله تحقیق یاری میرسانند. آنچه هم که با عنوان «عینیت در تاریخ» به مفهوم «واقعیت داشتن» مجموعه رویدادهای مرتبط با مسأله تحقیق مطرح میشود و محقق را در رسیدن به دادههای قابل وثوق (فاکتهای تاریخی) برای شناخت کلیت اوضاع تاریخی یک دوره کمک میکند، به همین امر مهم مربوط میشود. محققین تاریخ میبایست به دادههای قابل وثوق برسند و این دادههای موثق را هم جدا جدا و به اصطلاح مربوط به تک تک حوادث بررسی کنند و هم آنها را در کنار هم و به عنوان یک کلیت که فضای ساختاری یک موضوع و مسأله مربوط بدان را میسازند به بحث و تحقیق بگذارند. در این مسیر نکته مهمی که محققین تاریخ را در رسیدن به این هدف یاری میکند، فرایند نقد منبع و به عبارت صحیحتر، پروسه نقد دادههای تاریخی است که راهکارهای خاص خود دارد و اجزای مختلفی را در برمیگیرد. محققین پس از شناخت منابع مربوط به موضوع خویش و جمعآوری دادهها، باید به نقد آنها بپردازند تا سره را از ناسره و دادههای قابل وثوق را دادههای غیرموثق تمیز دهند. این مطلب مهمی است که هر محقق تاریخ با در نظر داشتن شرایط نقد تاریخی آن را درک میکند و به آن مبادرت میورزد.
شناخت علمی و اهمیت نقد منبع در تاریخ
نقد منابع در جهت گردآوری شواهد تاریخی مبحث بسیار مهمی در تحقیقات تاریخی به شمار میرود. نگرش انتقادی نسبت به رویدادهای تاریخی و نقد منابع در این جهت که از قرن هفده میلادی در اروپا آغاز شده است، با وجود دیدگاههای متفاوتی که مکاتب مختلف تاریخ نگاری داشتهاند رو به پیشرفت نهاده و سهم مهمی در رویکرد علمی به رشته تاریخ داشته است. با وجود این، مبحث مهم نقد منبع در میان پژوهشگران ایرانی از جایگاه لازم برخوردار نبوده و در بهترین حالت در حد بحث و نظر باقی مانده است. از این روی پرداختن به این مقوله از این جهت که توجه جدیتری را به خود جلب کرده و راه انجام مطالعات تاریخی به طریق روشمند را هموار کند ضروری مینماید. منظور از نقد منبع در تاریخ به کار بردن اصول و روشهایی است که در یک تقسیم بندی هرچند قراردادی در دو صورت کلی نقد داخلی و نقد خارجی انجام می گیرد و گزارش واقعیتهای تاریخی را هرچه بیشتر به عینیت نزدیک می کند.
با در نظر داشتن ضرورت انجام مطالعات تاریخی به صورت روشمند آنچه که درمیان مفاهیم مربوط به تاریخ مهم به نظر می رسد مفهوم «علم تاریخ» است[1]. این مفهوم از تاریخ که نسبت به خود تاریخ (به عنوان یک مفهوم نظری، ONTOLOGY) از وجهی درجه دوم برخوردار است، ماهیت معرفتشناختی (Epistemology) داشته و از رابطه دوسویه مورخ با گزارش وقایع تاریخی حاصل میشود[2]. در این میان، آن چه مهم جلوه میکند چگونگی گزینش گزارش واقعیت و تحلیل آن توسط محقق تاریخ است[3]. این امر نیز تابع مفهومی است که مورخ از تاریخ دارد. البته توانایی و میزان شایستگی محقق تاریخ نیز در جریان تحقیق امری تعیین کننده است. در مفهوم اخیر، میتوان تاریخ را به دو گونه نگریست. یکی سهم محقق تاریخ در گزینش گزارش رویدادها و به اصطلاح نوع برداشت و گزینش مورخ (که بسته به توانایی و شایستگی علمی او متفاوت است) و دیگری ماهیت اصیل رویدادها و نزدیک کردن آنها به اصالت و درجهای قابل وثوق. در خصوص علم تاریخ آنچه اهمیت بیشتری دارد و محقق تاریخ با آن رابطه برقرار میکند، معنای دوم یعنی رسیدن به وقایع قابل وثوق و یا به عبارت بهتر، رساندن وقایع به درجهای قابل وثوق است[4]. دستیابی به این معنا هم تنها از طریق بررسی روشمند تاریخ و توجه به نقد گزارش رویدادها و به اصطلاح نقادی منابع تاریخی امکانپذیر است. نقد منبع در تاریخ که خود بخشی از مأخذ شناسی(sourcology) تحقیق است، مبحث مهمی به شمار میرود که بدون توجه علمی و انجام عملی آن، تحقیق تاریخی از مشخصه علمی بودن دور خواهد بود. در این خصوص، آنچه مهم مینماید این است که به چه شیوههایی عمل کنیم تا بتوانیم دادههای تاریخی موجود در منابع را به درجه قابل وثوق نزدیک کنیم تا سپس آنها را در امر تحقیق به کار گیریم. محقق تاریخ از وقایعی که درباره آنها تحقیق میکند، برکنار بوده و غیرمستقیم با گزارش دادههای تاریخی که در منابع آمده است، ارتباط برقرار میکند. از این روی گزارشهای منابع تاریخی از این جهت که واسطه مورخ امروز با واقعیتهای گذشته است، اهمیت فراوانی دارند. هرچند کار اصلی محقق تاریخ در ابتدای امر، رسیدن به عینیت واقعیتهای تاریخی (گزارشهای قابل وثوق) یا حداقل تلاش در جهت نزدیک شدن به این مقوله است؛ اما به هرحال باید دادههای تاریخی در اختیار داشته باشد که با برقراری رابطه با آنها به شناخت واقعیت در گذشته بپردازد. مورخ دادههای تاریخی را از منابع میگیرد و از راه نقد آنها را به شواهد تاریخی تبدیل میکند. منابع تاریخی که خود دارای اقسام گوناگون است، با توجه به گفتمانهای حاکم بر دورههای زمانی مربوطه نوشته شدهاند و وظیفهی مورخ، توانایی استفاده صحیح از آنهاست. منابع تاریخی را در یک تقسیمبندی کلی میتوان به دو دسته تقسیم کرد: 1ـ گزارشها (منابع مکتوب) 2ـ آثار (منابع غیرمکتوب)[5]. منابع مکتوب خود به دو دسته اسناد و کتب تاریخی قابل تقسیماند که البته اهمیت اسناد از این جهت که در متن واقعه بوده و جزئی از پدیده تاریخی محسوب میشوند، از کتب که پیرامون پدیده تاریخی و درباره آن نوشته شدهاند و لذا نسبت به سند فاصله بیشتری با پدیده تاریخی دارد، بیشتر است. در استفاده از منابع مکتوب محقق تاریخ بایست از علوم معین تاریخی نیز کمک بگیرد. چرا که این امر در فرایند نقد و نیل به شواهد تاریخی و تحلیل آنها بسیار راهگشا خواهد بود[6].
در خصوص استفاده محقق از منابع و گزینش شواهد تاریخی توجه به این مطلب که شواهد و رویدادهای تاریخی با یکدیگر متفاوتند و هر رویدادی را نمیتوان به عنوان واقعیت تاریخی پذیرفت، نکته بسیار مهمی است. هر حادثه ای که چشم و گوش بسته سراغ آن رفته و تحلیل و تفسیرش کنیم واقعیت تاریخی نیست. اگر این سخن تالکوت پارسونز که علم را «نظام گزینش جهت یابی آگاهانه به سوی حقیقت» میداند، در مورد تاریخ هم بپذیریم، آنگاه است که بداهت سخن فوق آشکارتر میشود[7].
در یک نگاه، ظریف واقعیت تاریخی (شواهد تاریخی یا همان گزارشهای تنقیح شده) با رویداد تاریخی متفاوت است و از همین جاست که سهم و نقش محقق تاریخ به عنوان کسی که گزارش رویدادهای گذشته را جهت به دست آوردن شواهد تاریخی بررسی میکند، روشن میشود. البته گزارش واقعیتهای تاریخی قبل ازآن که مورد استفاده محقق تاریخ قرار گیرند، باید به وسیله او تنقیح شده و به روایتی بر آنها عمل پالایش صورت گیرد. بهعبارتی وظیفه مورخ تنها شناسایی وقایع نیست، بلکه گزینش و ارزشیابی گزارش وقایع نیزهست[8]. از این منظر است که میتوان گفت علم تاریخ ماهیتی اختراعی ـ اکتشافی داشته و شناسایی صرف وقایع نیست. تعریف تاریخ در حکم علمی که گذشته و حال و واقعیت و مورخ را در عین حال و با دیدگاهی دوسویه مینگرد نیز به همین وجه اهمیت، یعنی سهم محقق تاریخ در گزینش و تنقید گزارشهای وقایع اشاره دارد[9].
با این اوصاف، شواهد تاریخی (گزارش واقعیتهای تاریخی) مجموعهای از اطلاعات و حقایق مستند است که به عنوان دادههای صحیح و پایههای مناسب جهت آزمودن و تعبیر و تفسیر فرضیههای تحقیق پذیرفته میشوند. انتقاد تاریخی هم که به وسیله آن شواهد تاریخی به دست میآیند، ارزشیابی دادههای دست اول است که خود اصول و فنون و روشهای خاص خود دارد.
نقد و انواع نقد در تاریخ
نقد «Critic» در لغت به معنی «بهین چیزی برگزیدن» است. معنای عیبجویی هم که از لوازم «بهگزینی» است ظاهراً از قدیم در اصل کلمه بوده است[10]. اصل این لفظ از لغت یونانی «Krinein» به معنای « قضاوت و داوری » است. لغات و اصطلاحات « Critic » در انگلیسی،«Critique» در فرانسه و«Kritik» در آلمانی از این لفظ گرفته شدهاند[11]. در یک معنا نقد میتواند به صورت نظری «Theoretical Criticism»، به صورت تقنینی «Legislative Criticism» و به صورت توصیفی «Descriptive Criticism» باشد. انواع دیگری از نقد همچون نقد افزار«Apparatus Critique»، نقد نفوذ «Critique Influence»، نقد اجتماعی «Critique Sociologique»، نقد تکوین «Critique Degence» و نقد روانشناسی «Critique Psychology» نیز وجود دارند که میتوان از هرکدام در جهت روشن کردن زوایای مختلف واقعیتهای تاریخی استفاده کرد[12]. با وجود این آن چه که در ارتباط با نقادی منابع تاریخی معمولتر است، استفاده از نقد در دو صورت کلی نقد درونی «Internal Critic» و نقد بیرونی «External Critic» است. میتوان هریک از انواع پیشین نقد را در درون یکی از این دو قالب کلی در نقد منابع تاریخی مورد استفاده قرار داد. آن چه تحت عنوان نقد در تاریخ و انتقاد منابع تاریخی ذکر میشود، مجموعه قواعدی است که برای سنجش صحت و سقم، ضعف و قوت و تعدیل و ترجیح اسناد و اخبار به کار میرود. از آن روی در تاریخ هم نقد به معنای قضاوت بوده و کار مهم منتقدان این است که با رعایت دقیق اصول نقد، صحت و اعتبار نوشتههای منابع و اسناد را تشخیص داده، تحت عنوان شواهد تاریخی به کار ببرند. در این ارتباط کار منتقد تاریخ به لحاظ دقت و عشقی که نسبت به موضوعات خود دارد، شبیه به کار هنرمند بوده و از آن هم بالاتر است. چرا که در کنار ترکیب و تألیف که خصیصه ذهن هنرمند است ذهن منتقد تاریخ خاصیت تجزیه و تحلیل نیز داشته و این مهم ذهنی آماده و فکری ورزیده میطلبد. منتقد تاریخ نهتنها باید از فنون و علوم فلسفی و اجتماعی در نقادی منابع استفاده کند، بلکه میبایست از فنون و روشهای مربوط به دیگر علوم معین تاریخی اعم از علوم طبیعی و انسانی نیز بهره بگیرد. به علاوه ناچار است محیط فکری و ادوار مختلفی که منابع مربوط به آن را نقادی می کند شناخته و ویژگیهای حاکم بر آنها را درک کند[13].
این نکته را نیز در نظر داشته باشیم که وقتی از نقد منبع در تاریخ سخن می گوییم نقد تمامی مطالب یک موضوع به طور یکجا و با هم مورد نظر نیست. هر موضوع را باید جزء جزء مورد نقادی قرارداد تا بتوان به طور دقیق بر شئونات مختلف آن راه یافت. همین طور باید در نظر داشت که نقد مطالب یک موضوع به معنای رد و نفی آنها نیست. چرا که زمانی هم که مطالبی از یک منبع را تأیید میکنیم، از آن جهت که با علم و آگاهی تأیید شده، نقد منبع کردهایم. در نقد یک طرف نفی و یک طرف اثبات است. از این روی منظور از نقد منبع این است که معرفت ارزیابی شده و انتقادی نسبت به مطالب مورد نظر پیدا کنیم.
اگرچه علم تاریخ تنها به گردآوری روایات و بررسی و مقایسه آنها و شناخت واقعیت حوادث گذشته محدود نبوده و در ورای این امر تحلیل واقعیتها را نیز در نظر دارد، اما آنچه در گام اول مهمتر به نظر میرسد، رسیدن به همین واقعیتهای قابل اطمینان و به اصطلاح گزینش شواهد از میان دادههاست. از این روی، کار مورخ در بازسازی و شناخت واقعی گذشته بسیار مهم است. محقق تاریخ همواره با منابعی سر و کار دارد که بدون اطمینان از قدمت و اصالت و صحت و دقت مطالبشان نمیتواند در امر تحقیق از آنها استفاده کند. دقت و صحت مطالب هم امری است که به دست نمیآید مگر با فرایند نقد. این نکته را هم بیافزاییم که دادههای تاریخی را نمیتوان با دیدی کاملاً عینی نگریست؛ چرا که عینیت محض در تاریخ آنچنان معنا ندارد. در این زمینه تنها تلاش در جهت نزدیک شدن به درجهای قابل وثوق در مورد شواهد مورد نظر است. دادههای موثق هم از طریق نقد حاصل میشوند[14]. فنون نقد به مورخ اجازه میدهد تا با در نظر داشتن نسبتی از احتمالات که دادههای منابع در اختیارش میگذارند درست را از نادرست و واقعی را از غیرواقع تمیز دهد. از این روی در امر تحقیق حائز اهمیت است.
سیر تطور نقد منبع در تاریخ
توجه به نقد علمی منابع با نگاه جدید حاصل تلاش اومانیستهای دوران پس از رنسانس است. اومانیسم و تفکر عقلانی مربوط به آن و لزوم نگریستن به مطالب و تألیفات با نگاهی نقادانه در پاسخ به ضرورتهای مطروحه، در رویکرد نقادانه به منابع سهم زیادی داشته است. البته در پیدایش آن امور مذهبی و عقیدتی و مشاجرات مربوط به آنها و نیز عوامل سیاسی، اجتماعی نیز سهیم بوده است[15]. از زمان رنسانس به عنوان نقطه عطفی در رواج نقادی علمی که بگذریم نشانههایی از انتقاد تاریخی و نگاه نقادانه به دادههای تاریخی، در دورههای گذشته نیز وجود دارد. میتوان در تاریخ هرودت و دیگر مورخان یونانی و رومی که بعضاً هم به طور دقیق این مسأله را مدنظر داشتند، نشانههایی از فرایند نقد منبع مشاهده کرد. در این میان «توسیدید» (460-400ق.م ) مورخ یونانی و «پولی بیوس» (207-125ق م) مورخ یونانیالاصلی که تاریخ رم را نوشته است، به جهت دقت و ظرافتی که در طرح نقادانه وقایع داشتهاند، اهمیت بیشتری دارند[16]. تاریخنگاری مسلمین هم که به سرعت به سمت تنوع و توسع پیش رفت و توجه به بعد عملی و اخلاقی در آن جای مهمی یافت، در مواردی به فرایند نقد توجه ویژه ای داشته است. اصل جرح و تعدیل که شیوه خاص محدثان و راویان حدیث بود و در تاریخنگاری مسلمین تأثیرگذاری زیادی داشت و پیدایش علم الحدیث و علم الرجال که میتوان آنها را با آن چه که امروز نقد درونی و بیرونی نامیده میشود، مقایسه کرد؛ نشانههایی از توجه مسلمانان و تاریخنگاران آنها به فرایند نقد بوده است. مقابله متون جهت اثبات اصالت منبع نیز بین مسلمانان رایج بوده است. اهمیت این امر تا بدان جا بود که «بدرالدین جماعه» (متوفی733هـ.ق) در «تذکرهالسامع» از لزوم این مقابله و اهمیت آن سخن رانده است[17]. تصحیح متون با ویژگیهای خاص خود که بخشی از فرایند انتقاد محسوب می شود نیز مورد توجه مسلمانان بوده است. مورخین معروفی همچون ابوالفضل بیهقی، ابوریحان بیرونی، ابوعلی مسکویه، رشیدالدین فضل الله، محیالدینکافیجی، شمس الدین سخاوی و در رأس آنها ابن خلدون دقت ویژهای در این امر داشتهاند[18].
در تاریخنگاری اروپای قرون وسطی، تاریخنگاری که با تحکم کلیسا همراه بود و رویکردی کاملا ًمذهبی داشت چیزی که بتوان از آن به عنوان نقد منبع و یا انتقاد در تاریخ نام برد مشاهده نمیشود. از آن روی اهمیت بخشیدن به روش نقد و رفتن به سوی نگارش تاریخ به شیوه علمی، در قرون پس از رنسانس آغاز شده است. پیشرفت اومانیسم، طرز تفکر عقلانی مربوط به آن، مشاجرات قلمی در زمینه مذهب که از اصلاحات مذهبی سرچشمه می گرفت، تفسیر پیامهای انجیل و مجادله بر سر آن، مسأله حقوق کلیسای رم که خود را وارث اجتماع اولیه مسیحیت قلمداد می کرد، سعی مخالفان و موافقان در استفاده از دلایل تاریخی در جهت اثبات ادعای خود؛ ضرورت متقاعدکردن رقبا و سعی هر یک از گروههای مخالف در تحکیم و تثبیت نظریات خود با دلایل لازم، همگی در رواج این شیوه علمی مؤثر بوده است. گردآوری مدارک منطقی و عقلانی تنها در حد مسائل مذهبی محدود نمیشد؛ بلکه تمام تحولات تاریخی از این روشنگریها بهرهمند میشدند[19]. در ارتباط با چگونگی فرایند نقد منبع در دوران پس از رنسانس، شاید بتوان اخطار شدید اومانیست ایتالیایی «لورنس والا» (1457ـ1405م) که در سال 1440م دروغین بودن سند ادعایی «عطیه کنستانتین» را مطرح کرد، آغازگر این فرایند دانست. وی کتابی با عنوان حواشی بر متن عهد جدید نوشت که اهمیت زیادی داشت و راهگشای نقد متون بود. «اراسم» اومانیست هلندی تحقیقات «لورنس والا» را با همان رویکرد مورد نظر او ادامه داد و تلاشهای او را با نگاه انتقادی به متون و سیر تطور زبان و ادبیات تکمیل نمود[20]. از اینها به عنوان آغازگر این امر مهم که بگذریم، با نام «بارتولدگئورک نیبور» (1831ـ1776م) آشنا میشویم که میتوان او را موجد واقعی نقد منابع در تاریخ به حساب آورد. با وجود این کسی که در این زمینه به عنوان واضع نقد منبع در تاریخ قابل معرفی بوده و با ظهور وی چنین رویکردی به تاریخ به اوج شکوفایی می رسد «لئوپولدفون رانکه» (1886ـ1795م) آلمانی است[21]. وی در ضمیمه کتابی که در مورد تاریخ اقوام ژرمنی نوشت بخشی در «باب نقد مورخان جدید» دوره مورد بحث خود نوشت که بسیار جالب بود[22]. آن چه تحت عنوان نقد درونی و بیرونی مطرح است در واقع دستاورد تلاشهای تحقیقی «فون رانکه» است[23]. «تئودور مومزن» (1903ـ1817م) نیز در «تاریخ رم» خویش دقت کمنظیری در این خصوص ارائه داد[24]. از «مابیون» واضع علم «دیپلماتیک» که نظر به نقش و اهمیت اسناد رسمی در تحقیقات تاریخی، پایههای چنین رشتهای را در قرن هفده میلادی بنا نهاد، نیز باید یاد کرد. وی که در کار بررسی و نقد اسناد با روشی تحلیلی که متکی بر اصول و قوانین دکارتی بود کار خود را پیش میبرد، فرایند نقد را تا آنجا ادامه میداد تا او را مطمئن کند که چیزی از قلم نیافتاده است[25]. افراد دیگری همانند «فرانسوا گیزو» و «لئوپولد دولیل» نیز در خصوص نقد منبع تلاشهای قابل تحسینی انجام دادهاند[26]. به طور کلی میتوان گفت آنچه را که نقد آثار تاریخی مینامیم، از قرن شانزده میلادی آغاز شد و در قرون هیجده و نوزده به تکامل رسید.
نقدمنبع در تاریخ، چرایی و چگونگی
از آنچه تاکنون پیرامون نقد و تاریخچه آن در منابع تاریخی بیان شد، میتوان گفت که در پناه انتقاد و داشتن روحیه نقادانه است که محقق تاریخ قادر به شناخت واقعیت و درک شواهد تاریخی میشود. مگر نه این است که محقق فعلی تاریخ هم درصدد برقراری چنین رابطهای با گزارش واقعیتهای تاریخی است. اکنون سؤال این است که آیا واقعیتهایی که محقق تاریخ میخواهد با گزارشهای آنها رابطه برقرار کند به راحتی در دسترس او هستند و چهره واقعی خود را به او نشان میدهند؟ آیا واقعیات تاریخی به آسانی دست یافتنیاند؟ به طور کلی رابطه میان واقعیتهای تاریخی با فلسفه تاریخ، زبانشناسی، ادبیات و علوم دیگر، گفتمانهای حاکم بر هر دوره، ساختار زبانی و دیگر فرایندهای تاریخی، مسائل جامعهشناختی و غیره چگونه بوده است؟ در پاسخ به این سئوالات و اما و اگرهای دیگری که هنگام استخراج شواهد از منابع تاریخی مطرحاند، فرایند انتقاد در تاریخ اهمیت خود را نشان میدهد.
نقد درونی و راهکارهای آن
نقد درونی متوجه توضیح ارزشمندی و اطمینان دادهها و اطلاعات به دست آمده از منابع تاریخی است. به عبارتی در این مرحله صحت مطالب متن و ارزشمندی دادهها مدنظر است. در این زمینه باید تلاش شود تا با درک اجزاء و تناسب مطالب، اسلوب فکر و طرز بیان مورخ، بحث در جهانبینی و کمال مطلوب مورخ، توجه به ساختار متن و ساختار زبانی آن، توجه به فلسفه تاریخ و روح نظری حاکم بر متن، تکیه بر تاریخنگاری متن و نوع ارائه مطالب، گفتمان حاکم بر جامعهای که تاریخنگاری در آن صورت گرفته، دقت در اشارات و مندرجات متن، واقعی یا غیرواقعی بودن دادهها و مسائلی از این قبیل در راه نقد گام برداشته شود. در این بخش از نقد این سئوالات مطرح می شود؟ آیا مطالب تصویری از حقیقت ارائه می دهند یا خیر؟ آیا مورخ مهارت، صداقت و روحیه بیطرفی داشته است؟ آیا با وقایع آشنایی داشته است یا خیر؟ آیا با مطالب ارائه شده موافق بوده یا مخالف؟ آیا در متن تحریفی صورت نگرفته است؟ در صورت تحریف چه انگیزهای در کار بوده است؟ فاصله زمانی و مکانی میان مورخ و نگارش متن چقدر است؟ آیا میان مطالب متن هماهنگی و انسجام وجود دارد؟ آیا روحیه حاکم بر عصر خود را متجلی کرده است؟ آیا درهم ریختگی مطالب و تحریف آنها عمدی و یا سهوی صورت گرفته است؟ پس از طرح سئوالات و پیشفرضهایی از این قبیل، منتقد منبع سعی میکند از طریق راهکارهای نقد درونی به ارزیابی مطالب بپردازد. برخی از مهمترین راهکارهای نقد درونی را میتوان چنین برشمرد:
ـ نقد زبانی منبع و توجه به ساختار زبانی متن: مقصود از زبان متن، زبان ملفوظی و زبان مفهومی به صورت توأمان است. اگرچه زبان مفهومی متن در اینجا با اهمیتتر است، اما از آن جهت که تا زبان ملفوظی را ندانیم قادر به فهم زبان و ساختار آن نیستیم، زبان ملفوظی نیز در جای خود اهمیت بسیار دارد. امروزه پذیرفته شده است که انسان خویشتن خود را از راه زبان مییابد و الگوی زبانی سرمشق بسیاری از واکنشهای اوست. زبان هم الگو و هم ابزار دارد و در هر دو شکل در نوع متن و چگونگی مطالب آن تأثیرگذار است[27]. زبان یک مقوله متحول است و معانی و مفاهیم آن در طول زمان تغییر می یابد. درک ارزش عاطفی و تازگی معنا و آن چه که الفاظ و اصطلاحات در دورههای مختلف در خود داشتهاند، اهمیت زیادی دارد. از آن روی تأویل و تفسیر متن و درک ارزش آن از راه زبانشناسی نکته بسیار مهمی است. در زمینه زبان و ارزش ساختاری آن در نقد متون همین بس که «هایدگر» زبان را خانه هستی آدمی مینامد[28]. زبانشناسی با تشریح چگونگی و کیفیت پیدایش لغات و دستور زبانهای مختلف ضمن این که بخشی از گذشته را روشن میکند، در فهم الفاظ و اصطلاحات مربوطه هم میتواند یاریکننده باشد. به علاوه در زبان مردم هر دوره انعکاسی از کیفیت تمدن و شیوه فکر و نوع زندگی آنها نهفته است که در کار نقد نقش تعیین کننده دارد. بدون شک منتقد گزارشهای تاریخی، هنگامی که بر ساختار زبانی متن و دگرگونی و تحول زبانی و ادبی هر عصر اشراف لازم داشته باشد، بهتر میتواند از متن مورد نظر بهره علمی برده و شواهد مورد نیاز را استخراج نماید[29].
ـ توجه به ساختار تاریخی متن: روایی و نیمه روایی و یا ساختار پیچیده و تحلیلی داشتن متون تأثیر زیادی در عمق مفاهیم و چگونگی فهم مطالب و رابطه متقابل آن با زمانهای که متن در آن نوشته شده است، دارد. به عنوان مثال نوشته شدن تمام یا بخشی از مطالب یک منبع به صورتی مغلق و پیچیده در زمانی که اغلب منابع ساختار ساده و روایی دارند، میتواند نکته مهمی در آشنایی با روح حاکم بر آن دوره و تاریخنگاری مربوط به آن باشد. زبان و ساختار زبانی به عنوان وسیله ای که مورخ اعصار گذشته کنش و تعاملات عصر خود را به کمک آن به یادگار گذاشته است در بستر تاریخ و تحولات تاریخی شکل گرفتهاند. از این روی، منتقد تاریخ با شناخت تحولات تاریخی ضمن این که ساختار زبانی را بهتر میشناسد، نسبت به شرایط حاکم بر هر عصر و گفتمان هر دوره نیز آگاهی لازم به دست میآورد. این کار ضمن این که ذهن مورخ را در تفاسیر و تحلیلها پویا میکند، در شناخت اصالت گزارشها نیز او را یاری مینماید.
ـ توجه به مکانیزم اجتماعی: نقد امروز میکوشد چگونگی و ساختار هر اثری را از وضع جامعه نتیجه بگیرد. هر متن و اثری مولود سازمان و ساختار جامعه است و برای شناخت و نقد مطالب آن باید این ساختار را شناخت. در اینجا نوعی رابطه علت و معلولی مطرح می شود. در واقع آن چه سجیه یک مؤلف نام دارد معلول رابطه او با جامعه و مولود مواریث و تأثیرات محیط است. اصولاً هر نقدی میکوشد بین نویسنده اثر و محیط فکری و مادی وی، بین نویسنده و مواریث ذوقی و تربیتی وی رابطهای یافته و با استفاده از اصل علیت و فرایند تأثیرپذیری، در امر نقد از آنها بهره بگیرد. طبیعی است که نوع تأثیرگذاری جوامع در مرحله انقلاب، آرامش، شورش و قیام، مرحله گذار و شرایط مختلف دیگر بر ذهن مورخ و چگونگی کار وی متفاوت باشد. در این خصوص تاریخ و منابع تاریخی هم حادثهای اجتماعی و هم عاملی اجتماعی محسوب میشود. چرا که از یک طرف در اجتماع تأثیرگذارند و از طرف دیگر از آن تأثیر میپذیرند. از آن روی در هر دو صورت برای منتقد تاریخ اهمیت داشته و از مباحث مهم نقد محسوب میشود[30].
ـ انس و الفت برقرارکردن با متن در جهت نقد آن: بدین طریق است که منتقد تاریخ بهتدریج با ساختارهای متون و چگونگی مطالب آنها آشنا شده و سپس به نقد آنها میپردازد. اهمیت این مسأله تا آنجاست که «تودورف» منتقد بلغاری در کتاب «نظریه ادبی» میگوید: «متن در جریان دو بار خواندن یکسان نمیماند و در هر بار خواندن معنایی تازه مییابد[31].» وی در مقالهای با عنوان «چگونه خواندن» از سه گونه خواندن، خواندن طرحریزی شده، خواندن تفسیری و شیوه خوانا یاد میکند و اهمیت صحیح، دقیق و عمیق خواندن متن و فراگیری بیشتر از آن را گوشزد میکند[32].
ـ توجه به معنای لغات و اصطلاحات و تفاوت معنایی آنها در دورههای مختلف: بدیهی است که تاریخنگاری هر دوره دارای ساختار زبانی مربوط به آن دوره و الفاظ و اصطلاحات مربوط به آن است. از آن روی میتوان از این امر جهت تعیین صحت و سقم مطالب و نقادی آنها استفاده کرد. طبیعی است که به کار رفتن الفاظ و اصطلاحات مهجور و غیررایج در تاریخنگاری یک دوره میتواند نشانه خوبی در جهت اصالت یا عدم اصالت و صحت مطالب تاریخی آن دوره باشد. مثلاً به کار رفتن اصطلاحات مربوط به عهد مغول در تاریخگاری عصر سلجوقی و یا حتی دورههای مختلف در این رهگذر یاریکننده است. مثلاً لفظ «کجا» در شاهنامه به معنی «که» و در روضهالصفا به همان معنی «کجا» به کار رفته است. از آن روی باید به این تفاوتهای معنایی توجه کرد. همین طور کنایات و استعارات، مخفی کردن نیت واقعی در قالب آنها و دیگر ترفندهای ادبی، استفاده از لغات و الفاظ مهجور جهت فخرفروشی یا ضرورتهای سیاسی ـ اجتماعی، رابطه معنوی لغات و اصطلاحات با متن، تطابق یا عدم مطابقت دستوری الفاظ با متون و مسایلی از این قبیل میتواند در نقد منبع یاری کننده باشد[33].
ـ تحلیل محتوی و تحلیل گفتمان: تحلیل محتوی اشاره به روش و فنون خاص و برای بررسی تفکر یک نویسنده یا مؤلف کارآیی بسیار دارد. در این روش واحدهای فکری مؤلف را پیدا و سپس با تخمین آماری نمودهای آن را پیدا میکنیم. مثلا ً اینکه وی چند بار واژه رعیت یا واژه فئودال یا شاه و غیره را به کار برده است میتواند نشانه ای در جهت شناخت محتوای فکری او و زمانهای که تاریخ خود را در آن نوشته است باشد. در تحلیل گفتمان هم طرز فکر و شیوه بیان مورخ در پرتو فرایندهای خاص روانشناختی ـ جامعه شناختی که در یک ساختار زبانیـ اندیشه ای انعکاس یافته بررسی میشود[34]. شرایط و روح حاکم بر هر دوره در بینش و نگرش مورخ تأثیر مستقیم دارد. با شناخت این شرایط و چگونگی آن، طرز فکر و نوع نگارش مورخ آشکار میشود و آسانتر میتوان مطالب نوشتاری وی را نقد کرد.
ـ بازسازی فضای متن: ضرورت توجه به حوادث موجود در متن در فضای بازسازی شده و به اصطلاح بررسی هر متن در پرتو فضای آن امر دیگری است که در نقد منابع کمک زیادی میکند. طبیعی است که هر مورخی بینش، ارزش، روش و دانش خاص خود دارد و این امر متن وی را تحتالشعاع قرار میدهد. در بازسازی فضای متن باید این عوامل و دیگر شرایط سیاسی ـ اجتماعی مؤثر در پیدایش متن مورد توجه قرار گیرند. مباحثی که در این قسمت مورد بررسی قرار میگیرند، در قالب نقد اجتماعی مطرح میشوند. در نقد اجتماعی نحوه ارتباط منبع و تأثیر محیط اجتماعی در پیدایش آن مورد بررسی قرار میگیرد. افکار، عقاید، ذوقها و اندیشهها تابع جریانهای اجتماعی است و هدف نقد مطالعه تأثیرات متقابل منبع و جامعه است. در همین جاست که می توان از نقد تأثیر و ارتباطی که نقد تأثیر و نقد اجتماعی در یکدیگر دارند سخن گفت. قریحه و فکر نویسنده، ذوق و تمایلات فردی و شخصیتی او، ارتباط با افراد جامعه، پایگاه طبقاتی او، گرایشهای سیاسی و خوبی او، پایگاه اقتصادی و مزد و حرفه وی، رابطه او با نظام و حاکمیت سیاسی، همراهی یا عدم همراهی او با امواج و افکار رایج جامعه همه در این مبحث مطرح میشوند. جامعه و تاریخ و پیدایش منابع تاریخی هر دو جنبه حرکتی و دینامیکی و در یکدیگر تأثیر متقابل دارند. این تأثیر متقابل درک نمیشود، مگر با بازسازی فضای متن[35]. این قسمت را میتوان در زمینه مباحثی که با عنوان منابع الهام منتقدان معروف است و در آن دو دسته، منابع حیاتی و کتبی بررسی میشوند، نیز مطرح کرد[36].
ـ توجه به اصل همبستگی امور و پدیدههای تاریخی و هماهنگی حادثه با حوادث و دیگر پدیدههای تاریخی مورد دیگری است که در نقد متون کارآیی دارد. طبیعی است حوادثی که مورخ به عنوان گزارش واقعیت برگزیده و آنها را در متن آورده، بیارتباط با دیگر وقایع و خصوصاً آن چه تحت عنوان ساختار و فضای متن معروف است نیست. از آن روی بررسی رابطه گزارش یک واقعیت با گزارشهای دیگر وقایع و فضایی که این وقایع در آن شکل گرفتهاند، بسیار مهم است.
ـ توجه به بستر فرایندی متن: امور و حوادث تاریخی را باید در بستر فرایندی خاص خود بررسی نمود و از طریق نقد تطبیقی، آنها را با یکدیگر انطباق داده و از آن طریق سعی در کشف واقعیات کرد. نقد تطبیقی که میتوان از آن با عنوان تاریخ تطبیقی و آنچه ابن خلدون «قانون مطابقه» مینامد، یاد کرد درصدد آن است که با مطالعه تطبیقی مطالب متن با یکدیگر و مطالب منابع دیگر اصل واقعیت را کشف کرده و گزارشها را به درجه قابل وثوق برساند. در این ارتباط مطالب منابع یا مؤید یکدیگر، یا مخالف همدیگرند و یا یکدیگر را کامل میکنند[37].
ـ رعایت اصول زمانی و مکانی: این مسأله که میتوان در نقد بیرونی هم از آن سود جست بدین معناست که آیا وقایعی که از آنها سخن گفته شده مربوط به مکان و زمان ادعا شده است یا خیر. در اینجا مکان و زمان توأمان مدنظر بوده و باید به ارتباط میان آنها توجه داشت. مثلا ًاین طور نباشد که حادثهای مربوط به زمان مغولان در مکانی مطرح شده باشد که ارتباطی با آنها نداشته و یا پای آنها بدانجا نرسیده باشد. این نکته نیز باید مورد نظر قرار گیرد که منظور از مکان تحریر متن تنها مکان جغرافیایی آن نیست بلکه مفهوم اجتماعی آن نیز مدنظر است. اینکه متن در یک صومعه، اداره، سازمان حزبی، گروهی و یا هر جای دیگری نوشته شده باشد، میتواند در نوع و چگونگی آن تأثیرگذار باشد. گاه نیز مکان عاری از هرگونه مفهوم جغرافیایی است. مثلاً نوشتههای درباری که در سفر و حضر و یا هنگام انتقال پایتخت نوشته شدهاند. در این نوشتهها مهم نیست که فرد در کجا تاریخ خود را نوشته، بلکه مهم آن است که در این تغییرات مورخ همراه دربار بوده باشد. به هر ترتیب از آن جهت که مورخین با چارچوب زندگی سیاسی و اجتماعی زمان خود پیوند داشته و وسعت اطلاعات آنها فی نفسه در ارتباط با وسعت روابط محیطی است که بدان تعلق دارند، یقین به هویت محیط اصلی و هماهنگی آن با زمان ادعایی از موارد بسیار مهم است[38].
ـ عدم اعتماد منطقی به مطالب متن هم در نقد تعیین کننده است: در این ارتباط اگرچه نباید افراط به خرج داد اما بهتر است در ابتدا مطالب یک متن مشکوک تلقی شود تا برای تأیید صحت آنها دلایل محکم ارائه شود. تفحص در جهت صحت و سقم مطالب، با اعتماد نکردن اولیه به آنها که بر منتقد فرض مطلق بوده و بعضاً در مفهومی دیگر از آن به عنوان «اصل توجیه» یاد کردهاند، نیز نکته بسیار مهمی در نقد منبع به حساب میآید[39]. منتقد گزارشهای تاریخی باید در نظر بگیرد که مطالب مورد نظر وی با حب و بغض نوشته شده و تا حداکثر تلاش را جهت تعیین صحت و سقم آن به عمل آورد. چنین شکی که مقدمهای برای رسیدن به یقین است، مورخ را در رسیدن به عینیت وقایع یاری میسازد. در همین جاست که باید با بهرهگیری از «اصل تشکیک منظم» در جهت رسیدن به یقین گام برداشت[40].
ـ نقد شواهد ارادی به وسیله شواهد غیرارادی هم در امر نقد مهم است و در نقد متون هم باید از این قاعده سود جست. مثلاً مورخی که در بخشی از مطالبش از جنگ و امور نظامی سخن می گوید ناخودآگاه از مذهب و چگونگی آن سخن سرمی دهد، شاهدی غیرارادی به دست داده که میتوان از آن هم در زمینه مذهب و هم تأثیرگذاری آن در امور نظامی نتیجهگیری نمود. شواهد ارادی به قصد مطلع ساختن آیندگان از انجام کاری در منابع میآیند؛ اما شواهد غیرارادی این چنین نیستند. به عبارتی شواهد ارادی آگاهانه به نگارش پیرامون یک موضوع میپردازد، اما شاهد غیرارادی به صورت ناخودآگاه و در هنگام شرح دیگر موضوعات، اطلاعاتی در خصوص آن موضوع به دست میدهد[41].
به هر ترتیب، منتقد تاریخ میبایست رابطه مورخ با واقعیت مسلم تاریخی را مد نظر داشته و از همان ابتدا بنابر آن نگذارد که آن چه مورخ نوشته گزارش حقیقی واقعیت تاریخی است. منتقد باید از طریق فرایندهای فوقالذکر و آنچه در نقد خارجی مطرح میشود، سعی کند گزارش واقعیت تاریخی را بشناسد و آن را به کار گیرد.
نقد خارجی
در نقد خارجی از مطالبی سخن گفته میشود که متوجه تعیین واقعیت مطلب یا شاهد تاریخی است. اصالت یا عدم اصالت منبع، صحت و سقم انتساب منبع و نقد مؤلف و مورخ در این جهت در این قسمت بررسی میشود. به طور کلی مجموعه تحقیقات و مطالعاتی که منتقد برای فهم و درک اثر در خارج از آن اثر انجام میدهد، نقد خارجی است. آن چه در نقد خارجی مطرح است تکیه بر اصالت و نسخه اصلی منبع و صحت انتساب و شناسایی مؤلف یا مولفان و تاریخ زمانی تألیف منبع است. در نقد خارجی اسناد و مدارک را از نظر شکل ظاهری و مواردی همچون تاریخ، محل تألیف، مشخصات و احوال مورخ و در نهایت طبقهبندی اثر در میان منابع بررسی میشود. البته باید توجه داشت که پی بردن به هر یک از این موارد، مستلزم آزمایش و عملکردهای پیچیدهای است که بدون کمکگیری از علوم معین تاریخی چندان امکانپذیر نیست. مثلاً نوع خط، رنگ، کاغذ، پوست، پارچه، سنگ، فلز، چوب، دست خط امضاء ،املای کلمات و غیره به راحتی مشخص نشده و مستلزم آزمایشات دقیق است. نکته دیگر این است که در نقد خارجی هم بعضا ًباید از برخی راهکارهای نقد داخلی سود جست و طرح آنها در اینجا به صورت جداگانه به معنی عدم ارتباط راهکارهای آنها نیست. به عنوان مثال آنچه که در نقد مورخ و مؤلف منبع مطرح و در پرتو آن سعی در فهم ارزشمندی بیشتر دادههای تاریخی میشود، در نقد داخلی و توضیح اصالت یا عدم اصالت دادهها نیز کاربرد دارد.
نقد خارجی هم راهکارهای مخصوص به خود دارد که با در نظر داشتن یکی بودن برخی از این راهکارها با شیوههای نقد درونی به برخی از آنها اشاره میکنیم:
ـ تصحیح متن و شناسایی نسخه اصلی منبع: منتقد باید نسخه اصلی و یا حداقل نسخه قریب به اصل را شناخته، در صدد احیاء و تصحیح آن برآید. در این ارتباط نباید بنا را برآن گذاشت که آن چه در متن آمده عین واقعیت تاریخی است. ممکن است متن تحریف و تصحیف شده و به علل مختلف در آن دستکاری شده باشد. از آن روی شناسایی نسخه اصل و احیاء آن مورد مهمی است. تصحیح متن خود راهکارهای ویژه داشته و می توان آن را یک فرایند انتقادی دانست که خود نیازمند نقد درونی و بیرونی است. تصحیح متون به جهت پرداختن به احوال و آراء نویسنده، چگونگی پیدایش اثر مورد نظر، دیدگاههای مؤلف نسبت به نظریات و آراء مطرح، جهان بینی او، نقش و کارکرد اثرش در میان اخلاف او و مسایلی از این قبیل در فرایند نقد کارآیی زیاد داشته و در رسیدن به دادههای قابل وثوق محقق را یاری میکند[42].
ـ بررسی احوال مورخ و صحت انتساب متن: در این مبحث دو گونه مطالب مورد نظرند. از یک طرف صحت انتساب است که آیا منبع و متن مورد نظر از فرد ادعا شده است یا خیر. مطلب دیگر این است که به فرض صحت انتساب آیا مؤلف واقعیت را بیان داشته و یا آن را در جهت اهداف و نیات خود غیرواقعی آورده است. در اثبات صحت انتساب، منتقد از یک طرف خود اثر را از لحاظ اسلوب فکر و طرز بیان حوادث ملاحظه میکند و از طرف دیگر قراین و امارات تاریخی و اجتماعی جهت تعیین زمان ایجاد اثر را بررسی میکند. شناسایی سبک بیان اطلاعات از تاریخ، تطور ادبی و زبانی، وقوف بر جریان تکامل عقاید و افکار، توجه به خصوصیات فکری و طرز بیان هر مورخ و هر دوره از جمله مطالبی است که در شناسایی اثر مجهول الهویه و یا ادعایی کمک میکند. توجه به شباهت آثار مؤلفان برای تعیین زمان و شباهت نام آنها، توجه به سرقتهای علمی و اوضاع و احوال اجتماعی هم در این جهت یعنی تعیین صحت انتساب و اصالت منابع مهم به نظر میرسند[43].
در ارتباط با اینکه آیا مورخ واقعیت را بیان داشته یا خیر از طریق نقد اجتماعی و انواع دیگر نقد سعی در اثبات این امر می شود. توجه به قریحه و فکر مورخ، ذوق و تمایلات شخصی او، ارتباطش با جامعه، پایگاه طبقاتی، گرایش سیاسی، عقیدتی و حزبی او، شخصیت اخلاقی وی، صداقت و امانتداری وی، خوشباوری یا عدم آن، اجبار یا عدم اجباری که در نقل وقایع داشته، قوه حافظه و ضبط مورخ، اشتباهات سهوی یا عمدی او، دقت مورخ، واسطه زیاد مورخ با واقعه و فاصله زمانی و مکانی با واقعیت و موارد این چنینی از جمله مسائلی هستند که در این جهت کاربرد دارند. در زمینه وثوق یا عدم وثوق مورخ هم میتوان با در نظرگرفتن منافع و اغراض، جبن و فرومایگی، تقلید، عادت به دروغ گفتن، لزوم جرح و تعدیل، مطابقت خبر با اصل واقعیت و شرایط سیاسی ـ اجتماعی، دقت در روایات و متون جهت کشف خبر موثق از غیرموثق، روشنی یا پیچیدگی بیان، امکان یا عدم امکان وقوع واقعه راهی به اطلاعات اصیل و موثق جست[44]. البته چنان که آمد برخی از این فنون در نقد درونی منابع نیز مورد استفاده قرار می گیرند.
ـ استفاده از علوم و فنون یاریگر تاریخ: مهرشناسی، تمبرشناسی، کاغذشناسی و ملیلهکاری، خطشناسی، کتیبهشناسی، سکهشناسی، معنیشناسی، رمزشناسی، دیپلماتیک، جغرافی، کتابشناسی، باستانشناسی، جغرافیای تاریخی، گاهشماری، متدولوژی، شجرهشناسی، نامشناسی از جمله دانشهایی هستند که میتوانند منتقد تاریخ را در نقد یاری کنند. توجه به نقد افزار، نقد نفوذ و نقد اجتماعی که قبلاًاز آنها سخن گفته شد نیز در نقد خارجی، تاریخگذاری، شناخت متن اصلی و آنچه که به اصالت و انتساب متون مربوط می شود نقش تعیین کننده دارد[45].
ـ توجه تاریخ گاری متن: در این ارتباط باید توجه داشت که در متن زمان محالی قید نشده و تواریخ موجود با دوره تاریخی مورد بحث هماهنگی داشته باشد. تقدم و تأخر مطالب، نبود لغات و اصطلاحات نامربوط در متن، ذکر زمان و تواریخ با رمز و یا مشخص نبودن دوره تألیف، چگونگی تاریخنگاری و ساختار تاریخی و زبانی آن در این جهت تعیین کننده است. از تاریخنگاری متن میتوان هم در جهت نقد درونی و هم نقد بیرونی کمک گرفت.
سخن پایانی
از آنچه آمد میتوان چنین نتیجه گرفت که تبدیل دادهها به شواهد تاریخی و شناخت واقعیتها که از طریق فرایند نقد منبع صورت میگیرد، نکته بسیار مهمی در تحقیقات تاریخی محسوب میشود. نقد منبع اگرچه خود بخشی از شناسایی منابع و اخذ اطلاعات از آنها بوده و در مرحله فاکتولوژی تحقیق انجام میگیرد، اما نظر به اهمیتی که در ارزیابی و ارزشمندی شواهد تاریخی دارد شایسته توجه بیشتری است. منظور از نقد منبع در تاریخ به کار بردن اصول و روشهایی است که در یک تقسیمبندی هرچند قراردادی در دو صورت کلی نقد داخلی و نقد خارجی انجام میگیرد و گزارش واقعیتهای تاریخی را هرچه بیشتر به عینیت نزدیک میکند.
منابع
- استنفورد، مایکل، درآمدی بر تاریخ پژوهی، ترجمه مسعود صادقی، تهران، انتشارات دانشگاه امام صادق(ع) و سمت، 1384.
- استنفورد، مایکل، درآمدی بر فلسفه تاریخ، ترجمه احمد گل محمدی، تهران، نشر نی، 1382.
- اتسلندر، بتر، روشهای تجربی تحقیق اجتماعی، ترجمه بیژن کاظم زاده، مشهد، انتشارات، آستان قدس،1371.
- احمدی، بابک، ساختار و تأویل متن، تهران، نشر مرکز، 1370.
- پالمر، ریچارد، علم هرمنوتیک، ترجمه محمد سعید حنایی کاشانی، تهران، انتشارات، هرمس، 1382.
- زرین کوب، عبدالحسین، تاریخ در ترازو، چ 5،تهران، انتشارات امیرکبیر، 1377.
_ ______________، دفتر ایام، تهران، انتشارات علمی، 1379.
_ ______________، نقد ادبی، تهران، انتشارات، امیرکبیر، 1369.
- ساماران، شارل، روشهای پژوهش در تاریخ، ترجمه گروه مترجمان، مشهد، انتشارات، آستان قدس رضوی، 1371.
- عضدانلو، حمید، «درآمدی بر گفتمان یا گفتمانی بر گفتمان بر گفتمان»، مجله اطلاعات سیاسی- اقتصادی، ش 104-103.
- کار، ای.اچ. تاریخ چیست؟، ترجمه حسن کامشاد، تهران، خوارزمی، 1358.
- گلد من، لوسین، فلسفه و علوم انسانی، ترجمه حسین اسدپور پیرانفر، تهران، سازمان انتشارات جاویدان، 1357.
- لوک، ریمون کیوی و ان کامپنهود، روش تحقیق در علوم اجتماعی، ترجمه عبدالحسین نیک گهر، تهران، انتشارات، فرهنگ معاصر، 1373.
- مایل هروی، نجیب، نقد و تصحیح متون، مشهد، انتشارات، آستان قدس رضوی، 1369.
- مهتا، ود. فیلسوفان و مورخان، دیدار با متفکران انگلیس، عزت الله فولادوند، تهران، خوارزمی، 1369.
- نوذری، حسینعلی، فلسفه تاریخ، تهران، ، انتشارات طرح نو، 1379.
- یاسمی، رشید، آئین نگارش در تاریخ، تهران، مؤسسه وعظ و خطابه، 1316.
- یروفه یف، تاریخ چیست؟، ترجمه محمد تقی زاده، بی جا، بی نا، بی تا.
[2] . مورخ بیواسطه با وقایع تاریخی در ارتباط نیست بلکه با گزارش وقایع و به اصطلاح یادمانهای تاریخی مرتبط است. ر.ک.ای. اچ.کار، تاریخ چیست؟ ص59ـ58؛ حسینعلی نوذری، فلسفه تاریخ، ص84ـ175؛ لوسین گلدمن، فلسفه و علوم انسانی ص36ـ33. («کار» در پاسخ به سؤال تاریخ چیست؟ تاریخ را کنش و واکنش مداوم مورخ و امور واقع نسبت به یکدیگر میداند. از این سخن که البته در سراسر فصل اول کتاب خود با عنوان«مورخ و واقعیات او» آن را به تفصیل بررسی کرده و دیدگاههای مختلف را در خصوص واقعیت تاریخی و سهم مورخ در پیدایش علم تاریخ مطرح نموده است، جز این استنباط نمیشود که علم تاریخ حاصل ارتباط مورخ با گزارش وقایع تاریخی است.)
[3] . ای.اچ.کار، همان، ص 37؛ نوذری، همان، ص33.
[4] . ای.اچ.کار. همان، ص 56ـ55 و ص148؛ نوذری، همان، ص 35ـ33؛ مایکل استنفورد، درآمدی بر تاریخ پژوهی، ص10-205.
[5] . زرین کوب، تاریخ در ترازو، ص142.
[6] . برای اطلاع از چگونگی به کارگیری علوم معین تاریخی در این مبحث ر.ک. یروفه یف، تاریخ چیست؟، ص 85ـ74؛ ای.اچ.کار، همان، ص37و مفصل و تحلیلی تر، ساماران، روشهای پژوهش در تاریخ، جلد دوم و سوم.
[7] . ای.اچ.کار، همان، ص37.
[8] . همان، ص50 و ص43؛ مایکل استنفورد، همان، ص 46-244.
[9] . ر.ک: همان، ص59 و ص89.؛ مقایسه با: مایکل استنفورد، همان، ص205-201؛ همین نویسنده، درآمدی بر فلسفه تاریخ، ص16-112.
[10] . زرین کوب، نقد ادبی، ص2ـ1؛ دفتر ایام، ص22ـ219.
[11] . زرین کوب، نقد ادبی، ص63ـ62؛ ای.اچ.کار، همان، ص38ـ36.
[12] . زرین کوب، تاریخ در ترازو، ص62-161 و ص67ـ166؛ نوذری، فلسفه تاریخ، صص 31ـ28؛ای.اچ.کار، همان، ص 56ـ55.
[13] . در خصوص لزوم در نظر داشتن محیط فکری قرون وسطای تاریخ اروپا ر.ک: ساماران، همان، جلد1، صص46؛ و در یک نگاه عمومی تر ر.ک: مایکل استنفورد، درآمدی بر تاریخ پژوهی، ص 64-61؛ ود مهتا، فیلسوفان و مورخان، ص35-134.
[14] . ساماران، ج1،ص32ـ28 ؛زرین کوب، تاریخ در ترازو، ص41-139.
[15] . ساماران، همان، ج1، ص46و صص53 ـ49.
[16] . زرین کوب، تاریخ در ترازو، ص 84-79.
[17] . مایل هروی، نقد و تصحیح متون، ص233.
[18] . زرین کوب، تاریخ در ترازو، صص75-71.
[19] . ساماران، همان، ج1، ص49؛ یروفه یف، تاریخ چیست؟، ص80..
[20] . ساماران، ج1، ص47-46.
[21] . همان، ص58.
[22] . زرین کوب، تاریخ در ترازو، ص95.
[23] . ساماران، همان، ج1، ص58.
[24] . زرین کوب، تاریخ در ترازو، ص976-96.
[25] . ساماران، همان، ج2، ص37-236؛ یروفه یف، همان، ص80.
[26] . زرین کوب، تاریخ در ترازو،ص97.
[27] . بابک احمدی، ساختار و تاویل متن، ص275.
[28] . پالمر، علم هرمنوتیک، ص195و ص168.
[29] . مایکل استنفورد، درآمدی بر تاریخ پژوهی، ص63.
[30] . زرین کوب، دفتر ایام، صص 17ـ216 و ص 21-220؛ همین طور برای آگاهی از چگونگی شکلگیری کنش و رفتار انسانها تحت تأثیر محیط جمعی و بافت اجتماعی و فرهنگی جامعه ر.ک: مایکل استنفورد، درآمدی بر تاریخ پژوهی، ص63.
[31] . بابک احمدی، همان، ص273.
[32] . همان، صص75 ـ274.
[33] . رشید یا سمی، آئین نگارش در تاریخ، صص58ـ51.
[34] . ر.ک: ریمون کیوی، لوک و ان کامپنهود، روش تحقیق در علوم اجتماعی، ص 222؛ بتر اتسلندر، روشهای تجربی تحقیق اجتماعی، صص67 ـ65؛ نوذری، فلسفه تاریخ، ص403-400؛ حمید عضدانلو، اطلاعات سیاسی اقتصادی، ش104ـ103ـ صص49ـ48.
[35] . زرین کوب، دفتر ایام، صص 21ـ220.
[36] . همان، ص219.
[37] . زرین کوب، تاریخ در ترازو، ص71.
[38] . در خصوص رابطه زبانی و مکانی متن ر.ک: ساماران، همان، ج1، صص111ـ108؛ ج4، صص110ـ105.
[39] . همان، ج4، ص65. ( اصل توجیه: هرگز نباید بدون تفحص درباره آنچه که ممکن است وجود غلطی را اجتناب ناپذیر و یا محتمل سازد، چیزی را غلط پنداشت.) اشتباه ندانستن امری که اشتباه به نظر میرسد و تلاش در جهت اثبات اشتباه یا غیر اشتباه بودن آن به گونهای همانند تفحص در جهت اثبات صحت و سقم مطالب است.
[40] . رشید یاسمی، همان، ص55-54.
[41] . همان، ج4، ص63-161.
[42] . مایل هروی، همان، ص34و صص50ـ320.
[43] . زرین کوب، نقد ادبی، صص 96ـ89.
[44] . زرین کوب، دفتر ایام، ص 218.
[45] . ساماران، همان، ج2، ص238؛ یروفه یف، تاریخ چیست؟ صص81 ـ74.
کتاب ماه تاریخ و جغرافیا شماره 133 خرداد 88
تعداد بازدید: 9119
![](images/sharing/print.png)
![](images/sharing/twitter.png)
![](images/sharing/email.png)
![](images/sharing/facebook.png)
![](images/sharing/google.png)
![](images/sharing/linkedin.png)
![](images/sharing/pinterest.png)
![](images/sharing/sapp.png)
آخرین مطالب
پربازدیدها
اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 104
یکی از سربازها گفت «حرف ما حرف تمام ملت ایران است. ما با شما خواهیم جنگید تا آخرین قطره خونمان و با هر وسیله ممکن از اسلام و میهن خود دفاع خواهیم کرد.» سرباز مترجم چیزی نگفت ولی من دلم خنک شد و به شجاعت سربازان و رزمندگان اسلام ایمان آوردم. مطمئن بودم اگر از افراد ما اسیر شما بشوند هیچگاه چنین حرفی را نخواهند زد، زیرا نه به جنگ اعتقاد دارند و نه به رهبری صدام حسین کافر که خودش را سردار قادسیه میداند.![](pic/banner_box/263.jpg)
![](pic/banner_box/254.jpg)
![](pic/banner_box/169.jpg)
![](pic/banner_box/235.jpg)
![](pic/banner_box/180.jpg)
![](pic/banner_box/43.jpg)
![](pic/banner_box/25.jpg)
![](pic/banner_box/26.jpg)