سیصدوهفتادویکمین شب خاطره - 1

سیصدوهفتادویکمین برنامه شب خاطره، 6 شهریور 1404 در تالار سوره حوزه هنری برگزار شد. در این برنامه احمد ثقفی، محمدرضا گلشنی و وحید فرجی خاطرات خود را بیان کردند. اجرای این شب خاطره را داوود صالحی برعهده داشت. راوی اول برنامه، احمد ثقفی، متولد تیر ۱۳۳۶ بود. او که 2 سال در جبهه حضور داشت و در 5 عملیات شرکت کرده بود، سرانجام در سال ۱۳۶۲ در عملیات خیبر به اسارت درآمد. وی 7 سال از عمر خود را در اردوگاه‌های عراق گذراند.

سیصد و هفتادمین شب خاطره - 5

سومین راوی برنامه، رامین اصغری، متولد خرداد ۱۳۷۲ بود؛ از نسلی که پنج سال پس از پایان جنگ تحمیلی به دنیا آمده است. او گفت: شبی که حمله شروع شد، من در پایگاه، شیفت بودم. قرار بود شیفت ۴۸ ساعتۀ ما تمام شود و به خانه برگردیم. ساعت حدود ۳:۴۵ دقیقه بامداد بود و همه دوستانم خواب بودند که از مرکز کنترل عملیات جمعیت هلال‌احمر با پایگاه تماس گرفتند. به ما گفتند رژیم صهیونیستی حمله کرده و باید فوراً به یکی از مناطق مسکونی در منطقه چیتگر برویم.

سیصدوهفتادمین شب خاطره - 4

راوی دوم برنامه شب خاطره، «سید صالی» یا همان سیدصالح موسوی بود. مجری در ابتدا وی را این‌گونه معرفی کرد: هفده‌ سال داشت که جنگ به شهرش کشیده شد. به او شکارچی تانک‌های روسی می‌گفتند. مشهورترین عکس راوی که مردم به آن افتخار می‌کنند، تصویر یک جوان هفده ‌ساله است که لباسش را از تن درآورده و یک آرپی‌جی روی شانه دارد. راوی ابتدای سخنانش از مردم برای مقاومت در جنگ تحمیلی 12روزه تشکر کرد و گفت: خوشحالم که در این مملکتِ وحدت، مقاومت، دفاع و هم‌دلی متولد شده‌ام.

در نشست «تاریخ شفاهی بحران» مطرح شد:

تغییرِ روایت‌ها پس از بحران

گزارش نشست تاریخ شفاهی بحران -2

سعید فخرزاده، با اشاره به فعالیت‌های ثبت خاطرات در دوران دفاع مقدس گفت: «وقتی در زمان جنگ، وقایع‌نگاری می‌کردیم، به ما می‌گفتند به شما اعتماد نداریم که با شما حرف بزنیم؛ درست هم می‌گفتند. چون در بخش تبلیغات، ساختار امنیتی نبود...

سیصدوهفتادمین شب خاطره - 3

راوی گفت: عملیات کربلای 8 بعد از کربلای 5 انجام شد و از نظر مساحت،‌ عملیات کوچکی محسوب می‌شد؛ ولی از نظر شدت، جزو عملیات‌های شدید بود. در پایان عملیات هم متأسفانه موفقیت چندانی نصیب بچه‌های ما نشد. یعنی در پایان عملیات ما مجبور شدیم به همان نقطۀ رهایی و حتی یک مقدار هم عقب‌تر برگردیم. راوی ادامه داد: دو گردان «شهادت» و «میثم» از لشکر 27 محمد رسول‌الله(ص) در زمانِ بازگشت در راه بودند.

در نشست «تاریخ شفاهی بحران» مطرح شد:

جایگاه ثبت تاریخ شفاهی در حین جنگ؛ آری یا خیر

گزارش نشست تاریخ شفاهی بحران -1

به گزارش سایت تاریخ شفاهی، نشست «تاریخ شفاهی بحران» سه‌شنبه 28 مرداد 1404، به همت کتابخانه، موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی و با سخنرانی «حجت‌الاسلام سعید فخرزاده» دبیر مجمع مراکز اسنادی و تاریخ‌پژوهشی کشور، «دکتر محسن کاظمی» نویسنده و پژوهشگر و «دکتر علی ططری» دبیر این نشست، در ساختمان فروردین برگزار شد.

سیصدوهفتادمین شب خاطره - 2

راوی اول برنامه رضا افشارنژاد در ادامه سخنانش با یک خاطرۀ عبرت‌آموز ادامه داد: حدود سال 1364، در منطقه کردستان داشتیم از یک گشت برمی‌گشتیم که کمین خوردیم. سریع راننده و فردی که صندلی بغل راننده نشسته بود شهید شدند. تا خواستیم از ماشین‌‎ها بیرون بپریم، موضع بگیریم و درگیر شویم، دیگر دیر شده بود. دور تا دور ماشین را گرفته بودند و جایی برای درگیری نبود. ضدانقلاب، ما را گرفتند و به یکی از پایگاه‌های خود که در خاک عراق بود انتقال دادند.

سیصدوهفتادمین شب خاطره - 1

سیصدوهفتادمین برنامه شب خاطره، 2 مرداد 1404 با موضوع «محرم در جبهه» در تالار سوره حوزه هنری برگزار شد. در این برنامه رضا افشارنژاد، سیدصالح موسوی و رامین اصغری خاطرات خود را بازگو کردند. اجرای این شب خاطره را داوود صالحی برعهده داشت. مجری در ابتدا گفت: بعد از جنگ 12 روزه عهد کردیم از این هفته، پیش از برنامه، یادی کنیم از آن‌هایی که خاطره گفتند و الان آسمانی شدند. این هفته خاطرات حاج عیسی [جعفری] پخش شد.

700 شماره، 15 سال روایت:

نگاهی آماری به گنجینه تاریخ شفاهی ایران

هفته‌نامه الکترونیکی تاریخ شفاهی، که انتشار منظم خود را از آبان 1389 آغاز کرده است، اکنون در آستانه انتشار هفتصدمین شماره قرار دارد. این گزارش، با استناد به داده‌های آماری از مطالب منتشر شده در بخش فارسی سایت، بین آبان 1389 تا مرداد 1404، به تحلیل عملکرد این مجموعه می‌پردازد.

سیصد و شصت و نهمین شب خاطره - 4

حاج جواد علی‌گلی سومین و آخرین راوی، در سیصد و شصت و نهمین برنامه شب خاطره بود. او خاطره خود را این‌گونه روایت کرد: من در طول دفاع مقدس، در واحد تبلیغات لشکر 27 محمد رسول الله(ص) بودم. یکی از بخش‌های مغفول در دوران دفاع مقدس که بعداً به آن تقریباً پرداخته شده، بحث تبلیغات در جنگ است. جایی برای نوجوانان، درباره این قضیه صحبت می‌کردم، اما اصلاً نمی‌دانستند که در جنگ، چیزی به نام تبلیغات هم وجود داشت.
1
...
 

شانه‌های زخمی خاکریز - 17

چند تن از دوستانم شهید شده بودند ـ مثل «سعید رشیدی» که پزشکیار گردانمان بود و «مال‌میر» مسئول دسته گروهان هجرت ـ یک گروهان از گردان حمزه در جلو محاصره شده بود و بسیاری از دوستان دیگرم در آن گروهان بودند. سطح دژ کوتاه بود، طوری که تیر مستقیم تیربار هم می‌توانست بچه‌ها را هدف قرار دهد. سنگین‌ترین اسلحۀ ما خمپاره و آر.پی.جی بود. بچه‌ها با تمام توان می‌جنگیدند، ولی تعداد تانک‌ها زیاد بود و هواپیماها هم پشت سر هم بمباران می‌کردند.