زندگینامه شهید علم، دکتر مجید شهریاری
فریدون حیدری مُلکمیان
05 مرداد 1400
«شهریار سرزمین من» به قلم معصومه زینعلی است و چاپ نخست آن در 1400 زیر نظر دفتر فرهنگ و مطالعات پایداری استان زنجان و در انتشارات سوره مهر (وابسته به حوزه هنری)، در 404 صفحه و شمارگان 1250 نسخه منتشر و با قیمت 80000 تومان راهی بازار کتاب شده است.
در نگاهی کلی، چنانکه نویسنده در مقدمه خود ذکر میکند: «این کتاب سرگذشت زندگی مردی است که با تکیه بر نبوغ، توانایی، و داشتههای علمی و بومی داخلی توانست توانمندی کشور را در زمینه علوم هستهای به رخ جهانیان بکشاند و نشان دهد ایران و ایرانی عزت و استقلال کشورش را به قیمت تمام هستیاش پاس میدارد.» (صفحه 14)
«شهریار سرزمین من» با اشاره مختصری از حوزه هنری انقلاب اسلامی استان زنجان آغاز میشود و ضمن بیان اینکه «ترویج فرهنگ تاریخ شفاهی، خاطرهنگاری و معرفی سیره و زندگی شهدا در ادبیات دفاع مقدس، به عنوان یک سرمایه بزرگ ملی جایگاه ویژه دارد...» (صفحه 9) بر این نکته تأکید دارد که «معرفی و شناساندن شخصیتهای مطرح علمی و هنری کشور در عرصههای مختلف میتواند منشا آثار و برکات عظیم در حوزههای مختلف علمی و معرفتی باشد» (صفحه 10) و بدین ترتیب میکوشد تصویری کلی از این اثر ارائه دهد.
سپس در «سخنی با خوانندگان»، نویسنده از چندوچون نگارش کتاب سخن به میان میآورد و به گفتوگوی جستهوگریخته خود با بستگان و نزدیکان شهید اشاره میکند و اینکه چگونه سرانجام در این مسیر موفق میشود تا متن منسجمی از خاطرات دوران کودکی، نوجوانی و شهادت شهید شهریاری فراهم آورد و در مراحل نگارش، تنظیم و ایجاد ساختار داستانی، با کنار هم نهادن وقایع، خاطرات و مستندات - که پازل پیچیدهای از اطلاعات پراکنده بود – به گونه ای موفق عمل کند و کار را به سرانجامی قابل قبول برساند.
آنگاه طی چهار فصل - که بخش عمده کتاب را در بر میگیرد – با ورود به روایت زندگی شهید، این خاطرات بازگو میشود. نکته جالب و البته کمی غریب در این مورد این است که تعداد صفحات فصلها از تناسب تقریبی آشنا و معمول بسیاری از کتابها برخوردار نیست (فصل اول 210 صفحه، فصل دوم 84 صفحه، فصل سوم 25 صفحه، فصل چهارم 36 صفحه)!
فصل اول با زندگینامه مادر شهید – به دلیل تأثیر عمیقی که بر زندگی ایشان داشتند - آغاز میشود و سپس در جایجای آن، خصوصیات فردی او چه به عنوان دختری دمبخت و چه به عنوان همسری فداکار و مادری مسئول، مطمح نظر قرار میگیرد: «قمرتاج، دختر چهارم خانه، از نظر اخلاق و رفتار بسیار متفاوت از دختران دیگر بود. آرام و کاری و بسیار دلسوز مادر بود. اگر کاری به او واگذار میشد، بدون اعتراض انجام میداد و همواره کارهای سخت و ریختوپاشهای خانواده، که دختران از زیر بار آن شانه خالی میکردند، به او واگذار میشد. مادر میدانست اگر دخترش ازدواج کند، در رتقوفتق امور خانه جای خالی او را احساس خواهد کرد. اما خوشبختی فرزندش برای او در اولویت بود.» (صفحه 23)
قمرتاج در هفده سالگی وارد مرحله متأهلی میشود و یک سال بعد پسرش مجید به دنیا میآید... و بدین ترتیب فصل اول پابهپای همراهی مادر و فرزند تا زمان ازدواج نخست مجید و تولد محسن (پسر مجید) و متعاقب آن، فوت همسرش مرضیهخانم در اثر گازگرفتگی ادامه پیدا میکند.
فصل دوم به ازدواج مجدد و حضور در مراحل حساس زندگی و دوستی ریشهدار عاطفی، روحی، روانی و همراهی علمی بهجتخانم، همسر شهید، میپردازد: «روزگارشان خوش میگذشت و بهرغم کمبودهای مادی، از نظرمعنوی و عاطفی یکدیگر را کامل میکردند. بهقدری زندگی سادهشان از نظر عاطفی قوی بود که هر کس به منزل کوچکشان وارد میشد از آن جمع صمیمی لذت میبرد. زمانی که اقوام بهجت خانم وارد منزلشان میشدند و یگانگی و عشق و محبت و معنویت را در زندگی آن دو میدیدند، ناخودآگاه نوعی عزت و احترام برای آنان قائل میشدند. بهجت خانم افخار میکرد که توانسته است محیطی آرام برای زندگیشان فراهم سازد و از انتخاب خویش بسیار راضی و خوشحال بود. آقا مجید سعی میکرد محبتهای بهجت خانم و سختیهای نگهداری از محسن و تحصیل و کار و زندگی را با دادن هدایای کوچک نظیر گل و شیرینی یا کتاب و لباس – که به مناسبتهایی چون تولد، اعیاد، یا شنیدن خبری مسرتبخش برایش فراهم میکرد – جبران کند و این نهایت قدردانی بود و شوق زندگی و خستگی فعالیتها را از جسم و روح همسرش میزدود.» (صفحه 255)
همچنین در ادامه این فصل، کارهای روزمره، رویدادهای مهم، فعالیتهای علمی، و نیز افکار و رفتار شهید در خانواده و محل کار و با دوستان و آشنایان مدنظر قرار داده میشود.
فصل سوم به نحوه شهادت و وقایع پس از آن میپردازد: «هشتم آذرماه بود. کمتر اتفاق میافتاد که دکتر همراه همسرش عازم دانشگاه شوند. ولی آن روز بهجت خانم ترجیح داد با آقا مجید و ماشین او به محل کارش برود. آن روز آلودگی هوا زیاد شده بود و طرح زوج و فرد باعث شد بهجت خانم نتواند از ماشین خود، که شماره فرد داشت، برای رفتن به محل کار استفاده کند. آقا مجید از او دعوت کرد با هم عازم محل کار شوند. بهجت خانم با وجود اینکه ساعت اول کلاس نداشت، پیشنهاد همسرش را پذیرفت. او تحت تاثیر خوشحالی روز قبل و شروع مجدد کار روی پایاننامهاش به سرعت خود را آماده کرد. میتوانست هرگاه ساعت کارش به اتمام رسید، با آژانس به منزل بازگردد. پس هردو با انرژی مثبت و خوشحال، در حالی که بچهها در خانه بودند، راهی شدند....» (صفحه 318)
فصل چهارم به وصیتنامه شهید و اظهارات مقام معظم رهبری، استادان، علما، دوستان و دانشجویان دکتر و ذکر احوال خانواده و چگونگی رویارویی آنان با شرایط پس از مرگ عزیزشان اختصاص مییابد. پایانبخش این فصل گزیدهای از سخنان خانم بهجت قاسمی، همسر شهید، خطاب به جوانان و خواستهاش از آنان است: «مجید من دیگر از دست رفته است. او که نه تنها به من و خانوادهاش بلکه به همه ملت ایران تعلق داشت و سرمایه کشور بود. اما حالا دوست دارم نسل جوان و دانشجویان ما دکتر مجید شهریاری را بشناسند. نیازی نیست بزرگنمایی شود. چون بزرگنمایی ضربه خواهد زد. کافی است حس شناختن دانشمندان شهید را در مردم تقویت کنیم. همین.
بزرگنمایی ممکن است سبب شود مردم به مسیری بیفتند که در بهترین حالت فقط یکی از جنبههای شخصیتی شهید را، آن هم ناقص، بشناسند. دوست دارم مردم دانشمند کشورشان را بشناسند. در این دورهای که جوانانمان با خیلی از مسائل روزمره درگیرند و دستیابی به موفقیتهایشان را به پول و سرمایه وابسته میدانند، شناختن دکتر مجید فایدهها خواهد داشت.
نتیجه درست شناختن مجید من این خواهد بود که جوانان به خداوند اعتماد کنند و در راه خدا گام بگذارند که او دست ما را خواهد گرفت.» (صفحه 362)
پیوستهای انتهای کتاب نیز به تصاویری از شهید و نیز چند تصویر دیگر مرتبط با این خاطرات اختصاص یافته که البته برخلاف آنچه که در صفحه فیپا ذکر میشود: «مصور (رنگی)»، نه تنها رنگی نبوده بلکه با کیفیت نه چندان مطلوب به چاپ رسیده است!
در خاتمه ذکر یک نکته خالی از فایده نیست. کتاب «شهریار سرزمین من» همانطور که نویسنده در انتهای مقدمه ذکر کرده، علیرغم اینکه پیش از چاپ حداقل توسط یکی دو نفربازخوانی میشود و حتی مورد نقد ادبی قرار میگیرد و علاوه بر آن، چنانکه در شناسنامه کتاب درج شده از ویراستار صوری نیز برخوردار بوده، با وجود این، گاه در املا و رسمالخط برخی کلمات دچار لغزش شده است. در اینجا البته محل و مجالی نیست تا به شکل مفصل به این مسئله پرداخته شود اما اگر حداقل به ذکر مثالی نیاز باشد، مثلاً می توان به ابتدای کتاب، صفحه 10، سطر 2، ترکیب «همذات پنداری» اشاره کرد که متأسفانه «همزادپنداری» آمده که چنان سهوی قدر مسلم در شأن چنین کتابی نیست و دقت بیشتری می طلبد!
تعداد بازدید: 6892
http://oral-history.ir/?page=post&id=9992