هنگ سوم: خاطرات یک پزشک اسیر عراقی-69
مجتبی الحسینی
ترجمه: محمدحسین زوارکعبه
19 مرداد 1399
جـ بُعد تبلیغاتی:
با وجود این که دستگاه تبلیغاتی عراق در وقاحت، دروغبافی، وارونه جلوه دادن حقایق و فریب تودههای عراقی ید طولایی دارد، ولی این بار در اثر برخورد با ضربهای پرقدرت، مهر سکوت بر لب زد و دچار تشویش و سردرگمی شد، طوری که نمیدانست چه بگوید و برای توجیه شکست تاریخی نیروهای عراقی در شهر خرمشهر چه تدبیری اتخاذ کند.
دیگر همچون گذشته تصویری از صحنه نبرد و یا تفسیر سیاسی ـ نظامی و یا اطلاعیه ساختگی نظامی پخش نشد. تا آنجایی که به خاطر دارم این تنها نبردی بود که در آن رسانههای تبلیغاتی سکوت اختیار کردند و زبان خوانندگان و سرایندگان دولتی بند آمد و طبلهای توخالی بعثیها پاره شد. بدون شک این پیروزی را خداوند نصیب نیروهای ایرانی کرد که در حقیقت خلق یک معجزه بود. بهترین و گویاترین نمونه برای شکست تبلیغاتی رژیم عراق این بود که تصویر ستاره رادیو و تلویزیون یعنی صدام تکریتی پس از شکست عملیات خرمشهر به مدت هشت روز پیاپی از صفحه تلویزیون محو شد. چند روز بعد تصویر بدون صوتی از حضور او در جمع نظامیان بعثی که داشتند علل شکست را بررسی میکردند، پخش گردید. و این اولینباری بود که میدیدم صدام عینک بر چشم زده و سرش را پایین انداخته است. نیروهای مسلح نیز روحیه و اعتماد به نفسشان را از دست دادند. فرماندهان نظامی از این که بتوانند روح مبارزه را در کالبد خسته سربازان بدمند، عاجز شدند و ملت مظلوم و بیچاره که به علت سانسور تبلیغاتی از رخدادهای جبهه بیاطلاع بود، اینبار به دلیل عمق فاجعه به خود آمد. اما چه میتوانست بکند؟!
پس از پایان عملیات، هزاران نفر از مردم برای اطلاع از سرنوشت فرزندانشان به شهر بصره هجوم آوردند، ولی عوامل رژیم با قدرت تمام از حرکت آنها به سمت جبهه برای گرفتن خبری از فرزندانشان جلوگیری کردند. همچنین اهالی مظلوم بصره تصمیم گرفتند شهری را که به صورت یک منطقه نظامی در آمده بود، ترک کنند، ولی اینبار نیز عوامل رژیم، مانع از خروج مردم از شهر شده و آنها را مجبور کردند که در گرداب خطر و تحت همان شرایط بحرانی در شهر باقی بمانند.
دـ واکنشهای منطقهای:
مهمترین واکنش منطقهای در قبال آزاد شدن خرمشهر این بود که اسرائیل جنایتکار لبنان را مورد تجاوز قرار داده و بیروت را محاصره کرد، زیرا شکست رژیم عراق شکست رژیم اسرائیل تلقی میشد و تجاوز اسرائیل به لبنان نوعی پاسخ نظامی ـ تبلیغاتی به پیروزی جمهوری اسلامی در عملیات بیتالمقدس بود. با این همه، عظمت این پیروزی در حدی بود که رسانههای تبلیغاتی بینالمللی مخالف ایران مجبور شدند به پیروزی جمهوری اسلامی ایران و شکست رژیم صدام اعتراف کنند و زنگ خطر را برای اسرائیل و تمامی رژیمهای دستنشانده و مزدور منطقه به صدا در آورند. دومین واکنش منطقهای اقدام دولت سوریه به قطع صدور نفت عراق از طریق سرزمینهای خود در راستای پشتیبانی از ایران و پیروزیهای این کشور بود.
هـ ـ بُعد اقتصادی:
در رابطه با بعد اقتصادی میتوان گفت که عملیات بیتالمقدس و نتایج آن و قطع صدور نفت از طریق بنادر سوریه موجب افزایش قیمت و کمبود بسیاری از کالاهای ضروری شهروندان عراقی گردید. به طور مثال اعطای وام از سوی بانکهای دولتی به مردم و حتی نظامیان برای ساختن مسکن متوقف شد و کرایه حمل و نقل و بهای مواد سوختنی به دو برابر افزایش یافت. همچنین دینار عراقی که قبل از جنگ معادل 800 فلس کویتی بود به 400 فلس کویتی کاهش یافت.
روز 29 مه 1982 / 8 خرداد 1361 دادن مرخصیهای عادی برقرار شد و من پس از گذرانیدن 39 روز در جبهه توانستم 5 روز مرخصی بگیرم. بر سر راه عزیمت به منزل، از واحد پزشکی صحرایی 11 عبور کردم. آنجا درخواستم را در مورد انتقال به آن واحد تکرار نمودم و محل را به مقصد بصره ترک گفتم. از آنجا هم سوار بر یک دستگاه اتوموبیل کرایهای، راهی منزل شدم.
به علت شرایط جدید، مسافران با کمبود اتوبوس مواجه شده بودند. به همین خاطر کرایه از پنج دینار به ده دینار افزایش یافته بود. به محض ورود به شهر غمزدهام ـ که خالی از نسل جوان بود ـ تأثیر رخدادهای اخیر را در قیافههای مردم احساس کردم. دهها خانواده که فرزندانشان را در نبرد اخیر از دست داده بودند، در اندوه ونگرانی بسر میبردند. دوستان و هواداران انقلاب اسلامی نیز از پیروزی اخیر خوشحال بودند. آثار اندوه و اضطراب در چهرههای نیروهای امنیتی و جیشالشعبی به خوبی هویدا بود. انعکاس این شکست بزرگ در دستگاه حکومتی از شخص صدام گرفته تا یک بعثی رده پایین و پلیس امنیتی دون پایه به شکل واضح احساس میشد.
چند روز بعد متوجه شدم که نیروهای امنیتی به جای گشتهای روزانه و شبانه به کنج ادارات خود پناه بردهاند. علت را از یکی از دوستان سؤال کردم. پاسخ داد: «آنها پس از عملیات اخیر محمره این موضع را گرفتهاند.»
مرخصی تمام شد و من در روز 5 ژوئن 1982 / 15 خرداد 1361 به جبهه بازگشتم. قبل از ورود به شهر بصره بسیاری از واحدهای نظامی را دیدم که در شمال شهر «زبیر» و نزدیک جنگل «گز» استقرار یافته و از حملات توپخانه ایرانیها که تمامی مراکز نظامی و اقتصادی شهر بصره را در بر گرفته بود، فرار کردهاند.
با اتوبوس وارد شهر بصره شدم، شهری که قیافه یک منطقه نظامی را داشت. سنگرهایی در میادین عمومی و خیابانها دیده میشد. کیسههای شنی جلوی پنجرههای ساختمان چیده شده بودند و حرکت و جنبوجوش مردم تقریباً فروکش کرده بود. این وضعیت که در نخستین روزهای جنگ در شهرهای مرزی ایران حاکم گشته بود، اینک شهرهای مرزی ما مبتلای آن بودند. خلاصه این که رژیم بعث خود را برای شروع جنگی در داخل بصره مهیا میساخت.
در ساعت 2/30 دقیقه بعدازظهر به «حوطه» رسیدم. در واحد پزشکی صحرایی 11 توقف کرده و ناهار را با آنها خوردم. خوشبختانه سرپرست پزشکی لشکر در جلسه حاضر بود. من در حضور دکتر «خضیر» پزشک داوطلب و فارغالتحصیل دانشگاه بصره از وضعیتم گله کردم. گفتم که اگر مرا از آن محل نکبتبار منتقل نکنند دست به اقدامی علیه آنها خواهم زد. دکتر «خضیر» به من گفت که پزشکی به نام دکتر «مازلالدول» به هنگ سوم تیپ 419 اعزام شده است. به او گفتم: «این پزشک فعلاً در قرارگاه تیپ خدمت میکند و من او را به عنوان پزشک تیپ از نزدیک دیدهام.»
به من گفت: «پس او را با پارتیبازی به تیپ آوردهاند.»
به او گفتم: «آیا تو مطمئنی؟»
گفت: «بلی، مطمئنم.»
موضوع را با سرپرست پزشکی لشکر و سرگرد «احسانالحیدری» در میان گذاشتم. آنها به من وعده دادند که به تیپ بروند و پیرامون این قضیه با فرمانده تیپ گفتوگو کنند.
با یک دستگاه جیپ راهی خطوط مقدم شدم. در بین راه، لعن و نفرین بود که به اوضاع حاکم بر ارتش عراق میکردم. یک نفر ثروتمند و صاحب پارتی را به پشت جبهه انتقال میدهند، اما فرد دیگری که صاحب نفوذ نیست باید به خط مقدم برود.
ادامه دارد
هنگ سوم: خاطرات یک پزشک اسیر عراقی-68
تعداد بازدید: 3461
http://oral-history.ir/?page=post&id=9376