خاطراتی از کشمیر
مریم رجبی
10 مهر 1398
به گزارش سایت تاریخ شفاهی ایران، سیصدوششمین برنامه شب خاطره دفاع مقدس، عصر پنجشنبه چهارم مهر 1398 در سالن سوره حوزه هنری برگزار شد. در این برنامه علی سیدناصری، سرباز روحالله رضوی و محمد سرور رجایی روایاتی از تأثیر انقلاب اسلامی ایران در کشمیر و افغانستان گفتند.
داوود صالحی، مجری سیصدوششمین برنامه شب خاطره دفاع مقدس در آغاز گفت: «این برنامه پیرامون دو مسئله مهم است که هر دو فراتر از مرز ایران است. در زمان حمله مغولها به ایران، شخصیتی با نام میرسیدعلی همدانی که بعدها به علی اصفهانی معروف شد، با هفتصد نفر از سادات ایرانی به سمت کشمیر رفت. رفتن این جمعیت به کشمیر و گذر زمان کمکم چیزهایی را در کشمیر تغییر داد؛ زبان، فرهنگ و حتی دین و آیینش را. کشمیریها خودشان را مسلمانشده به دست ایرانیها میدانند، تا جایی که کشمیر را به نام ایران صغیر میشناسند. در یکی از روستاهای کشمیر، در هر مغازهای عکس امام خمینی(ره) و حضرت آقا (آیتالله سیدعلی خامنهای، رهبر انقلاب اسلامی) نصب است. مؤسسات و مدرسههایی به نام شهدای ایرانی و امام خمینی دارند. زبان مشترک، آبوهوای مشترک، نامهای مشترک، غذاهای مشترک و فرهنگ مشترک، تمام اینها یک طرف، تأثیری که انقلاب اسلامی ایران روی کشمیر گذاشته نیز قابل توجه است. در این برنامه از شب خاطره به کشمیر و بزرگوارانی که در دهههای اخیر باعث شدند ارتباط بین ایران و کشمیر حفظ شود، میپردازیم؛ عزیزانی چون شیخ محمدحسین ذاکری. راوی اول سیصدوششمین برنامه شب خاطره، متولد 1333 در شهر تهران است. پیش از این کارمند وزارت امور خارجه بوده است. دبیر اول سفارت و دیپلمات سفارت جمهوری اسلامی ایران در دهلینو بوده است. بهواسطه سمت سیاسی که در سفارتخانه داشته، رفتوآمد زیادی نیز به کشمیر داشته است. در این رفتوآمدها دوستی و ارتباط خوبی با محمدحسین ذاکری داشت. بعد از بازنشستگی و جدا شدن از کار وزارت امور خارجه، به کار فرهنگی مشغول شد. حاصل این کار فرهنگی، کتابی با نام «کشمیر؛ گذشته، حال، آینده» است که منبع خوبی برای کسانی است که میخواهند در زمینه کشمیر تحقیقاتی داشته باشند.»
سپس علی سیدناصری به عنوان راوی اول برنامه گفت: «من میخواهم بگویم که چرا مسئله کشمیر، مسئله بااهمیتی است؟ این مسئله برای جهان اسلام چه اهمیتی دارد؟ برای ما ایرانیها چه اهمیتی دارد؟ آینده کشمیر چه میشود؟ اهمیت کار افرادی که در آنجا خدمت کردند، چقدر بوده است؟ برای پاسخ به این سؤالات مجبورم که در ابتدا مختصری تاریخ بگویم. شبهقاره هند به سه کشور تقسیم شد و پاکستان و بنگلادش جدا شدند. مبارزات استقلالطلبانهای که در آن نواحی شروع کردند، در نهایت در سال 1947م منجر به ارائه نظریه اقبال لاهوری به نام نظریه دو ملت شد. میگفتند حالا که ما داریم استقلال پیدا میکنیم، باید دو ملت باشیم؛ مسلمانها و هندوها باید دو کشور مستقل باشیم. بعد از تلاش بسیار پاکها، مسلمانها جدا شدند و کشور پاکستان را تشکیل دادند. یکی از مناطق کشمیر بود که اکثریت مردم آن مسلمان بودند، اما در آخرین زمانی که تقسیمبندیها در حال انجام بود، هندیها نگذاشتند منطقه کشمیر به پاکستان ملحق شود. این مسئله باعث شد که سه جنگ بین هند و پاکستان درگرفت. دو جنگ در ارتباط با کشمیر و دیگری در ارتباط با پاکستان شرقی بود که همان بنگلادش فعلی است. مبارزاتی که انجام شد، در حد گروههای مسلحانه بود که پاکستانیها آنها را حمایت میکردند. همین سه جنگ باعث شد که شورای امنیت سازمان ملل، قطعنامههای مختلفی برای کشمیر صادر کرده، از جمله برای مردم کشمیر حق تعیین سرنوشت قائل شده است؛ یعنی کشمیر از لحاظ بینالمللی یک منطقه مورد مناقشه و مورد منازعه است و این مسئله باید روزی حل شود. مسئله کشمیر از لحاظ بینالمللی همیشه به جهت این که منطقهای مورد منازعه در جنوب آسیا است، بااهمیت است. چون اکثریت افراد این منطقه مسلمان هستند و به دلیل مبارزاتی که دارند، جهان اسلام به این مسئله حساس است. مسلمانها تحولات کشمیر را پیگیری میکنند. این که مسئله کشمیر برای ایرانیها چه اهمیتی دارد؟ همانطور که اشاره شد، اسلام توسط ایرانیها به آنجا رفته است. ما دیداری با رهبران حزب حریت کشمیر داشتیم، آنها میگفتند که ما به دست ایرانیها مسلمان شدهایم، اسلام ما لباس ایرانی به تن کرده است.
در دورهای هند تحت فشار بینالمللی زیادی بود و به همین دلیل طرح شفافیت را اعلام کرد که هر دیپلمات خارجی که میخواهد، میتواند به کشمیر برود و وضعیت آنجا را ببیند. این طرح باعث شد که پای افراد زیادی به کشمیر باز شود. حتی ما سالگرد حضرت امام(ره) را در دره کشمیر برگزار کردیم. سرینگر مرکز آنجا است. ما را به آنجا دعوت کردند که پیش از خطبههای نماز جمعه سخنرانی کنیم. یکی از همکاران ما در سفارت سخنرانی کرد. موقعی که داشتیم سوار هواپیما میشدیم، هم دیپلمات آمریکایی و هم دیپلمات ایرانی بودند. وقتی از هواپیما پیاده شدیم، دیدیم که تمام روزنامههای انگلیسیزبان و اردوزبان سرینگر مطرح کرده بودند که جنگ ایران و آمریکا به کشمیر رسیده است. ما در شهر جامو سخنرانی داشتیم. رهبران کشمیری میگفتند که ما کسی را جز شما در محفلهایمان راه نمیدهیم و اشارهشان به آمریکاییها بود. این تأثیری است که کشمیر از انقلاب اسلامی گرفته است. گرایش به ایران و زبان فارسی در کشمیر که اهالی آن به دست ایرانیها مسلمان شده بودند، باعث شده بود که زبان فارسی سالها در آنجا زبان رسمی باشد، همانطور که در هند بوده است. موضوعی که در دورهای که ما آنجا بودیم موضوعیت زیادی پیدا کرد، مسئله تأثیرپذیری از انقلاب اسلامی بود. تا قبل از آن، مبارزات مسلحانهای بود که از طرف پاکستان حمایت میشدند. یعنی همیشه کسانی که در کار مبارزات مسلحانه بودند، عمدتاً از طریق پاکستان حمایت میشدند. ولی از سال 1368 به بعد فهمیدند که جنگ مسلحانه راهگشای کشمیر نیست. چون آنها که مسلحانه میجنگیدند، در نهایت میگفتند که این قسمت کشمیر باید به پاکستان ملحق شود. چون در جنگ اول پاکستان و هند، بخشی از کشمیر را گرفتند که الان به کشمیر آزاد معروف و در پاکستان است. جریانی که راه افتاد، جریان انتفاضهای و مردمی بود. آنها میگفتند که اگر ما بخواهیم به حق و حقوقمان برسیم، باید به شیوهای که حضرت امام با آن انقلابش را به پیروزی رساند، پیش برویم. در مجموع شرایط جدیدی در کشمیر به وجود آمد. زمانی که مسئله کشمیر بسیار اوج پیدا کرده بود، امام گفت که هواپیماهای کشمیر در فرودگاه ما به زمین بنشینند. این موضوع برای آنها بسیار شیرین بود که انقلاب اسلامی از این حق کشمیریها که دارند از آن دفاع میکنند، حمایت میکند.
وقتی میگوییم کشمیر، عمدتاً منظور دره کشمیر و سرینگر است. قسمت دیگری هم دارد به نام جامو و کشمیر که جامو عمدتاً هندو هستند. قسمت دیگری به نام کارگیل است که بین کوهها محاصره شده است. مردم آنجا زندگی سختی دارند. آبوهوای آنجا بسیار خشک است. آنها شش ماه از سال به دلیل برفی که میبارد، به سرینگر دسترسی ندارد. مردم از لحاظ اقتصادی و فرهنگی بسیار فقیر هستند. گروههای کشمیری که طرفدار پاکستان بودند، تلاش میکردند در کارگیل هم تأثیر بگذارند. حرکتی که شیخحسین ذاکری کرد، این بود که نگذاشت جوانهای کشمیری عضو گروههای پاکستانی شوند. آنها شورای مبارزاتی به نام حریت داشتند که هفت رهبر اصلی داشت. یکی از آن رهبران شیعه بود. نام او شیخعباس انصاری بود. فردی مبارز بود و سالها در انقلاب هند فعالیت داشت. او مدام دستگیر میشد، میرفت و میآمد. شیخحسین ذاکری تلاش میکرد که با شیخعباس انصاری و شیعیان دره کشمیر هماهنگ باشد تا اگر در آینده یک رفراندومی برگزار شد که آیا کشمیر به پاکستان ملحق شود، یا در چهارچوب هند بماند یا مستقل شود، مردم و شیعیان کارگیل هم همراه شیعیان سرینگر و دره کشمیر بتوانند با هم موضع مشترکی داشته باشند و ببینند که منافع مردم در کدام گزینه بیشتر حفظ خواهد شد. آقای ذاکری در ارتباط با مسائل آموزشی و در ارتباط با سطح تحصیلات بچهها تلاش میکرد. تلاش دیگرش این بود که مردم کارگیل را از فقری که داشتند، نجات دهد. با این که مسلمانها از هند جدا شدهاند و کشور پاکها و پاکستان را تشکیل دادهاند، ولی بزرگترین اقلیت هند، مسلماناناند که پراکنده هستند. در هند به دو دلیل سطح اجتماعی مسلمانها خیلی پایین است؛ یکی مسائل اقتصادی، دیگری مسائل فرهنگی و سواد. آقای ذاکری کار [در این زمینهها] را در کارگیل شروع کرد. ما تلاش کردیم که یکسری از دانشجوهای جوان کشمیری را به دانشگاه امام خمینی در قزوین بیاوریم که تحصیلات داشته باشند؛ جوانهایی که در سفارت با آنها مصاحبه شد. الان تعدادی از آنها دکتر و مهندس هستند. همه به ایران آمدند و با فرهنگ ما بیشتر آشنا شدند و سپس به ایران صغیر برگشتند. بعضیها تعریف میکردند که تقریباً کاری که میرسیدعلی همدانی در آن دوره کرد، جمهوری اسلامی در این دوره انجام داد. در آن دوره که ما میخواستیم دانشجو انتخاب کنیم، کارگیل چند جوان داشت که آنقدر نمرات دیپلمشان پایین بود که نمیتوانستیم برای دانشگاهمان گزینش کنیم. به لطف زحماتی که آقای ذاکری کشیده است، تعداد زیادی از کارگیلیها دانشجوی سراسر هند و کشورهای دیگر هستند. به دلیل مسائل تاریخی و مسائل سیاسی که در هند در ارتباط با کشمیر هست، اجازه نداده بودند که در آنجا مانند هند سرمایهگذاریهای بزرگ اقتصادی انجام شود. حتی به دلیل اعتراض بوداییها، فرودگاه کارگیل را که دولت تأسیس کرده بود، به منطقه دیگری منتقل کردند. آنها از نظر کارهای عمرانی و توسعهای بسیار فقیر هستند. منش آقای ذاکری اینگونه بود که برای خودش تلاش نمیکرد و هر کاری که میکرد، برای سربلندی مردم کارگیل بود. تمرکز شیخحسین ذاکری روی دو موضوع بود؛ سطح آموزش و تحصیلات بچهها و دوم نجات مردم از فقری که در آن بودند. او با آن که مقام رسمی در هند نداشت، تمام تلاش خود را به کار میگرفت. آقای ذاکری وقتی از دنیا رفت، مردم در تشییع او سنگ تمام گذاشتند.»
ادامه دارد
تعداد بازدید: 4808
http://oral-history.ir/?page=post&id=8814