مسئلههای خاطره و تاریخ شفاهی جنگ/ دفاع مقدس
دکتر داوود ضامنی
29 خرداد 1398
به گزارش سایت تاریخ شفاهی ایران، جلسه دوم نقد و بررسی کتاب «سه نگاه به مسئلههای موجود در سه ساحت «فرهنگ»، «روایت» و «پژوهش» جنگ/ دفاع مقدس» در پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی در تاریخ 11 خرداد 1398 برگزار شد. در این جلسه آقای داوود ضامنی، معاون فرهنگی و هنری اداره کل اموراستانها و مجلس حوزه هنری مطالبی را درخصوص کتاب گفت که در ذیل برای استفاده علاقهمندان در اختیار قرار میگیرد.
بسم الله الرحمن الرحیم
دو مقاله «رابطه خاطرات جنگ/ دفاع مقدس و تاریخنگاری و تاریخنگری جنگ» و «سندیت خاطرات جنگ/ دفاع مقدس» در کتاب سه نگاه با ویرایش خانم فرانک جمشیدی، در حقیقت صورت تفکیکشده مقالهای است با عنوان «نگاهی دیگر پیرامون خاطره، خاطرهنگاری/ خاطرهنویسی و تاریخ شفاهی جنگ/ دفاع مقدس» که پیشتر توسط جناب آقای علیرضا کمری در سال 1390 در کتاب ماه تاریخ و جغرافیا منتشر شده است.[1]
از نظر بنده این دو مقاله جزو مهمترین مقالات کتاب سه نگاه است و سعی میکنم در وقتی که در این جلسه به من اختصاص یافته تنها به شرح و نقد و بررسی این دو مقاله بپردازم و از نقد سایر مقالات کتاب پرهیز کنم. من در نقد این دو مقاله از الگویی که نیل براون و کیلی در کتاب راهنمای تفکر نقادانه ارائه کردند، استفاده کردهام. آنها در کتابشان چارچوبی را برای فهم نقادانه یک اثر ارائه دادند که کاربست این چارچوب به فهم عمیق آن اثر منجر میشود. بنابراین من با بهرهگیری از الگوی فوق، با طرح 11 پرسش به مصاف دو مقاله آقای کمری رفتم. این پرسشها بدین قرار است:
1ـ مسئله اصلی این دو مقاله چیست و نتیجه یا مدعای ارائهشده از سوی مؤلف کدام است؟
2ـ دلایل استدلالهای جناب کمری در این دو مقاله کداماند؟
3ـ کدام واژهها یا عبارتها در این دو مقاله مبهماند یا مهماند؟
4ـ تضادهای ارزشی و فرضهای ارزشی در این دو مقاله کداماند؟
5ـ فرضهای توصیفی در این دو مقاله کداماند؟
6ـ آیا مغالطهای در این دو مقاله وجود دارد؟
7ـ شواهد ارائهشده در این دو مقاله چقدر محکماند؟
8ـ آیا علتهای بدیل در کار نیستند؟
9ـ آیا آمارهای درستی در این دو مقاله ارائه شده است؟
10ـ چه اطلاعات مهمی در این دو مقاله بیان نشده است؟
11ـ چه نتیجه/ مدعاهای معقول دیگری میتوان از این دو مقاله مطرح کرد؟
به نظر من مسئله نویسنده، یا به بیان دیگر انگیزه اصلی نگارش این دو مقاله «بهدرآوردن عقل خاطرهپژوهان و تاریخپژوهان جنگ یا دفاع مقدس از دوران نابالغی است». روش و رویکرد آقای کمری در این دو مقاله شبیه روشی است که کانت در مقاله «روشنگری چیست؟» به کار گرفت. کانت در پاسخ به این پرسش که روشنگری چیست؟ اظهار داشت: روشنگری خروج انسان است از صغارت و نابالغی که خود بر خویش تحمیل کرده است. نابالغی، ناتوانی در به کاربردن فهم خود بدون راهنمایی دیگری است. این نابالغی، خود ـ تحمیلی است، اگر علت آن نه در سفیه بودن بلکه در فقدان عزم و شهامت در بهکارگیری فهم خود، بدون راهنمایی دیگری باشد. شعار روشنگری این است: دلیر باش در بهکارگیری فهم خود. آقای کمری با اشاره به این که جریان خاطرهپژوهی و تاریخ شفاهی در روزگار ما اسیر چهار دام 1ـ سیطره فرهنگ روایی و سنن شفاهی 2ـ سیطره جریان اخباریگری، اشعری مسلکی و تقدیرگرایی 3ـ غلبهدادن عواطف و احساسات بر اندیشه و 4ـ بیاعتنایی به نظریههای جدید است، زنگ خطری را به صدا درمیآورد که به تعبیر ایشان پایکاران خاطرات و تاریخ شفاهی باید آن را بسیار جدی بگیرند.
جناب کمری مفروض میگیرد که اگر مخاطب از وی بپرسد نظر مختار شما درباب خاطره و نسبت آن با تاریخ چیست؟ نمیتواند طفره برود و مشی سقراطی در پیش بگیرد. وی در این مقاله به صراحت دیدگاه خود را در پاسخ به این پرسش که «خاطره چیست؟» در 16 بند توضیح میدهد:
1ـ خاطره نزد وی اصالتاً موجودی ذهنی است (ص 91).
2ـ موطن خاطره، حافظه است (ص 91).
3ـ تلاقی قوه درّاکه و مخیّله در مبادی شناختی و فراحسی در مواجهه با پدیدههای درونی و بیرونی، نطفه خاطره را در زهدان ذهن جای میدهد (ص 91).
4ـ خاطره همچون مظروف در ظرف خاطر ثبت، سپس مصداق و موضوع خاطره میشود و در این اندراج، خاطره با حافظه نسبتی این همانی پیدا میکنند.
5ـ انسان تنها موجود خاطرهمند در این عالم است.
6ـ خاطرات انسانها هستومندیهای یگانهای هستند که با دیگری متفاوتاند.
7ـ خاطره تا هنگامی که در ذهن است ماده بیصورت است. اما هنگامی که به زبان میآید خلعت روایت به تن میکند.
8ـ خاطره هر بار که به زبان (چه گفتار، چه نوشتار و چه تصویر) درمیآید خلعتی نو از روایت به تن میکند. بنابراین در عالم هیچ دو خاطرهای که تماماً نسبت این همانی داشته باشند، قابل تصور نیست.
9ـ تولد خاطره اساساً و غالباً در ریخت زبان گفتار و سپس نوشتار رخ میدهد (ص 93).
10ـ خاطره به هر شکلی متولد شود، پیدا یا پنهان حامل برادههای ذهنی گزارنده راوی خود است. از این حیث هیچ خاطره خالصی در عالم وجود ندارد.
11ـ تولد خاطره از زهدان ذهن هم میتواند ارادی و خودخواسته باشد، هم به الزام ضرورت یا حتی اکراه متغیرهای بیرونی.
12ـ خاطره به محض تولد، بسان یک نوزاد در مقاطع و موقعیتهای پیشآینده زمانی و مکانی نوبهنو میشود.
13ـ مخاطب همواره با دو واسطه به ذات اصلی خاطره یا واقعه مندرج در خاطره دسترسی پیدا میکند: اول تلقی یا روایت خاطرهدار از واقعه دوم: فیلتر ذهن خود مخاطب یا خوانشگر متن.
14ـ خاطرات همواره عناصری از محیط فرهنگی دارنده خاطره را با خود حمل میکنند.
15ـ هر آشکارشدگی از یک واقعه یا رخداد که به خاطره مبدل میشود، متضمن پنهانسازی هم هست چه ارادی چه غیرارادی.
16ـ خاطرات را از چند حیث میتوان طبقهبندی کرد. مثلاً از حیث میزان تعلق و مراقبت ذهن در حفظ و نگهداری آنها، خاطرات بر طیفی از خاطرات زنده و نو تا خاطرات کمرنگ و محو و حتی خاطره مرده قرار میگیرند.
از نظر من آقای کمری اگرچه ادعاهای مهمی در این دو مقاله ارائه میکنند، حتی به قسمی که بعداً اشاره خواهم کرد از واژهها، عبارات و استعارههایی استفاده میکند که فیلسوفان بزرگی مشابه این استعارهها را در آثارشان آوردهاند اما به ما نمیگوید مبنای این ادعاها آیا براهین عقلی است؟ آیا نتیجه کاوش روانشناسان تجربی است؟ آیا ترکیب نظریات فیلسوفان و روانشناسان است؟ آیا برخاسته از نظریههای متأخر مطالعات ذهنشناسی و فلسفه ذهن است؟ یا حاصل کلاژبندی مفاهیم، تعاریف و نظریههای معاصر است؟ پرسش اصلی که به نظر من جای آن در این مقاله خالی است این است که اساساً وقتی انسان چیزی را به خاطره میآورد، به یاد چه میافتد؟ این یک بحث کاملاً ساختاری و پدیدارشناختی در مورد خاطره است. این همان مسئله و تناقض اصلی فلسفه سنتی و فلسفه مدرن است که «واقعیت» را در مقابل «داستان» یا به تعبیر افلاطون «فانتزی» قرار میدهد. افلاطون با استعاره «موم و تصویر موم» به بحث خاطره میپردازد. افلاطون توضیح میدهد که چرا برخی خاطرهها روشنتر و برخی محوتر هستند. او به ما میگوید که این ویژگیها هم به چگونگی و ویژگی موم بستگی دارد (که شل باشد یا سفت) و هم به ویژگی آن عامل یا تصویر بیرونی که تصویر خود را بر موم بر جای میگذارد.
ارسطو بر ویژگی دیگری از خاطره تأکید میکند که ظاهراً افلاطون به علت آن نپرداخته است و آن بحث «زمان» است. از نظر ارسطو اندیشه در خصوص فاصله زمانی که حال را از گذشته جدا میکند همیشه با جریان «خاطره» همراه است. البته فیلسوفان قرن بیستم نظیر پل ریکور این دیدگاه افلاطون را نمیپذیرند و به آن نقد جدی وارد کردند. ریکور معتقد است: پایهگذاری «نظریه خاطره» تنها بر اساس نظریه تصویر اشتباه است. زیرا با طرح نظریه تصویر ما نوعی مادیت را وارد بحث کردهایم که خود باعث ابهام میشود و نمیدانیم که اصل آنچه که مُهر و رد خود را بر موم «حال» بهجای گذاشته چیست و بخش مشترک و شباهت بین آنچه بر جای مانده و آنچه که دلیل آنچه بر جای مانده است، چه میباشد؟
در فلسفه اسلامی بحثی وجود دارد که مرتبط با نظریه خاطره است. برخی فلاسفه اسلامی مثل فارابی و ابنسینا به پیروی از ارسطو در بحث ماده و صورت قائل به وجود هیولا (ماده بدون صورت) هستند. اما برخی دیگر از فلاسفه نظیر شیخ اشراق و علامه طوسی منکر هیولای اولی هستند. یعنی از دید این فلاسفه جوهری که فاقد هرگونه فعلیت باشد اساساً قابل اثبات نیست. برخی فیلسوفان نیز هیولا را امری عدمی دانستهاند که سایه عقل روی آن افتاده است. پس در بحث ماده و صورت در «خاطره» این پرسش مطرح است که «ماده خاطره» چیست؟ آیا تصور ماده خاطره بدون صورت امکانپذیر است؟
آقای کمری در یک جای مقالهاش به این موضوع پرداخته است (ص 91). آن جایی که اشاره میکند: خاطره بالاصاله موجودی ذهنی است که در نتیجه ثبت و جایگیری واقعیات بیرونی و درونی (بهمدد مبادی شناختی ادراکی یا حواس پنجگانه و یا اندریافتهای فراحسی، نظیر رؤیاها و مکاشفات) در حافظه جای میگیرد.
ای کاش آقای کمری در اینجا به این بحث نیز میپرداخت که آیا خاطره میتواند فطری باشد؟ ادراکات فطری یا پیشآوردهها چه در فلسفه اسلامی و چه فلسفه غرب از جمله مباحث مهمی است که سابقه بسیار طولانی در مباحث معرفتشناسی دارد. برخی از صاحبنظران در فلسفه اسلامی نظیر ملاصدرا و علامه طباطبایی پذیرش ادراکات فطری را بهترین راه حل نسبیگرایی اخلاقی دانستهاند. البته آقای کمری در کتابهایی که درباره خاطره نوشتهاند به بحث چیستی و ماهیت خاطره هم از حیث هستیشناسی و هم معرفتشناسی به تفصیل پرداختهاند، اما چون نقد من معطوف به این دو مقاله است گمان میکنم ایشان به اختصار بسنده کرده و حتی در بازنویسی نیز افزودههایی که میتوانست غنای مقاله را بیش از شکل اولیه آن کند به آن اضافه نشده است. آقای کمری در تعریف خاطره مفروض میگیرد که خاطره انسانها با یکدیگر متفاوت است (ص 91، پاراگراف سوم). گرچه شباهتها و اشتراکات ظاهری نیز با هم دارند (چیزی شبیه مونادها که در فلسفه لایبنتیس مطرح میشود). وی دو دلیل برای این مدعا ارائه میدهد: اولاً واقعیات بیرونی دارای تأثیرگذاریهای ذهنی نایکسان بر افرادند. ثانیاً: درک و دریافت هر واقعهای منوط و متکی به ادراک شناساست، کانّه آنچه مُدرَک است همان مُدرِک است. یا به بیان دیگر امر واقع همان است که فهمنده، آن را فهم میکند.
این استدلال آقای کمری شبیه استدلالی است که برکلی درباره «وجود» و «ادراک» مطرح میکند. از نظر برکلی، وجود مساوی ادراک است. معنی ایدهآلیسم برکلی یعنی این که چیزی به اسم جهان خارج که منشأ خاطراتاند بدون در نظر گرفتن ذهن یا ادراک انسان وجود نداشته و بیمعنی است. بنابراین میتوان گفت جناب کمری نیز معتقدند اگر انسانی در کار نباشد بحث از خاطره/ چیستی خاطره/ نسبت خاطره با زبان/ نسبت خاطره با تاریخ و مسائلی از ایندست اساساً بیمعناست.
آقای کمری در بخش دیگری از این مقاله به بحث «آسیبشناسی خاطره» البته با تأکید بر خاطرات جنگ/ دفاع مقدس پرداختهاند است. به طور خلاصه میتوان فرضهای نویسنده درخصوص آسیبشناسی خاطره را در گزارههای زیر خلاصه کرد:
1ـ خاطرات جنگ/ دفاع مقدس به تعبیر ایشان به دور از تصرفات ناشر نبوده و نیستند.
2ـ خاطرات خودنوشت به دلیل زبان کتابت و دلالت بلاواسطه متن با مرجع روایت، اصالت بیشتری نسبت به خاطرات دیگرنوشت دارند.
3ـ خاطره، فضایی بین شعر و داستان در ادبیات دفاع مقدس دارد.
4ـ خاطره در فرآیند مکتوبشدن، میتواند به تاریخ شفاهی مبدل شود.
5ـ به هر میزان که خاطره به داستان نزدیک شود از اعتبار تاریخیاش کاسته میشود.
6ـ تدوین خاطرات دفاع مقدس نیازمند شیوهنامه متقن و علمی است که پنج موضوع زیر در آن مشخص شده باشد:
الف ـ تعیین معیارهای علمی برای شناسایی دارندگان خاطرات و دستیابی به خاطرات آنها،
ب ـ تعیین معیارهای علمی برای تدوین و نشر خاطرات،
ج ـ تعیین معیارهای بهروز برای آشکارسازی نحوه تقابل گفتوگوکننده با دارنده خاطره،
د ـ تعیین معیارهای بهروز برای تأمین حقوق مادی و معنوی ناشر، مُدوِّن و مرجع روایت،
هـ ـ تعیین حد ورود ناشر به تدوین خاطرات.
بحث دیگری که در این دو مقاله از نظر من بسیار حائز اهمیت است واژگان و استعارههایی است که آقای کمری برای بیان مقصود خود استخدام کرده است. ایشان از دو استعاره در این مقاله استفاده کرده که به نظر من این دو استعاره جای بحث فراوان دارند: استعاره «صافکاری خاطره» و دیگر استعاره «ایدئولوژیکشدن خاطره».
این دو استعاره دقیقاً استعارههایی است که پل ریکور در کتاب خاطره، تاریخ و فراموشی از آنها استفاده کرده است. من بهدرستی نمیدانم آقای کمری در هنگام نگارش مقالهشان در سال 1390 آیا به این کتاب مراجعه کرده بود یا برحسب تصادف همان آسیبهایی که پل ریکور در فرانسه در مطالعات خود درباب خاطره و تاریخ به آن اشاره کرد در یک جای دیگر دنیا به نام واحد پژوهش دفتر ادبیات و هنر مقاومت حوزه هنری توسط شخصی به نام علیرضا کمری اظهار میشود (البته در تاریخ بویژه تاریخ علم این موضوع بیسابقه نیست).
ریکور معتقد است «خاطره اساساً فردی است» و «خاطره هر فردی با خاطره فرد دیگر تقاوت دارد». از نظر او خاطره یک وجدان را نمیتوان به وجدان دیگری منتقل کرد و به این معنا خاطره دارای سویهای کاملاً شخصی است. خاطره از منظر ریکور سه کارکرد دارد: 1ـ شخصی است، 2ـ درک مفهوم فاصله و عمق زمان با خاطره امکانپذیر میشود و 3ـ خاطره حس پیوستگی برقرار میکند.
ریکور به نقل از موریس هالبواکس (جامعهشناس فرانسوی که کتابی تحت عنوان خاطره جمعی نوشت و پس از مرگش در سال 1944 به چاپ رسید) این واقعیت را یادآور میشود که علیرغم شخصیبودن خاطره، به محض این که خاطرهای به اشتراک گذاشته میشود مقامی اجتماعی مییابد. پس اگر منِ نوعی میتوانم خاطراتم را بازگو کنم به این دلیل است که بازگوکردن یک «عمل اجتماعی» است. برخی از خاطراتی که ما داریم یا از دیگران شنیدیم یا در خانواده فراگرفتیم، مثلاً جشنها، بزرگداشتها و یادبودها امکانهایی است که خاطره جمعی را متراکم میکند.
علاوه بر این نهادهایی وجود دارند که طول عمرشان بیش از طول عمر افراد است. بنابراین خاطره جمعی نهادهایی که من به آنها تعلق دارم، خاطره فردی مرا گسترش میدهد.
ریکور در بحث خود در خصوص خاطره علاوه بر یک اصل معرفتشناختی یک اصل اخلاقی را هم در تعریف خاطره تزریق میکند. او اعتقاد دارد اندیشیدن درخصوص گذشته در زمان حال به صورت بازنمود رویداد/ رخداد/ واقعه یا تصویری که از قبل مطرح است حاصل نمیشود، بلکه این یادآوری «دین زمان حال به گذشته» است. یعنی دینی که حال در ارتباط با گذشته بر گردن خود دارد. در حال، چینهایی از گذشته باقی است. بنابراین زمان حال مختص به خود نیست و بوی گذشته در این چینها رفته است. به همین دلیل ما با ماندگاری گذشته در حال سروکار داریم. گذشته آن چیزی نیست که دیگر نیست، از میان رفته و دیگر برگشتی هم ندارد. بلکه گذشته چیزی است که گذر آن همچنان در زمان حال جاری است.
ریکور به همین دلیل واژه «چین» را به کار میبرد، خاطره یعنی چیزی از گذشته که به شکل مرموزی شبیه چین در زمان حال حضور دارد.
ریکور برای تشریح بحث دین زمان حال نسبت به گذشته از دو مقاله فروید وام میگیرد و عمل خاطره را با عزا/ سوگواری مقایسه میکند. تشریح این بحث از حوصله این سخنرانی خارج است. اما ریکور آن جایی که بحث «دستکاری خاطره» و «ایدئولوژیککردن خاطره» را مطرح میکند منظورش دستکاری هماهنگشده بین خاطره و فراموشی توسط صاحبان قدرت یا صافکردن چینهایی است که از گذشته در زمان حال بهجا مانده است. این دقیقاً همان بحثی است که جناب کمری در مقالهشان به آن اشاره کرده و با استعاره «صافکاری خاطره» از آن یاد میکند.
دستکاری یا صافکاری خاطره ممکن است هم توسط خود صاحبخاطره انجام شود، یا توسط مدوِّن خاطره صورت پذیرد یا توسط ناشر هنگامی که خاطره تبدیل به روایت میشود انجام گیرد. گاه صافکاری خاطره با تغییر نامها توسط یک رژیم سیاسی صورت میگیرد، مثل تغییر نام خیابانها. گاهی صافکاری خاطره با تخریب یک بنا و جایگزین کردن بنای جدید روی خرابههای آن صورت میگیرد. آقای کمری در مقاله دیگرشان ـ یعنی راز مزار ـ به نوعی دیگر این بحث را توسعاً شرح دادهاند.
بحث مهم دیگری که آقای کمری در این مقاله خیلی کوتاه و ظریف به آن اشاره کردهاند و چندان آن را باز نکردند «نسبت بین خاطره و فراموشی» است. ایشان در صفحه 94 پاراگراف آخر آوردهاند: هر نوع «اظهار» و «بود»شدهای در عالم روایت/ خاطره، محتمل «نااظهارها» یا «اخفاها» و «نابودگردیدهها» هم میتواند باشد. یعنی هر گونه گزاره روایی، همانسان که آشکار میکند، پنهان هم میسازد.
ما هیچگاه نمیتوانیم یک واقعه/ رخداد یا موضوع را از همه ابعاد و جهات روایت کنیم. هر روایتی از یک خاطره هم هنگام سانسور/ دیده نشدن یا فراموشی هم هست: یا خودآگاه یا ناخودآگاه. اصلاً فراموشی، نوعی انتخاب است. فیلسوفی که در مورد فراموشی بحثهای مهمی دارد نیچه است. نیچه در یکی از نوشتههایش به نام «تأملات نابهنگام» از خاطره همچون عنصری که مانع برنامهریزی است و به ما اجازه تصورداشتن آینده را نمیدهد سخن میگوید. خلاصه حرف نیچه این است که: ما برای ساختن آینده باید گذشته را فراموش کنیم.
به این حرف نیچه البته نقدهای زیادی وارد است. حتی فیلسوفان پسانیچه خیلی این توصیه او را قبول ندارند. ریکور نیز وقتی از مسئولیت حال در قبال گذشته یاد میکند معتقد است خاطره همیشه به حقیقت متعهد است. به همین خاطر او در بحث معرفتشناسی خاطره، اخلاق را وارد میکند. فراموشی نباید در اینجا به معنای «حذف واقعیت» قلمداد شود بلکه به معنای «تغییر» آن است. ما نیاز داریم برخی از چیزهایی که در گذشته رخ داده است را فراموش کنیم. این عمل شبیه عمل «بخشش» است. بخشش یعنی این که ما الیالابد خود را در مقام سوژههای محقّ مثلاً در باب جنگ/ دفاع مقدس تعریف نکنیم. در مطالعات جنگ اگر ما پیوسته خود را محق و دشمن را همواره دشمن بدانیم قطعاً نخواهیم توانست روایتهای خاموش این واقعه را به صدا درآوریم. منظور از روایتهای خاموش، روایت قربانیان جنگ است. «خاطره سرداران» از جنگ با «خاطره قربانیان» تفاوت دارد. مسئله در اینجا فراموشکردن واقعیات نیست، بلکه تغییردادن معنای آن است. کارکرد بخشایش از بینبردن رویدادها نیست، بلکه برعکس نمیتوان از طلب بخشش صحبت کرد اگر فجایع فراموش شده باشند. باید بین واقعیت رویدادها و خاطرهها و بار آنها به عنوان رویداد از سویی و بدهکاری همچون بُعد تاریخی از سوی دیگر تفاوت قائل شد.
تأکید بیش از حدی که آقای کمری در به کار بردن دوگانه جنگ/ دفاع مقدس در این مقاله دارد، ناشی از آن است که از دید ایشان هنگامی که خاطره به تاریخ تبدیل میشود قادر خواهد بود «زخمهای خاطره» را التیام بخشد. هر چند از دیدگاه ایشان آغشتهشدن «خاطره» به «عاطفه» یک آسیب برای تاریخ شفاهی شناخته شده است. اما سخن اینجاست که با چه روشی میتوان گرد عاطفه را از دامان خاطره پالود؟ چگونه میتوان یک خاطره را خالص کرد؟
جای جای مقاله جناب کمری ذهن خواننده را آنچنان میگزد که برای پرسشهای آنتولوژیکال، اپیستمولوژیکال و متدلوژیکالی که انتظار میرود مؤلف به آنها پاسخ داده باشد، جوابی نمییابد. نقدهای بنده به این دو مقاله در حقیقت پاسخ به تمنایی است که خود آقای کمری (انتهای ص 90) از مخاطب علاقهمند درخواست داشته تا درباره محتوا و مندرجات این مقاله، از اندک تا بسیار، تأمل و تشکیک، تنقید و تنقیح، اشکال و اصلاح کنند تا بسا از حاصل جمع آراء بتوان در ترسیم چشماندازهای آینده خاطره (و تاریخ شفاهی) جنگ و دفاع مقدس و مسئلههای آن مدد گرفت.
در مقاله «رابطه خاطرات جنگ و تاریخنگاری جنگ» ما با دو دسته گزاره مواجهیم: یک دسته گزارههایی که متعلق به مؤلف نیست و آقای کمری آنها را شاهدی برای مدعای خود آورده است مثل پاسخهای سهگانهای که به این پرسش داده شده است که آیا واقعیت واقعه مستقل از ذهن در تاریخ (عینیت در تاریخ) قابل شناسایی است؟ این پاسخها بالاجمال از کتاب فلسفه تاریخ استنفورد وام گرفته شدهاند. درباب چیستی تاریخ، عینیت در تاریخ، فلسفه تاریخ و مطالعات انتقادی تاریخ آراء بسیار زیادی وجود دارد که باز جناب کمری در مقالهشان بهاختصار بسنده کردهاند و دیدگاه مختار خود را برای ما تشریح نمیکنند. فرصت نیست که من در این مجال به این آراء اشاره کنم.
اما به نظر من برخی مفروضات یا مدعاهای جناب کمری که در «نسبت خاطره با تاریخ» در این مقاله آورده شده قابل اعتناست. من مهمترین مدعاهایی که در نسبت خاطره با تاریخ در این مقاله آمده را به شرح زیر استخراج کردهام:
1ـ تاریخ به حال آوردن گذشته است، اما خاطره با احاله «اکنون» به «گذشته» ذهن را با موضوع امر سپریشده یا گذشته درگیر میکند.
2ـ خاطره موجودیتی سیال میانه ادبیات و تاریخ است.
3ـ صورتهای خاطره عبارتند از: الف ـ خاطره شفاهی ب ـ خاطره خودنوشته ج ـ خاطره دیگرنوشت.
4ـ اگر خاطره موجودیتی سیال میانه ادبیات و تاریخ دارد پس دو نوع خاطره داریم: الف ـ خاطره ادبی ب ـ خاطره تاریخی.
5ـ خاطرات جنگ را از سه منظر میتوان مطالعه کرد: از این حیث که خاطرات حاوی اطلاعاتی تاریخی درباب جنگ/ دفاع مقدس هستند موضوع دانش «مطالعات تاریخی جنگ» قرار میگیرند. از این حیث که خاطرات انعکاسدهنده ذهنیت کنشگران جنگ است، موضوع دانش «مطالعات انسانشناسی جنگ» قرار میگیرند و از این حیث که خاطرات منبعی سرشار از دادههای زبانی، فکری و رفتاری کنشگران جنگ است، موضوع دانش «مطالعات زبانشناسی جنگ» قرار میگیرند.
من باز این بحث آقای کمری (یعنی نسبت خاطره با تاریخ) را با بحثهای پل ریکور مقایسه میکنم. اگر مفروض بگیریم تاریخ عبارت است از مجموعهای از دادهها که برخی درست هستند و برخی غلط، پس در این مرحله از بحث تاریخی ما با مسئله ابطالپذیری دادهها روبهرو هستیم. در اینجا سخن از تاریخ مستند است، یعنی درباره آرشیو. پس خاطره زمانی به تاریخ تبدیل میشود که «آرشیو» شود. در مرحله آرشیو، تاریخ با مسئله خاطره روبهروست. آرشیو عبارت است از خاطراتی که ضبط شدهاند. ولی تاریخ بر مبنای ضبط خاطرات نیست بلکه براساس خواندن آرشیو و انتخاب بخشهایی از آرشیو شکل میگیرد. آرشیو نقطه حرکت کار تاریخی است. بنابراین مورخ کسی است که وقت خود را با آرشیوها میگذارند.
ریکور معتقد است در این مرحله از کار تاریخی که به آن «تاریخ مستند» گفته میشود، میتوان از معیارهای پوپری ابطالپذیری استفاده کرد. برای مثال اگر درباره یک کشتار تاریخی صحبت میکنیم در مورد صحت یا عدمصحت این داده تاریخی میتوان بحث کرد. ولی وقتی به مرحله دوم از کار تاریخنویسی میرسیم، کاربرد معیارهای پوپری عمل سادهای نیست. در این مرحله مورخ میکوشد تا دادههایی را که جمعآوری کرده، توضیح دهد. یعنی ارتباطی میان آنها برقرار سازد.
البته مفهوم «علیت تاریخی» با مفهوم علیت در علوم دیگر تفاوت دارد. به تعبیر ماکس وبر ما هنگامی که در تاریخ سؤال «چرا» را مطرح میکنیم هم با «ساختارها» سروکار داریم هم با «عاملیتها». لذا بررسی انگیزه عاملیتها در مطالعات تاریخی بسیار مهماند.
هنگامی که یک مورخ علیتها را کشف کرد (یا تبیین کرد) مرحله سوم کار آغاز میشود یعنی این که چگونه رویدادها را بیان کند؟ اگر ما برای بیان یک واقعه نگاهی «کوتاهمدت» به تاریخ داشته باشیم عمدتاً به پررنگکردن نقش عاملیتها پرداخته میشود. اما چنانچه نگاهی «بلندمدت» به تاریخ داشته باشیم ساختارها در زبان روایت اهمیت مییابند. مورخ نمیتواند همزمان که تاریخ را مینویسد همزمان نگاهی انتقادی هم به رخدادهای تاریخی داشته باشد. اما اگر مورخ بتواند از رویداد تاریخی فاصله بگیرد، امکان بازگوکردن دیگرگونه آن رویداد فراهم خواهد شد. توضیح دیگرگون همان واقعه، کارکرد تاریخ در معنایی ثانویی است و این تمرینی مهم برای خاطره است. «عمل خاطره» در اینجا به واسطه امکانی است که مورخ فراهم میآورد. بنابراین خاطره با تاریخ دو نوع رابطه دارد: 1ـ رابطه دانشی 2ـ رابطه کنشی. رابطه عملی خاطرات با گذشته همانا کنشی است که نهتنها کلام بلکه ذهن نیز انجام میدهد.
مورخ اگر به اصول اخلاقی که ریکور از آن بحث کرد پایبند نباشد، ای بسا زمینه و شرایط را برای «تجاوز به خاطره» فراهم کند. تجاوز به خاطره ریشه در زخمها و لطمهها و صدماتی دارد که خاطرات گذشته در ما به جای میگذارند. من به این جهت معتقدم مهمترین مقاله کتاب «سه نگاه» این دو مقالهای است که به شرح و نقد آن پرداختم. چون ایدههایی که جناب کمری در این مقالهها مطرح کردند، مفروضاتی که به کار گرفتند، استعارههایی که ابداع کردند، پارادوکسهای معرفتشناختی که در این مقالهها وجود دارد و نیز حرفهای ناگفتهای که در این مقالهها به آنها نپرداختهاند همگی دلالت بر این نکته دارد که این مقالهها میتواند منشأ بحثهای بیشتری در حوزه معرفتشناسی خاطره و نسبت خاطره با تاریخ قرار بگیرد و امید داشت که جناب ایشان در آثار بعدیشان از مقام ایجاز فراتر رفته و به اِطناب به این دقائق بپردازند و بخشی از مشکلات نظری پیشاروی خاطرهپژوهان را مرتفع نمایند. گمان میبرم اکنون بتوان دلیل انتخاب این جمله از سورن کییرکگارد را در ابتدای این مقاله توسط جناب کمری فهم کرد که گفته است: به یادآوردن گذشتهای که نتواند به حال مبدّل شود بیهوده است. والسلام.
[1]ـ این مقاله با عنوان «نگاهی دیگر پیرامون خاطره، خاطرهنگاری و تاریخ (شفاهی) جنگ/ دفاع مقدس» در سایت تاریخ شفاهی ایران آمده است.
تعداد بازدید: 4621
http://oral-history.ir/?page=post&id=8615