هنگ سوم: خاطرات یک پزشک اسیر عراقی-1
مجتبی الحسینی
ترجمه: محمدحسین زوارکعبه
11 اسفند 1397
از این هفته کتاب «هنگ سوم: خاطرات یک پزشک اسیر عراقی» را میخوانیم. این کتاب را دکتر مجتبی الحسینی نوشته و محمدحسین زوارکعبه ترجمه کرده است. «هنگ سوم» برای نخستین بار، سال 1370 توسط دفتر ادبیات و هنر مقاومت حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی منتشر شده است. این اثر، هفتادوسومین کتاب تولید شده در این دفتر است و بیستودومین کتاب این دفتر در قالب خاطرات به شمار میرود.
■
من این کتاب را به انسانهای مقاوم و خونهای پاکی که در راه اعتلای کلمه الله بر زمین جاری شدند؛ و به کسانی که راه سرخ شهادت را برگزیدند و در خط مبارزه با رژیم کافر بعثی از حنجرهها، قلبها و بازوهایشان مدد جستند؛ و نیز به وجدان بیدار امت، به شهدا، و توابین آزاده اهدا میکنم. دکتر مجتبی الحسینی.
فهرست:
یادداشت نویسنده/ سالی که آبستن حوادث بود/ از سراسری عطوفت به دخمههای مرگ/ علائم حقیقی درگیری/ جفیر بار دیگر/ جفیر مرکز امداد/ عملیات حسابنشده/ جفیر مرکز تدارکات/ تابستان طولانی/ رویدادهای تابستان/ تشویق و تطمیع/ نسیم رهاییبخش از خوزستان میوزد/ جنگهای فوریه و ترس از مأموریتهای ویژه/ حمله به روستای سعدون التفگ/ نقطه عبور/ نیروهای عراقی در خرمشهر/ آزادسازی خرمشهر/ مثلثهای اسرائیلی/ شب قدر، شب رهایی.
یادداشت نویسنده:
الحمدلله رب العالمین... علیه توکلت و به استعین و افضل الصلاه و التسلیم علی المصطفی الامین محمد و علی آله الطاهرین.
درگیری و تضاد بین تمدن الهی و تمدن جاهلی از زمان پیدایش انسان بر روی کره خاکی آغاز گردید و در طول اعصار بین مظاهر نیکی و پلیدی، یعنی انبیا و اولیا، از یکسو و طاغوتها و فرعونیان از سوی دیگر جریان پیدا کرد. قرآن کریم این درگیری را در آیات شریفه خود به زیباترین شکل به تصویر کشیده است.
حدود چهارده قرن پیش، نور الهی در جزیرهالعرب و در سرزمین ابراهیم و اسماعیل متجلی گردید و جدال سختی بین پیامبر اسلام(ص) و یاران ایشان از یک طرف و مشرکین، منافقین و یهودیانی که بیشرمانه به توطئهچینی میپرداختند، از سوی دیگر آغاز شد. خوشبختانه، اسلام در طول چند دهه توانست عوامل شرک و نفاق را سر جای خود بنشاند، دو امپراتوری قدرتمند روم و ایران را به اطاعت وادارد، و مناطق وسیعی از کره خاکی را به نور خود روشن گرداند. از آن تاریخ به بعد، میلیونها نفر بر تعداد هواداران پیامبر اکرم محمد(ص)، که اوایل از شمار انگشتان دست تجاوز نمیکردند، افزوده شد. ولی درگیریها با تحقق این پیروزی به پایان نرسید، بلکه در طول تاریخ، گاهی به طور خفیف و گاهی با شدت تمام، ادامه یافت.
نمونه بارز این درگیری، جنگهای صلیبی است که به نام مسیحیت علیه ملتهای مسلمان آغاز شد و سالها به طول انجامید؛ که درنهایت به پیروزی مسلمانان و شکست صلیبیها منتهی شد. ناگفته نماند که مسلمانان در آن زمان از انسجام و تمدن برخوردار بودند. فیواقع، جنگهای صلیبی تجربه مفیدی بود که دشمنان بیش از مسلمانان از آن بهره گرفتند.
صلیبیها، پس از تحمل شکست، به کشور خودشان بازگشتند و با این اندیشه که چگونه مسلمانان را به زانو درآورند، بهتدریج خود را مهیا ساخته و با برداشتن گامهایی صاحب علم و تکنولوژی شدند؛ در حالی که مسلمانان در تشتت و وابستگی به سر میبردند. با گذشت زمان، در اوایل قرن بیستم، غربیهای مجهز به علم و سلاح مدرن مناطق مسلماننشین را مورد تهاجم قرار دادند و دولت عثمانی را، که آخرین دژ و پایگاه سیاسی اسلام بهشمار میرفت، تجزیه کردند. در آن تاریخ، هنگامی که ژنرال لنبی وارد بیتالمقدس شد، اعلام کرد: «امروز جنگهای صلیبی خاتمه یافت.»
داراییها و املاک مسلمانان بین صلیبیون کافر و فرزندان آنان تقسیم شد. وقوع چنین اتفاقاتی جای هیچگونه تعجبی نداشت، زیرا غربیها برای شروع چنین تهاجمی صدها سال تلاش کرده بودند؛ درحالیکه مسلمانان به خواب رفته و به جای پیشرفت و ترقی به عقب برمیگشتند. مسابقه عجیبی بین طرفین جریان داشت. دو طرف در خلاف مسیر یکدیگر قدم برمیداشتند. به عبارتی، غربیها به سوی عظمت و قدرت و مسلمانان در جهت انحطاط، فروپاشیدگی، و واپسگرایی حرکت میکردند. سرانجام، سرزمین مسلمین، بهویژه اعراب، طبق معاهده شوم سایکس پیکو، که بین لندن و پاریس منعقد شد، به کشورهای کوچکی تقسیم شدند و استعمارگران ظاهراً پس از سپردن زمام امور مستعمرات به دست عمال خود در منطقه ـ که چشم و گوش بسته از فرامین اربابان خود اطاعت میکردند ـ این کشورها را ترک گفتند.
حکام دستنشانده در همه زمینههای زندگی، اعم از اقتصادی، سیاسی، و نظامی، راه نفوذ دول استعماری را باز کردند، تحت شعار آزادی، پیشرفت، و ملیت به مبارزه با اسلام برخاسته و نفت و دیگر ثروتهای طبیعی را در اختیار اربابان خود قرار دادند. در این میان، میلیونها انسان مؤمن و معتقد، که قلبهایشان برای اسلام میتپید و به ماهیت دروغین تمدن جدید و وابستگی حکام خودشان پی برده بودند، در انتظار نشستند تا نجاتدهندهای از گرد راه برسد و آنها را از این وضع خفتبار نجات دهد.
درگیری بین دستنشاندگان استعمار و پیشگامان جنبش اسلامی آغاز گردید. به دنبال این درگیری، گروه کثیری از مبارزین مسلمان زندانی و عدهای از علما و مردم عادی اعدام شدند. بهتدریج، نقاب دروغین میهنپرستی از چهره حکام مزدور کنار رفت و دشمنی آنان در حق اسلام و امت اسلامی ظاهر گردید.[1]
در سال 1979 موج توفندهای از ایران اسلامی به راه افتاد و تاج و تخت یکی از مستبدترین حکام منطقه و مهمترین دستنشانده غرب را به دست مرجعیت مبارز و مردم مسلمان انقلابی در هم شکست. وقتی استکبار جهانی این پایگاه خود را ازدسترفته دید، تمام نیروها و امکانات تبلیغاتی، اقتصادی، و نظامی و نیز مزدوران و دستنشاندگان خود را، در داخل و خارج ایران، برای مبارزه با این انقلاب و زنده به گور کردن این طفل نوپا بسیج کرد.
انقلاب اسلامی درحقیقت زلزلهای بود که منطقه و جهان را متزلزل کرده و نقشه سیاسی همسایگان ایران را دگرگون ساخت. چهرههایی مخفی و چهرههایی آشکار شدند. پیمانهایی منعقد شده و قراردادهایی از هم گسیختند. شرق و غرب موقتاً اختلافات خود را فراموش کردند و در برابر این موج توفنده جدید صفی واحد تشکیل دادند. حکام منطقه نیز که دچار سردرگمی شده بودند، همصدا با اربابان خود به مقابله با این موج برخاستند. در این میان، تودههای مسلمان از خوشحالی بالوپر درآورده و با بازیابی هویت اصلی خودشان، اعتمادبهنفس پیدا کردند.
به دنبال این تحولات، انقلاب اسلامیِ نوپای ایران از داخل و خارج آماج توطئهها و تجاوزها قرار گرفت و جنگ روانی، تبلیغات و فشارهای اقتصادی و نظامی علیه انقلاب به راه افتاد. تا این که بالاخره رژیم بعثی عراق در تاریخ 22 سپتامبر 1980 سرزمین ایران را از نقطه شمال غربی تا جنوب غربی مورد تهاجم نظامی قرار داد. همه بر این حقیقت واقفند که جنگ براساس تمایل و برنامهریزی آمریکا و با کمکهای بیدریغ مالی عربستان سعودی و کشورهای حاشیه خلیج [فارس] و بالاخره حمایت و پشتیبانی شرق ملحد و غرب کافر آغاز گردید و ملت مسلمان عراق را به جنگی ناخواسته با ملت برادر و مسلمان و انقلابی ایران واداشت. این جنگ موجب بروز یک تضاد فکری و سیاسی در بین دو ملت مسلمان ایران و عراق و عموم مسلمانان شد و برای بسیاری از مردم تشخیص حق از باطل دشوار گشت. عدهای به هواداری از ایران برخاسته و عدهای در ردیف دشمنان این کشور قرار گرفته و بالاخره عدهای دیگر موضع بیطرفانهای اتخاذ کردند. این مسئله، با این که جنگ صفین و نهروان را در اذهان تداعی کرد، ولی ما به قول علی علیهالسلام «برای شناخت اهل حقیقت بایستی قبلاً حقیقت را بشناسیم.» روند جنگ حقایق زیادی را در مورد انقلاب و دشمنان آن بر ما روشن ساخت و ثابت کرد که حقیقت برای هر وجدان بیدار، چون روز، روشن است و جای انکار ندارد.
در این جنگ، هزاران نفر به اسارت درآمدند، قلبهای میلیونها مسلمان عراقی و ایرانی جریحهدار گردید و ضرر و زیانهای اقتصادی و اجتماعی زیادی به بار آمد. علاوه بر اینها، آثار این جنگ چهبسا تا مدت مدیدی محو نگردد و سالها فرزندان امت واحد به دیده دشمنی به یکدیگر نگاه کنند.
تقدیر چنین بود که من نیز یکی از قربانیان این جنگ باشم. با وجود این که به حقایق پی برده بودم، ولی به علت شرایط خاصی که در آن قرار داشتم، برخلاف اعتقادات و تمایل شخصی، در این جنگ به نفع رژیم عراق شرکت کردم. با این که ناخواسته پا به صحنه نبرد گذاشتم، اما پس از تحمل دو سال مصیبت و دربهدری، به میل خود از صحنه جنگ خارج شدم و در تاریخ 14/7/1982 با یاری خدا جان سالم به در بردم تا جسم و روحم روی آرامش به خود ببیند.
اینک، بهعنوان یک پزشک اسیر، کتابچه ناچیزی از خاطراتم را به رشته تحریر درمیآورم تا سندی گویا بر مظلومیت ملت و انقلاب اسلامی ایران باشد؛ و نیز بخش کوچکی از ماهیت این جنگ پلید را بر همگان افشا نماید و درس عبرتی برای نسلهای مسلمان باشد. از خداوند متعال مسئلت دارم توبهام را بپذیرد و مرا مشمول الطاف و رحمت خود گرداند و توفیق خدمت در صراط مستقیم را بر من عنایت فرماید. اِنَّه سَمیعُ مُجیب. دکتر مجتبی الحسینی. زمستان 1991/ 1369.
[1]. برای مثال، صدام تکریتی در یک توصیف تنگنظرانه از اسلام، از فقه اسلامی بهعنوان فقهی متحجرانه یاد کرد!
تعداد بازدید: 5154
http://oral-history.ir/?page=post&id=8422