مسیر تاریخ شفاهی، شبکهای و چند وجهی است
پیشنهادی برای موج دوم تاریخ شفاهی دفاع مقدسمریم اسدی جعفری
28 آذر 1397
به گزارش سایت تاریخ شفاهی ایران، بخش پایانی مصاحبه با دکتر مرتضی نورایی به نقد و بررسی تاریخ شفاهی انقلاب و دفاع مقدس اختصاص دارد. دکتر نورایی در جبهههای جنگ حضور داشته و در طول فعالیتهای علمی – پژوهشی در حوزه تاریخ شفاهی، به مقوله جنگ نیز توجه داشته است. در این مصاحبه سعی شده، جنبههای موج ثبت و تدوین تاریخ شفاهی انقلاب و جنگ، با صراحت مطرح شود. امید است که متولیان این حوزه، صحبتهای مطرح شده را عملی سازند.
*تاریخ شفاهی انقلاب و جنگ از لحاظ کمی، در جریان کلیِ تاریخ شفاهی ایران پیشرو است. به همین خاطر، نقد شفاف آن بسیار اهمیت دارد. آیا شما هم قائل به این موضوع هستید؟
بیشک انقلاب و جنگ، دوره معاصر را تحت شعاع قرار دادهاند و حتی ممکن است تا سالیانِ سال، حیات اجتماعی- سیاسی و اقتصادی ما از آن تاثیر پذیرد. بنابراین به هر میزانی که یک واقعه، جامعهای را تحت شعاع قرار دهد و دچار تغییر و دگرگونی کند، آن واقعه در نظر و ذهن افراد، ماندگارتر خواهد بود. این یک وجه قضیه است. از طرف دیگر به دلایل اهمیت موضوع، نهادهای متعددی متولی ثبت و ضبط واقعه انقلاب و جنگ شدهاند. این دو واقعه، هم به دلیلِ جنسِ خود و هم به دلیلِ حامیان، حیات فعالی پیدا کردهاند. به بیان دیگر، هر پروژهای که فعلاً در حال انجام است، نیاز به حمایتهای مالی و معنوی دارد. انقلاب و جنگ هم در سرنوشتِ جامعه ایران موثر بوده، پس سرمایهگذاری زیادی برای آنها شده است. جلوداری این دو واقعه در عرصه تاریخ شفاهی، بیشک وابسته به این حمایتهاست. خوشبختانه در این دو حوزه، حمایتهای مکفی صورت گرفته و اگر به این حد فعال نبود، محل پرسش بود. با توجه به مستخرجات موجود، میتوان تصور کرد که حداقل با سرمایهگذاریها تا حدودی تناسب دارد و از نظر کمی، مسیر کم و بیش متناسبی با جنسِ واقعه و میزانِ سرمایهگذاری طی کرده است. اینکه در محتوا چه اتفاقی افتاده، بحث دیگری است.
*اکنون گردآوری خاطرات، آرشیو و انتشار، به حدی سرعت پیدا کرده که با انباشت اطلاعات روبهرو هستیم. متولیان حوزه دفاع مقدس در تلاشاند تا با تمامی فرماندهان و اکثرِ رزمندگان و اشخاص موثر در جنگ مصاحبه کنند. شما به عنوان استاد تاریخ شفاهی بفرمایید که آیا باید با تمامی فرماندهان و رزمندگان جنگ گفتوگو کنیم؟ چون گاهی شاهد ثبت خاطراتی اغراقآمیز و ناقص درباره جنگ هستیم که در جلسات نقد کتاب، آشکار میشوند.
قسمت دوم بحث شما این است که ما با انباشت اطلاعات ناقص و اغراقآمیز روبهرو میشویم. این حرف منطقی است. چون اطلاعات ناقص و اغراقآمیز میتواند اسباب دفن واقعیت باشد. اما اساساً انباشت اطلاعات، یک سرمایه ملی است و جای کسی را تنگ نمیکند. اگر از هر وضعیتی ثبت اطلاعات داشته باشیم، در زمانهای مورد نیاز میتوان آنها را غنیسازی کرد و بهره لازم را بُرد. پس انباشت اطلاعات به ذات، خوب است. معتقدم که به خصوص درباره جنگ و انقلاب، باید این روند ادامه پیدا کند. اما یک برگشت یا چرخش ظریف ضروری است. اکنون، بیشتر روی نخبهگرایی در جنگ و انقلاب اسلامی تمرکز شده است. پرداختن به نخبگان، یکی از آفتهای تاریخ شفاهی دفاع مقدس است. چون نخبهها به سمت اسطورهسازی میروند. نخبگان ما در یک محیط، نخبه شدند. محیطی که در آن یارانی داشتند. شهامتها و طراحیهای فرماندهان جنگ، به تنهایی صورت نمیگرفت. بلکه این اقدامات را با همراهی نیروی پیاده انجام میدادند. مصاحبه با سربازان، مبنای بازسازی تاریخ شفاهی در جنگ جهانی دوم بود که به اصطلاح، کلنگ تاریخ شفاهی امروزین زده شد. وگرنه فرماندهان که خودشان را در مکالمات و مکاتبات ثبت میکنند. باید در ثبت تاریخ شفاهی جنگ، از حالت رسمی و یا فرموده خارج شد. توصیه میشود سیستمهای رسمی حامی تاریخ شفاهی دفاع مقدس نیز به سمت هرچه عمومیتر شدن بروند. پس اگر در موج دوم تاریخ شفاهی دفاع مقدس، روی نیروی پیاده - به عنوان سادهترین نیروها- تمرکز شود، شاید یک نهضت جدید در بازنگاری تاریخ شفاهی جنگ باشد. چون نیروهای پیاده، سنگ تمام گذاشتند. به قول شهید احمد کاظمی، اصالت به نیروی پیاده است. یا از سوی دیگر در واقعه انقلاب، چقدر به نقش دانشآموزان دبیرستانها و یا سایرین پرداخته شده؟ ندرتاً. در حالی که اگر این واقعه بخواهد از همه جوانب مورد ارزیابی قرار گیرد و برای آینده این ممکلت، اسباب شفافسازی شود، باید به همه اقشار پرداخته شود. پس نخست انباشت اطلاع، سرمایه ملی است و دوم باید به سمتِ تصحیحِ اطلاعات و مسیر رفت. البته راهکارهایی در سطح ملی وجود دارد و هفتهای نیست که در کشور، کارگاه تاریخ شفاهی نداشته باشیم. این به معنای اصلاح مسیر است. سوم باید برگشتی به سمت لایههای پایین اجتماعی درگیر جنگ داشته باشیم. یعنی همان پایینِ هرم اجتماعی که بارِ انقلاب و دفاع را بر دوش داشتند.
*پس شما با این که باید با تمامی افراد حاضر در جنگ مصاحبه شود، موافقید، آن هم به خاطر جنبه مثبتِ انباشت اطلاعات.
این حتمیت دارد. ممکن است که درباره منطقهای در جنگ، تاکنون مصاحبه نشده باشد و حتی در هیچ خبر، روزنامه یا خاطرهای وجود نداشته باشد. ولی همان منطقه، شاید امروز هم منطقهای استراتژیک باشد. ما در زمان جنگ، اسفند 5913 در «منطقه دربندکبود» حضور داشتیم. دربندکبود، در ارتفاعات مشرف به مهران، تنگه و راهی بود که در آن در مقابل عراقیها ایستادگی میکردیم. چه کسی میداند دربندکبود کجاست و آنجا چندین شهید داشته؟ ما به همراه حدود 10 تا 20 نفر از نیروهای ژاندارمری آنجا بودیم. نیروهای ژاندارمری، پیادهترین نیروی پیاده بودند. همه روزه آتش سنگین دشمن برقرار بود. ممکن بود نیروهای عراقی از آنجا، شورِ شیرین را دور بزنند و حتی به ارتفاعات میمک برسند. چگونگی جایگزینی نیروها، تدارکات و تامین در این منطقه هم متفاوت بود و هم سخت. امید که هیچگاه جنگی رخ ندهد. ولی در جنگ آینده، ناگزیر از حفظ همه ارتفاعاتمان در مرزها هستیم. پس اطلاعاتِ تکتکِ افراد میتواند مفید باشد.
*ثبت تاریخ شفاهی فرماندهان جنگ و رزمندگان، آزادگان و امدادگران، به صورت همزمان پیش میرود. بخش اول توسط سپاه و ارتش و بخش دوم، توسط نهادهایی مثل حوزه هنری انجام میشود. جالب اینجاست که خاطرات لایههای پایینتر جنگ مورد استقبال مردم قرار میگیرد و گرایش مردم برای مطالعه این آثار بیشتر است.
بحث عمدهای در تاریخ شفاهی، تولیدِ آرشیو است. پس میزان مخاطب کتابها نباید معیار ما باشد. اگر کتابی تولید میکنیم، به تبعِ آرشیو است. تمام فکر مورّخان شفاهی این است که آرشیو ملی را تقویت کنند که بعداً قرائتهای متعدد و متکثر از یک مصاحبه داشته باشند. منظور اول ما باید تولید آرشیو باشد. اما وقتی منظور ما تولید به مفهوم کتاب باشد، به بازار کتابها نگاه میکنیم. در حالی که باید بگوییم محققان چقدر در آرشیوها فعال هستند؟ از بینِ 7 هزار جلد کتاب تاریخ شفاهی در دو سال، حداقل انتظارمان این است که 50 متر مکعب در آرشیوها، اسناد داشته باشیم. اگر چنین کاری کردهاند شایسته جایزه ملی هم هستند. ولی وقتی آرشیو درست نکردنده باشند، نمیدانم چگونه آثار خود را ارزیابی میکنند! ارزیابی طولانیمدت، این است که محققان آینده، اسناد و مصاحبهها را قضاوت کنند. مورخان میگویند جامعهای که قضاوتهای آینده را در اختیار داشته باشد، جامعهای موفق است. وقتی ما برای قضاوت چیزی نداریم، چه کار میتوانیم بکنیم؟ اصرار ما بر این است که مراکز سرمایهگذار دفاع مقدس، حداقل آهسته آهسته به سمت آرشیوسازی بروند که در نهایت، تا سال 1400 میزان قابل توجهی آرشیو داشته باشیم. کتاب یک دوره دارد. یک روز، پشت ویترین میآید و یک روز حذف میشود. پس ملاک ما بازار تولیدات تاریخ شفاهی برای نفسِ تاریخ شفاهی نیست.
*این همان تفاوت نگاه یک ناشر با یک پژوهشگر تاریخی است.
تمام موسسههایی که در حوزه تاریخ جنگ کار میکنند، به نوعی دولتی هستند و با سرمایه ملی کار میکنند. حق نیست که فقط روی کتاب متمرکز باشند. سرمایه ملی برای سرمایه گذاری طولانیمدت است نه کوتاه مدت.
*منظور شما این است که آرشیو باید مقدم بر نشر باشد. یعنی نباید الزامی باشد که بلافاصله پس از مصاحبه، کتاب منتشر شود.
بیشک. یکی از مشکلات نظام اداری ما در بحث تاریخ شفاهی، این است که همه و بیشتر مدیران انتظار دارند کتاب بیرون بیاید. کتاب فقط یک قرائت است. اما وقتی چند متر مکعب آرشیو و یا چندین هزار ساعت مصاحبه داشته باشیم و شنیدن صداهای تاریخ شفاهی یا صداهای گذشته، در دسترس عموم قرار گیرد، خیلی مهم است. اکنون در برخی از آرشیوهای بینالمللی، نقشههای حساس برای جنگ جهانی دوم درست کردهاند. دانشآموزان با لمسِ شهرِ خودشان بر روی نقشه، صحبتهای راویان درباره وضع شهرشان در دوران جنگ را میشنوند. نسل جدید، نسل کتاب و دفتر نیست. اینها نسل جهان مجازی هستند و بیشتر میخواهند گوش کنند. همین کار را میتوان برای ایران هم انجام داد. رزمندگان هر منطقه حرف بزنند و دانشآموزان از این موضوع استفاده کنند. همه این اقدامات، متکی بر آرشیو است. فکر محققانه درباره دفاع مقدس یا انقلاب، پایاتر از خوانش کتابی است که بر اساس یک سلیقه نوشته شده است.
*نمیدانم آیا می توان ادعا کرد که «دا» اولین جرقه تاریخ شفاهی جنگ هست یا نه. اما قطعاً تا قبل از «دا» کتاب پرطرفدار و پرفروش با عنوان خاطره جنگ، به اندازه آن نداشتیم. نمیخواهیم درباره اینکه «دا» خاطره یا تاریخ شفاهی است، بحث کنیم. اما بعد از انتشار «دا» - به دلایل مختلف- جریان خاطرهنگاری و تاریخ شفاهی جنگ، قویتر شد.
در مورد شتابگیری تاریخ شفاهی جنگ در طول یک دهه پیش، تردیدی نیست. اما مربوط به «دا» نیست. مربوط به جنسِ خودش است. این فعالیتی است که محققان تاریخ شفاهی در سطح کشور شروع کردهاند و حوزه هنری هم جزو این جریان است. اینکه یک کتاب را محور قرار دهیم، درست نیست. کتاب «دا» تریبون خوبی پیدا کرد و تریبون را در اختیار دیگران قرار داد. بسیاری به این نحو و مدل، کتاب نوشتند و کار خوبی هم کردند. کتاب «دا» زمینه تبلیغات مثبتی را فراهم و موج هجوم به بازار تاریخ شفاهی را ایجاد کرد. از این جهت اسباب خوشبختی است. اما مسائل منفی هم در حاشیهاش داشت. یعنی هر چیزی به نام تاریخ شفاهی به بازار آمد. تاریخ شفاهی، تاریخ آینده است. یعنی صرف نظر از نوع تولیدات هیجانی- احساسی و یا خاطرات شفاهی، باید به سمت تولیدات هدفمند و مستندساز، دارای ارجاعات و به حد کفایت قابل اعتبار برویم تا بتوانیم آنها را برای آینده، راستیآزمایی کنیم. اگر از بین 100 کتاب، 2 کتاب خوبِ تاریخ شفاهی منتشر شود، باز هم برای مورخ آینده مسیر خوبی را گشودهایم.
*در بخش قبلی، گفتید که تاریخ شفاهی جنگ به خاطرِ جنسِ کارِ خودش اوج گرفته. آیا منظورتان این است که در زمانی خاص، احساس نیاز کردیم؟
به عنوان یک مورخ میگویم که بعضی از اطلاعات، در زمان بلوغ ظاهر میشود. یک دوره پختگی از دفاع مقدس از سال 1366 تا 1386 سپری شده و حالا ذهنها در حالتی قرار گرفتهاند که مایل به بیان خاطرات شده و احساس نیاز و خطر کردهاند. چون ممکن است، این خاطرات نابود شود. هیجاناتی وجود دارد که ممکن است رزمندگان در طول زندگیشان، به نتایج معکوس یا نتایج دیگری رسیده باشند. پس آنها را وادار میکند که دوباره درباره این اتفاق صحبت کنند. البته این حرکت، قبل از دهه 80 وجود داشته است. جناب سعید فخرزاده در دهه 60 با رزمندگان مصاحبه داشته و افراد مختلفی در دهه 70 هم خاطرات جنگ را ثبت و ضبط کردهاند. اما حالا به بهار تاریخ شفاهی رسیده است. وجود محققان متعدد، وجود کارگاههای آموزشی تاریخ شفاهی و شرایط اقتصادی، زمینه مساعدی برای ایجاد تریبون خاطرات شفاهی و تاریخ شفاهی را فراهم آورده است.
*پس درباره هر واقعه تاریخی – حتی حضور مدافعان حرم- باید صبر کنیم تا زمان مناسب برای ثبت خاطرات فرا رسد؟
خیر. تاریخ شفاهی، همزاد واقعه است. اگر ماجرای جنگ در ایران، پس از 20 سال به عرصه تولید رسیده، به خاطر این است که زمینه مستعدی وجود نداشته است. وگرنه مورخان شفاهی معتقدند که باید همزاد با وقایع، خاطرات را ثبت کنیم. میدانیم که مبنای تاریخ شفاهی، «ذهن» و «خاطره» است و به هر حال ممکن است، زمان بگذرد.
*برای چاپ خاطرات شهیدان مدافعان حرم، با خانواده و همرزمان آنها مصاحبه میکنند و خاطرات مرتبط با شهید را گرد میآورند. آیا این شیوه هم جزو تاریخ شفاهی محسوب میشود؟ این سوال به این خاطر مطرح میشود که امکان گفتوگو با شخصیت اصلی وجود ندارد.
بله. یک وقت در تاریخ شفاهی، خودِ شخص، ناظر واقعه بوده و یا درباره آن شنیده است و واقعه را به عنوان واسطه بیان میکند. طولِ عمق تاریخ شفاهی تقریباً 180 سال است. یعنی یک شخص تا سه نسل قبل از خودش را میتواند روایت کند. پس بر اساس خاطرات، میتوان خاطره نوشت. وقتی زمان یک واقعه گذشته باشد، محقق فرصت پیدا میکند تا مستندات مکتوب را برای مقابله و مطابقه با مستندات شفاهی به دست بیاورد. این تاریخ شفاهی است. فکر میکنم اگر خاطرات، همزمان واقعه جمعآوری شود، بیشتر رنگ و آب خاطره شفاهی دارد.
*درباره «تفاوت خاطره شفاهی و تاریخ شفاهی» بحث شده، اما هنوز هم به عنوان موضوعی مهم برای شفاهیکاران مطرح است. میخواهم در دو حوزه تفاوت گردآوری اطلاعات و تدوین خاطره شفاهی و تاریخ شفاهی صحبت کنیم. آیا شیوه گردآوری اطلاعات و مصاحبه در این دو حوزه متفاوت است؟
مسیر خاطره شفاهی، مسیر خطی است. در حالی که مسیر تاریخ شفاهی، مسیر شبکهای و چند وجهی است. به این معنا که در مصاحبه خاطرات شفاهی با یک سوال، خطِ سیرِ زندگی شخص را دنبال میکنید. ممکن است خاطراتش را در خطی که حرف میزند، تعریض کند. درباره دبستان، دبیرستان و مراحل مختلف زندگیاش صحبت کند و یا اینکه درباره موضوعی به خاطرات آن شخص برگردید. اما در حین مصاحبه، مستندسازی نمیکنید. دوم اینکه خاطره شفاهی، تجربه فردی است. در حالی که تاریخ شفاهی، تجربه جمعی است. در مصاحبه تاریخ شفاهی، مصاحبهگر در بستههای پرسشیاش پیشبینی میکند که مسیر مصاحبه را به سمت اجتماعی شدن ببرد. برای مثال، با من درباره ایام جنگ یا انقلاب مصاحبه میکنید. از من میپرسید که آیا همکلاسیها یا همرزمان دیگری هم هستند که بتوانیم با آنها صحبت کنیم؟ با این کار در حقیقت، مسیر مصاحبه را به سمت مسیر تجربه جمعی بردهاید. چون شما مستندِ همکلاسیهای دیگر را هم دارید. در این قسمت، یک اتاق در وسط مصاحبه میزنید و تجربه فردی را از خاطره شفاهی به سمت تجربه جمعی و تاریخ شفاهی پیش میبرید. ذات تاریخ، تجربه جمعی است نه فردی. ذات خاطره، تجربه فردی است نه جمعی. اما تاریخ شفاهی که بینابین است و تجربه فردی را به سمت تجربه جمعی میبرد.
*پس کتابهایی مانند: «نورالدین پسر ایران» که مشاهدات یک نفر از جنگ است، جزو خاطره شفاهی محسوب میشود. اما اگر همین خاطرات، همراه با خاطرات جمعی باشد، وارد تاریخ شفاهی خواهیم شد.
ممکن است در تاریخ شفاهی، مثل خاطره شفاهی با یک نفر مصاحبه کنید. ولی تاریخ شفاهی، چالشبرانگیز است و به تجربه جمعی کانال میزنید. در خاطرات شفاهی یک نفر خواندم که گفته بود: «خودِ مصدق، فلان حرف را در گوش من گفت.» این یک خاطره و تجربه فردی است و تاریخ شفاهی نیست. اگر شما تنها شاهد یک واقعه هستید، مورد تردید است، چرا که تواتُر ندارد؛ تا زمانی که چند نفر دیگر، پیدا شوند و حرف شما را تایید کنند. چون تا تکرار نباشد، تاریخ شکل نمیگیرد. تواتُر خبری، اسباب اعتماد است. وقتی تواتر در مصاحبه شما ایجاد نشود و تجربه فردی به سمت تجربه جمعی نرود، این تاریخ شفاهی نیست بلکه خاطره شفاهی است.
*پس گفتوگوی فعال، به نزدیکتر شدن خاطره شفاهی به تاریخ شفاهی کمک میکند.
دقیقاً. مصاحبه فعال به این معناست که هم مصاحبهشونده و هم مصاحبهکننده، کمک میکنند که ذهن راوی، به سمت هندسی شدن برود و اطلاعات، چند وجهی شود. پس وقتی ذهن منشوری شد، میتوان از سمتهای مختلف به آن ورود کرد. فرض کنید خاطرهای درباره یک عملیات میگویم. شما آنقدر سوال میپرسید که مسیرِ خطی ذهنِ گوینده خاطرات را به سمت هندسی شدن و شبکهای شدن میبرید. این تاریخ شفاهی است. در خاطره شفاهی هم ممکن است سوال کنید. ولی فشار و اصراری نیست که ذهن شخص را به جاهای دیگر ببریم. مصاحبه فعال، ذهن مصاحبهشونده را به جاهایی میبرد که فراموش کرده است. در حالی که در خاطره شفاهی، اصراری بر این مسئله نیست.
*آیا در حوزه تدوین هم تفاوت وجود دارد؟
تدوین، فکری است که از اول، بر مصاحبه حاکمیت دارد. مگر اینکه ذهن آرشیوی باشد و بخواهد آرشیو را پُر کند. مصاحبه هم صوتی است و باید پیادهسازی شود. در بسیاری از خاطرات شفاهی، ممکن است از مصاحبهشونده بخواهید که توضیحات بیشتری بدهد. این همان کاری است که در تاریخ شفاهی میکنیم. ممکن است هم در خاطره شفاهی و هم در تاریخ شفاهی، نیاز به استناد داشته باشیم. ولی پیچ آن در خاطره شفاهی، بازگشت به اسناد شخصی است. اما آن چیزی که در تاریخ شفاهی است، مربوط به جمع است.
*درباره شیوه تدوین، هنوز سوالی باقی مانده. کتابی مثل: «مهتاب خین» که پرسش و پاسخها را عین به عین منتشر کرده، دقیقاً تاریخ شفاهی است؟ یا اینکه اگر اثری به حالت روایی هم تدوین شود، جزو تاریخ شفاهی محسوب میشود؟
یکی از گامهای حرکت به سمت تاریخ شفاهی، این است که معمولاً سوالات را آخر کتاب چاپ میکنند که اصلاً ببینیم چه سوالی پرسیده شده است؟ همان کاری که «مهتاب خین» در متن انجام داده است. این کار برای اعتمادسازی، منطقیتر است. شما در کتاب «نورالدین پسر ایران» پالایش ذهنی یک مولف را میخوانید. در حالی که در «مهتاب خین» سوال را میبینید و انتظار دارید که پاسخ مناسب را بخوانید و یا حتی فکر کنید که اگر سوال دیگری میپرسید، بهتر بود. «مهتاب خین» فرصت قرائت مکرر، مجدد و متعدد به خواننده میدهد. در حالی که در کتابهای دیگر، خواننده یک انتخاب دارد و قرائت نویسنده را میخواند. البته هر دو خاطره شفاهی است اما «مهتاب خین» مستندتر است و از ارجاعات و مستندات تاریخی هم بهره بیشتری برده است.
*آیا میتوان چارچوب خاصی برای تدوین تاریخ شفاهی در نظر گرفت؟
در فحوای کلی بله. اسناد مکتوب، حامی تاریخ شفاهی است. تجربه جمعی و نوعِ مصاحبه چالشبرانگیز نیز از دیگر ویژگیهای تاریخ شفاهی هستند.
*آیا استقبال مخاطبان از کتابهای روایی، ممکن است مسیر تعریف تاریخ شفاهی جنگ را تغییر دهد؟
اگرچه استقبال مخاطبین خود بخشی از گفتوگوی حال با گذشته در قالب تاریخمندی هم هست، اما اگر تنها به این سمت سود برویم، باید منتظر آثار رمانتیک و رمان باشیم. در حالی که این، همه انتظارات نیست. وقتی به سمت تولیدات مردمپسند بروید، کمکم همه به سمت آثارِ عامهپسند میروید و عامیانه و مردمزده میشوید. اصلِ داستان فراموش میشود که اصلاً چرا تاریخ شفاهی را مورد هدف قرار دادهایم، چه چیزی از آن انتظار داریم و چه چیزی حاصل میشود!
*برخی از موسسههای فعال در حوزه تاریخ شفاهی جنگ از «اتاق مصاحبه» برای ضبط خاطرات استفاده میکنند. درباره تاثیرات و آسیبهای آن توضیح دهید.
مصاحبهشونده باید در فضایی باشد که احساس راحتی کند و کلیشهای نباشد. وقتی اسم اتاق مصاحبه میآید، مسلماً پاسخهای مصاحبهشونده در راستای مصاحبه است و به آن چیزی که شما علاقه دارید، پاسخ میدهد. نتیجه این کار، قابل اعتماد نیست. به همین دلیل، معتقد به اتاق مصاحبه نیستیم. به نظر میرسد که نتایج مصاحبه در این دو فضا، یکی نباشد. شاید موسسات، به جای اینکه به ملاقات مصاحبهشونده بروند، این کار را انجام دادهاند تا خودشان را راحتتر کنند.
*آیا زوایای مغفول ماندهای در جنگ سراغ دارید که تاکنون به آن پرداخته نشده باشد؟ برای مثال، تاریخ شفاهی مهندسی در جنگ از سوژههایی است که به آن توجه نشده است.
به نظر میرسد که سوژههای زیادی وجود دارد ولی ما بیشتر به سمت موضوعات مؤید پیش رفتیم. یعنی موضوعاتی که خودمان دوست داریم و میخواهیم بگوییم که جنگ، اینگونه بوده است. ولی اگر فرض کنیم که ترس، حتی درصدی در جنگ وجود داشته، روی این موضوع کار نشده است. یا احساسات منفی جنگ که همان خوف و رجاست. به هر حال به رجا پرداختیم ولی به خوف نپرداختهایم. برای مثال در تاریخ شفاهی پرستاران جنگ که سالهای گذشته انجام دادیم، متوجه شدیم که مهمترین بحث امداد در جنگ، این است که نیرو از میدان جنگ خارج نشود؛ حتی اگر مجروح شده باشد. چون خروج نیرو از منطقه، نتایج منفی از جمله بر روحیه دیگران دارد. سازمانهای متولی تاریخ شفاهی جنگ باید به شکل انداموارهای به موضوعات مغفول مانده بپردازند.
«تاریخ شفاهی» از منظر دکتر مرتضی نورایی/1
«تاریخ شفاهی» از منظر دکتر مرتضی نورایی/2
تعداد بازدید: 5446
http://oral-history.ir/?page=post&id=8243