اسراری از درون ارتش عراق-18
ترجمه: حمید محمدی
01 دی 1397
دستگاه امنیت یا ناامنی برای مردم
قبل از کودتای 1968 (1347) افسران ارتش از یک امنیت نسبی برخوردار بودند و علت آن هم وجود قانونی بود که به هیچ سازمان امنیتی اجازه نمیداد هیچ افسری را بدون اطلاع بالاترین رکن ارتش بازداشت کند، مگر اینکه افسری مرتکب قتل شده باشد. اما پس از کودتای 1968 (1347) همه چیز عوض شد و مزدوران رژیم افسرها را پس از دستگیری، مدتها در زندان نگه میداشتند؛ بدون اینکه حتی خانوادهشان هم از وضع آنها خبری داشته باشد. حتی آنها پایشان را هم از این فراتر گذاشتند و با ربودن بعضی از افسرها، آنها را دور از چشم مردم سر به نیست کردند، به نحوی که بعدها هیچکس از سرنوشت آنها مطلع نشد. به عنوان نمونه روزی یکی از افسرها که در جاده فرودگاه به طرف محل کارش میرفته است، به علت خرابی ماشین در کنار جاده میایستد تا خرابی ماشین را بر طرف کند، اما در همین حین، ناگهان ماشین دیگری توقف میکند و چند مأمور رژیم از آن میپرند پایین و پس از این که افسر بیچاره را مفصل کتک میزنند، او را با خود به جایی میبرند که هنوز کسی از آن خبر ندارد.
نمونه دیگر نیز مربوط به خیابانی است که کاخ ریاست جمهوری در آن قرار دارد. مدتها بود برخی از افرادی که پا درون این خیابان میگذاشتند، ناپدید میشدند و تا مدتها خانوادههایشان از این سو به آن سو به دنبالشان میگشتند. هرچند که بعضی از آنها پس از دَه ـ بیست روز آزاد میشدند، ولی بسیاری از آنها هرگز به خانه خود باز نمیگشتند. این وقایع خیلی سریع دهان به دهان در میان مردم پیچید و همه فهمیدند که پا گذاشتن درون آن خیابان به معنای روبهرو شدن با خطر است.
تکریتیها حرف اول را میزنند
در سال 1975 (1354) با اینکه هنوز صدام رسماً قدرت مطلق را به دست نگرفته بود، ولی سیستمهای مهمی را که یکی ـ یکی در اختیار اطرافیان تکریتی خود میگذاشت، همه چیز را به نفع تکریتیها تغییر میداد. تا جایی که کسی جرأت مخالفت با آنها را در خود نمیدید. در همین زمان بین یکی از افسرهای تیپ زرهی 34 و یکی دیگر از سربازهای همان تیپ، مشاجره لفظی درمیگیرد و افسر تکریتی که خود را به مراتب بالاتر از سرباز میدیده است بدون معطلی کلتش را بیرون میکشد و با شلیک چند گلوله آن بیچاره را روی زمین میاندازد. طبق معمول، کار به دادگاه میکشد، ولی قاضی دادگاه خود را در مخمصه بدی میبیند. زیرا نهتنها خود آن افسر، تکریتی بوده است، بلکه رئیس ستاد یکم هم به دلیل خویشاوندی، علناً از او حمایت میکرده است. سرانجام دادگاه برای خالی نبودن عریضه او را به دو سال زندان محکوم کرد، اما هنوز دو ماه از زندانی شدن افسر نگذاشته بود که عدنان خیرالله وزیر دفاع، برخلاف کلیه قوانین و مقررات کشور نهتنها او را عفو کرد و از زندان بیرون کشید، بلکه او را دوباره وارد ارتش کرد.
تبعیض در روابط نظامی
فرماندهان بالای ارتش عراق بین واحدهای مختلف ارتش، تفاوتها و تمایزات خاصی را قائل بودند. مثلاً آنها سپاه یکم را محلی برای تبعید کلیه افراد مشکوک ومظنونی میدانستند که میخواستند هر طور شده، آنها دور از بغداد باشند. واحدهای دیگر ارتش هم که در سایر نقاط آرامتر عراق مستقر بودند، معمولاً افراد نامطلوبشان را به سپاه یکم ـ که در آن زمان درگیر شورشهای کردستان بود ـ تبعید میکردند و به زعم خود، این تبعید را نوعی مجازات برای اینگونه افراد میدانستند. مسلماً افرادی که چنین زمینههایی را داشتند، هیچگاه آنگونه که میل سپاه یکم بود، تن به جنگ و نبرد با کردها نمیدادند و تا آنجا که ممکن بود، از انجام مأموریتهای شانه خالی میکردند. تا جایی که سپاه هفتم با هفت لشکر تحت امرش از پاکسازی کردستان و مغلوب ساختن کردهای انقلابی عاجز مانده بود، در حالی که هیچگاه تعداد کردهای معارض سازماندهی شده از سه هزار نفر بیشتر نشد و این شمار در مقابل هفت لشکر واقعاً اندک بود. از طرف دیگر، تقسیمبندی غیرآشکار افراد نیروهای مسلح به دو گروه نخبه و عادی آثار سوء فراوانی بر روحیه افراد گروه دوم گذاشته بود. زیرا واحدهای مورد توجه رژیم، اکثراً یا حوزه فعالیتشان منحصر به بغداد میشد و یا اینکه مقر اصلی آنان در بغداد بود و پس از هر مأموریتی بلافاصله به مقرهای خود بازمیگشتند. بدون شک علاوه بر امکاناتی که در بغداد داشتند ـ غیر از حضور در بغداد ـ از امتیازات دیگری هم برخوردار میشدند. به این شکل که هر چند وقت یکبار یکی از سران رژیم به ویژه صدام و عدنان خیرالله از این واحدها دیدار میکردند و بسیاری از نیازهای شخصی آنان را به طور مستقیم مرتفع میکردند. در حالی که واحدهای دورافتاده از تمامی این امکانات و امتیازات محروم بودند و مشکلات و مشقاتشان نسبت به واحدهای مستقر در بغداد چند برابر بود.
دروغ اساس تبلیغات فرماندهی عراق
دروغگویی و دروغپردازی یکی از بارزترین صفات فرماندهی عراق بود. اطلاعیههای نظامی که یکی پس از دیگری به ویژه در طول جنگ تحمیلی علیه ایران، از سوی این فرماندهی صادر میشدند، نمونههایی است که از این روند حکایت میکند. هنگامی که افراد نیروهای مسلح خود درگیر بسیاری از معرکهها بودند و با چشم خود خسارات سنگین وارد شده بر واحدهای ارتش و جنازههای دوستان خود را در صحنه نبرد میدیدند، بیانیههای نظامی به گونهای همه وقایع را معکوس جلوه میدادند که موجب تمسخر افراد میگشت. آنها به حدی در دروغپردازی افراط میکردند که از سیاه جلوه دادن روز روشن هم اِبایی نداشتند.
هنگامی که نیروهای اسلام با عبور از شطالعرب (اروند رود) موفق شدند نیروهای ما را در جانب غربی شط در هم کوبیده و منطقه مهم «فاو» را علیرغم ضد حملههای شدید و وسیع واحدهای ما تصرف کنند، در ادامه روند دروغپردازی فرماندهی عراق، «لطیف نصیف جاسم» وزیر اطلاعات وقت عراق طی یک مصاحبه، چندینبار تأکید کرد که ایرانیها به هیچوجه وارد منطقه فاو نشدهاند و تا زمانی که آمریکا با تأیید خبر تصرف فاو از سوی قوای ایران، عراق را رسوا نکرده بود، آنها همچنان بر تبلیغاتشان بر عدم ورود ایرانیها به فاو اصرار میورزیدند. وقتی کار به اینجا رسید،کمکم فرماندهان برخی از سپاهها لب به سخن باز کردند و برای جبران رسوایی خود چارهای ندیدند جز تمسک به وعده و وعید که ظرف کمتر از سه روز، فاو را از ایرانیها پس خواهند گرفت.
آنها خیلی سریع یگانهای مختلف را از گوشه و کنار جبهه به منطقه فراخواندند و آنها را برای عملیات بازپسگیری فاو آماده کردند. نیروها تحت فرماندهی سه تن از افسران پرآوازه ارتش، سرلشکر ستاد «طالع الدوری» و سرتیپ ستاد «ماهر عبدالرشید» و سرتیپ ستاد «سعدی طعمه الجبوری» از سه محور، ضد حمله خود را آغاز کردند. اما علیرغم جاری شدن سیل نیرو و تجهیزات مختلف از واحدهای زرهی و مکانیزه گرفته تا یگانهای هلیکوپتر به سوی منطقه، چند روز از آغاز ضد حمله گذشت، ولی ایرانیها همچنان در مواضعشان مانده بودند و مقاومت میکردند. بالاخره پس از چندی که فرماندهی ارتش به ناتوانی خود برای تحقق وعدههایش مطمئن شد، به حربه دیگری متوسل گشت و اعلام کرد که به دلیل نامساعد بودن شرایط جوی و ارضی منطقه برای پیشروی نیروهای زرهی و مکانیزه، عملیات را متوقف میکند.
ادامه دارد
تعداد بازدید: 3904
http://oral-history.ir/?page=post&id=8232