خاطرات بانوی کُرد
اکرم دشتبان
16 مرداد 1397
کتاب «باغ مادربزرگ» شامل روایت خاطرات بانوی کُرد، خانزاد مرادی محمدی به قلم مهناز فتاحی است که توسط دفتر ادبیات و هنر مقاومت و انتشارات سوره مهر در 284 صفحه و در سال 1396 منتشر شده است. «اردیبهشتی دیگر»، «فرنگیس» و «عروسهای جنگ» دیگر آثار منتشر شده از این نویسندهاند.
مهناز فتاحی در هفت فصل کتاب «باغ مادربزرگ» زندگی خانزاد را روایت میکند و در همان مقدمه کتاب میآورد که راوی ماجراها مادربزرگ اوست: «یک روز که مادربزرگم نماز میخواند و ذکر میگفت به او نگاه کردم و به فکر افتادم که خاطراتش را از زمان جنگ بنویسم. دنبال مجالی مناسب بودم که او را راضی کنم؛ تا اینکه یک روز با هم سر مزار پدربزرگ رفتیم و زیر درختی که کنار مزارش شکوفه داده بود، نشستیم. فرصت را غنیمت شمردم و گفتم: «دادا، میخواهم خاطراتت را بنویسم. خاطراتت را برایم تعریف میکنی؟ خاطرات زمان جنگ و آوارهها را.» میگفت: «روله میخواهی چهکار کنی؟ میخواهی کارهای خوبم بر باد برود؟ میخواهی به همه بگویی من زن خوبی هستم؟ خدا باید بداند هر کس چه کرده است؛ که میداند.» آنقدر آنجا از او خواهش کردم که سرانجام راضی شد.»
همانگونه که از توضیح نام اثر بر جلد کتاب (خاطرات بانوی کُرد، خانزاد مرادی محمدی) برمیآید کتاب در قالب خاطره به نگارش درآمده است. فصل اول اثر با معرفی راوی از زبان خودش آغاز میشود: «خانزاد هستم، اهل روانسر، روستای گِلهچرمه. کُردم و 92 ساله...» در ادامه خانواده خود را معرفی میکند. نویسنده از همان صفحه آغازین کتاب ار پینوشت بهره میگیرد و اصطلاحات کُردی که خانزاد به کار میبرد و موقعیت جغرافیایی محل زندگی وی را توضیح میدهد.
نثر کتاب، زنانه است و نویسنده به دلیل آشنایی با منطقه و فرهنگی که خانزاد از آن برخاسته است به نکات ریز و درشت فرهنگی و مذهبی مردمان دوران ماجراها اشاره میکند و مهماننوازی، مهربانی و زندگی ساده آنان را به تصویر میکشد. متن کتاب از فضاسازی بهره میبرد و به جزئیات هم توجه دارد. کنکاش نویسنده در جزئیات، باعث شده تا آداب و رسوم اجتماعی دوران ماجراها هم را بیان کند و اشارهای به وضعیت اجتماعی آن دوران داشته باشد. در بخشی از این کتاب در صفحه 36 آمده است: «روانسر سه خان داشت. ما سهکو (یک من از سه من گندم) را میدادیم. اما آنها از ما باج بیشتری میخواستند. هر ماه مالیات میدادیم. باید دو مرغ میدادیم و به تعداد هر جفت گاو دو من روغن. چند مرد رفتند و با مزدورها صحبت کردند که وقت دیگری بیایند. آنها به مردم گفتند: باید باج را حاضر کنید. بعد میآییم و از شما میگیریم.» دل باوکم (پدرم) از خانها خون بود. به طرف آنها رفت تا با آنها درگیر شود. چند نفر جلوی او را گرفتند و گفتند: «بس کن کاک علی. خون خودت را کثیف نکن. بگذار بروند.»
فتاحی در این کتاب، روزهای خوش کودکی خانزاد را بیان میکند و بعد ماجرای ازدواج او با فتاح که مردی مومن و خداشناس بود. در این کتاب آنچه بیشتر از آداب و رسوم مردم منطقه مورد نظر اثر به چشم میآید تلاش و کوشش آنها برای رزق حلال و کمک به همنوع است، تا جایی که این فرهنگ با شروع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران کاملا نمایان میشود؛ کمک به آوارگان عراقی و مردم حلبچه و پناه دادن به آنها و بعد ماجرای فرزندان خانزاد که هر کدام به نحوی درگیر جنگ شدهاند و برای هر کدامشان مشکلاتی پیش میآید. دلنگرانیهای خانزاد برای فرزندانش و جمع شدن فرزندان و نوههایش در خانه آنها ماجراهای ریز و درشت و جذابی دارد که نویسنده اثر آنها را از زبان راوی آورده است.
مهناز فتاحی که خود نیز در این خاطرات نقش داشته است درباره کتاب «باغ مادربزرگ» و نسبت آن با تاریخ شفاهی گفت: «کتاب «باغ مادربزرگ» در عین حال که روایت فرد است در قالب تاریخ شفاهی به نگارش درآمده است. زیرا برای این کتاب تنها به خاطرات و گفتههای خانزاد اکتفا نشده است و برای نگارش آن با 40 نفر از افراد نظیر فرزندان، مردم شهر روانسر، مردم عراقی که مهمانان خانزاد بودند و مسئولان محلی مصاحبه کردم و محتوای آنها را به متن کتاب اضافه کردم. کتاب «باغ مادربزرگ» در عین حال که خاطرات است، روند زندگی وی را از کودکی تا پیری بازگو و روایت جنگ را از نگاه مردم مرور میکند. در این خاطرات شما با اتفاقات مهمی مواجه میشوید، مانند ورود عراقیها به منطقه غرب کشور و بعد از آن ماجرای بمباران حلبچه.»
وی ادامه داد: «در کنار خاطرات خانزاد، بیان فرهنگ، آداب و رسوم و منطقه، باورها و شناساندن جغرافیایی منطقه در نظر گرفته شد. میخواستم تصاویر و مستندات بیشتری به کتاب اضافه کنم. اما نتوانستم. نقص کارهای من بیشتر ناشی از نقص مستندات است، در آن دوران فضا به شکلی نبود که تصاویر به راحتی ثبت شود. امکانات تصویربرداری مثل امروز نبود و تکنولوژی هم وجود نداشت. دوست داشتم تصاویری از ورود مردم حلبچه به ایران به کتاب اضافه کنم ولی نشد. به صورت کلی فکر میکنم آنچه باید انجام میشد را برای این کتاب انجام دادم و از آن راضی هستم.»
تعداد بازدید: 4305
http://oral-history.ir/?page=post&id=7971