رؤیای هر صبح
مرتضی سرهنگی
مدیرمسئول سایت تاریخ شفاهی ایران
23 اسفند 1396
همیشه همینطور است، آدمها برای کارهایی که با علاقه انجام میدهند، رؤیاهایی دارند. حتی آدمهای معمولی که شاید کار جدی در زندگیشان ندارند، باز هم پایشان را به اندازه رؤیاهاشان دراز میکنند و با شیرینی آنچه در آینده به دست خواهند آورد، شادمانهتر از قبل روزهای زندگیشان را پشتسر میگذارند.
ما چند نفر که دور میز سایت تاریخ شفاهی نشستهایم و تکهتکه خبر، عکس و گزارش جمعوجور میکنیم و هفتهای یکبار خواندن و دیدن آن را به شما تعارف، رؤیایی داریم!
حال که بنفشههای خوشگل در جعبههای چوبی کمکم کنار گلفروشی چیده میشود و لباسهای قرمز رنگ حاجی فیروز با صدای دایره زنگی و شعرهای عامیانهاش لب چهارراهها را هم به خنده باز میکند، میخواهیم این رؤیا را با شما در میان بگذاریم.
دلمان میخواهد بزرگ شویم. زیاد، آنقدر که لباس «هفتهنامه» برایمان کوچک شود و برویم لباس «روزنامه» بپوشیم. یعنی مثل یک روزنامه، هر صبح این سایت چراغاش روشن باشد و همدیگر را ببینیم.
دو واقعه بزرگ انقلاب و جنگ که ذات هر دوشان مردمی است، شاید ادبیات آن از همین روزنامه پایش به شهرهای کوچک و حتی روستاها باز شود.
در جغرافیای کوچک اینها خبرهای بزرگی هست که حیف است از آن بیخبر بمانیم.
دلممان میخواهد قیافه ادبیات و هنر انقلاب و جنگ را در شهرهای کوچک و روستاها بیشتر ببینیم. این اتفاق به اندازه یک کف دست افتاده است، ولی جای خالیاش در پیکره ادبیات ما به چشم میآید.
اگر روزی به این رؤیا لباس دلخواهمان را پوشاندیم، شاید برای ما که دور میز سایت تاریخ شفاهی نشستهایم و برای شما خبر و عکس و گزارش جمعوجور میکنیم، عید باشد، عیدی که نوشتههای شما مثل بنفشههای این روزها آن را خواندنی، خوشرنگ و چشمنواز خواهد کرد. نوشتههایی که از دورترین نقطه این فلات زیبا به دست ما برسد.
تعداد بازدید: 4897
http://oral-history.ir/?page=post&id=7702