تاریخ شفاهی، زمینشناسی زندگی است
دیوید رزا[1]
ترجمه: سارا اشموئیل
10 بهمن 1396
شیب تند جاده سندی پوینت[2] به سختی در تصویر قابل نشان دادن است. با این وجود میباید برای سورتمهسواریهای هیجانانگیز ساخته شده باشد. از پل معلق راهآهن (در پسزمینه) هنوز هم استفاده میشود. (عکس از دانا گولد)[3]
زمستان، فصل سورتمهسواری نیز هست. سورتمهسواری در چمنزار نزدیک پشت خانه سرگرمکننده است، اما تصور کنید که از خیابان کلیسا به سمت پایین، مستقیم از میان روستا، پایین خیابان مدرسه و به سمت راست بر روی یخی که آبهای میل کوو[4] را پوشانده، با سرعت حرکت میکنید.
آنطور که ساکنان استاکتون اسپرینگز[5] در کتاب جدیدی با عنوان «ما هرگز هیچ تفاوتی را متوجه نشدیم: استاکتون اسپرینگز، روایتهای قرن گذشته» گفتهاند، این همان کاری است که کودکان در اوایل قرن بیستم انجام میدادند.
دانا گُلد، ساکن شهر استاکتون اسپرینگز، کتابی از مصاحبههایی با ساکنان شهر را منتشر کرد. آنها به توصیف زندگی در این شهر و در اوایل قرن بیستم پرداختهاند. او گفت: «برای درک آنچه پیش از این به وقوع پیوسته، این کار تقریباً چیزی همانند زمینشناسی زندگی است.» (عکس توسط دیوید رُزا)
مؤلف این کتاب دانا گلد، انسانشناسی است که به عنوان مورّخ شفاهی با آموزش خانوادهها به آنها کمک میکند تا گذشته خود و شهرشان را بازگو کنند. گلد اهل یونکرز نیویورک[6] است که به مین[7] نقل مکان کرده است. او دلیل آن را چنین میگوید: «من میتوانستم همه چیزهایی را که میخواستم در نیویورک داشته باشم، بهجز صلح و آرامش.» گلد که در حال حاضر ساکن استاکتون اسپرینگز است تاریخ کمدن[8] و ایست بلو هیل[9] را نیز تهیه کرده است.
گلد گفت که یکی از دلایلی که او را به تاریخ شفاهی جلب میکند این است که «تاریخ شفاهی به افرادی که در جوامع ما زندگی میکنند، احترام، شناخت و افتخار میبخشد.» وی گفت: «برای درک آنچه پیش از این به وقوع پیوسته، برای دیدن یک منطقه با زندگی جدید، این تقریباً چیزی همانند زمینشناسی زندگی است.»
پس از خواندن کتاب گلد، خیابانهای آرام استاکتون اسپرینگز را میتوان تصور کرد که با صدای سم اسبها بر روی گذشته و با سروصدای اتومبیلهای فورد مدل تی[10] در حال حمل چوب به سمت پایین خیابان مین[11] جانی تازه گرفته است. اگر به دقت گوش کنید، میتوانید صدای الوار، کاغذ و سیبزمینی را بشنوید که در لنگرگاه کیپ[12] بارگیری میشوند.
ساکنان استاکتون اسپرینگز در کتاب «ما هرگز هیچ تفاوتی را متوجه نشدیم» مناظر و صداهای کودکی را به یاد میآورند. آنها خاطراتی از پیادهرفتن به مدرسه با کفش برفی (کفش اسکی) تعریف میکنند، چرا که جادهها برفروبی نشده بودند. آنها گفتند که بیشتر خانههای استاکتون اسپرینگز حداقل یک گاو داشت، در زمانی که تعداد ساکنین این شهر 1100 نفر بود، چهار فروشگاه مواد غذایی، دو روزنامه، دو فروشگاه کالاهای خشک، یک کلاهساز، یک خیاط زنانه، یک آهنگر و یک پیست اسکیت را همگی در خود داشت.
جک مک لاگلین[13] که در سال 1928 متولد شده و پدرش اولین خط اتوبوس برنامهریزیشده در ایالت مین را آغاز کرده گفت: «در دهه 40، استوکتون مرکز سرگرمی بود.» مک لاگلین که با همسر آیندهاش در پیست اسکیت شهر ملاقات کرده بود، گفت: «بچهها اهل بلفاست[14] سیرسپورت[15] وینترپورت[16] فرانکفورت[17] پراکسپکت[18] سندی پوینت[19] و بکسپورت[20] بودند، زیرا آنجا تنها پیستی بود که در آن اطراف وجود داشت.
امروزه تحویل مواد غذایی با آنچه در اوایل قرن بیستم انجام میشد، تفاوتی ندارد، جز آن که در آن زمان به جای اتومبیلها و کامیونها، گاریهایی که با اسب کشیده میشدند، این کار را انجام میدادند. (عکس توسط دیوید رزا)
«از بسیاری جهات، مردم میتوانستند در زمان کمتر، کار بیشتری انجام دهند.» ماریون فیشر[21] که در سال 1929 متولد شده و در زمستان، درست کنار جاده اسکیت روی یخ انجام میداده، گفت: «کار زیادی برای انجام دادن نداشتیم، اما به ما خوش میگذشت.» فیشر ادامه داد: «ما در مزارع پرسه میزدیم، از روی ریل راهآهن پایین میرفتیم و زغالاخته یا تمشک یا شاهتوت جمع میکردیم. ما معمولاً در فاصله نزدیک بودیم، بنابراین مادرمان میتوانست ما را صدا بزند.»
با این حال، دوران سختی برای رشد کردن وجود داشت. بعضی از کودکان در جوانی مردند و 11 نفر در شهر در اثر بیماری آنفلوآنزا در سال 1918 جان خود را از دست دادند. بسیاری از مردم هنوز مجبور بودند به ساختمان مجاور بروند تا از دستشویی استفاده کنند (حتی در سرمای زمستان) و بسیاری از آنها یخچال نداشتند.
در روزهای پیش از ورود اینترنت، استاکتون اسپرینگز نیز از دیگر نقاط جهان جدا بود، بویژه اگر کسی قصد تحصیل داشت. فیشر گفت: «ما یک کتابخانه در مدرسه و یکی در کلیسا داشتیم. فکر میکنم من و خواهرم شرلی[22] همه کتابهای آن کتابخانه را خوانده بودیم.»
ماری گرنی[23] در مورد تجربهاش در مدرسه استاکتن، در زمانی که نمرات تدریس بین یک تا 12 بود، گفت: «افراد واجد شرایط رفتن به کالج وجود داشتند، اما دوران رکود اقتصادی بود و شما آن را تجربه نکردید. قصد داشتم به کالج بروم، اما هیچ پولی نداشتم. در آن زمان، بچهها این بورسهایی که هم اکنون وجود دارد، نداشتند.»
گلد گفت: «زمانی که راویان مسن علیرغم مشکلاتشان، خاطرات دوران کودکی خود را به یاد میآورند، میتوان متوجه درخششی در چشم آنها شد. هنگامی که آنها درباره دوران کودکی یا تجربیات اولیه خود صحبت میکردند، من در چهرههای آنها تغییر را مشاهده میکردم؛ گویی آنها دوباره 9 یا 12 ساله یا 16 ساله شدهاند.»
رولاند هریسون[24] متولد سال 1913 در استاکتون اسپرینگز بزرگ شد و به همه جهان در کسوت یک دریانورد و افسر کشتیهای تجاری سفر کرد. او گفت: «از یک چیز مطمئن است که تغییر کرده است، برای صحبتکردن با دیگران از تجهیزات خیلی زیادی استفاده نمیشد!» (عکس از دانا گلد)
موضوعات این کتاب در خصوص زندگی روزمره است: مدرسه، غذا، سلامتی، مد، حمل و نقل، کار، خانهها، مردم و بیشتر از اینها. هر موضوع از نقل قولهایی مربوط به مصاحبههای گلد تهیه شده است. تقریباً در هر صفحه، تصاویری از یک محل آشنا در زمانهای مختلف قرار داده شده؛ زمانی که استاکتون اسپرینگز میزبان بزرگترین کارخانه ذخیرهسازی سیبزمینی در جهان بود و زمانی که مردم میتوانستند در سراسر رودخانه پنوبسکوت[25] که در زمستان یخ میزد، سوار بر اسب شوند. گلد میگوید تصاویر و روایتها کمک میکنند تا لایههای زندگی را در هر جا که هستیم، جایی که قدم میگذاریم، جایی که زندگی میکنیم، درک کنیم.
بسیاری از افرادی که در کتاب حضور دارند از زمان انجام مصاحبه، که بیشتر آنها در اوایل دهه 2000 انجام شده، درگذشتهاند. اما گاهگداری، راه زندگی آنها به مین بازمیگردد. گلد گفت: «هنگامی که برق قطع میشود، این مسئله به ما یادآوری میکند که مردم پیش از این چگونه زندگی میکردند.»
منبع: السورث امریکن
[2] Sandy Point Road
[3] DONNA GOLD
[4] Mill Cove
[5] STOCKTON SPRINGS
شهری در والدو کانتی ایالت مین آمریکا. م
[6] Yonkers, N.Y.
[7] Maine
[8] Camden
[9] East Blue Hill
[10] Model T Fords
[11] Main Street
[12] Cape Docks
[13] Jack McLaughlin
[14] Belfast
[15] Searsport
[16] Winterport
[17] Frankfort
[18] Prospect
[19] Sandy Point
[20] Bucksport
[21] Marion Fisher
[22] Shirley
[23] Mary Gurney
[24] Roland Harrison
[25] Penobscot
تعداد بازدید: 5008
http://oral-history.ir/?page=post&id=7615