آشنایی با راویان «پناهگاه بیپناه» و «من اسیر نمیشوم»
محمدعلی فاطمی
27 بهمن 1395
انتشارات سوره مهر دو کتاب جدید از حاصل فعالیت مراکز استانی حوزههنری را به بازار کتاب رسانده است؛ «پناهگاه بیپناه: خاطرات بازماندگان بمباران پناهگاه پارک شیرین کرمانشاه» و «من اسیر نمیشوم: خاطرات امیر سرتیپ دوم خلبان ستاد محمد طیبی».
در آستانه سی سالگی آن روز
کتاب «پناهگاه بیپناه» نوشته مهناز فتاحی با پشتیبانی دفتر فرهنگ و مطالعات پایداری حوزه هنری استان کرمانشاه تولید شده است. این کتاب 310 صفحهای در سه فصل کلیات، خاطرات بازماندگان، مدارک و مستندات و تصاویر شکل گرفته است.
در مقدمه مؤلف متوجه میشویم که او به حمله هوایی ارتش صدام به پناهگاه پارک شیرین کرمانشاه در 26 اسفند 1366 میپردازد: «در این کتاب خاطره بمباران [اصابت موشک] پناهگاه پارک شیرین از زبان کسانی که در آن زمان حضور داشتند بیان میشود. راویان خاطرات فقط خانواده شهدا یا زخمیها نیستند؛ بلکه امدادگران هلال احمر، پرسنل نیروی انتظامی، پرستاران بیمارستانها، کسبه محل، بسیجیان،خبرنگاران، مسئولان شهر، پرسنل آتشنشانی، اورژانس و همه کسانی که در آن روز درگیر ماجرا بودند، ماجرا را از نگاه خودشان روایت میکنند.»
راویان خاطرات 35 نفرند و از روزی گویند که 78 نفر از مردم کرمانشاه به شهادت رسیدند و 175 نفر مجروح شدند. به روایت مؤلف کتاب «جنازه چند نفر از شهدا به رغم جستوجوی گسترده، هرگز پیدا نشد. این شهدا به علت برخورد نزدیک موشک، تکه تکه شده و نشانی از آنها یافت نشد.»
این که راویان همه از شاهدان روز اصابت موشک هستند، اعضایی از خانواده خود را در آن حمله هوایی ارتش صدام از دست دادهاند و حتی بعضی از آنان از کسانی بودهاند که در زیر آوار پناهگاه موشک خورده مانده بودند، نگاه خواننده را از چند زاویه و دیدگاه به ابعاد آن حادثه متوجه میکند.
هر راوی سرگذشت خود را دارد که چرا آن روز در کرمانشاه بوده یا چگونه به آن پناهگاه وارد شده، اما نقطه مشترک که همه به آن میرسند، نخستین لحظهها و ساعتهای پس از اصابت موشک به پارک شیرین کرمانشاه است. با این روند، هر راوی دیدههای خاص خود را دارد که به صورت مستقل در صفحههای مربوط به او آمده است. البته دامنه خاطرات بعد از حادثه محدود به کرمانشاه نمیماند و به شهرهای دیگر ایران هم وارد میشود. از این منظر، کتاب «پناهگاه بیپناه» نتیجه خاطرهنویسی مستند و ثبت خاطرات شفاهی مردم از یکی از حوادث جنگ تحمیلی ارتش صدام علیه ایران در 29 سال پیش است و هر راوی اگرچه دیدههای خود را به صورت فشرده بازگو کرده، اما استعداد بسط و گسترش در قالب گونههای دیگر نوشتاری، در روایت او مشهود و پیداست.
نکته دیگر غلبه روایتهای زنان درباره آن حادثه است. 19 راوی از بانوانی هستند که روز اصابت موشک را به یاد دارند و جزییات واقعه را درک کردهاند. البته باید 29 سال از سن اکنون آنها کم کرد، بنابراین در آن زمان گاه نوجوانی با فضای خاص این سن بودهاند و یا زنانی که از سالهای ازدواجشان خیلی نمیگذشت و فرزندان کمسن و سال داشتند.
ما درباره پناهگاههای روزهای جنگ چند کتاب داریم که پناهگاه موضوع اصلی آنها باشد؟ اعم از این که در آنها نوشته شده باشد ویژگیهای ظاهری این پناهگاهها چگونه بوده؟ یا از نظر اجتماعی، نوع رفتار مردم در پناهگاهها به چه شکلی بروز پیدا میکرده است؟ در این باره باید به کتابخانههایی مانند کتابخانه تخصصی جنگ در طبقه سوم ساختمان اصلی حوزه هنری در خیابان سمیه تهران مراجعه و جستوجو کرد، اما در دل روایتهای کتاب «پناهگاه بیپناه» ویژگیهای رفتاری مردم در پناهگاه پارک شیرین، گاهی به زبان راوی و سپس قلم نویسنده آمدهاند. همچنین از ویژگیهای ظاهری و حتی روزهای ساخت آن هم گفته میشود.
آلبوم تصاویر کتاب علاوه بر آن که چهره شهیدان 26 اسفند 1366 در کرمانشاه را در بر دارد، عکسهایی هم از اکنون محوطه پناهگاه پارک شیرین دارد که موزه فرهنگی دفاع مقدس شده است و همچنین تصویر اکنون برخی راویان و واکنشهای آنان در حین روایت و خاطرهگویی.
درباره 85 مأموریت برون مرزی
خاطرهنگار کتاب «من اسیر نمیشوم» زهرا فریدونی ولاشجردی است. این کتاب 300 صفحهای در دفتر فرهنگ و مطالعات پایداری حوزه هنری استان مرکزی تولید شده و خاطرات امیر سرتیپ دوم خلبان ستاد محمد طیبی را در پنج فصل در بر دارد: «کودکی، نوجوانی، جوانی»، «سفر به ایالت متحده آمریکا»، «انقلاب تا آغاز جنگ ایران و عراق»، «جنگ ایران و عراق، آغاز، میان و انجام» و «20 خاطره از 85 مأموریت برون مرزی».
تا راوی ما را با خود به نخستین مأموریتش در دفاع مقدس و مقابله با تجاوز ارتش صدام به خاک ایران (در اول مهر 1359؛ به روایت پی نوشت کتاب: عملیات 140 فروندی، کمان 99 یا سایه البرز) ببرد، 121 صفحه کتاب را خواندهایم. در این صفحهها جزییاتی از خاطرات محمد طیبی در اراک و آمریکا و همچنین در ارتباط با همسرش، ما را با نگاه این راوی متولد 1328 به اطرافش و همچنین مراحل پیشرفت او تا خلبان شدن آشنا میکند.
تا صفحه 215 هم همسفر راوی در سالهای دفاع مقدس هستیم و مأموریتهایی که از آنها میگوید. این گفتهها بیشتر متأثر از نگاه محمد طیبی به احوال خود در حین مأموریتهاست. در ادامه از بیان او میخوانیم که «خرداد سال 1369 خبر خوشی دادند. گروهی از نظامیان و سپاهیان به محضر مقام معظم رهبری دعوت شده بودند. من هم جزو این گروه بودم. در واقع اینها کسانی بودند که به نحوی در عملیات بزرگ فتحالمبین شرکت داشتند. در این مراسم از دست آیتالله خامنهای، رهبر معظم کشورمان که فرمانده کل قوا نیز هستند، نشان درجه 2 فتح را دریافت کردم. در سال 1366 نیز تقدیرنامه و لوح سپاسی از دست ایشان دریافت کرده بودم. در اسفند سال 1389 هم به همراه چند تن از دوستانم به عنوان چهره ماندگار نهاجا (نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران) معرفی شدم.»
از صفحه 219 کتاب «فصل پایانی؛ 20 خاطره از 85 مأموریت برون مرزی» با مقدمهای از زبان راوی خطاب به نوه اولش آغاز میشود. ورود به خاطره هر مأموریت با ذکر مقصد و تاریخ و ساعت آن است و بنابراین راوی در این فصل از روزهای یکم، سوم، ششم، نهم، دهم، هفدهم، بیستودوم مهر، چهارم تا سیزدهم آبان، بیستوچهارم آبان، دوم آذر و چهاردهم بهمن 1359، 15 فروردین1360، پنجم اسفند 1362، بیستویکم بهمن 1363، بیستودوم خرداد 1364، سیام بهمن 1364، بیستم فرودین و سیام بهمن 1365 و سیزدهم آبان 1366 خاطره دارد. این خاطرات مشخصاتی از مأموریتها از نظر جغرافیایی و نظامی و اشاره به عملیاتهایی مانند خیبر و بدر و والفجر هشت و... و همچنین توجه به جنبههای اختصاصی یک مأموریت هوایی را در بردارند؛ البته تمام اینها در قالبی مختصر جا گرفتهاند.
کتاب «من اسیر نمیشوم» با آلبومی از عکسهای راوی به پایان میرسد. یکی از آنها مربوط به دیدار خلبانان عملیات اچ3 با امام خمینی(ره) است و عکس نشان میدهد که راوی کتاب هم در این دیدار حضور داشته است.
تعداد بازدید: 5432
http://oral-history.ir/?page=post&id=6869