نظریه تاریخ شفاهی (93)
نویسنده: لینآبرامز
مترجم: علی فتحعلی آشتیانی
22 خرداد 1395
تاریخ شفاهی یا اشاعه روایتهای شفاهی به اندازهای در روح و جان زندگی روزمره فلسطینیان رسوخ کرده که به قول دایانا آلن: «زنده نگه داشتن خاطره رویدادها و مصایب جنگ 1948 به سنت جاری فلسطینی تبدیل شده است؛ سنتی که خاطرات شخصی را با بزرگداشتهایی مبتنی بر جنبههای آموزشی به هم میآمیزد؛ تا جایی که خاطرات و تجربیات گذشته در تار و پود روابط بیناذهنی مردم تنیده شده است و حتی نسلهای زادهشده پس از رویدادهای منقول نیز چنان خاطراتی را از آن خود میدانند»...[1] و [2]
مهاجرانِ ساکن در سایر کشورها از تاریخ شفاهی برای مقابله با تبلیغات و کلیشهسازیهای نژادپرستانه و به عنوان ابزار معرفی فرهنگ و تاریخ خود به جامعه غالب استفاده میکنند. مثلاً در انگلستان، مؤسساتی هستند که فنون تاریخ شفاهی را برای گردآوری اطلاعات و خاطرات آوارگان و پناهجویان به کار برده و نتایج حاصله را به دولتها ارائه دادهاند. برنامه «اقدام پناهندگان» و موزه لندن در سال 2003 به نیت حذف شکاف و فاصله بین سه نسل از ویتنامیهای ساکن در انگلیس و فراهم ساختن بستر انتقال تجربیات آنها به مردم این کشور و همچنین تهیه اطلاعات مفید برای اجرای سیاستهای اسکان مجدد و همگونسازی آنها در جامعه انگلیس، با صد تن از پناهندگان ویتنامی در سراسر این کشور مصاحبه کردند.[3] مجریان در جریان اجرای پروژه متوجه افزایش سطح آگاهیهای اجتماعی شدند. آلستر تامسون در سال 1999 گفته است: «فرایند «شهادت دادن»-مهاجران، پناهجویان و دیگر قربانیان فشارهای سیاسی و اجتماعی- منجر به توانمند شدن تکتک راویان میشود و جامعه را با خاطرات جمعیِ گروهها و اقشار خاموشی که نسبت به آنها بیاعتنا بودهاند، آشنا میسازد».[4]
لذا از معنای حمایتگری مستفاد میشود که سوژههای مورد پژوهش، نقش فعالی در پروژه تاریخ شفاهی ایفا میکنند و به خوبی میفهمند که مشارکتشان میتواند منافع واقعی سیاسی و اجتماعی برای آنها حاصل کند. حیرتانگیزترین نمونه تأثیر تاریخ شفاهی در یک دعوای حقوقی بر سر مشروعیت سیاسی مربوط میشود به ادعاهای سرزمینی بومیان استرالیا، نیوزیلند و کانادا. در استرالیا قانون حقوق سرزمینی بومیان[5] مصوب سال 1976 معروف به «قلمرو شمالی» به مدعیان اجازه میداد مشروط بر تسلیم شواهد و مدارکی دال بر استمرار پیوند سنتیشان با سرزمین مورد ادعا به دادگاه مراجعه نموده و خواهان تصاحب آن سرزمین بشوند. اما چون بومیان این کشور اسناد مکتوبی که اثباتکننده مالکیت یا استمرار اسکانشان باشد را نداشتند، طبیعتاً قادر به ارائه شواهد و مدارک درخواستی دادگاه نیز نبودند. بومیان که از قدیمالایام سطح سواد بالایی نداشتند و هویت و ارتباطشان با زمین را به واسطه سنتهای شفاهی اثبات میکردند، در دادگاه نیز برای اثبات ادعای خود به نقل داستانهایی متوسل میشوند که سنخیتی با شناسایی حدود و ثغور مرزها طبق موازین مدرن ندارند و نشانههای عینی و ملموس محکمهپسندی در باب مرزها ارائه نمیدهند.[6] از این رو، لازم بود تا بومیان با مراجعه به دادگاهها مشروعیت سنتهای شفاهیشان را به دولت اثبات نمایند زیرا همانطور که دیوید مکنَب درباره تلاشهای مربوط به حقوق سرزمینی در کانادا نوشته است، بومیان هر سرزمینی، خود و محیط پیرامونشان را در آینه سنتهای شفاهیشان میبینند و معرفی میکنند؛ سنتهای مذکور «واقعیتهای تنیده در داستانهای جاودانهای هستند» که البته ارتباط روشنی با نحوه شناخت اروپاییزادگان از تاریخ خودشان ندارد.[7] یکی از نخستین تلاشهایی که در دهه 1980 برای جا انداختن مشروعیت سنتهای شفاهی به عنوان شواهد محکم به دادگاه صورت گرفت اقدامات قبایل وِتسووِتن و گیتکِن بریتیشکلمبیا در کانادا بود. مبنای استدلال آنان این بود که با نمایش مالکیت از طریق قصهگویی، رقص و آواز جمعی، ادعایشان به اثبات میرسد و همین کار را نیز در دادگاه انجام دادند. قاضی پرونده بر این مبنا که چنین شواهدی فاقد ملاکهای منطبق با «تعاریف اثباتگرایانه از حقیقت» میباشند و قابل ارزشیابی نیستند، ادعای آنان را رد کرد.[8] اما دیوان عالی کانادا در سال 1997 پذیرفت که سنتهای شفاهی نیز ارزش یکسانی با اَشکال سنتی مانند اسناد تاریخی دارند و به عنوان شواهد متقن قابل ارائه به دادگاه میباشند.
در استرالیا نیز شواهد شفاهی در پروندههای مرتبط با ادعاهای سرزمینی به رسمیت شناخته شده است، هر چند طبق قانون مالکیت بومیان در کشورهای مشترکالمنافع[9] و رویههای قضائیِ وابسته به آنها، در این کشور بر اثبات نسبتِ شجرهشناختیِ مستقیم مدعیان با مالکان بومیِ سرزمین در زمان اعلام حاکمیت بریتانیا تصریح شده است. بومیان در اجابت این شرط، مجموعهای از شواهد شفاهی و مستند را به دادگاهها ارائه دادهاند.[10] «دِبورا بِرد روز»[11] در توصیف مدارک محکمهپسندِ پروندههای مربوط به ادعاهای سرزمینی در استرالیا گفته است:
«عده زیادی از مدعیان در بیشتر مواقع، اعتبار و صحت معلومات خود را با دیگر معیارها و موازین نمیسنجند، اعتبارسنجی با رجوع به منابع مکتوب که جای خود دارد. آنان اصالت معلوماتشان را به نسلهای گذشته پیوند میزنند و میکوشند تا اعتبار و صحت آنها را با توسل به همین شیوه به ما اثبات کنند، یعنی آنان میدانند و بر این دانش مسلط هستند، زیرا از پیشینیانشان شنیدهاند. کوتاه سخن اینکه دانش مُجاز نیز دارای یک نسبشناسی انسانی است و سینهبهسینه منتقل میشود.»[12]
[1]-Allan, ‘Mythologising al-Nakba’, p. 48.
[2]-Yusif, quoted in Allan, ‘Mythologising al-Nakba’, pp. 52-3.
[3]-See www.icar.org.uk/27/63/research-directory/every-tree-has-its-roots-refugees-from-vietnam-and-their-children-speak-about-here-and-there.html (accessed 16 June 2009).
[4]-A. Thompson, ‘Moving Stories: Oral History and Migration Studies’, Oral History, 27 (1) (1999): 24-37; here, p. 31.
[5]-Aboriginal Land Rights (Northern Territory)
[6]-See J. Cruikshank, The Social Life of Stories: Narrative and Knowledge in the Yukon (Lincoln, Nebr., 1998). On the equivalent process in New Zealand, see A. Erueti and A. Ward, ‘Maori Land Law and the Treaty Claims Process’, in B. Attwood and F. Magowan (eds), Telling Stories: Indigenous History and Memory in Australia and New Zealand (Crows Nest, NSW, 2001), pp. 161-82.
[7]-D. McNab, Circles of Time: Aboriginal Land Rights and Resistance in Ontario (Waterloo, Ontario, 1999), p. 3.
[8]-Cruikshank, Social Life of Stories, pp. 63-4.
[9]-Commonwealth Native Title Act
[10]-J. Finlayson and A. Curthoys, ‘The Proof of Continuity of Native Title’, Australian Institute of Aboriginal and Torres Strait Islander Studies, Issues Paper Series, No. 18 (1997). Available online at http://ntru.aiatsis.gov.au/ntpapers/ntip18.pdf (accessed 17 September 2009).
[11]-Deborah Bird Rose
[12]-D. Rose, ‘Histories and Rituals: Land Claims in the Territory’, cited in Finlayson and Curthoys, ‘The Proof of Continuity of Native Title’, p. 11.
تعداد بازدید: 4661
http://oral-history.ir/?page=post&id=6397