شب خاطره 268، سومین برنامه مشترک مجلس شورای اسلامی و حوزه هنری
سارا رشادیزاده
08 خرداد 1395
به گزارش سایت تاریخ شفاهی ایران، دویست و شصت و هشتمین برنامه از سلسله برنامههای شب خاطره، عصر پنجشنبه ۶ خرداد 1395 در حوزه هنری تهران برگزار شد.
در این مراسم که سومین «شب خاطره» مشترک میان مجلس شورای اسلامی و حوزه هنری بود و با همکاری فراکسیون دفاع مقدس مجلس شورای اسلامی برگزار شد، حجتالاسلام والمسلمین غلامرضا مصباحی مقدم، نماینده مردم کاشان و آران و بیدگل و لاله افتخاری، نماینده مردم تهران، ری، شمیرانات و اسلامشهر و حجتالاسلام والمسلمین سیدمهدی موسوینژاد، نماینده مردم دشتستان در نهمین دوره از مجلس شورای اسلامی و میهمانان دیگری حضور داشتند و به بیان خاطرات خود از دوران انقلاب اسلامی و دفاع مقدس پرداختند. دو شب خاطره دیگر مجلس شورای اسلامی، 19 بهمن 1393 و 21 مهر 1394 برگزار شدند.
شروع مبارزات انقلابی در قم و گچساران
حجتالاسلام والمسلمین مصباحی مقدم، به عنوان نخستین سخنران این برنامه با گرامی داشتن یاد و خاطره امام راحل، شهدای انقلاب اسلامی، مدافعان حرم، شهدای هستهای و شهدای دوران دفاع مقدس و به ویژه شهدای عملیات بیتالمقدس و فتح خرمشهر به خاطرات خود اشاره کرد و گفت: «شهید علی اوسطی که امروز تصویر ایشان در اتوبان قم به سوی تهران نصب شده، روحانی رشیدی و ستودنی بود که از دوستان من بود و در مبارزه با رژیم شاه نیز به شیوه عملیاتی وارد میدان شده بود. ایشان با ساخت «سنگقلاب» در صحنهها حضور داشت و علاوه بر این به جوانان انقلابی نیز آموزش میداد؛ به طوری که عملیات «سنگقلاب» در قم به سرعت مشهور شد و گارد طاغوت را که گاهی در کوچه و پس کوچههای قم حضور داشتند با این روش شکار میکردند.»
وی در ادامه توصیف خود از شهید اوسطی، به پوشانده شدن چهره وی در مبارزات اشاره کرد و افزود: «این شیوه علاوه بر محافظت از زخمی شدن، باعث ناشناس ماندن وی میشد، هر چند که شهرت ایشان در مبارزات، باعث شد تا شناخته شده و به شهادت برسند. ایشان پیش از شهادت خود به سراغ من آمد و گفت شخصی در مسجد اعظم به این شیوه مبارزه میکند و در صدد این بود که این شیوه از مبارزه را به من نیز آموزش دهد.»
حجتالاسلام والمسلمین مصباحی مقدم در بخش دیگری از سخنان خود اظهار کرد: «در سال ۵۶ و در ماه مبارک رمضان بنده برای سخنرانی به شهر گچساران دعوت شدم، در آن سخنرانی، فردی به نام آقای معلمی نیز حضور داشت و ما دو نفر کل ماه رمضان را در شهر گچساران سخنرانی میکردیم و در صحبتهایمان به اوضاع اشاره میکردیم و شرایط را برای مردم توضیح میدادیم. همزمان با حضور ما در شهر گچساران دو اتفاق مهم از جمله آتش زدن مسجد جامع کرمان و دیگری به آتش کشیده شدن سینما رکس آبادان رخ داد؛ ما با اشاره به این دو موضوع توانستیم افکار عمومی را متوجه شرایط سازیم و این شعار پدید آمد که: جامع کرمان را، رکس آبادان را شاه به آتش کشید.»
وی با اشاره به حادثه سینما رکس آبادان گفت: «باید اشاره کنم که رژیم شاهنشاهی حادثه غمانگیز رکس آبادان را برای بدنام کردن انقلابیون طرحریزی کرده بود و ما به این موضوع نیز اشاره کردیم. در همان دوران سخنرانی، ساواک گچساران ما را برای بازجویی برده و مورد بازخواست قرار داد اما ما وظیفه خود میدانستیم که حقایق را برای مردم باز کنیم. به همین دلیل ساواک به ما هشدار داد که گچساران را ترک کنیم. ما تا روز عید فطر در این شهر حضور داشتیم و به دنبال ترک شهر گچساران اوضاع در این شهر بههم ریخت و در همان روز عید فطر نیز گچساران میزبان چند شهید شد و دیگر تا پیروزی انقلاب اسلامی این شهر آرام نشد. از این دست خاطرات بسیار زیاد است و میتوانم به خاطره قم هم اشاره کنم.»
حجتالاسلام والمسلمین مصباحی مقدم با اشاره به خاطرات روزهایس ۱۷، ۱۸ و ۱۹ دی ماه سال ۱۳۵۶ افزود: در روز 17 دی ماه سال 1356 روزنامه اطلاعات، سرمقالهای زد که نویسنده آن رشیدی مطلق، نام داشت و بعدها مشخص شد که نویسنده آن دکتر همایون، وزیر فرهنگ وقت بود که به دستور شاه چنین مطلبی را منتشر ساخته است. عنوان این مقاله «ایران و استعمار سرخ و سیاه» بود که منظور نویسنده از سرخ کمونیستها و سیاه روحانیون بود. در این مقاله از زبان شاه، علما و مراجع و به ویژه شخص امام خمینی(ره) مورد حمله قرار گرفتند؛ در این مقاله از امام خمینی(ره) به عنوان «سید هندی» یاد شده بود و میخواستند وانمود سازند که امام ایرانی نیست. بهانه این لقب نیز تخلص امام خمینی(ره) بود، چرا که ایشان شاعر بودند و در اشعار خود از تخلص «هندی» استفاده میکرد. این موضوع وقتی به دست طلبهها رسید، آشوبی به پا شد. طلبهها به سوی خانه مراجعی مانند آیتالله گلپایگانی، آیتالله مرعشی نجفی و بعضی اساتید مانند نوری همدانی، مکارم شیرازی و بعضی بزرگان دیگر رفتند و در واقع نوعی اعتراض بود. مرحوم آیتالله گلپایگانی در همان روز در منزل خود گفت این مقاله اهانت به سایر علما و مراجع هم هست. به هر حال این حرکت از 17 دی شروع و تا 19 دی ادامه یافت به طوری که در این روز حملاتی صورت گرفت و چهار راه بیمارستان که امروز به چهارراه شهدا معروف است از چهار طرف پر از تانک و گارد طاغوتی شد که با تیربار به مدرسه حجتیه حمله کردند و هرکس از طلبهها در خیابان بود به همراه طبقه دوم این مدرسه که مشرف به خیابان بود مورد هدف قرار گرفت و بسیاری به شهادت رسیدند. از آن تاریخ هیچ امنیتی برای طلبهها در قم وجود نداشت. در این روز جنگندهها دیوار صوتی قم را برای ایجاد رعب و وحشت میشکستند و مردم ما 19 دی ماه را همه ساله گرامی میدارند. به دنبال این قیام در چهلم روز 19 دی ماه حادثه تبریز رخ داد و در چهلم تبریز، قیام یزد رخ داد و تا وقوع انقلاب اسلامی به طور سلسلهوار حوادث و قیامهای متعددی رخ داد.»
وی ادامه داد: «به محض پیروزی انقلاب اسلامی، شهید حقانی از سوی امام خمینی(ره) مامور و نماینده ایشان در استان هرمزگان شد. این استان در آن دوران دارای نیروی دریایی، هوایی، ژاندارمری که به جای نیروی زمینی فعال بود و کمیته انقلاب اسلامی بود. شهید حقانی مسئولیت سرکشی به یگانهای ویژه و نیروی دریایی را به من سپرد و نیروی دریایی به طور معمول از افرادی تشکیل شده بود که در آمریکا تحصیل کرده بودند و در دریا حضور داشتند و از انقلاب نیز خبر نداشتند. آنان در برخورد با توضیحات ما در زمینه وقوع انقلاب اسلامی حیرت زده بودند و نمیدانستند در کشور چه اتفاقی افتاده است، چرا که رژیم شاهنشاهی اجازه انتشار اخبار سیاسی در میان نیروی دریایی را نمیداد.»
از جزیره مجنون تا حلبچه
حجتالاسلام والمسلمین مصباحی مقدم با گذر از خاطرات دوران انقلاب اسلامی به نقل چند خاطره از دوران دفاع مقدس پرداخت و اظهار کرد: در جزیره مجنون متعلق به عراق بود و آن را در عملیاتی به دست آورده بودیم. در صدد فتح بصره بودیم، اما آنقدر حملات عراق روی جزیره مجنون زیاد شده بود که به رزمندگان ما امان نمیداد. ما پس از ورود به این جزیره شاهد رفت و آمد هواپیماها بودیم در حالی که حتی دفاع ضد هوایی هم نداشتیم و بین جزیره شمالی و جنوبی با نفربر جابهجا میشدیم. ما با این نفربرها که از عراق به غنیمت گرفته بودیم، هم آدم و هم مهمات جابهجا میکردیم. حملات این نفربرها طوری بود که نفرات را مورد هدف قرار میداند و شاید اگر فاصله من هم با این نفربرها کمی کمتر بود من هم شهید شده بودم. در همین شرایط هلیکوپتر شنوک روی زمین نشست که هم برای حمل مهمات بود و هم برای جابهجایی مجروحان و من که معمم بودم (با لباس روحانی) نیز به بقیه در تخلیه بار کمک میکردم.»
وی در ادامه خاطرات خود به جبهه شمالی جنگ تحمیلی عراق علیه ایران سو حلبچه اشاره کرد و افزود: «حلبچه شهری کوچک است که در استان سلیمانیه عراق قرار دارد. نیروهای ما توانسته بودند این شهر را بگیرند که مورد استقبال مردم حلبچه قرار گرفتند و شهر به سرعت در حال تخلیه بود اما بلافاصله با حملات شیمیایی عراق مواجه شد و مردم این شهر مظلومانه دچار حملات شیمیایی شدند و ما در لحظه حضور در این شهر با مردمی مواجه شدیم که در اثر استنشاق گاز خردل در همان حال خشک شده بودند. در روزهای حضور در این شهر یکی از وظایف ما اقامه نماز میت برای شهدا و دفن آنان بود.»
در ادامه این برنامه حجتالاسلام و المسلمین موسوینژاد نیز به ایراد سخنرانی پرداخت و در بخشی از سخنان خود گفت: «شهید حاج بصیر، فردی بود که میان دو عملیات به سفر حج رفت و پس از بازگشت دید که مادرش به اقامه نماز ظهر ایستاده است. ایشان پس از مادر خود به اقامه نماز ایستاد و دو رکعت نماز حاجت خواند و پس از آن از خدا طلب شهادت کرد. مادرش نیز آمین گفت و پس از آن ایشان در عملیات بعدی به شهادت رسید.»
سختترین بخش عملیات
به دنبال حجت الاسلام والمسلمین موسوینژاد، فیروز احمدی، یکی از رزمندگان دوران دفاع مقدس و از افراد حاضر در عملیات بیتالمقدس به شرح خاطرات خود از این عملیات پرداخت.
احمدی در شروع سخنان خود از عملیات بیتالمقدس به عنوان عملیاتی مظلوم نام برد و گفت: «این عملیات از شمال به کرخه نور، از جنوب به اروند، از شرق به کارون و از غرب به هویزه محصور شده بود. منطقه عملیاتی بیتالمقدس در وسعتی به میزان ۱۰۰ کیلومتر در طول و ۵۰ کیلومتر در عرض بود و در این عملیات شهر خرمشهر، جاده اهواز خرمشهر، پادگان حمید، هویزه و ۱۸۰ کیلومتر مرز ایران آزاد شد که البته از این ۱۸۰ کیلومتر در واقع ۸۰ کیلومتر به مرز اروند مربوط میشود.»
وی با اشاره به موقعیت نظامی خود در آن روزها اظهار کرد: «در آن زمان من در گردان سپاه حضور داشتم. در آن زمان سپاه تهران ۹ گردان داشت و با اینکه همه بچهها در سطح فرمانده تیپ و فرمانده گردان بودند همه با هم در آن عملیات حاضر شدند. در آن زمان به دلیل شناختی که حسن بهمنی روی من داشت و میدانست در زمینه نقشهخوانی فعال هستم از گردان جدا شدم و به ستاد رفتم. در آنجا افرادی از جمله حاج احمد متوسلیان، شهید همت، شهید شهبازی و حسن بهمنی و بزرگان دیگری حضور داشتند اما یک نصفه روز بیشتر در ستاد حضور نداشتم و بعد از آن بدون معرفی خودم همراه با نیروی پیاده لشکر ۳۱ عاشورا به خاک عراق رفتم. در همان حال دیدیم که به ما میگویند نروید و بعدا فهمیدیم که راننده بدون ترمز و به اشتباه به خاک عراق رفته و پس از آن برگشتیم. ما در واقع میخواستیم به دژی برسیم که در آن زمان دژ شاهنشاهی نام داشت و بعدا به نام دژ جمهوری تغییر نام یافت.»
احمدی گفت: «سختترین قسمت عملیات همین قسمتها بود؛ چرا که فضا برای حرکت بسیار کم شده بود. به هر حال خود را به شلمچه رساندیم که در آنجا با شهید اسکویی مواجه شدم و از وی چاره جویی کردم که ایشان در پاسخ به من گفت ماه را بگیر و برو، اما تا کجا را نگفت. ما بر اساس این راهکار جلو رفتیم تا به خاک عراق رسیدیم و در آنجا چند اسیر هم گرفتیم و به عقب برگشتیم. در آن عملیات سختترین قسمت به عهده گردان ما که گردان ۹ سپاه بود گذاشته شده بود. در آن دوران فرمانده ما شهید احسان قاسمیه بود که از دانشجوهای آمریکا بود که به ایران آمده بود و شهید فرهانی و جانباز عزیز فرخی نیز معاونان ایشان بودند. خرمشهر را واقعا خدا آزاد کرد و ما فقط کار انجام دادیم و با ذکر تکبیر انرژی میگرفتیم.»
وی با اشاره به این نکته که عملیات بیتالمقدس در تاریخ ۱۰ اردیبهشت 1361 آغاز شده و مدت ۲۵ روز به طول انجامید به شرح خاطرات دیگری پرداخت و در پایان سخنان خود نیز افزود: «بعد از ۳ روز که در عملیات حضور یافته بودیم، گلوله یکی از تانکها به ستون ما برخورد کرد و ترکشی به شکمم اصابت کرد و پرت شدم. بعد که به عقب بازگشتم بر اساس وخامت اوضاع جسمی، پزشکان از من قطع امید کرده بودند، اما در بیمارستان سرخه حصار بودم که خبر فتح خرمشهر را شنیدم و انرژی تازهای گرفتم و ۷ ماه بعد خوب شدم و خودم را به عملیات والفجر مقدماتی رساندم.»
دویست و شصت و هشتمین برنامه از سلسله برنامههای نشست شب خاطره به همت حوزه هنری و مشارکت فراکسیون دفاع مقدس مجلس شورای اسلامی عصر پنجشنبه ۶ خرداد ماه در حوزه هنری تهران برگزار شد و در پایان این برنامه، فیلم سینمایی «دلبری» به نمایش درآمد.
تعداد بازدید: 5705
http://oral-history.ir/?page=post&id=6369