رنگ این خاطرات، خاکستری است
الهام صالح
30 فروردین 1395
«در راه»* این عنوان برای اغلب مخاطبان یک معنا دارد: «کسی که به سوی مقصد حرکت میکند». اما این دو کلمه، معنای تخصصی دیگری نیز دارند. «در راه» از اصطلاحات نظامی دسته توپخانه است که از سوی دیدهبان به توپخانه ارسال میشود تا توپخانه دریابد که اطلاعات مبادله شده، مورد تایید قرار گرفته. با توجه به ایهامی که این دو کلمه داراست، این عنوان برای کتاب انتخاب شده، اما «در راه» قرار است از چه موضوعی سخن بگوید؟ این کتاب، خاطرات علی خسروینیک، جانباز و آزاده از دوران اسارت در اردوگاه صلاحالدین را شامل میشود. خسروی در آن سالها یک سرباز وظیفه بوده که به صورت داوطلبانه به جبهه میرود. کتاب که به اسارت، نگاهی متفاوت دارد، در ده فصل تدوین شده. «خانه باصفای دردشت»، «انتخاب بزرگ»، «انتخابی دیگر»، «به سوی سرنوشت»، «اعتماد به زندانبان»، «رمادی؛ اسارت در اسارت»، «اردوگاه؛ شهری به ابعاد زندگی»، «روزهای بیم و امید»، «جای خالی پدر» و «روایت تصویر»، عناوین این فصلها را تشکیل میدهد.
نگاه متفاوت به جنگ
«در راه»، کتابی است که میتوان روی متن آن مانور داد. راوی، به موضوع اسارت، نگاهی دقیق و متفاوت دارد و کتابی که وی شخصیت اصلی آن را تشکیل میدهد در شکنجهها و رنجهای اسارت خلاصه نشده، بلکه خسروی با وجود داشتن ویژگی جدیت، به تناسب از طنز نیز بهره گرفته است: «نوروز سال 1363 در حالی از راه رسید که در اردوگاه رمادی دور یک سفره هفتسین نشسته بودیم. سفره هفتسینی که از جمله سینهایش سیم خاردار، سنگ، سیگار و سطل بود. بچهها دو برگ خرزهره از شاخهای که از پشت سیمخاردار به داخل اردوگاه سردرآورده بود، چیده و به عنوان سبزه گذاشته بودند. یک نفر یک مرمی گلوله کلاشینکف هم گذاشت. گفتم: «گلوله برای چی؟» گفت: توش سربه، اولش سین داره.»
● یکی از ویژگیهای این کتاب، تنوع خاطرات آن است. خاطرات زندگی را روایت میکنند، همانطور که میگذشته
یکی دیگر از ویژگیهای این کتاب، تنوع خاطرات آن است. خاطرات، صرفا تلخ نیست، بلکه زندگی را روایت میکند؛ همانطور که میگذشته، هم خوب، هم بد، هم تلخ، هم شیرین: «از پیامدهای آتشبس این بود که عراقیها گفتند: ما هم میخواهیم آتش درست کنیم و از رویش بپریم... گفتند برای یک بار هم که شده باید بپری؛ پریدیم. کم مانده بود شلوارم بسوزد. همه با هم دم گرفتیم: زردی من از تو، سرخی تو از من. عراقیها هم یاد گرفتند و با ما همصدا شدند: زردی من تو، سرخی تو من؛ ما هم به آنها میخندیدیم و آنها هم به خنده ما میخندیدند. به یکیشان گفتم: «چند تا تیر مشقی و چاشنی بیار، ترقه در کنیم.» گفت که نه، این ممنوعه، صدای تیر در بیاید، تمام اردوگاههای اطراف آمدهباش میشوند.»
خسروی در روایت کتاب «در راه»، از تابوشکنی نیز بهره گرفته. در خاطرات او اشخاص صرفا سیاه نیستند، بلکه سیاه و سفیدند، علیرغم بدیهایشان، ویژگی خوبی هم در وجودشان یافت میشود. عراقیها هم از این امر مستثنا نیستند؛ درست مانند شاکر، نگهبان عراقی که در حرم حضرت ابوالفضل(ع)، پابرهنه در کنار اسرا به سوی حرم حرکت میکند.
خسروی، خود نیز تابوشکن بوده و در اردوگاه به یکی از عراقیها انگلیسی درس میداده؛ همچنان که در خاطرات مختلف این کتاب میتوان احساس همدردی یک زندانبان به زندانی و اعتماد زندانی به زندانبان را مشاهده کرد.
«در راه»، تاریخ شفاهی دفاع مقدس و اسارت یکی از رزمندگان را در عراق روایت میکند. در این روایت، رد پای قضاوت کمرنگ است و چیزی به مخاطب القا نمیشود، بلکه سعی بر این است تا با شرح و توصیف اتفاقات به صورت ناب و صادقانه، مخاطب در تصمیمگیری و قضاوت آزاد باشد. این کتاب از این منظر قابل ستایش است.
سه دوره از زندگی در عکسها
دهمین و آخرین فصل از کتاب، «روایت تصویر» نام گرفته که دربردارنده تصاویر و نامههایی است که در دوران اسارت، بین علی خسروینیک و خانوادهاش رد و بدل شده. جالب اینکه نخستین تصویر، مربوط به 19 سالگی خسروینیک است؛ پیش از اعزام به جبهه. سایر تصاویر، او و هماردوگاهیهایش را نمایش میدهد. برای مخاطب کنجکاوی که دوست دارد چهره او را در سالهای اخیر هم ببیند، عکسهایی از همین سالها ارائه شده. در واقع، عکسهای فصل «روایت تصویر»، شامل سه دوره از زندگی راوی کتاب است؛ کمی پیش از اسارت، دوران اسارت و سالها پس از اسارت. در این عکسها میتوانیم گذر سالها را در چهره او به خوبی ببینیم. در این فصل، نامههایی هم وجود دارد. این نامهها از طرف مادر، پدر، برادر و خواهر راوی، نوشته شدهاند که تنوع نگاه و قلم را میتوان در آنها مشاهده کرد. بخشهایی از نامههای رد و بدل شده نیز به صورت تایپی، ارائه شده است. بین این نامهها، نثر مادر راوی، دلنشین، متفاوت و مادرانه است: «چه بگویم از دلتنگیها، از انتظارها، از چه و از چه. خوب فقط فکر میکنم تنها شکر است که بیش از هر چیز در دسترسم است. دلم میخواست پیشت در بازداشتگاه بودم تا میتوانستم برایت حرف میزدم، میبوسیدمت، در بغل میگرفتمت. خب چاره نیست؛ همانطور که تو چارهای نداری... .»
● «در راه» کتابی است که میتوان روی متن آن مانور داد. راوی، به موضوع اسارت، نگاهی دقیق و متفاوت دارد
یک خاطره
سراسر کتاب «در راه»، مملو از خاطرات است. یکی از خاطرات درباره فردی به اسم رضا زاغی است که در اردوگاه خبرچین بوده، اما رفتارش را اصلاح میکند. او یک بار از سرگروهبان نگهبانهای داخل اردوگاه «صلاحالدین» به راحتی، دو باکس سیگار دریافت میکند که باعث میشود بقیه فکر کنند خبرچینی را دوباره آغاز کرده. بخشهایی از این خاطره به این شرح است:
سرگروهبان نگهبانهای داخل اردوگاه، استواری بود سیاهچرده؛ صورتش عین کره ماه، حفرهحفره، با یک دماغ کوفته و بزرگ. رضا زاغی تعریف کرد که: «رفتم دم در اتاق نگهبانا ایستادم. استوار اومد رد شه، بهش گفتم: سِلام، اونم گفت: علیک سِلام.
فکر کردیم ما را مسخره میکند. دهخوارقانی همینطور نگاهش میکرد. گفت: «یعنی چی؟»
گفت: «بذار بگم دیگه.»
دهخوارقانی گفت: «خب، بگو.»
گفت: «ده دقیقه دیگه اومد بره، گفتم: سِلام. گفت: علیک سِلام. دوباره از اتاق اومد بیرون، گفتم: سِلام. گفت: علیک سِلام، چقدر سِلام میکنی تو. گفتم: چقدر صورتت شبیه صورت پدرمه؛ هر وقت تو رو میبینم یاد پدر خدا بیامرزم میافتم. گفت: غصه نخور پسرم، دستشو گذاشت رو شونهام، منو برد دم فروشگاه و پرسید: چی میخوای؟ گفتم: چیزی نمیخوام فقط دو باکس سیگار. دو باکس سیگار برایم گرفت و گفت: غصه نخور پسرم، درست میشه.»
* در راه: خاطرات آزاده جانباز سرباز وظیفه علی خسروینیک، مصاحبه و نگارش: سعید علامیان، 400 صفحه، نوبت چاپ: اول- بهار 1393، تهران: سازمان تبلیغات اسلامی، شرکت چاپ و نشر بینالملل
تعداد بازدید: 4481
http://oral-history.ir/?page=post&id=6294