نظریه تاریخ شفاهی (82)
نویسنده: لین آبرامز
مترجم: علی فتحعلی آشتیانی
24 اسفند 1394
داستان، هر چند که فقط بخش کوچکی از آن را نوشتهایم، روشنگر و زیباست و سرعت و شتابی دارد که به مری منسون امکان میدهد سر رشته مصاحبه را به دست بگیرد و اراده شنوندگانش را سلب کند. «داستان مادر او» از چند جهت، نوعی اجرای نمایشگونه محسوب میشود. ابتدا اینکه روایت آن در پاسخ به سؤالی درباره خصوصیات زندگی جزیرهنشینان آغاز نمیشود؛ بلکه حد و مرز مشخص و ساختاری متقارن دارد (مثلاً دخترها به خانه پیرزن دانا میروند و بازمیگردند، درون و بیرون کلبه او، نور و روشنایی، تندرستی و بیماری، آن زمان و این زمان توصیف میگردند).[1]
بسیاری از عناصر روایت که در فصل ششم معرفی کردیم در این داستان رعایت شده است. ابتدای داستان با گزارهای درباره روشهای درمان در زمان مادر مری آغاز میشود و توجه شنوندهاش را به این سو میبرد که:
Weel, I canna mind whin it would have been, but onywye I just tink da difference noo, although we are never thankful enough, two nurses an two doctors here in Yell, an you just need ta feel a pain or anything, lift da phone an call da doctor an he’s here afore you get da phone laid doon, at da door ta see what’s wrong wi you. An dan ta think aboot da old folk, whit a life dey had if anything wis da matter wi them, aha.
«راستش درست یادم نمییاد کی بود، اما حالا میتونم فرقش رو ببینم، هر چند ماها هیچوقت اونطور که باید قدرش رو نمیدونیم؛ دو تا پرستار و دو تا دکتر اینجا توی یِل هستن و هر موقع که درد و مرضی میافته به جونتون کافیه تلفن رو بردارین و بهشون زنگ بزنین؛ هنوز گوشی رو نذاشتین که دکتر دم در خونهتونه که ببینه چتون شده. واقعاً آدم به قدیمیها که فکر میکنه میگه وقتی اونا مریض میشدن چیکار میکردن، بله.»
داستان نهایتاً به گرهگشایی میرسد آنجایی که خویشاوند بیمار آنان به کمک داروی زن دانا سلامتی خود را به دست میآورد، «پایان خوش» از این گزاره قابل استنباط است و سپس روند داستان به زمان حال بازمیگردد:
(An sho never lookit back, sho never lookit back fae that day. No … Sho married an had nine of family, an lived ta an old age, so dat’s da story o da bottle o medicine, bit look noo a days. اون دیگه پشت سرش رو هم نگاه نکرد، از اون روز دیگه پشت سرش رو هم نگاه نکرد. نه ... عروسی کرد و نُه تا بچه زائید و سالها زندگی کرد تا پیر پیر شد، و این بود قصه شیشه دوا، اما ببینین این روزا چجوریه.)
دوم اینکه مری برای همراه کردن شنوندهاش تا پایان داستان از چند فن قصهگویی مانند نقل قول مستقیم، جرئیات روشن، تکرار (توی یه زندون تاریک گیر افتادن-یه زندون تاریک) و تعلیق استفاده میکند. و در نهایت اینکه تمام مؤلفههای یک داستان خیالی کلاسیک در روایت او دیده میشود؛ مثلاً سیر و سلوک تحولآفرین دختران جوان، زنی شبیه «جادوگران»، معجونهای جادویی، مُحَرَمات (دختران حق نداشتند به داروی او نگاه کنند یا شیشهاش را روی زمین بگذارند)، و همجواری نور و ظلمت، پیر و جوان، خیر و شر. مهمترین نکته در اینجاست که مری مقتدرانه در صحنه داستانگویی ظاهر میشود: او در حین روایت ماهرانه قصهاش مدیریت صحنه را به دست میگیرد به طوری که حتی به مصاحبهگرش اجازه نمیدهد به میان کلام او بدود و جریان قصه را متوقف کند. در واقع او از ابتدا تا انتهای داستان تسلط خود را به نحو قاهرانهای بر روایت حفظ مینماید و حتی در پایان نیز مالکیت خود را با تذکر اینکه وی «قصه شیشه دارو» را روایت کرده و نه «قصه مادرش» را تحمیل میکند. داستان مری منسون نمایش خلاقانهای است؛ اجرای او را نمیتوان از کلام شفاهیاش تفکیک نمود زیرا معنای داستان به آن گره خورده است.
خیلی کم پیش میآید که در موقعیت مصاحبه تاریخ شفاهی با روایتی که این چنین کامل و تمیز اجراء شود، برخورد کنیم-بعضی از پاسخگویان ما ذاتاً قصهگو هستند-اما اکثر راویان داستانهای کوتاهِ از پیش آمادهای را روایت میکنند. هدف آنها از این مقدمات این است که بتوانند روایت خود را مسلط و توانمندانه منتقل سازند. و ما در چنین مواقعی باید سرتاپا گوش باشیم زیرا داستانی که ماهرانه و زیبا نقل میشود قطعاً برای راوی معنای خاصی دارد و انگیزه یا دلیل خاصی در پشت آن است. البته باید خاطرنشان کنیم که اجرای نمایشگونه در تمام مصاحبههای تاریخ شفاهی تنیده شده و به طور ضمنی تحقق مییابد. شور و هیجان حاکم بر فضای مصاحبه، چنین چیزی را نیز از پاسخگویان میطلبد. در اینجا پژوهشگر باید عناصر اجرای نمایشگونه را که به کلمات راوی معنا میبخشند به خوبی تشخیص داده و تفسیر نماید. به قول کروکشَنک: داستانگویی در واقع نوعی عمل اجتماعی ارتباطمدار است.[2]مصاحبهشوندگان ما فرصت مصاحبه تاریخ شفاهی را مغتنم میشمارند تا آنچه را که از نگاه خود مهم و معنادار تلقی میکنند با کلام و حرکات بدن به نمایش درآورند. اجراء بهانه یا وسیله افشای نفس و فرصتی برای ابراز وجود است، نه یک عنصر انتخابی بلکه جزء لایفنک روایتهای شفاهی به شمار میآید.
خاتمه
تحلیل اقاریر تاریخ شفاهی با لِحاظ کردن عنصر اجراء به نتایج جالب و مهیجی منتهی میشود. مثلاً مورخ شفاهی یا مصاحبهگر را از صِرفِ اکتفا به کلماتِ متن پیادهشده بالاتر برده و به او میفهماند که رویداد مصاحبه اساساً عمل یا فعلی ارتباطی است. به ما گوشزد کردهاند که اجراء در نگاه راویان حاوی معنا، منزلت و اهمیت است. و از آن گذشته، عمل اجرای نمایشگونه به یکی از اجزاء هویت معاصر آنان تبدیل میشود؛ آنان خزانه دانش گذشته هستند و اهمیتی را بدان میبخشند که مورخ شفاهی با استخراج خاطرات آنها و نصب میکروفون در برابرشان به آنها میبخشد. گاهیوقتها مورخ شفاهی با مطالعه کتابهای درسی، متأثر از قوانین و فرایندهای کار ما و با تکیه بر تحلیل به این نتیجه غلط میرسد که مصاحبه تاریخ شفاهی کار کلافهکننده و خشنی است که اجرای نمایشگونه در آن برای گول زدن اوست. اما باید مراقب باشد زیرا اجرای نمایشگونه رکن اصلی است و ما به کمک آن از یک سو اهمیتی را که داستان یا رویداد برای راوی دارد میفهمیم و از سوی دیگر درمییابیم که تحلیل ما باید انتقالدهنده عواطف و تلاشی باشد که راوی در یادآوری گذشته سرمایهگذاری کرده است.
[1]-من تحلیل خود از این روایت را مدیون مشاهدات زبانشناس ادبی، نایجِِل فاب، از دانشگاه استراتکلاید، هستم.
[2]-Cruikshank, Social Life of Stories, p. 155.
تعداد بازدید: 5318
http://oral-history.ir/?page=post&id=6241