تاریخ شفاهی و مطالعات ارتباطی(1)

مهدی بازرگانی

15 مهر 1394


چکیده: تاریخ شفاهی از مکتب‌های عمده تاریخ نگاری قرن بیستم است و متدلوژی تاریخ شفاهی به شکل وسیعی در علوم انسانی مورد استفاده واقع شده است. از سویی دیگر شفاهیت ویژگی اصلی تاریخ ماست و علم ارتباطات درک خاصی از شفاهیت به مثابه شکل خاصی از ارتباط دارد. بی‌شک در نظر داشتن یافته‌های علم ارتباطات و رو در رو نهادن آن با نظریه تاریخی، ما را به افق‌های جدیدی از دانش ترکیبی و فهم نویی از واقعیت عینی هدایت خواهد کرد. این مقاله در نظر دارد حوزه‌های اشتراک تاریخ شفاهی و مطالعات ارتباطی را بکاود. از آنجا که «تاریخیت» و «شفاهیت» هر دو کیفیتی است که به ارتباط تعلق می‌گیرد، ما می‌توانیم با عمیق‌تر کردن درک خود از این دو به مصاحبه‌های تاریخ شفاهی چهره‌ای علمی‌تر و قاعده مند‌تر بدهیم. درک ارتباطی از متدلوژی تاریخ شفاهی، پیام تاریخی را ثابت نمی‌داند بلکه آن را در شفاهیت جریان شتابان تاریخ به تصویر می‌کشد. این فهم هر واقعه را در جایگاه خود مورد بررسی قرار می‌دهد و واقعه تاریخی را همچون یک اجرا زیر مطالعه می‌گیرد. نقدهایی که در انتهای مقاله درباره متدلوژی تاریخ شفاهی مطرح می‌شود، از چشم انداز نظریه ارتباطی است و به انگیزه رفع کاستی‌های مصاحبه تاریخ شفاهی عنوان شده است.

 

کلید واژه‌ها: ارتباطات، تاریخ شفاهی، نقد، روش شناسی، ارتباط شناسی تاریخی

 

تاریخ داستان پیچیده‌ای است. مجموعه‌ای از نمادها و نشانه‌ها که در گذشته و حال و آینده به حرکت در می‌آیند و آثاری از خود بر جای می‌نهند. اما سؤال این است که این وقایع چگونه در حافظه ما ثبت می‌شود و بازنمایانده می‌شود. «بسیاری از امورات انسانی بدون اینکه اثر یا نشانه‌ای از خود به جای بگذارند اتفاق می‌افتند. هر اتفاقی در گذشته، پس از برجای گذاشتن اثرات محدود، از دست می‌رود. نوشته‌های تاریخی تنها بخش کوچکی از آنچه را فقط یک بار اتفاق افتاده است، به تصویر کشیده‌اند؛ مقدار کمی از آنچه مشاهده شده به وسیله کسانی که آن را مشاهده کرده‌اند به خاطر آورده می‌شود؛ تنها مقدار کمی از آنچه به خاطر آورده می‌شود ثبت می‌شود؛ قسمت کمی از آنچه ثبت می‌شود باقی می‌ماند؛ بخشی از آنچه مورد توجه مورخان قرار گرفته، قابل اعتماد است و تنها قسمتی از آنچه قابل اعتماد است درک می‌شود.» (Donalld, 2003:1)

اما تاریخ شفاهی چیست؟ و محققان چه چیز جدیدی در آن یافتند که زحمت جمع‌آوری این همه سند را بر خود هموار کردند؟ به راستی چرا باید دست در دامان این همه سند اندخت و به این کثرت پایان ناپذیر متوسل شد؟ این حوزه از مطالعات در چه پارادایم روش‌شناختی و با چه رویکردی دنبال می‌شود؟ آیا مصاحبه‌های عمیق تاریخ شفاهی، تنها در علم تاریخ به کار می‌آید یا مدعایی فراتر و فراگیرتر از آن دارد؟ تفاوت تاریخ شفاهی با خاطره چیست؟ حافظه جمعی و حافظه فردی با چه سازوکاری وارد گردونه تاریخ می‌شوند؟ آیا مصادره و فتح حافظه توسط تکنولوژی، تاریخ را تهدید می‌کند؟ ساختار روایت تاریخی از چه جبرها و نظم‌هایی تبعیت می‌کند؟ این پرسش‌ها و مجموعه‌ای از ابهامات نظری دیگر از این دست در ماحصل بحث، در آنچه ما معرفت تاریخی فردی و جمعی می‌نامیم بسیار تاثیرگذارند. پس بایسته است در آغاز بدانیم چه معنای روشنی از تاریخ شفاهی مراد می‌کنیم. ما می‌دانیم در اینجا خواه و ناخواه با نوعی تکثر و نسبیت مفهومی مواجه خواهیم شد، با این وصف تلاش ایضاح مفهومی بسیار مفید خواهد بود.

برای این اصطلاح تعاریف بسیار زیادی در نظر گرفته شده است. مطابق تعریف انجمن تاریخ شفاهی آمریکا(OHA) تاریخ شفاهی به روش حفظ و نگهداری مدارک شفاهی و در عین حال به آنچه از این مدارک بر می‌آید اشاره دارد. این فرآیند با ضبط صدا یا ویدئوی یک فرد که توسط مصاحبه‌کننده یا راوی صورت می‌پذیرد آغاز می‌شود. هر دوی این‌ها نیت آگاهانه‌ای برای خلق یک سند مانگار دارند، تا از این طریق بتوانند به درک بهتر گذشته فائق آیند.[1]

اما این تعریف نمایی محدود از تاریخ شفاهی است. واقعیت این است که تاریخ شفاهی می‌تواند خود را در قالب پارادایم‌های روش شناختی مختلف بگنجاند. رویکردی کمی[2]، کیفی[3] یا عملگرایانه[4] به خود بگیرد، پا را از حوزه تاریخ فراتر نهد و در چارچوب‌های مختلف زیر چتر نظریات گوناگون در رشته‌های مختلف علوم انسانی به کار گرفته شود. در ارتباطات، روانشناسی، جامعه‌شناسی یا انسان‌شناسی تاخت و تاز کند و جهت گیری چپ و راست به خود بگیرد. این حرکت از رشته‌ای بودن به بین رشته‌ای شدن و کاربرد در سایر علوم، نشان از اهمیت و بداعت روش شناسی مصاحبه‌های تاریخ شفاهی دارد. این افق گسترده همانطور که دیدیم، راه تاریخ شفاهی را به مطالعات میان رشته ای[5] باز می‌کند. و قطعاً به کار بستن یک روش‌شناسی جدید و اندوخته‌های نظری حاصل از مصاحبه‌های عمیق، در گشودن دریچه‌های نو به روی علوم انسانی کارا خواهند بود.گسترش تاریخ شفاهی در روش، نظر و عمل، از ناب بودن این چشم انداز جدید و روشنگر بودن آن حکایت دارد.

یک نمونه از این کاربرد استفاده‌ای بود که چپ‌ها از این حوزه نظری نمودند. «چپ‌ها تاریخ شفاهی را راهی می‌دانستند برای به گفت‌وگو در آوردن زوایای ساکت جامعه که در سایه بودند، چون زنان،کارگران، بیسوادان و غیره. بنابراین تاریخ شفاهی می‌تواند منشایی باشد برای استفاده از خرد جمعی. به طوری که ناگفته‌های لایه‌های زیرین، یعنی افراد جامعه که هیچ گاه در تاریخ رسمی طرح نمی‌شوند، به آنها امکان دهد که برای ساختن حال و آینده نقش داشته باشند.» (تاریخ شفاهی، معصومه صالحی) این به سخن آوردن بخش مسکوت مانده تاریخ، رسالتی بود که بر دوش تاریخ شفاهی نهاده شده بود. یافته‌های تحقیق در این حوزه می‌توانست معنای انقلاب‌های سیاسی و تحولات اجتماعی و در یک کلام تاریخ را دگرگون کند.

همچنین چون تحولات و شرایط اجتماعی به فراخور حال هر جامعه‌ای، اقتتضائات گوناگونی دارد؛ مورخان تاریخ شفاهی برای پرده‌برداری از تاریخ پروژه‌های مختلفی را در پیش گرفتند. برای نمونه «در فاصله سال‌های 1994 تا 1996 حمید احمدی، پروژه تاریخ شفاهی چپ ایران را پیش برد.»[6] در این طرح برای اولین بار تاریخ شفاهی یک جریان سیاسی در حاشیه به صورت ضبط روی فیلم‌های ویدیویی ثبت شد. این کار توسط موسسه بین‌المللی تاریخ اجتماعی(IISH) بنیاد گذاشته شد و در آن 262 ساعت مصاحبه از 28 نفر از رهبران اصلی جریان چپ گرفته شد.[7] معنای ماحصل این کار در کلیتش، برداشت‌هایی نو از تاریخ سیاسی احزاب در ایران را به همراه داشت.

 یا در آمریکا که همیشه مسئله چپ یک موضوع مناقشه برانگیز بوده است، مک کارتیسم در دهه1950 از چپ‌ها موجوداتی وابسته به دشمن و ستون پنجم نیرویی اهریمنی ساخته بود. (Paul & Robin,1986) این تصویرها زمینه‌ای ذهنی در میان مردم ایجاد می‌کرد. تحقیقات متخصصان نیز همین روندهای عمده و کلیشه‌های ذهنی را تأیید می‌کرد. بر این اساس است که تاریخ شفاهی چپ در آمریکا می‌تواند دربرگیرنده مضامینی انتقادی جهت ترمیم و تغیییر این تصویر برساخته باشد.

با این مثال‌ها به نظر تا اندازه‌ای از نیات و مسیر اصلی مطالعات تاریخ شفاهی آگاه شدیم. اما هدف ما در این مقاله چیزی دیگری است. ما می‌خواهیم ببینیم که اگر با عینک نظریه ارتباطی به سراغ مطالعات تاریخ شفاهی برویم، چه اتفاقی خواهد افتاد؟ در حقیقت ارتباطات، چگونه حوزه‌های سنتی مطالعات خود را به تاریخ شفاهی مرتبط می‌کند. شسته و رفته‌تر بگوییم در ملاقات ارتباطات و تاریخ شفاهی چه داد و ستدی بین این دو انجام می‌شود و نظریه تاریخی و نظریه ارتباطی چگونه همدیگر را تکمیل می‌کنند. آیا اساساً این دو حرفی برای گفتن به هم دارند؟ آیا مسائل، چارچوب‌ها و زمینه‌های نظرورزی این دو رشته یکی است؟

پاسخ به این پرسش خود مستلزم تمهیدات نظری زیادی است. البته باید افزود که بر این مقدمات نتایج بسیار سودمندی نیز مترتب است. یک متخصص ارتباطات وقتی به تاریخ می‌نگرد، در حقیقت تطور گونه‌های ارتباط را زیر ذره بین می‌گیرد و تحول تاریخی را بازتابی از تحول ارتباطی می‌انگارد. او تأثیر مناسبات حاکم بر هر رابطه را در شکل‌دهی به معنای تبادلی گوشزد می‌کند. مناسباتی که در گذر اعصار تغییر می‌کنند. از این نظر بخشی از مقصود یک ارتباط شناس تاریخی،کشف زیست بوم ارتباطی یک دوره و قرار دادن رویدادهای مورد بررسی در تار و پود زمانی و مکانی آن است. تفسیر ارتباطی یک واقعه، مفهوم ارتباط را به عنوان ذره لایتجزی هستی اجتماعی و انسانی، زیر بررسی می‌گیرد. متخصص ارتباطاتی که می‌خواهد به تاریخ و رخدادهای گذشته نظر کند، سعی می‌کند یک پیام در هم تنیده تاریخی را در بافت اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی‌اش تشریح و تحلیل کند.

نگاه یک ارتباط‌شناس تاریخی در بررسی تاریخ بر صورت‌های مختلف رابطه متمرکز می‌شود. فی‌المثل در بررسی تاریخ اسلام، باید به سنت نقل سینه به سینه احادیث که بنای علم حدیث را نهاد و بنیان تاریخ‌نگاری مسلمین محسوب می‌شود دقت کنیم. با پذیرفتن این مقدمه که «بار اصلی تاریخ نگاری اسلام از دوره حیات نبی(ص) و خلفای راشدین، چیزی جز روایت شفاهی نیست» (نورائی،1382: 66) ، در واقع مسیر کار تاریخ‌نگار و تحلیل‌گر اجتماعی عوض می‌شود. پس بدون هر قضاوتی در آغاز می‌توان اینگونه نتیجه گرفت که پذیرش چنین فرضی در آغاز، مقدمه‌ای بسیار مهم و تعیین کننده کیفیت بسیاری از موضوعات مبتلابه دیگر است. به زبانی ارتباطی‌تر تأمل در شفاهیت تاریخ، اندیشیدن در چند و چون رابطه را می‌طلبد و بازیگران تاریخ، آنها که سوژه تاریخ‌نگاران‌اند، درگیر همین ارتباطات‌اند. از آنجا که شفاهیت بخشی از محتوای عینی تاریخ است، بی‌توجهی به آن نتایج واژگونه‌ای را بر ما تحمیل می‌کند.

 در نظریه ارتباطی ما می‌گوییم که ساختار و شکل رابطه بر محتوای آن اثرگذار است. بنابراین می‌شود پرسید «شفاهیت» به عنوان یک خصلت تاریخی ویژه ما ایرانیان در بخشی عمده از تاریخ خود، چه نقشی در واقعیت کف خیابان و بازنمایی تاریخی آن ایفا کرده است؟ ما این رویکرد که ماحصل برخوردی میان‌رشته‌ای است را «ارتباط شناسی تاریخی» نامیده‌ایم. اگرچه توجه به شفاهیت به عنوان بخشی از میراث تاریخی، در محدوده‌های ارتباطات جمعی و توده‌ای نمی‌گنجد؛ اما در تأمل درباره چیستی ارتباطات سنتی هیچ رشته‌ای غیر از ارتباطات نمی‌تواند بیشتر پیشگام و مدعی باشد. جدای از اینکه ما با کشاندن بحث ارتباطات سنتی به دایره حوزه‌های کلاسیک مطالعات ارتباط جمعی، به نوعی افق دیدمان از نظریه ارتباطی را عمق بخشیده‌ایم.

 روایت شفاهی، تاریخی بسیار طولانی‌تر از تاریخ‌نگاری مکتوب دارد و سرنخش در سرآغازها گم می‌شود. از نگاه ارتباطات انتقادی می‌توان گفت به خاطر اینکه اختلال‌ها (Noise) و باز خوردها (Feedback) در روایت شفاهی امکان وقوع دارند ، این نوع از تاریخ (تاریخ شفاهی) آزادانه‌تر، اخلاقی‌تر و تعاملی‌تر از تاریخ مکتوب بوده است. نقل، شایعه، اسطوره ، افسانه، شعر و قصه و از این دست رسانه‌های سنتی، احتمالاً کارکرد انسانی و تعاملی‌تری در جهان قدیم ایفا کرده‌اند. در روایت شفاهی (سینه به سینه) مخاطب امکان حفظ، دریافت گزینشی، ایجاد اختلال و بازخورد کنش‌گرانه دارد و این ویژگی روایت سینه به سینه به آن خصلتی انسانی و آزاد از اعمال سلطه می‌بخشد. فرهنگ شفاهی عصر سنت را از این زاویه نیز می‌توان بررسی کرد.

 تاریخ شفاهی اما در میانه قرن بیستم به طور جدی مطرح شد. یعنی زمانی که بخشی مهم از انقلاب علمی علیه تاریخ‌نگاری قدیمی به وقوع پیوسته بود. تاریخ‌نگاری اجتماعی توانسته بود اذهان را متوجه لایه‌های فرودست و تحت ستم جامعه کند. تاریخ شفاهی نیز در اواخر دهه 60 و اوایل دهه 70 ادامه این ریسمان را گرفت تا بلکه بتواند آنچه را مورخان کلی‌نگر از درک آن غافل مانده‌اند بشناسد و به عنوان حوزه‌ای جدید با یافته‌ای جدید معرفی کند. عرصه تاریخ شفاهی بازسازی تجربه زندگی روز مره مردم عادی[8] بود و به نوعی رویکردی استقرایی را به جای قیاس‌های مبهم تاریخی می‌نشاند.

اگر چه کاربرد مدرن اصطلاح "تاریخ شفاهی" جدید است، مثل ضبط صوت، معانی ضمنی بنیادین برای آینده در بر دارد؛ ولی این وضعیت به این معنا نیست که اصطلاح تاریخ شفاهی گذشته‌ای ندارد. درست برعکس، تاریخ شفاهی به اندازه خود تاریخ قدمت دارد و اولین نمونه تاریخ بوده است. (Thompson,2002: 25) البته بی‌تردید تکنولوژی‌ها و ضبط صدا و تصویر و کتابت و انقلاب گوتنبرگ تاثیرات شگرفی در پیشبرد تاریخ شفاهی در قرن اخیر بر جای نهاده‌اند و به معنای واقعی آن را وارد مرحله جدیدی از حیات خود کردند.

 در معنای کلاسیک نخستین نمونه‌های تاریخ شفاهی را به دست نوشته‌هایی از سلسله زو در چین نسبت می‌دهند. درسنت غربی قرن‌ها بعد از هردوت[9] و توسیدید[10] در گزارش جنگ‌های پلوپونزی از تاریخ شفاهی بهره بردند. (Moss,1988: 5) گزنفون مورخ و شاگرد توسیدید (همو که توسیدید نسخه اصلی کتاب تاریخ جنگ‌های پلوپونز (Tucyides,1972:48) را به او سپرد تا با تصحیحات خود نشر دهد) نیز در کوروش‌نامه از روایت‌های شفاهی در نگارش تاریخ استفاده فراوان می‌برد.(گزنفون:1382)

درباره چند وچون تاریخ‌نگاری در ایران باستان مبتنی بر شواهد ما نمی‌توانیم ادعایی در کتابت تاریخ داشته باشیم. این فقر تاریخ‌نگاری مکتوب با مطالعه و مقایسه آن با منابع غربی کاملاً بر ما آشکار می‌شود. البته در چرایی این وضعیت سؤال‌ها و ابهام‌های زیادی وجود دارد. یک فرضیه این می‌تواند باشد که زبان انتقال سنن و تجارب تاریخی فرهنگی در ایران باستان وجهی شفاهی داشته است و به همین خاطر مردم ایران در عصر باستان به شکل متفاوتی به سر وقت روایت تاریخ رفته‌اند. این نگاه با تحلیل‌های طبقاتی و انحصار دانش و سواد نوشتاری توسط طبقه اشراف در ایران باستان همخوانی دارد. فرض دیگر محو و نابودی کتب در دوره اسلامی است، که به نظر بعید می‌رسد. چرا که به فرض حذف کتب، باید اخباری از این آثار در نوشته‌های سایر تاریخ‌نگاران هم عصر مثلاً در یونان می‌آمد. آیت‌الله مرتضی مطهری اخبار این سوختن کتابخانه‌ها را در جنبش‌های ایران گرای قرون اولیه اسلامی مثل شعوبیه می‌جوید. او می‌گوید اگر چنین حذف منابع تاریخی به واقع رخ می‌داد بعید بود که شعوبیه نسبت به این واقعه بی‌توجهی نشان می‌داد و آن را برجسته نمی‌کرد.

با این حال نباید فراموش کرد که فقر تاریخ نگاری در ایران باستان به معنای فقر تاریخ نگری نیست. ناصر تکمیل همایون معتقد است : "]مردم ایران در دوره قبل از اسلام [ ممکن است "تاریخ نگاری"را تجربه نکرده باشند اما "تاریخ نگری" داشته‌اند. برای خود بنایی ساخته‌اند، "قهرمان" و "پهلوانانی" برگزیده‌اند و شرح احوال آنان را سینه به سینه نقل کرده‌اند. بر پیروزی‌ها بالیده‌اند و تبلور و موجودیت یافته‌اند."[11]

 

ادامه دارد...

 

[1] - Principles for Oral History and Best Practices for Oral History .in: http://www.oralhistory.org/

[2] - quantitive

[3] - qualitive

[4] - pragmatic

[5] - interdisciplinary studies

[6] - From Bulletin of the International Oral History Association, Vol. 1, No. 1, June 2000, pp.63-64

[7] - Iranian Left Video, oral history project ,Interviews with Iranian left activists, in: http//:www.socialhistory.org/

[8] - Ordinary poople

[9] - Herodotus

[10] - Thucydides

 

- [11]گستره تاریخ گفت‌و گو با تاریخ نگاران ، مسعود رضوی ، هرمس، از گفت‌وگو با ناصر تکمیل همایون ص84. او می‌گوید: «می‌دانم این مسئله که ما در دوره باستان تاریخ مکتوب نداشته ایم برای بسیاری از آنها که به گذشته ایران می‌بالند ناخوشایند است؛ اما بیهوده سعی کردن و از کاه کوه ساختن نیز شایسته جایگاه یک پژوهشگر تاریخ نیست.» تکمیل همایون به حق اشاره می‌کند که :"با تأسف باید گفت تاریخ‌نگارانی همانند هرودت (486 تا 420 پیش از میلاد) توسیدید 460تا359 پیش از میلاد ) گزنفون (430 تا 355 پیش از میلاد) پلوتارک ( 50تا125 میلادی ) و جز آنها در تاریخ ما نیستند. متخصصان برجسته‌ای چون زنده یاد احمد تفضلی در کتاب با ارزش خود با عنوان تاریخ ادبیات پیش از اسلام و دیگر محققانی که در این باره پژوهش کرده‌اند چنین ادعایی ندارند." (همان صفحه ص 88)



 
تعداد بازدید: 7280



http://oral-history.ir/?page=post&id=5752