تاریخ شفاهی و مطالعه گروهکها در آرژانتین (1)
پابلو پوتزی*
مترجم: صدف عابدی
08 مهر 1394
چکیده: طی دو دهه اخیر، پژوهشگران بسیاری در آرژانتین به مطالعه گروهکهایی پرداختند که فعالیت خود را از اوایل دهه 1970 آغاز کرده بودند. فقدان آرشیوهای اطلاعاتی و عدم دسترسی به منابع موجود، اکثریت این پژوهشگران را مجبور ساخت تا به خاطرات و منابع شفاهی، به عنوان منابع کلیدی تحقیق، رجوع کنند. در نتیجه استفاده از تاریخ شفاهی در این زمینه از نظر کیفیت بسیار متفاوت بوده است اما در مواردی، اسناد بسیار غنی در اختیار ما گذاشته است.
این مطلب حاوی اطلاعات حاصل از این پژوهشها و مقایسه آنها با تحقیق فعلی است. هدف این است که از این راه برخی از مشکلات و مزایای موضوعات مورد بحث بررسی شوند. این مقاله به طور خاص، از دو جنبه تشکیل شده است؛ ذهنیت پژوهشگر و ذهنیت پژوهششونده. در نتیجه این تحقیق درباره گروهکهای آرژانتینی به محلی کلیدی برای بازنگری موضوع احیای خاطرات و استفاده از آنها در بافت سیاسی تبدیل میشود.
کلمات کلیدی: گروهک، مبارزه مسلحانه، اظهارات، آرژانتین، ذهنیت
سؤال: لطفاً بگویید، در آن زمان سوسیالیسم برایتان چه معنایی داشت؟
جواب: سوسیالیسم مانند آزادی بود. من طعم آنچه بر سرم گذشته بود را چشیده بودم و میدیدم که مردم هم هر کدام به نوعی رنج میکشند. از جنس همان رنجی که ما، کارگران کشیده بودیم. در نتیجه سوسیالیسم را راه آزادی برای کارگران میدیدم. میدیدم که کارگران میتوانستند تواناتر شوند، به مدرسه و یا دانشگاه بروند و این برای من خوشایند بود زیرا میآموختم که باید کار کرد اما در کنار آن باید به رشد ذهنی خود نیز پرداخت. آنچه تا قبل از آن هرگز فرصتی برایش نداشتم. وقتی به همه اینها فکر کردم، علاقه مند شدم که از آن حمایت کنم. معنی سوسیالیسم برایم همین مسائل بود.
کارگر فلزکار، از نظامیان حزب انقلابی کارگران- ارتش انقلابی خلق
طی دهه اخیر، پژوهشگران بسیاری در آرژانتین به مطالعه گروهکهایی پرداختند که فعالیت خود را از اوایل دهه 1970 آغاز کرده بودند. فقدان آرشیوهای اطلاعاتی و عدم دسترسی به منابع موجود، اکثریت این پژوهشگران را مجبور ساخت تا به خاطرات و منابع شفاهی، به عنوان منابع کلیدی تحقیق، رجوع کنند. در نتیجه استفاده از تاریخ شفاهی در این زمینه از نظر کیفیت بسیار متفاوت بوده است اما در مواردی، اسناد بسیار غنی در اختیار ما گذاشته است. گزارشهایی که از تاریخ شفاهی به دست میآید ما را وادار میکند که بر مشکلات و نظریههای تاریخی که تاکنون مطرح شده اند نظری دوباره بیندازیم. به طور خاص در این مقاله به ذهنیت هر دو طرف پژوهشگر و پژوهش شونده پرداخته میشود تا احتمالات ممکن در برداشت دوباره از یک جریان تاریخی معاصر مشخص شود. به بیان دیگر، در این مقاله خاطرات مبارزان و نظریات پژوهشگران با یکدیگر برخورد میکنند و این رویارویی در یک محیط متناقض و مخلوط از جنبههای بومی، سیاسی و اخلاقی شکل میگیرد که با نظریات حال و گذشته و تجربههای حقیقی ادغام شده است. بدین ترتیب، همانطور که تاریخ رسمی احزاب بر خاطرات شخصی تاثیر گذاشته و باعث شده از برخی افراد شخصیتهای اسطورهای ساخته بشود، تاریخ رسمی نوشته شده بعد از آن دوران نیز بر نگاه پژوهشگر اثر گذار بوده است.
اهمیت استفاده اینگونه از تاریخ شفاهی در حقیقت بودن آن نیست بلکه در قدرتی است که برای احیا کردن احساسات، پس از مدتی طولانی، دارد. در هر خاطره و در هر اسطورهای میتوان هم المانهای حقیقی و هم المانهای احساسی پیدا کرد که به زمان مربوطه بر میگردند. خاطرات سیاسی فقط مربوط به امروز و گذشته نیست بلکه بیشتر یک ارتباط دیالکتیک بین هر دوی آنهاست و البته ارتباطی است بین همه آن خاطرات و زندگی و فرهنگ دو طرف یک مصاحبه.
در سالهای اخیر، به وفور از تاریخ شفاهی استفاده میشود به خصوص در مطالعات تاریخ نظامی آمریکای لاتین بین سالهای 1950 تا 1990[1]. به دلیل اینکه در منابع کتبی اطلاعات کافی و دارای کیفیت درباره نگرش گروهکها و ارتشهای محلی یافت نمیشود، هر روزه تاریخدانان بیشتری به تاریخ شفاهی روی میآورند. از این طریق میتوان به دنیایی وارد شد که تا قبل از این هرگز به روی کاغذ نیامده بود. در همین راستا و به دلیل تصمیماتی که در هر تحقیق برای درج تمام و کمال تاریخ گرفته شد، این مصاحبهها به عنوان یک منبع غنی تاریخی در مقابل منابع کتبی قرار میگیرند. از جمله نمونههای قابل توجه میتوان به این موارد اشاره کرد: مطالعات آلفردو مولانو بر روی نیروهای مسلح انقلابی کلمبیا (FARC)[2]، مطالعات سباستین لیوا درباره جنبش چپ انقلابی شیلی[3]، تحقیقات آلخاندرو پانیالوزا[4]، ورونیکا اویکیون و ماریا ائوخنیا اوگارته درباره جنبشهای مسلحانه مختلف در مکزیک[5]، مطالعه الیزابت فریرا بر روی زنان مبارز مسلح در برزیل[6]، تحقیقات رونالدو آلوارز درباره پشت پرده حزب کمونیست شیلی[7] و در آخر مطالعات خوزه لوئیس رنیکه درباره فشارهای سیاسی حزب کمونیست پرو به نام راه روشن.[8] در مورد آرژانتین، علاوه بر کارهای شخص من[9]، تعداد زیادی آثار مهم وجود دارد که برجستهترین آنها، آثار گابریل روت[10] و ارنستو سالاس[11] است. در نتیجه، همانطور که مشخص است، منابع مهم متنوعی وجود دارند که از طریق مصاحبه و یا اظهارات مبارزان مسلح قدیمی به دست آمدهاند.
از میان این همه اظهارات موجود، یک سری مسائل جلب توجه میکنند که ما را وادار میکنند تا درباره مجموعه تاریخ آمریکای لاتین بار دیگر فکر کنیم. بعضی از این مسائل را در زیر میبینید:
- خشونت همیشه در بطن جامعه آمریکای لاتین وجود دارد. یا این طور بگوییم که سلطه طبقه حاکم همیشه بیثبات بوده و هست به این دلیل که از طرف جنبشهای مردمی زیر سؤال برده میشود و در واقع حاکمیت خود را از طریق سرکوب خشونتبار و بازتاب داده نشده از سوی رسانهها به دست میآورد. این تعبیر، به نوبه خود، باعث میشود تا درباره موضوعاتی مثل انقلابهای مکزیک و بولیوی، مسئله انتخابات به عنوان یکی از پارامترهای دموکراسی و مشاجره اقشار مختلف جامعه بر سر خودمختاری ایالتها با دیگر به فکر فرو رویم.
- یک گروهک نه محصول روشنفکران پیشرو و آوانگارد است، نه از گروههای دانشجویی رومانتیک تشکیل شده است و نه از چپ گرایان ناکام. بلکه باید ریشههای اصلی آن را در شرایط اجتماعی قاره و جنگ طبقاتی در جامعه جستوجو کرد.
- تشکیل گروهکها پدیدهای محلی یا روستایی نبوده است بلکه در سراسر قاره گسترده شده و بین تمام اقشار جامعه نفوذ کرده است.
- تداوم این شرایط اجتماعی باعث شد که سقوط یک گروهک زمینهای باشد برای ایجاد یک یا چند گروه جدید دیگر.
- در همین راستا و برای بیان این شرایط، گروهک ساخته شد تا تهدیدی باشد برای حاکمیت به وسیله آتش و حمایت مردمی.
- به دلیل تغییر دوره و گروههای مختلفی که بود، گروهکها بیشتر از آنچه بتوانیم تصور کنیم با حمایت مردم روبه رو شدند.
- بدین ترتیب، سرکوب و روشهای کسب حاکمیت آنقدر پیشروی کردهاند که برای درک شکلهای جدید حکومت و در واقع حاکمیت بدون سلطه در درازمدت به بستری احتیاج است که هنوز به آن پرداخته نشده است.
همه موارد ذکر شده درباره آرژانتین هم صدق میکند و به نوعی جنجالبرانگیز است چون برخی از نظریههایی که طی این سالها در تاریخ این کشور بیشتر اشاعه داده شده است را زیر سؤال میبرد. نکته مهم این است که با وجود اینکه موضوع گروهک انقلابی آرژانتین هنوز بعد از 30 سال نظر اقشار مختلف و گستردهای از جامعه را جلب میکند، البته با وجود بعضی استثناءها، اما بحث و درک عمیقی از تاریخ آن، معنا و نوع جامعهای که آن را تشکیل دادند وجود ندارد. این کمبود اطلاعات بسیار دارای اهمیت است زیرا یکی از اولین آثار درباره این موضوع، متعلق به ریچارد گیلسپی[12] است که فعالیتهای مونتونروس یا جنبش عدالتخواهی آرژانتین را بررسی میکند. تعدادی نظریه و نتیجهگیری بیان میکند که بیشتر قصد عمیق نشان دادن تحقیق و به چالش کشیدن روایتهای رسمی مثل خاطرات مبارزان قدیمی را دارد و یا قصد دارد به طور کلی آنچه را زیر سؤال ببرد که تحت عنوان آلفونسینیسم جای میگیرد. باقی مطالعات جدی در آن دوران، مانند آثار اسکار آنزورنا[13] و خرمان خیل[14]، بیشتر برای خاموش کردن سر و صداها در کتابهایی سطحی و بیاهمیت تدوین شدند و بیش از آنکه به درک پدیده گروهک بپردازند سعی در سیاهنمایی آن داشتند. در نتیجه این نوع منابع تبدیل به تاریخ رسمی این جنبش شدند و دلیل اصلی آن نیز کمبود فوق العاده زیاد تحقیقات و مطالعات بود. طی دهه اخیر سیلی از مطالعات، خاطرات، مقالههای روزنامهها، اسناد کپی شده و تعدادی تحقیق علمی میبینیم اما آنچه هنوز نمیتوان دید، بینش عمیقتر به این موضوع و نتایج تاریخی آن است. در این صورت، به جای اینکه شاهد مجموعه اطلاعاتی باشیم که به عموم مردم اجازه بدهد تجربههای انقلابی را درک کرده و از آنها درس بگیرند، شاهد حجم زیادی از آثار هستیم که در بهترین حالت داستان روایت میکنند و در بدترین حالت، تاریخ را بر حسب خوشایند خود مینویسند و آن را تحریف میکنند.
تقریباً از 18 سال پیش شروع به تحقیق کردم. موضوع تحقیق تشکیلات مسلحانه آرژانتین به نام «حزب انقلابی کارگران- ارتش انقلابی خلق» بود. برای مطالعه و بررسی مجبور بودم علاوه بر روش سنتی تحقیق توسط آرشیوها به تاریخ شفاهی روی بیاورم. لازم بود که خود مبارزان برایم از تجربیات آن دوران بگویند. همانهایی که نامشان در هیچ گزارش رسمی ثبت نشده بود، در روزنامهها خبری از آنها نبود و به هیچ نیروی سرکوبگر دیگری نپیوسته بودند. از سوی دیگر باید با دشمنان آنها نیز مصاحبه میکردم. با سربازان نیروهای غیرمسلح و با ساکنان مناطقی که این گروهک تخریب کرده بود. تقابل اظهارات هر دو طرف بود که میتوانست مرا به حقیقت جریان تاریخی تشکیل گروهک و میزان پذیرش آن از سوی مردم و جایگاه آن در جامعه کمی نزدیکتر کند. این اظهارات به یک منبع تاریخی با ارزش تبدیل شد که به درک روندهای اجتماعی و سیاسی کمک میکرد. در واقع همان جریانهایی که در منابع کتبی نوشته شده توسط قدرت حاکم به نوعی پنهان شده بود. همچنین، این اظهارات مشخص میکنند که حتی بهترین تاریخهای آکادمیک هم دارای پیش فرضهایی هستند که در واقع به عنوان امری مسلم شناخته شدهاند بدون اینکه هیچ پایه و اساسی داشته باشند.
بدین ترتیب تاریخ شفاهی راهی برای نوشتن تاریخ است یا بهتر بگوییم راهی برای نوشتن یک تاریخ خوب است. زیرا فقط در انجام مصاحبه و تعریف کردن داستان خلاصه نمیشود بلکه به وسیله تجربههای حقیقی افراد میتوان مسائل پیچیدهای را درباره یک موضوع توضیح داد. تاریخ شفاهی خاطرات زنده افراد را بیرون میکشد تا نسلهای آینده بتوانند آینده خود را بسازند. یک تاریخی شفاهی خوب باعث میشود که افراد معمولی احساس آرامش بکنند، از تجربیات آن درس بگیرند و آنها را برای بازبینی حقیقت زندگی خود به کار ببندند.
این یک طرف ماجرا بود. از طرف دیگر، تاریخ شفاهی راهی است برای جبران آن بخش از تاریخ که توسط قدرتمندان در سکوت نگاه داشته شده بود. واضح است که هر روایت شفاهی را نمیتوان تاریخ شفاهی دانست. انواع فراوانی از اظهارات وجود دارند که ارزشمند و کارآمد هستند اما تاریخ شفاهی نیستند. مصاحبههایی که روزنامه نگاران انجام میدهند یک کار شفاهی است. آثار مردم شناسی فرهنگی نیز به همین صورت یا حتی تحلیلهای زبان شناسی. اما اصول متنوع تاریخ شفاهی بیش از هر چیز باید به امری ربط داشته باشند که قرار است خاطرات را برای ما بیرون بیاورد تا از آن طریق منبعی بسازد که بتوان به شکل کامل تری از درک درباره یک جریان اجتماعی رسید. بین سالهای 1969 تا 1976 یک جریان تاریخی اجتماعی باعث تشکیل حدود 17 گروهک مبارز در آرژانتین شد. درک چگونگی این روند بدون پاسخهای شفاهی سردمداران آن ممکن نیست. اگر تاریخ، خود بشر در جامعه و در گذر زمان است، پس تاریخ شفاهی منبعی برای محقق آماده کرده که هم ذهنیت آن دوران را درک کند و هم مجموعه اطلاعاتی که هیچ کدام به نوعی در جایی ثبت نشده بودند، در اختیار داشته باشد. این طور بگوییم که اظهارات برای تاریخنگار بیش از یک مکالمه یا روایت است و دارای مفهوم و منطق است. این معنا و مفهوم را همان دریچهای به آن میبخشد که راه را برای درک بهتر ما از یک جامعه معین باز کرده بود. بدین صورت یک تاریخدان شفاهی نباید فقط به فنون انجام مصاحبه تکیه کند بلکه باید بیش از آن، فنون یک مورخ را به کار بگیرد. باید تمام تلاش خود را به کار گیرد که هم از منبع سؤال بپرسد و هم از طریق پاسخهای او توضیحات دقیقی بنویسد. اگر توضیح و روند خاصی وجود ندارد و صحبتها برای بیان و توضیح یک جریان تاریخی کاربرد ندارند، پس این تحلیل میتواند ارزشمند و جالب باشد اما تاریخ شفاهی نخواهد بود.
از سوی دیگر، به هیچ وجه تاریخ «بی صداها» یا در این مورد مبارزان، تاریخ شفاهی نیست. مثل هر تاریخی، یک سازهای از مورخ و تاریخسازان است. هدف این است که به روشی مبتکرانه به بخشهای غیرحاکم دسترسی پیدا کرد. در واقع به جز استفاده از تاریخ شفاهی تنها کاری که میتوان انجام داد مشاهده ستمدیدهها از طریق منابع سرکوبگران است.
در جریان این تحقیق درباره گروهک آرژانتینی «حزب انقلابی کارگران- ارتش انقلابی خلق»، مجبور بودم دهها مصاحبه انجام دهم و با شگفتی متوجه شدم که با تعداد بسیاری از پیش فرضهایی مواجه هستم که از چکیده زندگی اجتماعی خودم نشأت میگیرند. مسائلی که من بر حسب تجربه به عنوان یک نظامی یا کارگر تولیدی میدانستم اما به عنوان یک مورخ هرگز روی آنها حساب نکرده بودم. مثلاً همین حقیقتی که خشونت مسألهای خارجی یا دورهای نیست بلکه در زندگی روزمره یک کارگر جریان دارد. در حقیقت این مسأله تجربه شخصی من بود زمانی که به عنوان کارگر مکانیک یا پرداختکننده طلا کار میکردم. کار در کارخانه با خشونت همراه است. استثمار آدمها یک نوع خشونت است و حتی اعتصابها نیز با خشونت رو به رو میشوند. با توجه به تجربهای که کسب کردم، این مسائل را باید از زبان مصاحبه شوندههایم میشنیدم. یکی از آنها به من گفت: «جایی که زندگی میکردیم را خوب به خاطر سپردم. اینکه مردم در کارگاهها چگونه زندگی میکردند. بعدها رفیقان برایم میگفتند و من متعجب میشدم که چقدر خوب با شرایط زندگی مردم آشنایی دارند. مثلاً سانتوچوها (رهبران گروهک) دقیقاً میدانستند که در سانتیاگو دل استرو چه میگذرد. میدانستند که از کارگران بهرهکشی و سوءاستفاده میشود، به آنها حقوق داده نمیشود، به جای دستمزد کالا داده میشود، میدانستند که هیچ نظارت بهداشتی وجود ندارد، کارگران از خونریزی زیاد جراحتهایشان یا نیش افعی میمیرند. تا جایی که من میدانم، در محلهای که من زندگی میکردم حتی جذام هم وجود داشت. آنها به من گفتند که این خشونت است.»
مسأله دیگر اسطورهها هستند. من تحقیق خودم[15] را با یک عقیده درباره این گروهک شروع کردم که از تجربههای شخصی و البته از نوشتههای جهتدار و متعلق به نظامیان سرچشمه میگرفت. درست است که در روند تحقیق تعدادی از این نظرات تأیید شدند اما باقی آنها غلط یا ناقص از آب در آمدند. این مسأله تا حدی سخت بود زیرا اطلاعات جدید به دست آمده، کاربردی بودن خاطرات من، تمامی آنچه به عنوان تجربه شخصی میدانستم و یا از نظامیان یاد گرفته بودم و برایشان ارزش قائل بودم را زیر سؤال میبرد. ولی با این حال، بسیاری از این اطلاعات باعث میشدند که به دنبال پاسخ باشم و فرضیههای جدیدی ارائه کنم که در مواردی زیاد هم در جهت تصویری نبود که شخصاً از تاریخ، از نسل خودم و از کشورم ساخته بودم. مثلاً برای من ارتشیهای «حزب انقلابی کارگران- ارتش انقلابی خلق»، تافتههای جدا بافته بودند. تحقیقاتم نشان داد که کسانی این گونه بودند اما کسانی هم با این تصور بسیار فاصله داشتند و خیلیهای دیگر هم وجود داشتند که انسانهایی معمولی بودند با همه خوبیها و عیب و نقصهایشان. البته فقط من نبودم که اسطورهسازی میکردم؛ برای مثال، گرگوریو لونسون و ارنستو خائورتچه کتابی منتشر کردند با عنوان: قهرمانان، تاریخ آرژانتین انقلابی.[16]
«حزب انقلابی کارگران- ارتش انقلابی مردم» تشکیلاتی از درون جامعه آرژانتین بود. برای مثال، درست شبیه به طبقه کارگری، در این تشکیلات نیز که یک حزب کارگری بود، شکلهای مختلفی از مردسالاری وجود داشت. این مردسالاری از میزان موجود در کل طبقه کارگری کمتر بود (با استناد به اینکه تعداد قابل توجهی زن را به کار گرفتند) اما به شکلهای مختلف خانمها را نادیده میگرفتند و به آنها بیتوجه بودند. من نیز مانند کسانی که با آنها مصاحبه میکردم در آن زمان این مسأله را درک نکردم و پذیرفتن آن در سالهای بعد برایم بسیار سخت بود. بدون شک این مسأله در تحقیقات، روزنامههای داخلی سازمان و مطبوعات مسکوت میماند در نتیجه اسطورهسازی و سکوت در تقریباً همه آثار راجع به این حزب جریان داشت. به تازگی تعدادی از محققان به مسأله جنسیت نیز توجه کردهاند. شگفتآورتر آنکه حتی درباره رابطه گروهک با طبقه کارگر و تعامل اجتماعی آنها با یکدیگر نیز سکوت اختیار شده است.
در زیر همه جریانهای بالا یک سری فرضیههایی وجود دارد که به عنوان امری مسلم شناخته شدهاند، کمتر کسی آنها را زیر سؤال برده است و بستر بخشهای بزرگی از کتابها و مقالات چاپ شده در این زمینه هستند. این تأییدیهها هم از بحث و نظر ارتشیها اطاعت میکنند و هم از موضعهای ایدئولوژیک فعلی که هم از شرایط سرکوب دیکتاتوری و سقوط سازمانها سرچشمه میگیرد و هم از تنظیمات سیاسی و نیاز به توجیه آن.
به طور خلاصه، موارد مشترکی که از بسیاری از آثار مربوط به آن دوران میتوان فهمید شامل تعابیر زیر است:
- گروهک در اصل پدیدهای در میان قشر نیمه تحصیل کرده و تحت تأثیر اندیشههای چهگوارا بوده است و نمیتوان آن را نماینده یک پدیده اجتماعی گسترده دانست.
- خشونت سیاسی با این حزب در آرژانتین ظاهر شد.
- این حزب نه دموکراسی را درک کرد و نه ارزشی بر آن گذاشت و با عملکرد خود باعث افزایش سرکوبها شد.
- گروهک مارکسیستی، مخصوصاً «حزب انقلابی کارگران- ارتش انقلابی خلق» و در درجه کمتر نیروهای مسلح انقلابی کلمبیا، نه عدالتخواهی را فهمیدند و نه اندیشههای پرون را. بدین ترتیب به انزوا از انبوه مردم و سقوط خود کمک کردند. در حقیقت، در سیاست آرژانتین چپ گراها همیشه در حاشیه بودند.
- ارتشیها قرار بود الگوی جامعه باشند، اما نظرات آنها همیشه تعیین کننده بود و حتی بدتر از این، مسئول نسل کشی سال 1976 بودند.
درباره مورد اول، عمومیت بخشیدن به آن سخت است. اولین چیزی که در تعداد زیادی مصاحبهها و خاطرات گفته میشود این است که این حزب در بین گستردهترین اقشار جامعه جای باز کرده بود. در واقع تحقیق من بر روی «حزب انقلابی کارگران- ارتش انقلابی خلق» به وضوح نشان میدهد که حداقل این سازمان ساختار اجتماعی بسیار نزدیک به جامعه آرژانتین آن زمان داشته است. از بین 6 هزار نظامی این حزب تا آخر سال 1975، من توانستم تاریخ زندگی 700 نفر را بازسازی کنم. برای ریشهیابی اجتماعی اعضای این حزب، آنها را در بخشهایی بر اساس جایگاه اجتماعی قرار دادم و به نتایج زیر رسیدم:
2.5 درصد از طبقه بورژوآ میآمدند. 6.5 درصد از خانوادههای نیمه بورژوآ مثل مزرعه داران کوچک، تجار یا صاحبان کارگاههای کوچک. 42 درصد به قشر متوسط تعلق داشتند (کارمندها، افراد فنی، معلمها و روشنفکران). 45 درصد از طبقه کارگر میآمدند (کارگرهای روستایی، صنعتی یا ساختمانی). 1.5 درصد را روستاییان تشکیل میدادند و همین مقدار را سایر اقشار جامعه. در آخر 1 درصد باقی میماند که جایگاه آنها مشخص نشد. با توجه به ساختار اجتماعی آرژانتین در دهه 1960 این تقسیم به نظر منطقی میآید و نشان میدهد که این حزب نظامیان خود را از بین همه اقشار جامعه به دست آورده و همانطور که مشخص است، بیشترین درصد به طبقه کارگر و کارکنان حقوق بگیر عادی تعلق دارد.
ادامه دارد...
* دکترای تاریخ، مدیر برنامههای بخش تاریخ شفاهی دانشکده فلسفه و ادبیات دانشگاه بوینوس آیرس، آرژانتین
[1] تحقیقاتی که بیشتر شناخته شدهاند درباره جنبشهای مسلحانه هستند اما بدون شک آثار زیادی درباره حرکتهای چپ وجود دارند که بسیار هم مهم هستند. از برجستهترین آنها میتوان به مطالعات ویکتور هوگو آکونیا اورتگا Víctor Hugo Acuña Ortega درباره کمونیستهای کاستاریکا و تحقیقات ماریانا ماسترانخلو Mariana Mastrángelo درباره کمونیستهای سان فرانسیسکو د کوردوبا San Francisco de Córdoba در 1929 اشاره کرد.
[2] Alfredo Molano. “Melisa, una mujer de las FARC”. Taller 7. Buenos Aires: AECS, 1998.
[3] Sebastián Leiva. Teoría y práctica del poder popular: los caso del MIR en Chile y el PRT-ERP en Argentina. Santiago de Chile: Mimeo, 2006.
[4] Alejandro Peñaloza. La lucha de la esperanza: historia del MAR (1965-1971). México DF: Tesis de licenciatura, ENAH, 2004.
[5]Verónica Oikión y María Eugenia Ugarte. Movimientos armados en México, siglo XX, 3 vols. México DF: CIESAS-El Colegio de Michoacán, 2006.
[6] Elizabeth Xavier Ferreira. Mulheres, militancia e memoria. Rio de Janeiro: Fundaçao Getulio Vargas, 1996.
[7] Rolando Alvarez. Desde las sombras. Una historia de la clandestinidad comunista (1973-1980). Santiago de Chile: LOM Ediciones, 2003.
[8] José Luis Rénique. La voluntad encarcelada. Las luminosas trincheras de combate de Sendero Luminoso del Perú. Lima: IEP, 2003.
[9] Pablo Pozzi. El PRT-ERP. La guerrilla marxista. Buenos Aires: EUDEBA, 2001.
[10] Gabriel Rot. Los orígenes perdidos de la guerrilla en la Argentina. Buenos Aires: El Cielo por Asalto, 2000.
[11] Ernesto Salas. Uturuncos. El orígen de la guerrilla peronista. Buenos Aires: Editorial Biblos, 2003.
[12] Richard Gillespie. Montoneros. Soldados de Perón. Buenos Aires: Editorial Grijalbo, 1987.
[13] Oscar Anzorena. Tiempo de violencia y utopía. Buenos Aires: Editorial Contrapunto, 1988.
[14] Germán Roberto Gil. La izquierda peronista (1955-1974). Buenos Aires: CEAL, 1989.
[15] پابلو پوتزی، 2001.
[16] انتشارات Pensamiento nacional,، 1998.
تعداد بازدید: 5361
http://oral-history.ir/?page=post&id=5737