نظریه تاریخ شفاهی (59)

نویسنده: لین آبرامز
مترجم: علی فتحعلی آشتیانی

07 مهر 1394


هالبواکس و برخی از پیروانش معتقد بودند که خاطره یا خودآگاهی فردی به هیچ وجه از خاطره یا خودآگاهی جمعی تفکیک‌پذیر نیست. «الگوهای روایی و زبانی که ما برای بیان خاطرات، حتی خاطرات خودزیست‌نامه‌ای، به کار می‌بریم از معیارهای اجتماعیِ اصالت و معقولیت، جدایی‌ناپذیرند».[1]مقصود از سخن قبل این است که ما خاطرات فردی‌مان را با استفاده از زبان و قواعدی به یاد می‌آوریم که مورد قبول جامعه یا گروهی که خود را بدان منتسب می‌دانیم، باشد و به راحتی توسط اعضای آن درک شود. مثلاً خاطراتی که زنان و مردان همجنس‌باز نقل می‌کنند ممکن است در قالب روایت «اعلان وجود» ریخته و بیان شوند، یا زنانی که در دهه 1960 رشد کرده‌اند داستان‌های‌شان را در چارچوب آزادی زنان نقل می‌کنند. اما ویکهام و فِنترِس معتقدند که در اینجا یک مسئله به وجود می‌آید و آن اینکه «خودآگاهی فردی چگونه ممکن است به خودآگاهی مجموعه‌هایی که آن افراد عملاً ساخته‌اند، پیوند بخورد» زیرا «یک مفهوم خودآگاهی جمعی را که به طرز عجیبی از فرایندهای فکری واقعی هر انسانی منفک (فاصله گرفته) شده است» در برابر ما می‌گذارد.[2]البته هالبواکس معتقد نبود که اصلاً خاطرة فردی وجود ندارد یا خاطرة خودزیست‌نامه‌ای بدون اتصال به خاطرات جمعی قادر به ادامة حیات خود نیست، و می‌گفت که «چارچوب خاطرات جمعی اساساً خصوصی‌ترین یادآوری‌های ما را محدود نموده و به یکدیگر متصل می‌سازد».[3]مورخان شفاهی به گردآوری خاطرات فردی یا مجموعه‌‌های خاطرات فردی عادت دارند و در عین حال می‌دانند که عوامل بیرونی مانند یادآوری‌های جمعیِ رویدادهای گذشته در شکل‌گیری چنین خاطراتی مؤثرند. آنچه که توجه مورخان شفاهی را به خود جلب نموده رابطة میان خاطرة خودزیست‌نامه‌ای و خاطرات جمعی است. مورخ شفاهی در چنین مسیری متوجه می‌شود که مفهوم خاطرة جمعی برای ما قابل فهم است، اما تجربة مصاحبة ما با راویان در زمینة گردآوری اطلاعات خصوصی‌شان مانع از فهم این موضوع می‌شود که روایت‌های آنها ممکن است صرفاً ترجمان خودآگاهی جمعی باشد.

خوشبختانه راه‌های نظری میانه‌ای هم وجود دارد که از یک سو مفهوم خاطرات جمعی و قدرت آنها در شکل دادن به خاطرات شخصی را تأئید می‌کنند و از سوی دیگر، اصالت و بی‌مانندی خاطرة فردی و کشمکش بین آن دو را به رسمیت می‌شناسند. در سال 1982 «گروه خاطرات مردم‌پسند»[4]در انگلستان برای کشف رابطة بین خاطرات شخصی و خاطرات جمعی، اصطلاح «خاطرة مردم‌پسند»[5] را وضع نمود. آنان معتقد بودند که هر گاه همه در تولید خاطرات گذشته شرکت داشته و از فرصت خوبی برای بازسازی آن برخوردار باشند، خاطرة مردم‌پسند شکل گرفته است و قبول دارند که بعضی از بازنمایی‌های گذشته در بعضی از مقاطع زمانی از برتری یا قدرت بیشتری برخوردارند، ولی بر این باروند که هیچ‌گاه نمی‌توان یک بازنمایی عمومی را «منحصراً تحمیل نمود یا باورش را در همه جا گستراند».[6]در واقع‌، همواره بر سر بازنمایی گذشته در میان گروه‌های غالب، تبعی و حاشیه‌ای جامعه کشمکش وجود دارد، اما بین خاطرة خصوصی و عمومی نیز یک رابطة متقابل حاکم است. در تببین این کلام باید بگوییم:

«[خاطرة مردم‌پسند] به اقتضای ضرورت، از نوع مطالعات ارتباط‌محور است. بدین معنا که از یک سو باید مراقب بازنمایی تاریخی غالب در حوزة عمومی باشد و از سوی دیگر از تلاش‌هایی که برای تحکیم یا تعمیم تجربه‌های خصوصی یا تبعی صورت می‌گیرد نیز غفلت نکند. این نوع تلاش مانند موارد مشابه خود باید دو بُعد مشخص داشته باشد. در مطالعات و پژوهش‌های عینی به سادگی نمی‌توان خاطرات خصوصی را از تأثیرات گفتمان‌های تاریخی غالب مصون نگه داشت زیرا غالباً همین گفتمان‌ها هستند که زبان تفکر دربارة تاریخ خصوصی را به ما می‌آموزند... شایان ذکر است که سایر گفتمان‌های عمومی به هر حال از ضبط و ثبت اولیة رویدادها در جریان تعاملات روزمره تغذیه می‌کنند و دانش کاربردی عوامل تاریخی را در اختیار می‌گیرند[7]

پس ما در اینجا از یک الگوی نظری برخورداریم که امکان بررسی خاطرة شخصی یا فردی و تشخیص تأثیر بنیادی آن بر خاطرة مردم‌پسند و بالعکس را فراهم می‌سازد. در عین حال، روابط قدرت که در قلمرو شکل‌گیری خاطرات مردم‌پسند وجود دارند نیز به واسطة موضع نظری مذکور به اثبات می‌رسند. در هر جامعه‌ای، تاریخ‌سازی یا نظریه‌پردازی دربارة گذشته محصول کشمکش بر سر تحمیل تفسیر مشخصی از رویداد یا دوره تاریخی است و هر گاه دیدگاهی هژمونیک یا سلطه‌طلبانه قد عَلَم کند عموماً تفسیرهای مخالف یا متفاوت را حذف و یا خاموش می‌کند. در این کشمکش معمولاً کسانی که تفسیر متفاوتی از واقعه را ارائه می‌دهند در نقل یا بیان خاطرات‌شان به مشکل برمی‌خورند زیرا راه اتصال خاطرات‌شان به روایت غالب یا همان خاطرات جمعی مسدود است. از این مبنا متوجه می‌شویم که در گذشته غالباً گروه‌های حاشیه‌نشین را خفه می‌کردند زیرا خاطرات‌شان با نسخة هژمونیک یا غالب تاریخ همخوانی نداشت. این قاعده در دو چارچوب فردی و گروهی کاربرد دارد. مثلاً آلستر تامسون و فرِد فارال در قالب فردی از آن استفاده کردند.[8]

 

[1]-W. Kansteiner, cited in A. Green, ‘Individual Remembering and “Collective Memory”: Theoretical Presuppositions and Contemporary Debates’, Oral History, 32 (2) (2004): 35-44; here p. 37.

[2]-Fentress and Wickham, Social Memory, p. ix.

[3]-Halbwacks, On Collective Memory, p. 53.

[4]-Popular Memory Group

[5]-popular memory

[6]-Popular Memory Group, ‘Popular Memory: Theory, Politics, Method’, in Perks and Thompson, Oral History Reader, pp. 43-53; p. 44.

[7]-Popular Memory Group, ‘Popular Memory’, p. 46.

[8]-A. Thompson ‘Anzac Memories: Putting Popular Memory Theory into Practice in Australia’, in Perks and Thompson, Oral History Reader, pp. 244-54.



 
تعداد بازدید: 4166



http://oral-history.ir/?page=post&id=5733