نظریه تاریخ شفاهی (58)
نویسنده: لین آبرامز
مترجم: علی فتحعلی آشتیانی
30 شهریور 1394
با بررسی دو عنصر میتوان فهمید که خاطره و فرایند یادآوری تا چه میزان از ضایعة روحی و روانی تأثیر پذیرفتهاند: صحت یا اتکاءپذیری، و توانایی یادآوری احساس. تشکیک در اتکاءپذیری خاطرات بازماندگان ضایعات روحی و روانی، عملی دور از انصاف و خرد است. رویدادهایی که انسانها به یاد میآورند غالباً مبهم بوده و بیان آنها در قالب کلمات نیز دشوار است. این نوع اقاریر در کلیت خود ارزش ویژهای دارند و وجود فرازهایی غیر دقیق یا غیر قابل اتکاء به هیچ وجه از ارزش آنها نمیکاهد. به قول یک محقق:«اقاریر مصاحبهشوندگان در حکم اسناد انسانی میباشند و صرفاً اسناد و مدارک تاریخی محسوب نمیشوند، لذا وجود آشفتگی در تعامل بین اکنون و گذشته موجب افزایش وزن و اعتبار چنین اقاریری میشوند به نحوی که دغدغة صحت مطالب گفتهشده را تحتالشعاع خود قرار میدهد».[1]هیچ دلیل و برهانی اقامه نشده که ثابت کند بازماندگان ضایعات روحی و روانی بیش از دیگران در معرض یادآوری غلط هستند. اما تحلیلهای دقیق و روشنگری که مارک روزمَن[2]از اقاریر ماریان اِلنبوگن،[3] از بازماندگان هولوکاست، ارائه داده نشان میدهد که توجه به عنصر صحت یا مغایرتهای موجود بین یک گزارش شخصی و اسناد و شواهد معاصر میتواند تلاشهای مصاحبهشونده در کنار آمدن با ضایعة روحی و روانی را به ما نشان دهد. در مثال ماریان، این مغایرتها مربوط به لحظات وقوع ضایعة شدید و دردناک روحی بودند (که به فرار او پیش از انتقال خانواده و نامزدش از آلمان به لهستان مربوط میشود). این ضایعه در او به احساس گناه غیر قابل تحملی دامن میزد. روزمن معتقد است مغایرتهای کوچکی که در اقاریر ماریان دیده میشد (مثلاً اینکه او آخرین شب را با نامزدش گذرانده است در حالی که سایر منابع خلاف چنین ادعایی را ثابت میکرد) در واقع تقلای او برای تسکین عذاب وجدانش بود. او میخواست بر خاطرهای که تحملش خارج از توان او بود، مهار بزند. روزمن مینویسد:«جزئیات این اتفاق چندان اهمیت نداشتند. فقط نمیبایست اتفاقات مهم به همین سادگی و از روی ضعف و انفعال در برابر گذشتهای تحملناپذیر برملا میشدند.»[4]
مورخ شفاهی باید هر آن منتظر باشد که مصاحبهشوندهاش تجربههای دردناک روحی و روانی خود را همراه با فوران احساسات به یاد بیاورد؛ در واقع هر گونه تلاشی برای بیرون کشیدن این گزارشها از ذهن و حافظة راوی غالباً منجر به واکنشهای عاطفی میشود. روزمن ماجرای مصاحبهاش با فردی را میگوید که به محض دیدن عکسهای برادرش که توسط نازیها کشته شده بود به گریه افتاد؛ و عجیب اینکه او عکسی از خودش نداشت. با این وصف، شواهد فراوانی هم موجود است که نشان میدهد بسیاری از بازماندگان ضایعات روحی و روانی تجربههایشان را خیلی جدی و بدون بروز احساسات بازگو میکنند.[5]این بیاعتنایی یک مکانیزم انطباقی[6] است که راوی را از گذشته دور میکند. چنانچه قبلاً نیز گفتیم، یادآوریِ عینِ احساسات لحظة وقوع رویداد اگر محال نباشد، بسیار دشوار است. جیمز میگوید:«احتمال احیاءپذیری احساسات در هنگام یادآوری خاطرات ... بسیار پایین است. اندوه یا گسستی که عارض ما شده را به یاد میآوریم اما احساسی که در آن لحظه سر تا پای وجودمان را درنوردیده به سادگی در ذهن و حافظة ما زنده نمیشود.»[7]خاطرة رویداد احساسبرانگیز را میتوانیم به درستی بیان کنیم، اما اصل احساسِ عارضشده بر ما در همان لحظه را نمیتوانیم دقیقاً با همان حالت وقوعش توضیح دهیم یا دست کم بیانش بسیار دشوار است. شاید بیدلیل نباشد که وقتی در مصاحبة تاریخ شفاهی از پاسخگویمان میپرسیم «و اون موقع چه احساسی داشتین؟» پاسخی که به ما میدهد تنها وصف رویداد باشد یا در بهترین حالتش تقلا برای به یاد آوردن احساسی که در لحظات وقوع رویداد ابراز شده است.
پروژههای گستردة تاریخ شفاهی که در مورد بازماندگان ضایعات روحی و روانی انجام شده است اثباتکنندة مهارت و همدلی پژوهشگرانی است که معتقد بودند بازماندگان با نقل داستانهایشان متاع ارزشمندی به دست میآورند. هانت[8]و رابینز[9]در پژوهشهایی که روی کهنهسربازان جنگ جهانی دوم انجام دادند در تعریف کهنهسرباز بدین نتیجه رسیدند:«کهنهسرباز به کسی میگویند که ضایعات روحی و روانی را تحمل کرده و از این تجربة دردناک روایتی برای گفتن دارد، کسی است که باید تجربیاتش را با کسی در میان بگذارد تا تحمل خاطرات بر او هموار شود ... آنها فقط با روایتگشایی[10]است که از بابت خاطراتشان به آرامش و ثبات میرسند.»[11]اما نقل داستان یا حتی تبدیل آن به یک روایت منسجم برای روایتگران رویدادهای تلخ و دردناک هم ممکن است دشوار باشد چه برسد به مصاحبهگر. بارکلی که تجربة مصاحبه با بازماندگان هولوکاست را داشته میگوید:«اصلاً ساختار روایی به آن معنا که بتوان از آن به عنوان مرجع و چارچوبی برای بازسازی تجربههای هولناکِ کسانی استفاده کرد که هر روز شاهد جدا شدن عدهای از هموطنانشان برای نابودی بودند، وجود ندارد.»[12]انسانی که عاجز از نقل داستان گذشتهاش باشد «تاریخ شخصی از همگسیخته و لحظات بیربطی از یک دانش هولناک و ناگفتنی را تحویل میدهد».[13] البته نه به این خاطر که چیزی به یادش نمیآید بلکه چون هیچ قاعده و چارچوبی برای مرتب کردن خاطرات و انتقال آنها وجود ندارد. فصل ششم که ساختارهای روایی داستانهای خاطرهای را تحلیل و بررسی میکند مفصلاً به این جنبه از تاریخ شفاهی خواهد پرداخت.
خاطرات جمعی
مفهوم خاطرات جمعی که گاهی اوقات به خاطرة اجتماعی نیز یاد شده از این جهت که نحوة شکلگیری و بازسازی خاطرات فردی را به ما میشناساند، اهمیت بسیار بالایی نزد مورخان شفاهی دارد. واژة خاطرات جمعی نخستین مرتبه در کتاب «دربارة خاطرات جمعی»[14](چاپ 1950) نوشتة یک جامعهشناس به نام موریس هالبواکس[15]وضع و رایج شد. به اعتقاد او انسانها در حین یادآوری خاطراتشان از چارچوبهای اجتماعی مدد میگیرند؛ یعنی «خاطرة فردی اساساً یکی از اجزاء یا حتی ابعاد خاطرات گروهی است».[16]وی میافزاید:
«ما تنها زمانی خاطرات ثبتشده در فکر هر انسان را میفهمیم که آن را در فکر گروه مشابهش جای دهیم. درک قدرت و استحکام نسبی آنها و نحوة ترکیب آنها با تفکر هر انسان میسر نیست مگر آنکه فرد را به گروههای مختلفی که همزمان عضو آنهاست، متصل کنیم.»[17]
تفسیر سادة سخن هالبواکس این میشود که خاطرات فردی انسانها همواره در محیط شعور و خودآگاهی جمعی یا گروهی از یک واقعه یا تجربه قرار دارد. شاید خاطره برای ما جنبة شخصی داشته باشد، اما همواره تحت تأثیر خاطرات مشترک است، خواه خانوادگی، اجتماعی یا حتی ملی. از آن گذشته، کارکرد خاطره از نظر هالبواکس متحد کردن ما در قالب اجتماع است، یعنی خاطراتی که روی آنها توافق داریم بر ذهن همة ما سایهگستر خواهد بود و خاطرات دیگر اساساً تأئید نمیشوند و لذا از بین میروند.
[1]-L. Langer cited in M. Roseman, ‘Surviving Memory: Truth and Inaccuracy in Holocaust Testimony’, in Perks and Thompson, Oral History Reader, pp. 230-43; p. 231.
[2]-Mark Roseman
[3]-Marianne Ellenbogen
[4]-Roseman, ‘Surviving Memory’, p. 241.
[5]-Klempner, ‘Navigating Life Review Interviews’, pp. 202-3.
[6]-coping mechanism
[7]-W. James, cited in Christianson and Safer, ‘Emotions in Autobiographical Memories’, p. 230.
[8]-Hunt
[9]-Robbins
[10]-narrative development
[11]-Cited in Parr, ‘Breaking the Silence’, p. 62.
[12]-C. R. Barclay, ‘Autobiographical Remembering: Narrative Constraints on Objectified Selves’, in Rubin, Remembering Our Past, pp. 94-128; p. 96.
[13]-Barclay, ‘Autobiographical Remembering’, p. 97.
[14]-On Collective Memory
[15]-Maurice Halbwachs
[16]-M. Halbwachs, On Collective Memory (London, 1992), p. 96.
[17]-Halbwachs, On Collective Memory.
تعداد بازدید: 4560
http://oral-history.ir/?page=post&id=5713