حدیث نفس
حدیث نفس (جلد دوم)
حسن کامشاد
نشر: نی
نوبت اول: 1392
قیمت: 12 هزار تومان
جلد دوم کتاب «حدیث نفس» بدون مقدمه جدید و به دو فصل سالمندی (1360-1355) و کهنسالی ( -1360) تقسیم شده است. نویسنده، کتاب را با یاد شاهرخ مسکوب آغاز کرده است و با این جمله که «به یاد شاهرخ مسکوب هرگه قلم برداشتم پشت سرم ایستاده بود و قلبم را ره مینمود» آغاز شده است. در بخشهای آغازین کتاب، خاطرات دوران شرکت نفت نویسنده، ناوگان دریایی، سرکشی به نفتکشها و در مجموع موضوعات مرتبط با دوران فعالیت وی در کشتیرانی مورد توجه قرار گرفته است. نویسنده در جلد دوم کتاب از بیماری شاهرخ مسکوب میگوید: «که وی هر روز در بیمارستان حضور مییافته و بدون کمترین گفتگویی و اینکه عیادت بیشتر به سکوت میگذشت چنین سخن میگوید: «شاید بارو نکنید، ولی من و شاهرخ در عین خاموشی با هم حرف میزدیم. راز درون یکدیگر را در مییافتیم. این نکته ظریفی است که شاهرخ بهتر از من شرح داده است«سکوت نوعی رابطه بیخدشه و بکر، نوعی پیوند ناپیدا و نیاشفته برقرار شده است. مثل وقتی که آدم آب شفاف چشمهای را به هم میزند تا صورت آیینهای زلال پریشان نشود. خیلی وقتها کافی است که آدم دمزدن خاموش دیگری را دریابد. مردم کمتر حرمت سکوت را نگه میدارند».
نویسنده در این بخش از پرویز راجی(1) آخرین سفیر شاه در لندن چنین یاد کرده است: «او یکی از چیره دستترین فرستادگان ایران به اقامتگاه رسمی ملکه انگلیس از کار درآمد. وی سالها مشاور و دستیار نزدیک هویدا در نخستوزیری بود و چندی هم در سفرهای خارجی اشرف پهلوی برای شرکت در مجامع بینالمللی به او یاری رسانده بود. ماموریت لندن برای خودش هم حیرتانگیز بود. راجی گذشته از تحصیلات و شعور سیاسی و تسلط کم نظیرش به زبان انگلیسی، فرهنگ این کشور را خوب میشناخت، راه و رسم دوستی و نشست و برخاست با بزرگان را میدانست و از هر لحاظ گنجایش این ماموریت را داشت. در ایران با اخلاق و رفتار شاخص خود در دفتر نخستوزیری احترام اطرافیان هویدا را جلب کرده بود و بیآنکه وانمود کند، نفوذ فراوان یافته بود».
نویسنده، ویژگی راجی را در مراسم شام سالانه انجمن ایران چنین بیاد میآورد: «در شب ضیافت ابتدا لرد کرینگتن (Lord Carington) وزیر خارجه دولت آینده محافظهکار، نطقگیرایی، پر از بذله و طنز ایراد کرد. سخنرانی سفیر جوان از راه رسیده ایران به نحو نامنتظری جذاب بود و حاضران را به تحسین واداشت. آنچه بیشتر همگان را به حیرت انداخت لهجه ناب انگلیسی، طرز تلفظ و ادای کلمات و شیوه بیان سخنران بود. رئیس انجمن که در پایان سخن گفت، با همه محافظهکاری و خویشتنداری انگلیسیاش، نتوانست خودداری ورزد و شوخی جدی گفت که سالهای سال از مشتی پیر و پاتال، سفیران پیشین ایران، لکنت زبان و کلمات نامفهوم در این مراسم شنیدم و امسال ناگهان سخنوری و بلاغتی میشنوم که جا دارد از آن تقلید کنم و زبان مادری را از آن بیاموزم».
در بخش «هوا در ایران پس است» نویسنده جرقههای آغاز انقلاب، تظاهرات خیابانی، اعتصاب غذای دانشجویان و برخوردهای خونین با ماموران و در همان هنگام که کارتر ایران را جزیره ثبات میخواند و توهین به آیتالله خمینی و اینکه شاه همچنان ایران را کاملترین دموکراسی در جهان میداند، اشاره دارد. همچنین خاطره خود را از سقوط نظامی پهلوی و دو دستگی میان ایرانیان خارج از کشور موافق و مخالف انقلاب اشاره میکند: «هرجا میرفتی ایرانیهای مقیم لندن هیجان زده سرگرم بحث و بگومگو بودند. شبی ما در خانه مشتی میهمان زن و مرد داشتیم، طولی نکشید که حاضران به دو دسته موافق و مخالف انقلاب تقسیم شدند. بحث کم کم بالا گرفت، کار به مرافعه کشید. میهمانی دو نیمه شد. داد و فریاد آنها صدای همسایههای خونسرد انگلیسی را درآورد. میهمانی به هم خورد. زوج صاحبخانه خسته و کوفته، نشستند، هاج و واج همدیگر را نگریستند».
وی خاطره دیدار با بزرگ علوی(2) پس از پیروزی انقلاب را نیز چنین شرح میدهد: «بزرگ علوی، پس از سالها تبعید، به وطن بازگشته بود. این دومین دیدار او بود. در غیبت طولانیاش از کشور، ناشران مختلف آثار او برای اجازه بارها چاپ زده بودند». نویسنده در این بخش از دکتر رضا فلاح بعنوان شخصیت کلیدی سیاستهای نفتی ایران و از بلندپایگان زمان شاه و قائم مقام شرکت ملی نفت ایران یاد نموده و مینویسد: «وی پیش از انقلاب همیشه عضو هیئت مدیره شرکت ملی نفت و کارگردان اصلی روابط خارجی و قراردادهای بینالمللی صنعت نفت بود. شاه غالباً نظر او را در امور نفتی میخواست، به خبرگی و دانش او ارج مینهاد و او را سفیر سیار خویش در امور نفتی کرده بود. رضا فلاح بی سروصدا یکی از پولداران کلان ایران شده بود». فلاح در دیدار با نویسنده مدعی شده است: «پس از انقلاب مهدی بازرگان (نخست وزیر وقت ایران) از او خواسته به ایران بازگردد و سرپرستی صنعت نفت را به عهده گیرد. فلاح دعوت او را رد کرده بود».
نویسنده در بخش حضور ابراهیم گلستان(3) در انگلیس، خاطرات متعددی از او یاد میکند. وی در این بخش از خانه گلستان به عنوان «کاخ» یاد کرده و سخنش را با یادداشتهای منتشر نشده روزانه شاهرخ مسکوب آغاز میکند و سپس با تکیه بر روحیه ستیزهجویانه گلستان از شخصیت وی چنین یاد میکند: «گلستان شبیه هیچ کس نیست. آدمی خودمدار است. لج و لجبازیهایی خاص خود را دارد. پرخاشگری و ناسازگاری جزء سرشت اوست، اما پرخاشگریهای او روشن و شفاف است. در میان خویشان و دوستانش با کمتر کسی است که درنیفتاده باشد. زیر بار احدی نمیرود و خدا نکند کینه کسی را به دل گیرد. بزرگ منشی، بیاعتنایی، فخرفروشی، رنجاندن افراد و زودرنجی از ویژگیهای اوست، دوست دارد موعظه کند و تخطئه».
همچنین خاطراتی از هویدا و گلستان، اشاره کتاب معمای هویدا به شخص گلستان، نادرپور، فروغ و گلستان، هواخواهان گلستان را یک یک نام میبرد و جملاتی از هر یک را به خواننده یادآور میشود. نویسنده در جمعبندی خود از گلستان، از او چنین یاد کرده است: «ابراهیم گلستان عکاس، داستاننویس و فیلمساز دوست داشتنی است. اما گلستان انسان، حکایت دیگری است. غرور گلستان بیکران است. مشکل بزرگ او آن است که زندگی را زیادی جدی میگیرد، جنبه مضحک چیزها را نمیبیند و از همه بدتر نمیتواند به خود بخندد. معاشرت با گلستان، به قول شاهرخ، حکم پتک و سندان دارد. گلستان اگر این همه به خود نمیبالید، ما باید به او میبالیدم. گلستان، به باور من، اگر پولدار نمیشد، اگر ترک وطن نمیگفت، اگر با شور دوران جوانی به نوشتن ادامه میداد و... میتوانست یکی از بزرگترین نویسندگان ایران معاصر شود و چه بسا بیش و پیش از نویسندگان ترک و عرب جایزه نوبل ادبیات را از آن خود کند.
در بخشهای پایانی کتاب بویژه در بخش «داغ عشق» چگونگی مرگ غریبانه شاهرخ مسکوب این یاردیرینه نویسنده و تلاشهای صورت گرفته جهت انتقال پیکرش به ایران و دفن وی در قطعه هنرمندان مورد اشاره قرار گرفته است. نویسنده همانطور که کتابش را با یاد شاهرخ مسکوب آغاز کرده است در بسیاری از بخشهای کتاب از او به نیکی و شایستگی یاد کرده است.
پانوشت:
1- پرویز راجی آخرین سفیر محمدرضا شاه در لندن در 1315 شمسی در تهران به دنیا آمد. تحصیلات متوسطه خود را در آمریکا به پایان رساند. در 1338 مدرک لیسانس اقتصاد را از دانشگاه کمبریج انگلیس دریافت کرد و در 1339 به استخدام وزارت نفت درآمد. وی در آنجا به لطف آشنایی با هویدا تا جایگاه ریاست دفتر او در شرکت نفت ترقی کرد و آنگاه که هویدا مسند نخست¬وزیری یافت، راجی نیز به سمت ریاست دفتر نخست¬وزیری برگزیده شد. راجی در 14 خرداد 1355 وارد لندن شد و تا روزهای پایانی، سفیر ایران در انگلیس بود و تا زمان دولت بختیار در همین سمت باقی ماند. فعالیت¬های او در کتاب خاطراتش با نام «خدمتگزار تخت طاووس» گرد آمده است و از روزهای پایانی خرداد 1355 تا پیروزی انقلاب را در بر دارد. این اثر در 1371 به زبان انگلیسی چاپ شد.
2- بزرگ علوی در سال 1282 شمسی به دنیا آمد. پدرش، حاج سید ابوالحسن، از روشنفکران مشروطهخواه بود. بزرگ علوی در نوجوانی همراه پدر به اروپا رفت و در برلین به تحصیل پرداخت. پس از فراغت از تحصیل در رشته تعلیم و تربیت به ایران بازگشت و در شیراز مشغول تدریس شد. او در 1307 به تهران آمد و کار تدریس را دنبال کرد. بزرگ علوی در همین سالها با سه تن دیگر از جمله صادق هدایت گروه «ربعه» را تشکیل دادند و سلسله بحثهای نوین ادبی را آغاز کردند. شوق داستاننویسی را صادق هدایت در او بارور ساخت. بزرگ علوی در سال 1315 به اتهام داشتن افکار سوسیالیستی، با جمعی دیگر از همفکرانش به زندان افتد و تا برکنار شدن رضاشاه (شهریور 1320) در زندان ماند. یادداشتهای علوی در سالهای زندان روی کاغذ قند و سیگار و پاکتهای میوه به صورت پنهانی نوشته میشد و پس از آزادی از زندان دستمایه نگارش دو گزارش داستانگونه او شد. علوی در شهریور 1320 به اتفاق یاران همفکر خود از زندان آزاد شد و به فعالیتهای حزبی پرداخت. او کتاب ورق پاره های زندان را در 1320 و پنجاه و سه نفر را در 1321 منتشر کرد. حوادث سیاسی داخلی علوی را بار دیگر در سال 1327 به زندان فرستاد و این بار دوسال در زندان ماند. او در 1329 از زندان آزاد شد. او در همین سالها برجستهترین اثر هنری این دوره از نویسندگی خود یعنی داستان نیمه بلند «چشمهایش» را نوشت و در 1331 به چاپ رساند. بزرگ علوی در فروردین 1332 ظاهراً برای معالجه چشم به آلمان رفت و وقوع کودتا در28 مرداد همان سال، بازگشت او را به ایران منتفی ساخت و او برای همیشه درآلمان ماند و در برلین به تدریس زبان و فرهنگ ایران پرداخت. بزرگ علوی در فرودین 1358 به تهران آمد و پس از چندی دوباره به آلمان بازگشت. وی در بهمن ماه سال 1375 بر اثر سکته قلبی در برلین درگذشت.
3- سید ابراهیم گلستان در سال ۱۳۰۱ شمسی در شیراز به دنیا آمد. پدرش مدیر روزنامه «گلستان» در شیراز بود. در ۱۳۲۰ به تهران آمد و وارد دانشکده حقوق دانشگاه تهران شد اما پس از مدتی تحصیل را نیمه کاره رها کرد و جذب فعالیتهای سیاسی در حزب توده شد. پس از مدتی بدنبال اختلاف با روش سران آن از حزب جدا شد و به کار خبری و عکاسی و فیلمبرداری برای شبکههای تلویزیونی بینالمللی و آژانسهای خبری، نویسندگی و ساخت فیلم مشغول شد. وی فیلم«اسرار گنج دره جنى» را در ۱۳۵۲ ساخت و با توقیف آن پس از یک هفته نمایش برای همیشه از ایران رفت.
محمود فاضلی
تعداد بازدید: 4263
http://oral-history.ir/?page=post&id=2085