«ایران و لهستان، برگ‌هایی از تاریخ روابط ایرانی‌ها و لهستانی‌ها»

آناهید خزیر


«ایران و لهستان، برگ‌هایی از تاریخ روابط ایرانی‌ها و لهستانی‌ها» مجموعه مقالاتی است که به پیوندهای تاریخی و فرهنگی ریشه‌دار دو کشور می‌پردازد. در این مجموعه روابط تاریخی ایران و لهستان به شیوه‌ای تحقیقی و از جنبه‌های گوناگون بررسی می‌شود.

خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) ـ‌ «ایران و لهستان، برگ‌هایی از تاریخ روابط ایرانی‌ها و لهستانی‌ها» مجموعه مقالاتی است که به پیوندهای تاریخی و فرهنگی ریشه‌دار دو کشور می‌پردازد. این پیوندها در زمان جنگ جهانی دوم و پناهندگی شماری از لهستانی‌ها به ایران و ماندگاری برخی از آنها در کشور ما، اهمیت و گستردگی بیشتری یافت. در این مجموعه روابط تاریخی ایران و لهستان به شیوه‌ای تحقیقی و از جنبه‌های گوناگون بررسی و تصویری کم و بیش روشن از آن ارتباطات عرضه می‌شود.

پیشگفتار کتاب نوشته «ویتولد اشمیدووسکی» سفیر جمهوری لهستان در ایران (در سال‌های 2002 تا 2008) است. او در سرآغاز نوشته‌اش به مناسبات سیاسی و فرهنگی پنج قرنه ایران و لهستان اشاره می‌کند و یادآور می‌شود که نخستین سفیری که از ایران به کشور آنها سفر کرد در قرن هفدهم و به سال 1602 میلادی بوده است.

این اشاره، گواه دیرینگی پیوندهای ایران و لهستان است. «اشمیدووسکی» این نکته را نیز گوشزد می‌کند که هنگامی که در سال 1795 لهستان تجزیه شد، ایران و ترکیه تنها کشورهایی بودند که تجزیه لهستان را به رسمیت نشناختند. سپس او با برشمردن تاریخچه‌ای از تاسیس سفارتخانه‌های دو کشور، از 116 هزار پناهنده لهستانی نام می‌برد که پس از پایان جنگ دوم جهانی، از سیبری و آسیای مرکزی وارد خاک ایران شدند.

85 هزار نفر از آن مهاجران، پس از زمانی کوتاه خاک ایران را ترک می‌کنند و باقی مهاجران در ایران می‌مانند. «اشمیدووسکی» می‌نویسد: «لهستانی‌ها با روی خوش ایرانیان روبه‌رو شدند و از آنان رفتار دوستانه دیدند. ما از این مساعدت ایرانیان سپاسگزاریم و خاطره این لحظات را هرگز فراموش نخواهیم کرد.»

مقالات کتاب با نوشتاری از «یولانتا شراکوفسکا ـ دیندو» آغاز می‌شود. او در جستار «مناسبات ایران و لهستان در دوران صفوی» ریشه‌های تاریخی نخستین آشنایی‌های دو ملت را برمی‌شمارد. این آشنایی از آنجا ضرورت پیدا می‌کرد که اروپاییان به دلیل پیدایش امپراتوری عثمانی، خواهان اتحاد و همبستگی با ایران بودند. این ارتباط به پیش از صفویه، و به روزگار فرمانروایی «آق قویونلوها» باز می‌گشت.

«دیندو» می‌نویسد که در آن زمان نام ایران برای لهستانی‌ها «بیشتر با ثروت، شگفتی، هنر، توسعه و تجربه همراه بود». نکته دیگری که نویسنده یاد می‌کند، آن است که یافته شدن سکه‌های سامانی (در سده‌های نخستین اسلامی) در لهستان نشان می‌دهد که مناسبات تجاری این کشور با ایران را باید تا سده‌های دور میلادی عقب برد، اما در روزگار صفویه و در زمان شاه عباس اول بود که یک لهستانی به استخدام دولت ایران درآمد.

بعدها با گسترش جنگ میان عثمانی و لهستان، دامنه مناسبات تجاری و سیاسی دو کشور وسعت بیشتری گرفت. جدای از این، برتری و جذابیت کالاهای ایرانی نسبت به کالاهای ترکیه عثمانی، انگیزه ارتباط بیشتر با ایران را سبب می‌شد.

«دیندو» در مقاله خود به سرگذشت یکی از مشهورترین لهستانی‌هایی می‌پردازد که شاهد عینی سقوط دولت صفوی بود. «کروزنیسکی»، مترجم دربار شاه سلطان حسین صفوی، همان شاهدی است که گزارش مهم و با ارزش او از سرنگون صفویان، بارها چاپ و در ایران نیز به زبان فارسی ترجمه شده است.

این نیز بایسته یادآوری است که در مقاله «دیندو» یک لغزش نگارشی وجود دارد که می‌باید در چاپ‌های بعدی کتاب اصلاح شود؛ نام سرداری که دولت صفوی را سرنگون کرد «محمود افغان» بود، نه آنگونه که «دیندو» نوشته است: «محمد افغان!»
(ص 16).

«آنا گاولیک»، «مجموعه نسخه‌های خطی فارسی در کتابخانه شاهزادگان چارتورسکی» را موضوع نوشتار خود قرار داده است. شاهزادگان این خانواده از پیشگامان گردآوری مجموعه آثار هنر مشرق زمین به‌شمار می‌آمده‌اند. «گاولیک» می‌نویسد که اقلامی مانند فرش، سرامیک، سفال و منسوجات مشرق زمین نیز در کنار نسخه‌های خطی، مورد توجه شاهزادگان لهستانی بوده است.

یک نسخه از دیوان حافظ، متعلق به «آدام چارتورسکی» چنان زیباست و تزئینات خیره‌کننده‌ای دارد که «گاولیک» می‌نویسد: «نمی‌توان قیمتی بر روی آن گذاشت» مجموعه نسخه‌های خطی شاهزادگان چارتورسکی 3 هزار دست‌نویس است که 10 نسخه آن به زبان فارسی است. بعضی از این نسخه‌ها را باید از زمره شاهکارهای هنری دانست.

مقاله «آنا کراسناوالسکا» درباره «الکساندر خوچکو» شاعر مشهور لهستانی و گزارش‌های او از ایران است. یادداشت‌های او «پر از جزئیات و ملاحظات جالبی است که می‌تواند منبعی عالی برای شناخت ایران اوایل سلطنت قاجار باشد». «کراسنا والسکا» می‌نویسد که خوچکو فارسی را روان صحبت می‌کرد و هنگام گفت‌وگو با بومیان، دچار تنگناها و مشکلات زبانی نمی‌شد.

اطلاعاتی هم که او در یادداشت‌هایش به دست می‌دهد، شامل اسامی، تعداد و مراکز جمعیتی، مردم و قبایل پراکنده در مناطق شمالی کشور است. افزون بر این، خوچکو خوانندگانش را از مذهب، زبان و تاریخ ایرانیان آگاه می‌سازد. این یادداشت‌ها که برگرفته از تجربیات دست اول خوچکو است، مربوط به دوره فتحعلی شاه و محمدشاه قاجار (سده سیزدهم) است.

در ادامه جستارهای کتاب، «سیلویا سوردیکووسکا» از «نقش دانشگاه در تحکیم روابط لهستان و ایران» یاد کرده است و سپس رضا نیک‌پور در مقاله‌ای آگاهی‌بخش و سودمند درباره «لهستانی‌ها در ایران در طول جنگ جهانی دوم» اطلاعات گرانبهایی را گردآوری و در اختیار خواننده قرار داده است. نیک‌پور ابتدا نگاهی گذرا به آغاز جنگ جهانی می‌اندازد و از آوارگی لهستانی‌ها و کوچاندن آنها از راه ایران، یاد می‌کند.

وی می‌نویسد: «اگر چه سابقه ارتباط فرهنگی، اقتصادی، نظامی و سیاسی دو کشور ایران و لهستان به قرن‌ها قبل باز می‌گردد، اما بخش عمده آشنایی مردم ایران با لهستانی‌ها به دوره جنگ جهانی دوم و ورود ده‌ها هزار مهاجر لهستانی به ایران می‌رسد» نیک‌پور سپس از پذیرایی و استقبال ایرانیان از مهاجران لهستانی یاد می‌کند و به کودکان بی‌سرپرست لهستانی می‌پردازد که در اصفهان نگهداری می‌شده‌اند.

وی می‌نویسد: «کتابی که امروزه به نام «اصفهان، شهر کودکان لهستانی» به دو زبان انگلیسی و لهستانی وجود دارد، خاطرات حضور همین کودکان است که سال‌ها بعد از ترک ایران در انگلستان نوشته شد. گروهی از این کودکان که متشکل از 733 نفر بودند، به زلاند نو فرستاده شدند که تا امروز هنوز خاطره حضور خود در ایران را ارج می‌نهند».

در ادامه مقاله، درباره پیامدهای هولناک جنگ دوم برای لهستانی‌ها آگاهی‌هایی به دست می‌آوریم. کافی است اشاره شود که در آن جنگ 22 درصد از جمعیت لهستان جان باختند، تعداد زیادی از اتباع این کشور نیز پس از پایان جنگ به کشور خود بازنگشتند و در کشورهای دیگر اقامت گزیدند. طبق آماری که نیک‌پور آورده است، 300 نفر از این آوارگان، زندگی دائم در ایران را ترجیح دادند و با ایرانیان پیوند زناشویی بستند. مقاله نیک‌پور دربردارنده اطلاعات باارزشی است که در منابع دیگر فارسی به دشواری می‌توان آنها را به دست آورد.

آخرین جستار کتاب، مقاله‌ای از «باربارا کایم» است. او «باستان‌شناسان لهستانی در ایران؛ تاریخچه‌ای از حضوری کوتاه مدت و پربار» را بررسی کرده است. «کایم» می‌نویسد که کار باستان‌شناسان کشورش در ایران به سالیان اخیر (2004 میلادی) باز می‌گردد. او که خود از اعضای گروه کاوشگران بوده است، گزارشی از اقدامات و حفاری‌های گروه را یادآور می‌شود. کار آنها در منطقه تنگه بلاغی، محل سکونتگاه‌های ساسانی انجام شده است. او فرضیاتی را درباره چهارتاقی یافته شده در منطقه پیش می‌کشد و این گمان را به حقیقت نزدیک‌تر می‌داند که چهارتاقی مذکور آتشکده بوده است.

این نیز درخور یادآوری است که برگردان انگلیسی همه مقالات یاد شده در پایان کتاب آورده شده است. در میانه مقالات فارسی و ترجمه انگلیسی آنها، نقشه‌هایی نیز ترسیم شده است که گردآوری آگاهی‌هایی کوتاه و فهرست‌واری درباره آشنایی لهستانی‌ها با ایران است.

نقشه نخست مربوط به سده‌های 17 و 18 میلادی است. نقشه دوم ایران عصر قاجاری و محل استقرار لهستانی‌ها در ایران آن روز را نشان می‌دهد و دو نقشه دیگر به شروع قرن بیستم و رویدادهای جنگ جهانی دوم اختصاص دارد. در نقشه انتهایی خواننده از راه‌های ورود مهاجران لهستانی به ایران، استقرار آنها، اردوگاه‌های کودکان بی سرپرست و شیوه کوچاندن آنها به جاهای دیگر آگاه می‌شود.

کتاب «لهستان و ایران، برگ‌هایی از تاریخ روابط ایرانی‌ها و لهستانی‌ها» اثری ماندگار با جستارهایی پژوهشگرانه است که محققان تاریخ معاصر ایران از مراجعه به آن بی نیاز نخواهند بود. کتاب یاد شده در 116 صفحه و با شمارگان 1500 جلد از سوی انتشارات «کتابسرا» و به بهای 10 هزار تومان چاپ و عرضه شده است.


خبرگزاری کتاب ایران (IBNA)
 
تعداد بازدید: 7166



http://oral-history.ir/?page=post&id=1720