تبارشناسی هویت جدید ایرانی (عصر قاجاریه و پهلوی اول)
ثریا شهسواری
در عصری زندگی میکنیم که نسبت به پیشینه ی همه ی جامعههای انسانی در تاریخ، تمایز بیبدیلی دارد، شاید یکی از مشخصههای این دوران را بتوان «جامعه ـ زیستی» بشر جدید دانست. پیدایش واحدهای سیاسی دولت ـ ملت و به تبع آن دهکده ی جهانی بیانگر پویشهای دیگرگون تاریخی است که مهمترین خصیصه ی عصر ما را پدیدار میسازد، ظهور چنین روندهایی در تاریخ دوران معاصر، زمینهساز پیدایش پدیدههای نوینی هم چون ملی یا اجتماعی شد. بیتردید برآمدن چنین پدیدههایی را میبایست ثمره ی روزگار جدید تلقی کرد.
ایرانیان در زمره ی معماران عصر جدید نبودند و یکی از غایبان بزرگ تاریخ در این دوران محسوب میشدند، ولی عصر جدید روزگاری نبود که بتوان از آن کناره گرفت، ناگزیر عصر جدید ما را دربرگرفت. دستاورد و پیامدهایش را یک جا برما فرود آورد. هویت عام اجتماعی جدید یا هویت ملی، یکی از هزاران مصنوع جدید مدنیت مغرب زمین بود که بر ما وارد شد و ایرانیت جدید را نمودار ساخت.
کتاب تبارشناسی هویت جدید ایرانی (عصر قاجاریه و پهلوی اول) به قلم محمدعلی اکبری، به موضوع هویت، بهخصوص هویت عام جامعهای یا هویت ملی که یکی از مهمترین مسائل امروز ایران و ایرانیان است، میپردازد. به یقین هویت ایرانی پدیدهای دامنگستر در تاریخ ایران زمین است، ولی آنچه از آن تحت عنوان هویت ملی ایرانیان یاد میشود، بیگمان پدیده ی نوظهوری است که محصول قرار گرفتن ایران در صحنه ی مناسبات عصر مدرن است.
معرفی کتاب
کتاب در 385 صفحه، یک دیباچه و هشت فصل به ضمیمه ی کتاب نامه و دو پیوست تدوین شده است. مؤلف در دیباچه ی کتاب، به اهمیت و ارزش موضوع، یعنی «هویت» اشاره کرده است و مسأله را با ذکر این نکته آغاز می کند که: «هویت ایرانی برای اولین بار در تاریخ، در دوره ی امپراتوری ساسانیان پدیدار گشت و طی این دوران مهمترین وجه هویتی ساکنان ایران زمین تشکیل شد، با ورود اسلام به ایران برای مدتی این هویت به هماوردی گرفته شد، تا این که طی قرون دوم تا پنجم تکاپوهای جدیدی آغاز شد و ایرانیتی دیگر در تعامل با اسلام پدید آمد»(اکبری، محمدعلی؛ تبارشناسی هویت جدید ایرانی عصر قاجاریه و پهلوی اول؛ تهران، علمی و فرهنگی، 1384، ص1). مؤلف کتاب از این نوع هویت ایرانی با عنوان «هویت تاریخی فرهنگی» یاد میکند که در فاصله ی سدههای ششم تا سیزدهم هجری این نوع هویت ایرانی در اثر ورود رقبایی چون هویت ایلی ـ تباری و هویت دینی ـ مذهبی به حاشیه رانده شد.
از نظر نویسنده ی کتاب، هویت ایرانی بار دیگر در سده ی سیزدهم هجری و طی آشنایی ایرانیان با تمدن مغرب زمین پدیدار گشت. اما در این زمان پرسشی از کیستی در ابعاد جدیدی مطرح شد که نه قومی ـ زبانی و نه ایلی ـ تباری و نه دینی ـ مذهبی بود. آشنایی ایرانیان با ایدئولوژیهای جدید اروپایی، رسوخ مناسبات سرمایهداری اروپایی و پیوستگی روند تحولات داخلی ایران با سیاستهای قدرتهای بزرگ، موجب ظهور گفتارهای جدید ایرانی شد. بر اثر این رهیافتها، هویت جدید ایرانی طی دوره ی قاجاریه فراز و فرودهایی را پشت سر گذاشت و با تأسیس دولت پهلوی اول کوشش دیگری برای هویتسازی جدید ایرانی آغاز گشت. مؤلف در جست وجوی چندوچون فرآیندهای نوین هویتیابی ایرانیان در روزگار قاجاریه و عصر پهلوی اول، سؤالات و پرسشهایی را مطرح میکند که بیانگر هدف وی از تحقیق حاضر است.
نگارنده در این تحقیق از الگوی «عدم تداوم تاریخی رویدادها» تبعیت میکند. براین اساس مینویسد: «هویت فرآوردههای تاریخی است و مرتباً بازتأسیس میشود، لذا تاریخ هویتها سرگذشت من و ماهای پیوسته و ثابتی در تاریخ نیست.»(ص 8) ایرانیت جدید و یا هویت ملی ایرانی نیز از همین قاعده پیروی میکند.
پس از یک دیباچه ی کوتاه، نویسنده فصل اول را با «صورتبندی و هویتهای جمعی ایرانیان در آغاز عصر قاجار» شروع میکند و با تأکید بر این امر که «در دوره ی یادشده مجموعهای از هویتهای جمعی به صورت پراکنده در ایران زمین سبب سامانبخشی به جماعتهای ساکن در ایران شدند. از جمله هویتهای جمعی جماعتهای ساکن در ایران میتوان به هویتهای جمعی؛ تاریخی ـ فرهنگی ایرانی، ایلی ـ تباری، دینی ـ مذهبی اشاره کرد.» به نظر نویسنده در میان این عناصر، بیشترین عنصر هویتبخش به جماعتهای ساکن در ایران، قالب ایلی ـ تباری و دینی ـ مذهبی بود.
در ادامه ی فصل اول، مؤلف به تشریح شرایط و مقتضیات اجتماعی ایران میپردازد سپس به اختصار ساختار موزاییکی جامعه ی ایران اعم از ساختار جمعیتی که متشکل از گروههای مختلف ایلات و عشایر، جماعتهای روستایی و گروههای شهری میپردازد. در مقولهی بعدی به ساختار فرهنگی جامعه ی ایران که عبارتند از 1ـ جغرافیای دینی ـ زبانی 2ـ تنوع حوزههای زبانی پرداخته شده است.
در ادامه ی این فصل، به تعارض میان پارههای موزاییکی جامعه ی ایران یعنی اختلاف میان قبایل و ایلات، ستیز میان جماعتهای شهری و روستایی و مناقشههای دینی ـ مذهبی و تعارض میان بلوکهای قدرت محلی ـ منطقهای و حکومت مرکزی اشاره شده است.
به نظر نویسنده، وجود اَشکال گوناگون هویت جمعی در ساختار موزاییکی جامعه ی ایران و رابطه ی تعارضآمیز قطعات موزاییکهای اجتماعی و ساختار پراکنده ی قدرت سیاسی این سرزمین با یکدیگر رابطه داشت. «در نیمه ی اول عصر قاجار تعاملهای بین گروهی یا وجود نداشت و یا از چنان گستردگی ای برخوردار نبود که منجر به پیدایش انسجام جامعهای گردد و هویت عام جامعهای یا ملی را پدید آورد. گروههای مختلف اجتماعی، شکافهایی چون نظام ایلی ـ عشیرهای، روستایی و شهری) پراکندگی قومی ـ نژادی، تنوع زبانی و گوناگونی ادیان و مذاهب آنان را به قطعات غالباً متعارض با یکدیگر مبدل ساخته بود و اجازه ی تعاملات بین گروهی را از آنها بازمیستاند. لذا نوع روابط و مناسبات درونی گروهها و نوع مناسبات بین گروهی به ترتیبی سامان یافته بود که نه تنها تعاملهای بین گروهی را تقویت نمیکرد و زمینه ی جامعه ی عام یا کل را فراهم نمیآورد، بلکه خاصگرایی در تمام سطوح نظام اجتماعی بر سر راه ایجاد جامعه کل و نهایتاً هویت عام جامعهای مانعتراشی میکرد.» (ص 38)
در فصل دوم کتاب، نویسنده به ظهور گفتارهای جدید هویت ایرانی اشاره دارد. «عصر قاجار دگرگون شد و مطابق تحولات جدید سامان تازهای یافت.»(ص 55)
وی از مأموریتهای مختلف صاحبان مناصب دولتی به کشورهای اروپایی و عزیمت نخستین گروه دانشجویان به فرنگ جهت کسب علوم، به عنوان اولین پیام آوران غرب یاد میکند و مینویسد: «این نخبگان اولین منادیان گفتار هویت ملی و در سطحی کلانتر، نخستین راویان گفتار دولت ـ ملت مدرن بودند.»(ص 557- 558)
به نظر نگارنده، گروه فوقالذکر از نظر طبقاتی به طبقات فرادست جامعه ی ایرانی تعلق داشتند. زیرا عمدتاً از مقامات دیوانسالاری، اعیان و اشراف، زمین داران بزرگ، روحانیون و تجار عمده برخاسته بودند. این گروه کوچک در طی روند تحولات سیاسی، خصوصاً در دوران جنبش مشروطیت توانستند ایدئولوژی خود را در جامعه ی ایران گسترش دهند، توسعه ی مراکز آموزشی جدید، نشر و ترجمه ی کتابهای نویسندگان اروپایی از ابزارهای مؤثر این گروهها برای پیشبرد گفتار هویت ملی به حساب میآمد.
در پایان این فصل، نویسنده ی کتاب با تکیه بر اسناد و مدارک تاریخی بیان میکند که: «روشنفکران این دوران در نظریه ی تأسیس دولت ـ ملت مدرن به ناسیونالیسم به عنوان ایدئولوژی ملتساز عنایت داشتهاند. بهعبارت دیگر، آشنایی بیشتر روشنفکران ایرانی با نمونههای دولت ملی در اروپا و ایدئولوژی سیاسی ناسیونالیسم به عنوان گفتمان مسلط دولت ـ ملتسازی مدرن موجب رشد وگسترش اندیشه ی ناسیونالیسم ایرانی شد.»(ص 57) وی از جلالالدین میرزای قاجار، میرزا فتحعلی آخوندزاده، میرزا آقاخان کرمانی و میرزا عبدالرحیم طالبوف تبریزی سرآمدان بازتعریف ملت یاد میکند و از تلاش آنان برای تأسیس هویت جدید ایرانی سخن میگوید.
نویسنده در فصل سوم، به بررسی جنبش مشروطیت و تأسیس هویت جدید ایرانی می پردازد و ضمن تحلیل تحولات حاکم بر جهان غرب مینویسد: «حکومت مشروطه کوششی بود از سوی نخبگان کشور برای تأسیس دولت ـ ملت مدرن در ایران، آنان از مدتها پیش از طریق ابزارهایی چون تدوین رسائل، انتشار روزنامهها و در اواخر نشر گسترده ی شب نامه توانستند گروههایی از جماعتهای شهری، به ویژه در پایتخت و چند شهر مهم چون تبریز، شیراز، رشت، اصفهان و مشهد را با آرمانهای خود همراه نمایند و در شرایط تشدید بحران حکومت و گسترش دامنه ی اعتراضات مردمی، نخبگان طرفدار اصلاحات بنیادی بر زبان آنان جاری ساختند که بگویند «چه چیزی میخواهند.»(ص85)
در ادامه ی این فصل، مؤلف میافزاید: «در هنگامه ی جنبش مشروطیت و تلاش برای ایجاد دولت ـ ملت جدید کوشش درخور توجهی نیز در امر تأسیس هویت ملی به عنوان جزء لازم در پروژه ی ایجاد دولت ملی به عمل آمد و از آنجایی که صورتبندی فکری و ایدئولوژیک هویت ملی تا حدود زیادی توسط نخبگان فکری انجام شده بود؛ لذا در این میان هویت ملی ـ وجه مسلطی پیدا کرد و به موازات گفتار «اصلاحات بنیادی عرصه ی سیاست را فراگرفت» به این ترتیب، با تأسیس مشروطیت همپوشانی هویت ملی و پروژه ی دولت ملی موجبات پیوستگی خود و غیره را در این زمینه فراهم کرد.»(نگارنده کتاب در این بخش از مشروطهخواهان با عنوان ملت یاد کرده و مخالفان مشروطه را در جایگاه «غیر» قرار داده است. صص 93- 94)
فصل چهارم: این فصل به بررسی تحولات عصر مشروطیت بر وضع ایرانیت جدید میپردازد. از دیدگاه مؤلف، کتاب نظام سیاسی مشروطیت از زمان تشکیل دوره ی دوم مجلس تا هنگام کودتای سوم اسفندماه 1299 شمسی به تناوب دچار وضعیت بحرانی شد. بروز وضعیت بحرانی و نحوه ی مواجهه ی دولتها و نخبگان سیاسی با آن، بر راهبردهای اساسی پیشبرد پروژه ی تأسیس دولت ملی ـ دولت مدرن تأثیر گذاشت و پروژه ی هویت سازی ملی را دستخوش دگرگونی بنیادی کرد.(ص107)
ظهور دو ایدئولوژی متفاوت سیاسی در دوره ی دوم مجلس یعنی اجتماعیون (پیروان ایدئولوژی سوسیالیستی) و عامیون یا دموکرات ها (پیروان ایدئولوژی پارلمانی) تحولی را در مفهوم ایرانیت جدید پدید آورد که متعاقب آن پروژه ی دولتسازی ملی نیز دچار دگرگونی فکری شد.
در ادامه ی این بخش، نگارنده از رویداد دیگری نیز نام میبرد که پروژه ی هویتسازی ملی را از مسیر معمولی خود خارج کرد و آن جنگ جهانی اول و اشغال خاک ایران توسط گروههای درگیر جنگ بود. البته نویسنده در پایان این بخش مینویسد: «بروز این قضایا تا حدود زیادی به روند یگانگی ملی یاری میرساند، به طوری که در جریان نبردهای جنگ جهانی اول همه ی نیروهای اجتماعی فارغ از تعلقات قومی زبانی و دینی برای دفاع از کلیتی به نام وطن به پاخاستند و صفوف واحدی را تشکیل دادند وجود دشمنی خونخوار و جرار در برابر وطن و ملت پروژه ی «غیریت»سازی روس و انگلیس را یک بار دیگر در اولویت قرار داد و بهخصوص در پروژه ی هویتسازی ملی «غیر»خارجی وجه نقشآفرینی یافت و صبغه ی بیگانهستیزی آن را در مبارزهجویی با روس و انگلیس تقویت نمود.»(صص121 -122)
تحلیل وقایع پس از جنگ اول جهانی و تحول در گفتمان اصلاحات و ایرانیت جدید عنوان فصل پنجم کتاب حاضر است. به بیان نویسنده: «پس از پایان جنگ جهانی اول و تحولات پس از آن تا سقوط سلسله ی قاجاریه به سال 1304 شمسی گفتار هویت نیز شقوق یافت و از ضرورت کلی و بسط اولیهاش خارج شد.
بر این اساس سه سرمشق اصلی و مهم در این تأثیرگذار بود:
نخست آن که طی دوران یادشده، اولویتهای اصلاحات به صورت دیگری مطرح گردید و به همین لحاظ گروهبندی گرایشهای سیاسی را نیز دستخوش تغییرات مهمی کرد که این امر را از مقایسه ی برخوردهای سیاسی و اولویتهای اصلاحات در دورههای دوم، سوم، چهارم و پنجم مجلس شورا به روشنی میتوان دریافت. دوم اینکه تجربه ی اداره ی امور جامعه توسط عناصری از دیوان سالاری قدیم که وفاداری خود را به مشروطیت اثبات کرده بودند، چندان به مذاق برخی انقلابیها و وطنخواهان آن عصر خوش نیامد و اندک اندک میان دو گروه نزاع جدیدی پا گرفت.
سوم آنکه تشدید بحرانهای سیاسی، ناکامی و سرخوردگیهایی که طی سالیان پس از مشروطه پدیدار گشت، زمینه را برای غلبه نگرشهای افراطی، رادیکالیستی و آرمانی در زمینه ی نوسازی ایران و پروژه ی هویتسازی فراهم آورد. این امر در جریان تحول گروهبندی سیاسی اعضای مجلس شورای ملی طی دورههای سوم تا پنجم به خوبی دیده میشود.»(صص120 – 124)
در ادامه ی این قسمت، نگارنده بیان میکند که در چنین فضای فکری ـ سیاسی قدرتگیری رضاخان قابل درک است و کوششی در راستای تغییر نظام سیاسی و ایجاد جمهوری و حتی تغییر سلطنت جلوهای از خواست گروههایی از روشنفکران و نخبگان برای ایجاد تغییرات فوری و ملموس بود.»(ص127)
کشمکشهای پس از مشروطیت مجالی برای تکمیل پروژه ی دولت ـ ملت سازی مدرن باقی نگذاشت، اما با تثبیت وضع سیاسی برآمده پس از کودتای 1299 شمسی، بار دیگر فرصت بازنگری به این امر مهم فراهم آمد. نویسنده ی کتاب حاضر از بحث و گفت وگوی جراید، احزاب ونیروهای سیاسی بر سر چگونگی تأسیس دولت ـ ملت مدرن یاد میکند و در این میان از سه کانون عمده که تلاشهای ویژه ی خود را برای تأسیس ملیت جدید ایرانی معطوف نموده بودند یاد میکند. کانونهای مورد نظر عبارت بود ند از: 1ـ مجله ی کاوه در برلین 2ـ مجله ی ایرانشهر در برلین 3ـ مجله ی آینده در تهران.
در پایان این فصل، مؤلف کتاب از سه سرمشق هویتیابی ملی یعنی 1ـ هویت فرهنگی و باستان گرا 2ـ احیای ملیت ایرانی در دایره ی مقتضیات تمدن جدید غرب 3ـ ایرانیت جدید و وحدت ملی به عنوان کانونهای اصلی گرایشهای این دوران درباره ی چگونگی ساختن هویت جدید ایرانی یاد میکند و میافزاید با تأسیس سلسله ی پهلوی و ظهور دولت مطلقه ی مدرن، آرایش این سه کانون جهت پیدایش گفتار مسلط هویت ایرانی متجدد شد.
در فصل ششم مؤلف کتاب بر پیدایش دولت مطلقه ی مدرن ایرانی اشاره دارد و مینویسد: «ایران در آستانه ی ظهور قدرت رضاخان، از لحاظ عینی و فورماسیون اجتماعی و اقتصادی در شرایط قرن هفدهم اروپا قرار داشت ولی از لحاظ روبنایی ونظام سیاسی تحت تأثیر ایدئولوژی غرب، در قرن بیستم جای میگرفت. یعنی تأثیرپذیری از الگوهای سیاسی لیبرالیسم اروپایی در جریان جنبش سیاسی سالهای 1283-1285 شمسی، تشکیل نظام سیاسی مشروطه، دولت مقید به قانون و آزادیهای مدنی و سیاسی را فراهم آورد. ولی از سوی دیگر فرآیند پویش تاریخی ایران از حیث منطق اجتماعی در قرن هفدهم اروپا متوقف شده بود. ساخت دولت مطلقه، این تناقض را برای مدت زمانی برطرف کرد.»(ص184)
در ادامه ی این قسمت، نگارنده از اقدامات دولت رضاخان در زمینه ی رفع موانع تأسیس دولت مطلقه از طریق «1. سرکوب و کنترل ایلات و عشایر 2ـ ایجاد محدودیتهای گسترده برای حضور روحانیون در امور دولتی و اجتماعی 3ـ سلب امتیازات حقوقی و اجتماعی اعیان و اشراف» ذکر میکند. وی ایجاد ارتش متمرکز و سراسری و گسترش دستگاه اداری متمرکز، نظام حقوقی و تشکیلات جدید دادگستری، نظام جدید آموزشی کشور، افزایش دخالت دولت در عرصه ی عمومی اقتصاد و انحصارات دولتی را از اقدامات ایجابی دولت رضاخان در تأسیس دولت مطلقه میداند.
در فصل هفتم، نویسنده به دولت مطلقه ی مدرن ایران: پروژه ی تجدد و هویتسازی ملی تأکید دارد و بیان می دارد که این دولت به منظور ایجاد هویت ملی پروژه ی خاصی را طراحی کرد و به مرحله ی اجرا درآورد. وی از این پروژه تحت عنوان «پروژه ی هویت ایرانی متجدد» یاد میکند و در ادامه ی این فصل، به ویژگیهای لازم جهت تشکیل پروژه ی تجدد دولت مطلقه و سرنوشت سرمشقهای اساسی هویتسازی متجدد اشاره میکند. این شاخصه ها عبارتند از : 1ـ دولتگرایی 2ـ ایجاد جامعهای شبه غربی 3ـ پهلویسم و یا ایرانگرایی و شاهپرستی. 4ـ سکولاریسم. در بخش دیگر این فصل، مؤلف مینویسد: «ظهور هویت ایرانی متجدد توانست خود را بهعنوان گفتار مسلط هویتسازی، برتری جدی (هژمونی) خود را به رقبا و مخالفانش تحمیل کند. این امر از طریق ایجاد پیوستگی میان پروژه ی تجدد واین نوع خاص از پروژه¬ی هویتسازی ملی و حمایت دولت مطلقه از آن صورت پذیرفت.»(صص244-250)
سپس به عناصر سازنده ی ملیت ایرانی در گفتار مسلط هویت ایرانی متجدد میپردازد که این عناصر عبارتند از: 1ـ زبان فارسی 2ـ نژاد آریایی 3ـ پیشینه ی مشترک تاریخی 4ـ میهنپرستی و شاهپرستی. مؤلف در پایان این بخش میافزاید: «روی هم رفته باید گفت سوژه ی ایرانی در دوران سلطنت رضاشاه از طریق پروژه ی هویتسازی ساخته و پرداخته شد؛ عبارت دیگر پروژه ی هویتسازی ایرانی متجدد در دوره ی سلطنت پهلوی ایرانی را مطابق گفتار مسلط هویتسازی خود و برپایه ی عناصر اصلی ملیت تأسیس کرد. هم چنین در تشکیل ایرانی و ایرانیت عصر تجدد از عناصر و فضایل پیشین ایرانی یا جماعتی از ایرانیان سود جسته شد. درواقع در این پروژه عناصر قدیم با عناصر جدید چنان درآمیخته شد که معنا و مفهوم دیگری یافتند و ایرانی دیگری ساختند.»(صص264-265)
فصل پایانی کتاب حاضر به روشها و رویههای دولت مطلقه ی پهلوی در پروژههای هویتسازی ملی تأکید دارد. دولت مطلقه ی پهلوی برای دستیابی به اهداف پروژه نیازمند به¬کارگیری روش های خاصی بود. این روشها که شرایط عملی را برای تحقق پروژه فراهم کردند، عبارت بودند از: 1ـ رویههای آموزشی 2ـ رویههای حقوقی از قبیل متحدالشکل کردن لباس، ترویج زبان و خط فارسی به عنوان ارکان ملیت ایرانی، انحصار تدوین کتب آموزشی در دستگاه دولتی، جلوگیری از انتشار لهجههای مختلف و... 3ـ رویههای تبلیغاتی نظیر برگزاری مراسم و بزرگداشت شخصیتهای ایرانی چون فردوسی، شاعر حماسهسرای ایرانی یا نشر مقالات و یادداشتهای پراکنده در روزنامهها با هدف برانگیختن روح ملی.
نویسنده ی کتاب تبارشناسی هویت جدید ایرانی در پایان این فصل مینویسد: «رویهمرفته باید گفت که دولت مطلقه ی پهلوی با یاری از روشهایی که شرح آن گذشت، پروژه ی هویتسازی خود را پیش برد. و علاوه بر استفاده از رویههای قانونی و رسمی از برخی سازوکارهای حمایتی و تشویقی نیز بهره جست و نهادهای غیردولتی را در پیشبرد پروژه ی هویتسازی به یاری طلبید، بهکارگیری ابزارهای سرکوب، خصوصاً شهربانی و پلیس سیاسی نیز از جمله امکانات دولت برای پیشبرد پروژه ی هویتسازی بود.»(ص282)
در پایان مؤلف کتاب مهمترین دستاورد پژوهش حاضر را اثبات این نکته میداند که قدرت یکی از علل اساسی بروز پروژه ی متجدد و هویتسازی ایرانی بود. هویت ایرانی در دوره ی رضاشاه خودبه خود پدید نیامد و یا به قول عدهای سر از خواب چندین هزارساله برنداشت، بلکه دقیقاً بر پایه ی مقتضیات قدرت و به مثابه ی جزئی از گفتار مدرن قدرت ساخته شد. دولت مطلقه ی مدرن پهلوی اول بنا به خصلت استقلال نسبیاش از طبقات و گروههای اجتماعی، توانست پروژه ی هویتسازی را سامان دهد... به این ترتیب، هویتسازی عصر پهلوی اول را باید جزئی از تاریخ سیاسی معاصر ایران دانست.»(ص294)
در بخش پیوستها، نویسنده دو پیوست را که شامل پیوست اول در خصوص معنا و انواع هویت است مطرح کرده و پیوست دوم شامل گزیده تصاویر و اسناد و مدارک آرشیوی مربوط به موضوع است که عمدتاً تشکیل شده از اسناد وزارت امور خارجه اسناد وزارت فرهنگ و اسناد وزارت مالیه و داخله. در بخش پایانی کتاب فهرست اعلام گنجانده شده است.
کتاب ماه تاریخ و جغرافیا، شماره 125،مهر 1387
تعداد بازدید: 10065
http://oral-history.ir/?page=post&id=1636