نگاهی به جنبش دانشجویی مشهد(1)
(روایت نقی لطفی از فعالیت دانشجویان مشهد قبل از انقلاب)
مقدمه
جنبش دانشجویی ایران بعد از کودتای 28مرداد 1332 پررنگتر ظاهرشد و با اعتراض و راهپیماییهای که ازسوی دانشجویان دانشگاه تهران صورت میگرفت، عملاً وارد صحنه مبارزه شد. روز بعد از کودتای 28مرداد دانشگاه تهران شاهد تظاهراتی درحمایت از دکترمصدق(1) بود، متعاقب آن اعتراضات دانشجویان گسترده شد. اولین تظاهرات وسیع به ابتکارنهضت مقاومت ملی(2) در16مهرماه 1332در پی اعتراض دانشجویان به حبس و محاکمه دکترمصدق، دکتر شایان و مهندس رضوی، دانشگاه و مدارس تهران و بازار تعطیل شد. در این راهپیمایی(3) بیش از دو هزار دانشجو به راهپیمایی پرداختند که منجر به درگیری با نیروهای انتظامی و دارودسته اوباش(4) گردید و عدهای مجروح شدند.(5)
تب اعتراض به محاکمه دکترمصدق همچنان دردانشگاه تهران ملتهب بود، بنابراین در21آبان 1332مجدداً نهضت مقاومت ملی وحزب توده تظاهرات دیگری را ترتیب دادند که درگیری با نیروهای فرمانداری نظامی و اوباش موجب شد عدهای مجروح و دستگیرشوند.(6) به جرأت میتوان گفت: تبلور مبارزاتی جنبش دانشجویی در16 آذر ماه 1332 بود. روز تاریخی و فراموشنشدنی درمبارزات دانشجویی، هم زمان با سفر ریچارد نیکسون معاون وقت رئیس جمهوری آمریکا به تهران از صبح آن روز دانشگاه در محاصره نیروی انتظامی قرارداشت.(7) قبل از ظهر درگیری میان دانشجویان دانشکدههای حقوق و علوم و مأمورین فرمانداری نظامی واقع شد. در دانشکده حتی به علت ورود یکی از نظامیان در کلاس برای دستگیری دانشجویان معترض، کار به خشونت کشید. دانشجویان از کلاس خارج شدند و به حضور نظامیان اعتراض کردند.(8) در این درگیری بر اثر اصابت گلوله سه نفر از دانشجویان (بزرگ نیا، قندچی و شریعت رضوی) به شهادت رسیدند و عدهای نیز زخمی شدند.(9)
بعد از 16 آذر1332روز بعد کلیه دانشجویان دانشگاه تهران و به تبعیت آنها دانشجویان دانشگاههای شهرستانها به حالت اعتصاب درآمدند و شاهدان عینی روز هفتم شهدا به یاد دارند دستههای گل به وسیله دختران دانشجوحمل میشد و دانشجویان با کروات سیاه به طرف امامزاده عبدا... به راه افتادند که پلیس مجدداً با دانشجویان برخورد نمود که عدهای مجروح شدند.(10)
تشدید مبارزات دانشجویی بعد از 16 آذرماه 1332 به عنوان دومین حرکت گسترده در جنبش دانشجویی است. بنابراین با شرکت نیروهای شهربانی، درگیرهای دانشگاه عملاً دانشجویان حالت انتقامگونهای به تحصن وراهپیمایی دست زدند.
نکته قابل توجه بعد از 16 آذرماه 1332 نخست این که جنبش دانشجویی حالت وسیع به خود گرفت و شهرهایی چون تبریز نیز در حمایت از دانشگاه مبارزاتی را در پیش گرفتند. دیگر این که بعد از این واقعه اغلب اعتراضهای صنفی دانشجویان بادخالت پلیس مواجهه شد و نهایت این که این روز در تاریخ جنبش دانشجویی به عنوان روز دانشجو نامگذاری شد.
با تأسیس دانشگاه پزشکی مشهد در 1328، دانشجویان به عنوان قشر فعال در مقابل کمبودها و مسائل سیاسی عکسالمعل نشان میدادند که این اعتراضها گاه تبدیل به جنبشهای صنفی و سیاسی میشدند. جنبش دانشجویان مشهد ریشه در خواستههای صنفی دارد. زیرا نخستین اعتراضات دانشجویی مربوط به کمبودهای آموزشی بوده است. در دهه چهل دانشگاه مشهد تبدیل به کانون مهم و برجستهای در مسائل سیاسی شد و دانشجویان نقش فعالی داشتند. نقی لطفی(11) مدرس بازنشسته دانشکده ادبیات دانشگاه فردوسی مشهد در مصاحبهای مفصل به ابعاد و نتایج جنبش دانشجویی در دانشگاه مشهد پرداخته است که به بخشهایی از آن تدوین و منتشرمی شود.
سرآغاز جنبش
از سال 1332 بعد از شکست نهضت ملی مصدق و کودتای 28 مرداد، نیکسون که معاون رئیس جمهور آمریکا بود از ایران دیدن کرد و اتفاقاتی در دانشگاه تهران افتاد که برخی از آن اشخاص ممکن است اهل مشهد هم بوده باشند. دولت در آن زمان آمادگی نداشت که چنین مرکزی مثل تهران بتواند مخالفتهایی را آشکار کند که الهامبخش و نقطه عطفی در جنبشهای دانشجویی باشد. دولت ملی سقوط کرد و این اعتراضات دانشجویی یقیناً معنادار بودند و میتوانستند نشانه این باشند که گروههای آگاه جامعه به راه افتاده و وقتی شما روزنامهها و مجلات را نگاه میکنید همه از آن به عنوان قیام ملی یاد میکنند. وقتی روزنامههای اطلاعات و کیهان رو بعد از اون واقعه میخوانید حتی مثلاً در خراسان میبینی ورق برگشته، یعنی آنها میگویند که قیام ملی مصدق رو تبریک میگویند. این کودتای 28 مرداد که کودتای سازمان یافته و وابسته به محافل جاسوسی در واقع سرویس انگلیسها و محافل سیای آمریکا صورت پذیرفته بود این رو در داخل یک قیام ملی میگویند؛ قیام 28 مرداد.
شما به روزنامههای اطلاعات و غیره را که الان دست نخورده است ببینید اصلاً این جور مسائل لوث شده بود و به افکار عمومی هم این جور منتقل کرده بودند و مردم ماهیت مسئله رو تا مدتها نمی دونستند. یعنی نمی دونستند دقیقاً چه اتفاقی افتاده؟ دیدگاه مصدق چی بوده؟ ملی شدن نفت چی بوده؟ اختلافات مصدق و کاشانی چی بوده؟
ولی ماهیتاً موضوع لوث شده بود. پس اگر از این زاویه نگاه کنیم میبینیم اتفاقی که افتاده بود کاملاً به هر حال پوشانده شده بود با این مسائل و چیزهای دیگر عرضه شد.
امنیتی شدن جامعه
آگاهی نسبی از موضوع در میان اشخاص فعال سیاسی و حزب توده و جبهه ملی نیروهایی که درگیر این مسئله بودند تا حدودی وجود داشتند در این صورت دانشجویان به این جریانات و به اصطلاح آگاهی که میرسیدند متوجه میشدند که این دولت یک دولت کودتایی است و یک دولت ملی در ایران ساقط شده، منافع ملی ایران در بستر قراردادهایی نفتی به باد رفته. یقیناً رویکرد امنیتی به مسائل ایران ممکنه از اواسط همین دهه آغاز شده باشد. گروههایی بودند که هنوز قصد ترور داشتند که نشان میدهد هنوز جامعه ایران افرادی درونش هستند که متکیاند به محافل و یقیناً از حوزههایی از بالا حمایت میشدند. با این که آن کارها رو دولت با دستگیر کردن یا کوبیدن این گروههایی که پایگاه مردمی داشتند و در شکلی برتر با خود دولت هماهنگ شده بود و در این مسائل یقیناً اونها به اصطلاح مثل طیب که قبلاً در کودتا دست داشتند حال میخواستند برای دولت شاخ و شانه بکشند خط و نشون بکشند و دولت که اون موقعها صلاح نمیدید که عرض اندام کنند اونها رو به شدت سرکوب کرد و دولت با تأسیس تشکیلات امنیتی مثل بختیار که در تشکیلات بودند که رئیس سازمان و تشکیلات بودند یقیناً ضرورت امنیتی شدن کشور تشکیل دادند. شاید این روند انقلاب کمونیستی در چین و پیشرفت جنبش کمونیستی در چین و کشورهایی نظیر ایران که دارای مسائل ارضی بودند این فکر رو پیش میآورد که شاید کشورهایی که دارای مسائل ارضی هستند و کشورهایی که به اصطلاح مناسبت کشاورزی دارند مستعد گسترش ایدئولوژی به چپ داشته باشند. خصوصاً با تجربهای که از حزب توده در ایران داریم که احزاب چپ رشد کرده بودند مثل حزب توده. دقیقاً دولت به روند امنیتی شدن عموم فکر کرد و اندیشید که این جامعهای است که اکنون تغییر مسیر داده است یعنی معتقد بود که از نفوذ انگلیس در ایران کمی کاسته شود و جایش آمریکا در ایران نفوذ پیدا کند.
حضور ایالات متحده تغییراتی را در ایران ایجاد میکرد میبایست ساختار اقتصادی مناسب نیازهای ایالات متحده تغییر پیدا میکرد در ایران برای انجام چنین تغییراتی نیاز به یک تغییراتی در ساختار دولت بود. اینها اون تبادلاتی است که بین شاه پدید آمد و معتقد بود باید اصلاحاتی صورت گیرد. شاه متوجه شد که به خاطر ترس از عموم و ترس از انگلیس نمی تواند مخالفت کند. یقیناً به این نتیجه رسید که باید از کدام سمت بزند یا به سوی ایالات متحده یا به دولت.
این مسائل لازمه امنیتی شدن کشور را به وجود میآورد. و تعارضات باعث ایجاد تشکیلات امنیتی بود و ایستادن در مقابل مردم. این آن چیزی بود که بعد از خرداد 42 خود را نشان داد و کشور امنیتی شد. بعد سرکوب مخالفین دولت برای ایجاد جو مناسب نیاز به این تشکیلات پیدا کرد.
تاسیس تشکلهای دانشجویی
در کشورهای آسیایی مثل چین و ... جنبشهای دانشجویی موثر بود. البته بیرون از کشور هم جنبش دانشجویی بود ولی اصل این بود که دانشجویان هم متوجه باشند. در خارج از کشور هم جنبشهای رهایی بخش وسیعی که توسط دانشجویان شکل میگرفت در جریان بود؛ مثل کشورهای آمریکای لاتین. یقیناً در ایران هم چنین تشکیلاتی ممکن بود صورت گیرد. من یقین دارم که از 42 به بعد جنبشها و گروههای چریکی ایجاد شدند و بعد «از سال 42 دانشجویان هستند که دست به تشکیلات چریکی و مسلحانه میزنند. حرکتهایی که در سطح جهان مطرح بود مثل فیدل کاسترو. خطر ایجاد چنین تشکیلاتی در دانشگاهها میرفت و دولت میترسید و میگفت: باید اینها را کنترل کرد.
این جنبشها مقاومتی بودند که توسط نیروهای دانشجویان هدایت میشدند. در ایران هم ممکن بود چنین جریاناتی اتفاق بیفتد. برای جلوگیری از پیدایش چنین جنبشهایی مراقبتهای امنیتی ضرورت داشت. بعد از واقعه 1342 شاهد تشکیل سازمانهای دانشجویی هستیم. قبل از خرداد 42 چنین چیزی وجود ندارد بعد از سال 42، و شکست قیام 15 خرداد میبینید که عمدتاً نیروهای دانشجویی هستند که دست به تأسیس سازمانها و تشکیلات میزنند که قسمت سازمانی دارد و مشی مسلحانه را دنبال میکند. اینها ممکن است از امواج جنبشهای مسلحانه در سطح جهان مؤثر باشد. ممکن است که برگرفته از حرکاتی که کاسترو دنبال میکرد باشد و جریاناتی که در سطح جهان در کشورهای آسیایی و آفریقایی و آمریکای لاتین در جریان بود، جنبشهای ضد استعماری و ضد امپریالیستی باعث شد که نیروهای مردمی از چنین سازمانهایی باشند. خطر ایجاد چنین سازمانهایی در دانشگاهها نیز میرفت به این دلیل دولت به تشکیلات امنیتی روی آورد چون به دانشگاهها حساس بود؛ یعنی از زاویه کاری که آنها انجام میدادند این یک صورت بود که میبایست دانشگاهها را کنترل کنیم. چون دانشگاه محل فکر است و دانشجویان اندیشه پرداز هستند و فکر میکنند و مسائل را زود درک میکنند که سیستم چیست، حکومت چیست؟ چه پایگاهی دارد و متوجه تضادهای طبقاتی و رشد مثلاً نابرابریهای اجتماعی میشوند. چه کار میشود کرد ولی در توسعه اجتماعیشان، که دانشجویان به هر حال فعال، در راههایی گام برمیداشتند که منجر به تأسیس این سازمانها میشد و دانشگاهها محلی برای گسترش این نوع فعالیتها بودند. به این دلیل ساواک و تشکیلات امنیتی رویکرد بسیار جدی نسبت به دانشگاهها داشت.
دانشگاه مشهد
دانشگاه مشهد هم که جدای از دانشگاههای کشور نبود. همه این حرکات از دانشگاه تهران کلاً فنی مهندسی، پلی تکنیک و اینها شروع شد ولی این طور نبود که در مشهد این جور مشکل خواستار نداشته باشد. وقتی که ما به دانشگاه آمدیم سال اولی که مشغول تحصیل بودیم، اولین اعتصاب دانشجویان در سلف سرویس انجام شد. اعتراض صنفی بود، چون دانشجویانی که دارای سنهای بالا بودند، پیشینه بیشتری داشتند، سابقه بیشتری داشتند، نسبت به آن غذاها، اعتراض بیشتری داشتند. دلیلش این بود که به هر حال از زمان ورود ما به دانشکده گارد مخصوص نبود. اما بعد از آن اعتصاب گارد مخصوص ایجاد شد. لذا گروههایی را حذف کرده بودند مثلاً 5-6 نفر را. 5-6 نفر از ادبیات بودند ولی سلف سرویس مال دانشگاه بود یعنی از دانشکدههای دیگه بودند ولی تعدادی از ادبیات بودند. یک روز پرویز خرسند به ما گفت: بیائید برویم بچههای شما چلوکباب بخورن ما رفتیم. اونجا آب خنک خوردیم. ساعت 4 بود حرکت کردیم ولی یک دفعه دیدیم سلف سرویس و بشقاب و کاسه و چنگال و همه رفته هوا و همه داغون شد و بعد این موضوع نشون داد میخوام بگم که جواب مثبت بود؛ یعنی این که مسئول سلف سرویس عوض شد. غذاها تنوع پیدا کرد و قیمت غذاها خوب شد. ولی هنگام ظهر بود که علم آمد از سلف سرویس بازدید کنه. جلو در ورودی سلف سرویس دانشجویان صف کشیده بودند. از ماشین که پیاده شد 2 تا موتور سوار پشت اون از روی خط آمدند توی سلف سرویس از در ورودی، بین داخل و خارج، اومد با 20 نفر از اونها دست داد و پرسید، که شماها دانشجوی الهیات هستید؟ وضع غذا چه طوره؟ وضع سلف سرویس چه طوره؟ اون گفت والاحضرت شهناز به من دستور داده به وضعیت دانشجویان رسیدگی کنم. به هر حال این چند روز همکاری دانشجویان مشهد خوب بوده. این که گفت معنیاش این بود که بعد از این به هم ریختن، به فکر بازدید افتادهاند.
دانشگاه پزشکی
دانشجویان دیگر دانشکدهها از ادبیات جلوتر بودند؛ دانشکده علوم و خصوصاً پزشکی. ادبیات به تدریج به صحنه آمد. اما از وقتی شریعتی آمد و موضوع شریعتی حساسیت برانگیز شد دانشکده ادبیات رویکردی پیدا کرد که ریشه آن معیری بود. او تاریخ بیزانس درس میداد و میگفت بچهها بخوانند. سر کلاس آقایی خندید و معیری گفت برو بیرون. این آقا خیلی آهسته داشت بیرون میرفت که معیری عصبانی شد گفت چرا تند نمیروی؟ این آقا گفت: زر زیادی نزن. معیری در آن لحظه نفهمید چی گفته وقتی رفت بیرون متوجه حرف او شد. معیری رفت تو سالن دنبال آقا ما نمیدونیم چه اتفاقی افتاد بعد فهمیدیم که او به دانشجو از پشت سر مشت زده. این باعث شد کلاس و دانشکده تعطیل شود. اعتصاب دانشجویان آغاز شد و اساتید جلسه گذاشتند. آن زمان ریاست با دکتر غلامحسین یوسفی بود و دکتر جلال متینی که رئیس اصلی بود خارج بود. اساتید جمع شدند و گفتند به اساتید توهین شده. البته این بهانهای بود برای دانشجویان که طالب شریعتی بودند که این درس را بدهد درست است که این درس، درس شریعتی نبود یک خانم دیگر آمد از آمریکا که این درس را بدهد. ولی تمایل به شریعتی وجود داشت. از زمانی که دانشکده ادبیات این حرکت را کرد تقریباً از 50 تا 60 نفر بچهها ساواک نصف آنها را احضار کرده بود. به همین دلیل حالا که شریعتی در کلاسها درس «تشیع علوی و صفوی» و خیلی چیزها را مطرح میکرد از ساواک مشهد خارج شد و به ساواک تهران کشیده شد. این سیاسی شدن بود که شکل جدید به خود گرفت. همان طور که شریعتی با دانشجویان همراه بود، جو دانشکده رو به سیاسی شدن میرفت.
دکتر شریعتی
شریعتی در آنجا دانشجو بود و شاگرد اول رشته ادبیات بود و بورس داشت به فرانسه رفته بود و یک سال هم تدریس میکرد در دبیرستان. او استخدام آموزش و پرورش بود و دیپلم ناقص بود. بعد دوباره خوانده بود و لیسانس گرفته و رفته بود خارج و برگشته بود. دیگر نمی توانست استخدام شود و اینها میگفتند که میخواهند او را به عنوان استاد استخدام کنند. یک نفر که دوبار استخدام نمیشد مگر از آموزش و پرورش استعفا دهد. از طرفی باید کسی که استاد دانشگاه میشد تحصیلات پیوسته داشته باشد که شریعتی نداشت. لیسانس ادبیات داشت دکترای شرح حال مقدسین. بعدها که شریعتی برای سیستم مشکلساز شد گفتند که باید شریعتی خدمت برود. در صورتی که کسی که دیپلم داشت و معلم بود احتیاج به خدمت نداشت و اینها مسائلی بود که برای شریعتی پیش آمد. جنبش دانشجویی محدود به این برنامه نبود و در سطح کشور بود و دانشگاه کشور به تئوریهای مائوئیستی گرایش نشان میداد و بعد از سرکوب حزب توده این گرایشها کم شد و تا سال 39 هیچ نقشی در تحولات ایران ایفا نکرد. از دهه 40 و بعد از انقلاب کمونیستی چین دانشجویان ما به چین توجه کردند و این مسأله که زردها چرا سرخ شدند. اینها از مائوئیسم نشأت میگرفت. بعد این جنبشهای چریکی صورت میگرفت و دولت با آنها مقابله میکرد و چند نفری در این زمان از دانشکده ادبیات اعدام کردند. با توجه به روزنامهها میتوانید اسم آنها و تعداد و نوع جنبشها را پیدا کنید که در دهه 50 بودند و تعدادی از آنها دوستان و هم کلاسیهای ما بودند.
عمیقاً شریعتی تحریکات صوری نداشت او به گونه دیگری میاندیشید. او اعتقاد داشت که ابتدا باید فکر را پرورش داد، آگاهی داد، تا آگاهی پیش نیاید قیام مسلحانه فایده ندارد. باید یک آگاهی جمعی پدیدار شود تا افراد بتوانند به عنوان دستههای پیش قراول حرکت کنند. آگاهی عمومی و پشتوانه مردمی باید باشد وگرنه به صورت حرکت و قیام فردی باقی میماند.
معمولاً کلاسهایش شلوغ بود. او با بقیه رشتهها هم درس داشت؛ مثل ادبیات، ولی بیشتر با تاریخ درس داشت به همین دلیل بیشتر مستمعین بچههای تاریخ بودند. چون بحثهایش جامعیت داشت و جذاب بود باعث میشد بقیه دانشجویان هم شرکت کنند کلاسهایش شلوغ بود. چه بسا خود بچههای تاریخ کم میآمدند چون بحثهای سنگین او را نمیفهمیدند حتی در بیرون دانشکده هم میآمدند مثلاً یک بار خانمی آمده بود که با او مناظره کند که دکتر گفت الان وقت مناسبی نیست.
حزب توده
در آن زمان دانشجویان مرام و مسلک مخصوص خود را داشتند و دو دسته بودند. یک دسته باطنی بودند که از درون فقط خود را درست میکردند مثل تشکیلات چریکی و بعضیها تودهای بودند. دانشجویان تودهای تا زمان 57 و 58 هم بودند، به طور سنتی. یا خانوادهشان هم تودهای بودند یا خود به این نتیجه رسیده بودند ولی فعالیت خاصی نداشتند و بیشتر سازمانهای چریکی، فعالیت داشتند آن دو گروه فعالیت داشتند. که دست به اقدامات تروری میزدند، ولی حزب توده این خصوصیات را نداشت.
فضا از سال 46 به سوی امنیتی شدن پیش میرفت و به دانشجویان فشارهایی آورده میشد و تا سال 48 این فشار کاملاً محسوس بود. در آن زمان روسای دانشگاهها هم تغییر میکرد. در زمان دکتر احمد علی رجایی که رئیس بود دانشجویان باید شهریه میدادند در صورتی که تا حالا دانشجویان وام میگرفتند و این باعث شد که رجایی نتواند تحمل کند و متینی رئیس شد.
دکتر رجایی میگفت در هشت سر رامسر مینشینند آب خنک میخورند برای مشهد قانون تعیین میکنند. چون دانشکده تعطیل شده بود و بچهها پول نداشتند و او نمیخواست با دولت همراهی کند. در نتیجه خود با تضمینهایی دانشجویان را ثبت نام کرد و این باعث تحریک شدن شد و دولت اینها را به نفع دانشکده نمی دانست.
دانشجویان و انتخابات
انتخابات برای دانشجویان که اعتقادی به سیستم نداشتند مشکل ساز بود. آنها اعتقادی به سیستم نداشتند نگرش سازمانها، نگرش براندازی بود. دانشجویان با روشهای استبدادی که با هویدا شروع شده بود و داشت اوج میگرفت شدیداً مخالف بودند و چهرههای ضداستعماری و استبدادی را دنبال میکردند. حالا چه آنهایی که اقدام عملی میکردند چه نه، ولی فی نفسه مخالف بودند.
دانشجویان فعالیتهای خاصی برای مجلس و نمایندگانش نمیکردند چون مجلس را و حکومت را تشریفاتی میدانستند که زیر نظر آمریکا بود و حکومتی که توسط کودتا سرکار است و مشروعیتی ندارد و امتیازاتی که به آمریکا داده مثل کاپیتولاسیون و امتیازات نفتی و با توقیف روزنامهها و مطبوعات مشغول سرکوب تحرکات دانشجویان است این حکومت سیستمی نیست که دانشجویان نمایندگانش را حمایت کنند و با انتخابات موافقتی نداشتند. خصوصاً بعد از حزب رستاخیز که هر کس در این حزب نباشد پاسپورتش حاضر است و باید از این کشور برود. از زمان مصدق به این سو دولت در انتخابات مجلس دقت بیشتری میکرد. نهایتاً این نمایندگان که با حرکات فرمایشی و نمایشی روی کار میآمدند نمیتوانستند کاری انجام دهند.
دانشجویان و شریعتی
اصولاً استاد شریعتی با ساعتها پیش نمیرفت و نظم آکادمیک را رعایت نمیکرد شاید ساعت 8 کلاس داشت ممکن بود 5/9 بیاید. نه همیشه ولی عموماً چون شب دیر میخوابید و تا صبح مطالعه میکرد ساعت 5/9 میآمد و میخواست تا 10 به بعد هم درس بدهد که با درس کلاس بعد برخورد میکرد. اگر میخواست ادامه دهد استاد بعدی کلاس نمیتوانست داشته باشد و این مشکلساز بود. مضاف بر این از رشتههای دیگر هم سر کلاس او میآمدند و این استادان دیگر را دچار حب و بغض میکرد. آنها به صورت ایدئولوژیک با شریعتی مخالفت نمیکردند و رئیس دانشکده که تابع دولت بود باید رعایت میکرد اینها را بعضیها به این دلیل که شریعتی برای دانشکده مشکل درست میکرد از او ناراحت بودند. و حتی این استاد مقررات را رعایت نمیکرد رئیس دانشکده و آموزش را هم دچار مشکل میکرد و آنها ناراضی بودند. شریعتی یک فرد نرمال نبود و نظم آکادمیک را جدی نمیگرفت. حتی حاضر غایب نمیکرد و به این مسئله اعتقادی نداشت اما دانشکده به این مسائل حساسیت داشت.
اما بعضی از استادان به خاطر توجه دانشجویان به شریعتی ناراحت بودند، پس مخالف ایدئولوژی نبودند. ولی در مورد دانشجویان موضوع فرق میکرد. دانشجویانی بودند که حرفهای او را نمی پسندیدند و قبول نداشتند معتقد بودند که مذهب چه معنی دارد؟ صحبتهای او از ایدئولوژی چپ و غیره و مارکسیسم و سوسیالیسم و اسلام باعث میشد که دانشجویان بگویند او استاد تاریخ است چرا این بحثها را پیش میکشد؟ تاریخ باید درس بدهد نه تشیع نه تفکرات دینی. او درس تاریخ را به تبلیغ دینی نزدیک کرده بود که باعث ناراحتی دانشجویان شده بود که میگفتند اسلام دیگر کم رنگ شده و جایگاه خود را از دست داده و نقش و تأثیری ندارد. پس چرا از اسلام میگوید؟ شریعتی میگفت من اینها را میگویم هر کس انتقادی دارد بگوید یا من قانع میشوم یا قانع میکنم و میگویم فلان کتابها را مطالعه کند. حتی میگفت من حرف خودم را میزنم آنها هم حرف خود را بزنند و اینها باعث میشد شریعتی را عناونی بدهند نه تنها رشته ما بلکه رشتههای دیگر مثلاً میگفتند شریعتی فلان است یا القاب دیگه که جای گفتن آن نیست. همه هم میدانستند که این القاب را دارد و دکتر یا مقابله میکرد یا چیزی نمیگفت ولی این افراد در اقلیت بودند و اکثراً او را قبول داشتند و میپسندیدند.
... ادامه دارد
۱ - ضیاء طریقی، ابوالحسن، سازمان دانشجویان دانشگاه تهران، نگاهی دیگر به پیشینه مبارزات دانشجویی در ایران 1320-1332، (تهران، شیرازه، 1378)، ص218.
۲ - کریمیان، علیرضا، جنبش دانشجویی در ایران، (تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی ،1381)،ص139.
۳ - همان منبع پیشین، ص139.
۴ - به اهتمام مقصودی، مجتبی، تحولات سیاسی اجتماعی ایران57-1320، (تهران، روزبه،1380)، ص155.
۵ - کریمیان، علیرضا، جنبش دانشجویی در ایران، ص218.
۶ - مقصودی، مجتبی، تحولات سیاسی اجتماعی ایران57-1320، ص155.
۷ - ضیاء طریقی، ابوالحسن، سازمان دانشجویان دانشگاه تهران، نگاهی دیگر به پیشینه مبارزات دانشجویی در ایران 1320-1332، ص218.
۸ - مقصودی، مجتبی، تحولات سیاسی اجتماعی ایران57-1320، ص156.
۹ - منصوری، جواد، تاریخ قیام پانزده خرداد به روایت اسناد، (تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی،1377)، ص39.
۱۰ - ضیاء طریقی، ابوالحسن، سازمان دانشجویان دانشگاه تهران، ص219.
۱۱ - نقی لطفی مدرس بازنشسته دانشکده ادبیات دانشگاه فردوسی مشهد. وی از شاگردان دکتر شریعتی است و تا کنون کتابهایی را تألیف و ترجمه نموده است که عبارتند از: صربستان بوسنی و هرزگوین در گذر تاریخ، تاریخ تفکر اسلامی در هند، تاریخ سیسیل در دوره اسلامی، از سارایوو تا پتسدام، تاریخ تحولات اروپا از آغاز جنگ جهانی اول تا پایان جنگ جهانی دوم.
غلامرضا آذری خاکستر
تعداد بازدید: 4408
http://oral-history.ir/?page=post&id=1551