اول و دوم فروردین ماه 1361
به انتخاب: فاطمه بهشتی
01 فروردین 1403
سال نو را در حالی آغاز میکنیم که همه چیز برای انجام عملیات آماده است و بزرگترین آرزوی همه ما در این روز مبارک، آرزوی پیروزی هر چه سریعتر بر نیروهای کفر صدامی و انهدام رژیم دستنشانده بعث عراق است که هر روز با دست زدن به اعمالی جنایتکارانهتر، میکوشد جلو سیل بنیانکن و کفر برانداز نیروهای اسلام را بگیرد.
روز زیبا و پرهیجانی است و بچهها آخرین لحظات قبل از اجرای عملیات را با شور و شوق و شادمانی بسیار پشت سر میگذارند. آخر بهعنوان هدیه نوروزی به ما خبر دادهاند که عملیات دقایقی بعد از نیمهشب امشب آغاز خواهد شد.
نام عملیات «فتحالمبین» است و إنشاءالله اجرای عملیات فتحی آشکار در آغاز سال نو و هدیهای باشد از سوی رزمندگان جبههها به ملت بیدار و قهرمانی که با تمام نیرو پشتیبان و حامی فرزندان کفرستیز خود در جبهههای نبرد هستند.
سنگرها در این ساعات آخر قبل از حمله، از حال و هوایی دیگر برخوردار است. اکثراً به دعا و نیایش مشغولند. بعضی نامه مینویسند. بعضی به نوشتن وصیتنامه پرداختهاند و گروهی نیز دوستان را سفارش میکنند که اگر سعادت شهادت یافتند، برایشان چنین و چنان کنند و برای تماسگرفتن با خانوادهشان نیز به همدیگر آدرس میدهند. گویی سفری دور و دراز در پیش است. حقیقت هم جز این نیست. ما سفری را برگزیدهایم که شهادت نیز در مسیرش قرار گرفته است. اما بهقول روحانی گروهان، ما فتح و پیروزی بر کفر را طلب میکنیم و در این سفر به سوی فتح، شهادت نیز یکی از منازل پرافتخار راه است که سیر به سوی جاودانگی، از این منزل آغاز میشود و بهطور قطع گروهی از یاران همراه، در این منزل رحل اقامت خواهند گزید و سعادت شهادت بهرهشان خواهد شد. در حالیکه از شوق و حالتی وصفناشدنی، اشک در چشمانم حلقه بسته است، راه میافتم تا با دوستان دیداری تازه کنم و حلالی بخواهم. حالت غریبی است. کمتر کلمهای را برای بیان حالت بچهها میتوان یافت. بعضی آنچنان در خود غرق شدهاند که گویی نیستند و یا در دنیای دیگری سیر میکنند. چهرهها روحانیت و شعفی خاص پیدا کرده است و در اینجا و آنجا بچهها همدیگر را در آغوش میگیرند و در گوش هم، دعای خیر زمزمه میکنند.
به سنگر برمیگردم. هرکس به کاری مشغول است و بچهها کمتر حرف میزنند، میکوشم برای عوضکردن فضای سنگین سنگر حرفی زده باشم، اما انگار کلمات هم در ذهنم گم شدهاند. ساکت در جای خود قرار میگیرم و به جلو چشم میدوزم. دشت عباس فردا چه صحنههایی را شاهد خواهد بود؟ طاقت نمیآورم و دوباره بیرون میزنم. به روی تپه میروم. نیمخیز و با رعایت اصول حفاظتی خود را بالای تپه میرسانم و در یک گودی سنگرمانند قرار میگیرم. دو سه نفر از بچهها هم هستند. در سنگرهای عراقیان مزدور، کارها روال عادی هر روز را دارد. دوربین یکی از بچهها را میگیرم و نگاه میکنم چند خودرو در حاشیه خاکریزهای دوردست در حرکتند. همه چیز معمولی است. نیمساعت بعد که به سنگر بر میگردم، آن حالت سکون و سکوت و آرامش جای خود را به حرافی و نکتهپرانی و شوخیهای بچهها داده است. از روحیه بالا و قوی دوستان خوشحال میشوم. این روحیه در پیروزی ما خیلی میتواند مؤثر و کارساز باشد.
نیمساعت بعد از نیمهشب روز یکم فروردین ماه سال 61، یعنی در اولین دقایق بامداد دومین روز بهار، ندای رمز «یازهرا(س)» لحظه آغاز عملیات را اعلام میدارد و جنبوجوش و حرکت شروع میشود. طبق آخرین دستورها، ما میبایست در سکوت و آرامش کامل به سوی خاکریزهای دشمن پیشروی نمائیم. پیشاپیش ما گروه «آر.پی.جی» در حرکت است که از کار انداختن تانکهای دشمن را بر عهده دارد. حرکت با آرامش و سکوت کامل آغاز میشود. گروه آر.پی.جی، حدود ده دقیقه جلوتر از بقیه حرکت کرده است و به دنبال آن نیروهای پیاده متشکل از ارتش و سپاه و بسیج، در واحدهای منظم، پیشروی را آغاز میکنند.
قریب چهل دقیقه از راهپیمایی شبانه ما گذشته است که صدای شلیک گلولههای آر.پی.جی هفت، آغاز عملیات گسترده «فتحالمبین» را در این مواضع اعلام میدارد و به دنبال اولین شلیکها، شعلههای آتش برخاسته از تانکها، قسمتهایی از منطقه را روشن میکند. با شنیدن اولین شلیکها سیل خروشان نیروهای رزمنده اسلام، تکبیرگویان به سوی اولین خاکریز دشمن که حالا دیگر فاصله چندانی با آنها نداریم، شتاب میگیرد و در حالیکه انهدام تانکها و خودروهای خصم همچنان ادامه دارد، به سرعت خود را به اولین خاکریز میرسانیم. نیروهای غافلگیرشده صدامی، مذبوحانه شلیک منورها را آغاز میکنند و بلافاصله قسمتهایی از منطقه و بهخصوص مواضع تانکها که حالا دیگر اکثر آنها منهدم شدهاند، مثل روز روشن میشود. رگبار گلولههای کور و بیهدف دشمن که مثلاً به سوی نیروهای در راه ما شلیک میشود، مثل جرقهای در دل شب، برای لحظهای نور میپاشد و بعد تمام میشود و در همین هنگام بچهها باران گلوله را بر مواضع مزدوران صدامی و مسیر گلولههای کور آنان آغاز میکنند. اولین خاکریز را درست یک ساعت بعد از آغاز عملیات، یعنی در ساعت یکوسی دقیقه بامداد تصرف میکنیم. از نیروهای هراسان دشمن، قریب یکصد نفر کشته، دویست اسیر بهجای مانده و بقیه با استفاده از تاریکی شب، گریختهاند. از تانکها فقط سه دستگاه سالم به تصرف رزمندگان اسلام در میآید و بقیه در همان لحظات اول منهدم میشوند.
اسرا را از خطوط مقدم به عقب میفرستند و پیشروی با همان سرعت ادامه مییابد مبادا نیروهای مستقر در خاکریز بعدی، بتوانند دست به اقدامات احمقانهای بزنند. اما خاکریز دوم را با کمترین دفاع ممکن از سوی صدامیان وحشتزده، به تصرف در میآوریم و آنگاه که به خاکریز میرسیم، برای نمونه حتی یک سرباز هم در اطراف یا داخل آن دیده نمیشود و آخرین بازماندههای خاکریز که قریب یکصد نفر هستند، دقایقی پیش، خود را تسلیم رزمندگان اسلام کردهاند. از مزدوران بعثی نزدیک پنجاه نفر هم در آزادسازی این خاکریز توسط نیروهای پر خروش و دلاور ایران به هلاکت رسیدهاند و ما نیز اولین شهید را در تصرف خاکریز دوم تقدیم اسلام میکنیم. همه چیز به خوبی نشان میدهد که با فتح خاکریز اول، مزدوران عراقی فرار از این خاکریز را هم آغاز کردهاند، ولی اینکه آیا به کجا میگریزند، روشنی روز همه چیز را مشخص خواهد کرد و مسلم است که این فریبخوردگان نمیدانند حمله از چند جانب بهطور همزمان آغاز شده است و برای هیچیک از آنان، راه فراری نیست.
عملیات که به گونهای برقآسا آغاز شده، در تمامی جناحهای این جبهه با موفقیت کامل نیروهای اسلام پیش میرود و مزدوران عراقی بدون آنکه فرصت و یا قدرت نشاندادن کوچکترین عکسالعمل را داشته باشند، یا کشته میشوند و یا اسیر، و گروهی نیز حتی قبل از رسیدن ما به مواضعشان، فرار را بر قرار ترجیح دادهاند.
حدود ساعت 5 بامداد، نیروهای ما قسمت اعظم مواضع تعیینشده را متصرف شدهاند و در این ساعت یک آمبولانس برای حمل چند مجروح خودی به پشت جبهه، به روی مینهای کار گذاشته شده توسط صدامیان میرود و از کار میافتد و دو نفر دیگر نیز به مجروحین ما افزوده میشود. خوشبختانه جراحات هیچیک از زخمیها عمیق نیست. ولی از باب احتیاط و درمان سریعتر به پشت جبهه اعزام میشوند.
ساعت 7 صبح، تیپ ما تمامی مواضع تعیینشده و تپههای مجاور عینخوش را متصرف میشود و بچهها تکبیرگویان، استقرار در مواضع جدید را طبق برنامه آغاز میکنند. این همان تپههایی است که تا ساعاتی پیش از دور میدیدیم و اینک در یورشی همهجانبه، از لوث بعثیون متجاوز پاک شده است.
تخلیه اسرا به پشت جبهه با سرعت شروع میشود و فرماندهان بچهها را به حفظ هوشیاری کامل در مواضع جدید دعوت میکنند و امکان برخورد با نیروهای در حال عقبنشینی از کرخه و شوش را نیز از نظر دور نمیدارند و این همان موضوعی است که من هم قبلاً به آن فکر کرده بودم.
حوالی ساعت هشتونیم صبح، بالاخره حادثه اتفاق میافتد و دیدهبانها از نزدیکشدن تعداد زیادی تانک از سمت چپ مواضع جدید اطلاع میدهند. خبر در عین شادیبخش بودن، جدی است. چرا که این تانکها بدون شک از یورش قهرمانانه نیروهای رزمنده ایران در منطقه شوش و کرخه جان سالم به در بردهاند و اینک در حال فرار، راهی جز گذشتن از اطراف مواضع ما ندارند و مسلماً درگیری سختی در پیش خواهیم داشت.
موقعیت جبهه بلافاصله به تمام واحدها ابلاغ میشود و دیدهبانها دقایقی بعد، تعداد تانکها را از نزدیک دویست دستگاه اطلاع میدهند که همچنان دارند نزدیک میشوند. دستورات لازم برای مقابله با دشمن شکستخورده و در حال فرار توسط فرمانده واحد داده میشود و همه برای درهم شکستن نیروهای گریزان خصم آماده میشویم.
درگیری شدید از ساعت 9 صبح آغاز میشود و تانکهای دشمن که پس از مواجهشدن با موضع ما، نابودی خود را قطعی میدانند. در فاصلهای نه چندان دور آرایش جنگی میگیرند و بدون اعتنا به هشدارهای نیروهای اسلام که از آنها میخواهند خود را تسلیم نمایند، پیکاری سخت را آغاز میکنند و توپخانه و آتشبارهای سنگین ما نیز از مواضعی مستحکم، تانکهای دشمن را زیر آتش شدید میگیرند و تانکهای خودی هم در آرایشی جدید، وارد معرکه میشوند.
به دستور فرماندهان، تعداد دیگری از بچههای مسلح به آر.پی.جی هفت، به گروه قبلی آر.پی.جی ارتش و سپاه و بسیج میپیوندند که پیشروی بعدی تانکها را پس از گذر احتمالی از آتش شدید توپخانه و خمپارهاندازها بگیرند. هنوز بیش از نیمساعت از آغاز این درگیری شدید نگذشته است که باز خبر میرسد حدود یکصد تانک دیگر که از «عینخوش» در اثر حمله و فشار تیپ خرمآباد به سمت دشت عباس رانده شدهاند، در حال عقبنشینی و فرار، از جناح راست مواضع استقرار تیپ ما سر در میآورند و بدین ترتیب، ما از دو طرف توسط تانکهای در حال فرار نیروهای عراقی در محاصره قرار میگیریم. موقعیت بسیار حساسی است. طبق دستور فرمانده زرهی، تعدادی از تانکهای خودی بلافاصله در جهت تانکهای دشمن که از جناح راست دارند میآیند، آرایش میگیرند و دقایقی بعد نیز گروه آر.پی.جی به دو دسته تقسیم میشود و با پیوستن تعدادی دیگر از بچهها به این گروه، هر گروه در مواضعی مشرف به مسیر تانکهای دشمن مستقر میشوند.
از زمین و هوا گلوله میبارد و صحنه جنگ از غرش یکپارچه و توقفناپذیر رعدمانند آتشبارهای سنگین و تانکها، بهطور مداوم میلرزد و صدا به صدا نمیرسد. هیاهو و شدت تیراندازیهای دو طرف به حدی است که ما مجبور میشویم برای رد و بدل کردن حرفهایمان فریاد بزنیم و فرماندهان از این بابت دشواری بیشتری دارند، چراکه هر چند دقیقه یکبار به لحاظ موقعیت استثنایی و متغیر صحنه نبرد، ناچارند فرمانهای تازهای صادر نمایند.
آنچه از دشمن دیده میشود، تانک است و تانک... کمبود و به عبارت بهتر ضعف عراق در داشتن نفرات لازم برای ادامه نبرد، در این میدان به خوبی محسوس است. خوشبختانه نیروهای ما بهخاطر استقرار در مواضع پدافندی که مزدوران عراقی مدتهای مدید برای استحکام آنها کوشیده بودند، کمتر در تیررس باران گلوله تانکهای صدامی هستند و دشمن نیز از تانک به عنوان سنگر و ابزار جنگ، هر دو استفاده میکند و انهدام هر تانک، نابودی و هلاکت تعدادی از مزدوران بعثی را هم به همراه دارد. آنچه در پیشروی ما میگذرد، در حقیقت نبرد تانکها آن هم در کمیتی نابرابر است. ولی روحیه بالا و ایمان قوی بچهها، مهلت مانور لازم را به تانکهای عراقی نمیدهد و آنها را یکی پس از دیگری درو میکند.
درگیری شدید تانکها و بارش آتشبارهای سنگین خودی قریب به سه ساعت یک روند ادامه مییابد و آنگاه در یک لحظه، آنچنان که گویی تبانی جنونآمیزی در میان است، تانکهای عراقی از هر دو جناح پیشروی به سوی مواضع ما را آغاز میکنند و در مییابیم که آنها مسلماً به این نتیجه رسیدهاند که جز با شکستن خط دفاعی ما، فرارشان میسر نیست و لازم است برای گذشتن از دشت عباس، از مواضع ما عبور نمایند.
به فاصله چند دقیقه از آغاز حرکت تانکها، از سوی فرمانده به گروهانهای پیاده دستور حرکت سریع و منظم به عقب داده میشود و این در حالیست که توپخانه و آتشبارهای سنگین خودی دستور گرفتهاند با شدت دادن به آتش خود، دشمن را از پرداختن به نیروهای پیاده غافل نگاه دارند و گروههای آر.پی.جی نیز، با آمادگی کامل، در کمین تانکها موضع میگیرند.
حرکت به سوی تپههایی که در پشتسر ما قرار دارند سریعاً آغاز میشود و خودروها و نفربرها در انتقال بچهها به مواضع جدید سهم عمده را به عهده میگیرند و از آنجا که خوشبختانه مسیر حرکت در دید کامل تانکهای مهاجم عراقی نیست، این نقل و انتقال لازم و به موقع و به سرعت انجام میگیرد و طی دقایقی کوتاه، نیروهای پیاده در مواضعی جدید که با مواضع قبلی قریب یکهزار و پانصد متر فاصله دارد، مستقر میشوند و در میان دو جبهه زرهی درگیر، میدانگاهی وسیع ایجاد میگردد که امکان مانور بیشتر را نیز برای تانکهای خودی بهوجود میآورد.
درگیری تانکها با شدتی بیشتر ادامه مییابد با این تفاوت که اینک، دیگر گروههای آر.پی.جی نیز وارد عمل شدهاند و از کمینگاههای مناسب، تانکهای دشمن را یکی پس از دیگری هدف قرار میدهند و منهدم میکنند ولی آنچنان که گویی از دشت تانک سبز میشود، بلافاصله تانکی دیگر جای تانک منهدمشده دشمن را پر میکند.
ساعت حدود سه بعدازظهر است، همه با نگرانی تمام اوضاع جبهه را زیر نظر داریم. اینک فقط تانکها در صحنه نبرد هستند و فرماندهان با انتقال گروهانهای پیاده به عقب، با آسودگی و فراغبال بیشتری انهدام تانکهای عراقی را دنبال میکنند و آتشبارهای سنگین خودی نیز از موضعی محکم و غیر قابل نفوذ، بارش گلوله را بر تانکهای دشمن ادامه میدهند و بالاخره در سایه رشادتها و از جان گذشتگیهای نیروهای خودی، از گروه آر.پی.جی گرفته تا خدمه و سرنشینان تانکها و توپخانه و خمپارهاندازها، تانکهای دشمن از پیشروی باز میمانند و دقایقی بعد نیز برای یافتن پناهگاههایی مناسب، تغییر جهت میدهند و جبهه رفته رفته با تاریکشدن هوا رو به آرامی میرود و آنگاه که شب روی دشت پرحادثه و بیتاب «عباس» میخوابد، چنانکه گویی حادثهای رخ نداده است، آرامشی اضطرابانگیز بر جبهه مستولی میشود.
روز پرحادثه و سنگینی را پشت سر گذاشتهایم و گزارش واحدهای تیپ حکایت از آن دارد که نزدیک به سی نفر شهید و مجروح داشتهایم و تعدادی تانک و نفربر را نیز از دست دادهایم. از نیروهای سپاه و بسیج تعداد بیشتری شهید و مجروح شدهاند.
تعداد شهدا باتوجه به پیروزیهای بزرگی که فقط در این جبهه به دست آوردهایم، خود پیروزی بزرگتری است و نیز با در نظر گرفتن آرمان واحدی که این عزیزان داشتند و شهادت در این مبارزه تعیینکننده را آرزوی خود میدانستند، آنها در حقیقت به آرزوی خود رسیدهاند و ما از بابت آنکه جمعی دیگر از برادران رزمنده و سلحشور خود را از دست دادهایم، ناراحت و افسردهایم و این در حالیست که تنها در این جبهه قریب سیصد عراقی به هلاکت رسیدهاند و نزدیک همین تعداد اسیر کردهایم و چندین برابر خودروها و نفربرهای از دست رفته، تانک دشمن مزدور را شکار کردهایم. «عین خوش» بهطور کامل به تصرف تیپ خرمآباد درآمده است و خبرهای رسیده از جبهههای دیگر نبرد، حکایت از پیروزیهای درخشان نیروهای اسلام دارد و عقبنشینی تانکها از شوش و کرخه و عینخوش که امروز شاهدش بودیم، دلیلی انکارناپذیر در شکست قطعی دشمن طی عملیات امروز است.
با تاریک شدن هوا، جلسه فرماندهان تشکیل میشود و بچهها در مواضع جدید آگاهانه کوچکترین حرکات را زیر نظر دارند. ساعتی بعد فرمانده گروهان به واقع با یک بغل مژدههای جانبخش و غرورآفرین از راه میرسد و بهطور خلاصه آنچه را که امروز در جبهه شوش و کرخه گذشته است، بیان میدارد. آنچه میشنویم، به حق اوج رشادت و حماسهآفرینی رزمندگان دلیرمان در این جبهههاست و در مییابیم که اگر ما در این جبهه تا حدودی بدشانسی آوردهایم و با تانکهای بیشمار در حال فرار صدامیان درگیر شدهایم و آنطور که باید و شاید نتوانستهایم حساب دشمن را برسیم، دلاوران همرزممان در دیگر جبههها، دمار از روزگار مزدوران عراقی درآوردهاند. حرفهای فرمانده گروهان حکایت از آن دارد که در جناحهای شوش و کرخه نیز عملیات همزمان با جبهه ما به مرحله اجرا گذاشته شده است. در آغاز عملیات، شش گردان از نیروهای ارتشی و سپاه و بسیج، با هماهنگی و یکپارچگی کامل، پیشروی بدون سر و صدا و آرام را به سوی مواضع دشمن آغاز کردهاند. این پیشروی زمانی آغاز شده است که یک ساعت قبل از آن نیروهای چریکی برای نفوذ به پشت استحکامات خصم حرکت کرده بودهاند. پیشروی این نیروها سبب میگردد که عراقیها به ناگهان خود را از روبهرو و پشتسر در محاصره نیروهای اسلام ببینند و در اثر همین عملیات حسابشده و حماسهوار، توپخانه دشمن بدون آنکه امکان کوچکترین فعالیت را داشته باشد، بهطور کامل به تصرف نیروهای خودی در میآید و بدین ترتیب مقر توپخانه دشمن واقع در تپههای «علی گره زد» بدون کمترین مقاومت سقوط میکند. در تپههای «کوت گاپون» نیز عین همین ضرب شست در مورد خمپارهاندازهای دشمن، بهکار گرفته میشود و خمپارهاندازها هم بدون آنکه حتی یک گلوله شلیک کرده باشند، به تصرف نیروهای اسلام درآمدهاند و در ادامه عملیات پیروزمندانه، ظفرمندان اسلام از همین خمپارهاندازها برای تار و مار کردن و از همپاشیدن نیروهای شکستخورده صدامی استفاده کردهاند. آنچه در عملیات امروز در جبهههای شوش و کرخه بیش از هر چیز چشمگیر بوده است، کثرت تعداد اسرای نیروهای صدامی است که این موضوع علاوهبر آنکه بیانگر موفقیت کامل عملیات برقآسای نیروهای رزمنده اسلام است، میتواند از سوی دیگر، شدت هراس و ضعف روحیه بعثیون فریبخورده را نیز نشان دهد.
بنا به گفته فرمانده گروهان، رزمندگان ما حتی موفق شدهاند تعداد زیادی از فرماندهان رده بالای نیروهای شکستخورده صدامی را بدون کمترین مقاومت در مقر فرماندهیشان دستگیر نمایند و سیستم فرماندهی دشمن را که از حساسیتی زیاد برخوردار بوده است، از کار بیندازند.
آخرین خبرها حکایت از آن دارد که در عملیات امروز دو لشکر عراق بهطور کامل از هم پاشیده شده است و دو تیپ عراق کاملاً منهدم شده است و بیش از پنجهزار نفر به اسارت درآمدهاند. تعداد تلفات نیروهای عراقی بیش از یکهزار نفر و تعداد تانکها و نفربرها و خودروهای منهدمشده در پایان روز، بیش از دویست دستگاه بوده است. در عملیات امروز نیروهای پیروز اسلام قریب نود قبضه توپ و چندین خمپارهانداز را سالم به غنیمت گرفتهاند. مژده پیروزیهای غرورآفرین امروز، خستگی را بهطور کامل از تن همه ما در میآورد و در تمامی سنگرها تا پاسی از شب گذشته، صحبت پیروزیهای ظفرمندان اسلام است و بچهها با روحیهای قوی و آمادگی بسیار برای قلع و قمع باقیمانده نیروهای فریبخورده عراقی، شب را به صبح میرسانند.[1]
1 سوری، عبدالرضا، 675 روز در جبهه؛ خاطرات شهید عبدالرضا سوری، مؤسسه اطلاعات، 1375، ص 191.
تعداد بازدید: 1118
http://oral-history.ir/?page=post&id=11776