سیصد و سی و نهمین شب خاطره -4
نامهرسان24 خرداد 1402
سیصدو سیو نهمین برنامه شب خاطره با عنوان «نامهرسان»، پنجشنبه ۷مهر1401، با حضور خانواده پستبانک کشور در تالار سوره حوزه هنری، با اجرای داوود صالحی برگزار شد.
■
در بخش دوم برنامه، مجری از حسین محمودیان، مستندساز، نویسنده و تهیهکننده دعوت کرد تا درباره مضمون نامهها و خاطراتش بگوید.
آقای محمودیان گفت: من در مقابل بسیاری از حاضرین این جمع، سابقهای ندارم. اولین بار که به جبهه اعزام شدم و اجازه حضور در جبهه به من داده شد، 26 اسفند 1364 بود. شهید مرتضی مروتی که از دوستان من بود، در تاریخ 15 اسفند 1364 نامهای برایم نوشته بود که اینگونه آغاز میشد:
«برادر پستچی، خسته نباشی. تهران، مهرآباد جنوبی، 20 متری شمشیری، خیابان بنیان، کوچه شهید اکبر واحدی، دست راست، درب چهارم، برسد به دست حسین محمودیان.
به درستی حرارت و آتشی که حسین(ع) در قلبهای انسانها انداخته خاموش نمیشود. این آتش، آتش عشق و عرفان است.
سلام علیکم.
سپاس خداوندی که جهت هدایت بشر، امامان و پیامبرانی آفرید. خداوندا، تو را شکر میکنم به خاطر اینکه مرا همیشه تحت نظر داشتی...»
مرتضی در این نامه از من خواست که اگر میخواهم حال جبهه را درک کنم، به آنجا بروم و جبهه را برایم توصیف کرد. او در سال 1365 در عملیات تکمیلی والفجر8 در فاو شهید شد.
پس از نامه او، التماسهای من به خانواده نیز برای رفتن به جبهه آغاز شد. ما در محله خود، خانواده عزیزی داشتیم به نام شاهآبادی که دو شهید داده بودند. علی شاهآبادی از دوستان هممسجدی من بود. مادر او نذر کرده بود که اگر اولین پسرش بتواند به جبهه برود 6000 صلوات برای سلامتی امام زمان بفرستد. پسر اول او شهید شد. این نذر برای پسر دوم نیز تکرار شد و من هم این 6000 صلوات را به نیت مادر آن شهیدان نذر کردم و توانستم برای نخستین بار به جبهه بروم، اما روز اعزام، پرونده من گم شد.
راوی ادامه داد: یکی از افراد که من را در راهروی پایگاه مقداد دید، مرا با کسی اشتباه گرفت و گفت: تو اینجایی؟ هنوز نرفتی؟ گفتم: نه، من پروندهام گم شده است. گفت: برای چه؟ بعد دست مرا گرفت و نزد مسئول اعزام برد و خواست برایم برگه اعزام بنویسند. پرسیدند: برای کدام پادگان؟ جواب داد: نه. ایشان از افراد قدیمی است. میخواهد مجدد برود.
اینگونه برای من برگه اعزام مجدد نوشتند و من بدون بررسی سوابق قبلی اعزام شدم؛ در حالی که نه آموزش دیده بودم و نه اطلاعات قبلی داشتم. 26 اسفند بود که رفتم و 27 اسفند جلوی دوکوهه از قطار پیاده شدم و حوالی اول فروردین بود که عید را در خط پدافندی مهران بودیم و مهران هنوز در دست ما بود.
راوی پس از خواندن بخشهایی از نامههایش در زمان جنگ، درباره اهمیت این نامهها گفت: واقعیت این است که نامهها به لحاظ زمانی و مکانی وقتی از جبهه میآمدند یا به جبهه ارسال میشدند، فصل مهمی بودند. گاهی از تعداد نامهها میشد وضعیت یک رزمنده را فهمید. زمانیکه یک هفته در بیمارستان شهید کلانتری بودم، خانوادهام متوجه شده بودند که اتفاقی برایم افتاده و میگفتند تو که چند ماه یکبار هم نامه نمینوشتی حالا که مینویسی عجیب است!
معمولاً غذا که میآوردند نامه هم همراهشان بود و رزمندهها چشم انتظار بودند. برخی اهداییهای مردم به جبههها از جمله کمپوتها نوشتههایی داشتند مثل «تقدیم به برادران رزمنده عزیزم در جبهه.» گاهی بر سر اهداییهای نوشتهدار دعوا میشد. یادم میآید یکی از رزمندهها برای دریافت یک کمپوت نوشتهدار حاضر بود زیر آتش دشمن از سنگر خارج شود و برای کمپوت نوشتهدار اصرار کند.
■
راوی سوم برنامه، ماشاالله شاهمرادی بود که در عرصههای بازیگری، نویسندگی، کارگردانی و طراحی صحنه و لباس نیز فعالیت دارد. این بازیگر سینما و تلویزیون که از رزمندههای هشت سال دفاع مقدس است نیز در این مراسم حضور پیدا کرد و با بیان شیرین خود به روایت خاطراتی پرداخت.
■
در پایان این برنامه شب خاطره، کتاب «نامهرسان» نوشته ساسان ناطق از انتشارات سوره مهر نیز معرفی شد. این کتاب خاطرات آزاده سرافراز محمود منصوری است که در 20 فصل تنظیم شده و به خاطرات او از زمان پیش از دفاع مقدس و دوره اسارت میپردازد.
پایان
تعداد بازدید: 1716
http://oral-history.ir/?page=post&id=11282