سیصدو سی و هفتمین شب خاطره - 5
دوره درهای بستهتنظیم: سپیده خلوصیان
22 فروردین 1402
سیصدوسیو هفتمین برنامه شب خاطره با عنوان «دوره درهای بسته»، پنجشنبه ۶ مرداد 1401، با حضور همرزمان «حاج سید علیاکبر ابوترابی» و شاهدان عملیات مرصاد، در تالار سوره حوزه هنری و با اجرای داوود صالحی برگزار شد.
■
مجری با معرفی سعید اوحدی به عنوان راوی پایانی این برنامه شب خاطره گفت: ایشان متولد 1336 در شهر بروجرد است. دیپلمش را در سال 1354 از دبیرستانِ هشترودی در تهران گرفت و سپس برای ادامه تحصیل به آمریکا رفت. او سالها در آن کشور ماند. دو ترم مانده به آخر تحصیل که برگشت تا با خانواده دیدار کند و بازگردد. آمدن او به ایران، همزمان شد با شروع جنگ تحمیلی و شوق رفتن به جبهه و باعث ماندن او و شرکت در جبهه شد. در 18 بهمن 1361، در عملیات والفجر مقدماتی در حالیکه برادرش مسعود به شهادت رسید، او هم اسیر شد و 8 سال را در اسارت گذراند. تا زمان حیات مرحوم ابوترابی، او نیز به عنوان نماینده ایشان در امور آزادگان مشغول بود.
سعید اوحدی در ابتدای سخنانش گفت: امروز رسالت امانتداری شهدای عزیز و اسرایی که پیکرشان را در دیار غربت به جا گذاشتیم بر عهده ماست. من عرایضم را در یک مقدمه خیلی کوتاه در رابطه با حرکت حضرت سیدالشهدا و بعد چند خاطره بیان میکنم. تمام پدیدههای عالم خلقت، چه اتفاقات مادی و چه پدیدههای معنوی یک ظاهر دارند و یک باطن. شما وقتی به یک اقیانوس پرخروش نگاه میکنید و ظاهرش را میبینید که امواج پرتلاطم و سنگینی دارد، شاید از اینکه واردش شوید نگران خواهید شد، اما اگر یک اقیانوسشناس آن اقیانوس را ببیند، ممکن است در کنه و عمق این اقیانوس، گنجینههای عظیمی ببیند. ممکن است ما از کویری عبور کنیم که جز گرما و کوههای سخت چیزی در ظاهر این کویر نبینیم، اما یک زمینشناس که نسبت به پدیدههای زمینشناسی شناخت دارد، ممکن است گنجینهها و معادن بزرگی کشف کند.
امام باقر(ع) فرمودهاند: «ان لکتاب الله ظاهراً و باطناً»[1] همه پدیدههای عالم خلقت یک ظاهر و یک باطن دارند. ظاهر را با چشم سر میبینیم، مثل آن اقیانوس، اما باطن را حتماً باید با چشم دل و با بصیرت دید. اگر امشب در این برنامه شب خاطره هستیم میخواهیم از ظاهر این خاطرات و مسائلی که گفتند و شنیدیم و استفاده کردیم، به کنه و باطن واقعیتها برسیم. حرکت سیدالشهدا نیز یک ظاهر و یک باطن داشت. در ظاهر حضرت سیدالشهدا از مدینه حرکت میکنند به سمت کربلا و در کربلا آن رویداد سنگین و جنایت بزرگ تاریخ بشریت اتفاق میافتد. اما باطن حرکت حضرت سیدالشهدا است که راز ماندگاری این حرکت عظیم در طول تاریخ بشریت تا روز قیامت شده است. در رابطه با نگاه آنانی که حرکت سیدالشهدا را با چشم سر و ظاهربین نگریستند، محققین و مورخین کتابهای زیادی نوشتهاند و اندیشههای مختلفی اظهار داشتهاند. یکی اعلام کرد که حضرت برای حکومت رفت. یکی اعلام کرد که برای شهادت رفت. البته که تمام اینها دلایل خود را داشتند اما، کنه و جوهر و ماهیت حرکت حضرت سیدالشهدا که باید با چشم دل آن را تحلیل کرد، در حقیقت شخصیت سیدالشهدا بود که وقتی از مدینه حرکت کردند، فرمودند: «إِنَّما خَرجْتُ لِطَلَبِ إلاصلاحِ فی أُمَّةِ جَدّی». حضرت آمدند بدعتهایی که بعد از پیامبر اسلام و امیرالمؤمنین و حضرت مجتبی در دین به وجود آمده بود، از بین ببرند و جلوی تحریفی را که بارها مقام معظم رهبری نیز تأکید کردهاند، بگیرند.
اگر امروز بعد از 1400 سال، مقام معظم رهبری در رابطه با جنگ و انقلاب، از جهاد تبیین سخن میگویند، مقصود پی بردن به کنه پدیدهها و ارزشهایی است که به واسطه خونهای شهدای مطهر، هدیه کردن پارههای تنِ جانبازان عزیز و مقاومت اسرای ما در اسارت به دست آمده است. اسارت نیز یک ظاهر دارد و یک باطن. ظاهر اسارت را همه میشناسند و اگر از هر کسی در هر جای دنیا بخواهید اسیر را تعریف کند، تعریفش از اسیر یک موجود دست و پا بسته محرومِ مظلومِ توسریخور است که اولین تعریف از اسیر با چشم سرِ ظاهر بین همین است. اما چشم دل چه میگوید؟ سرودهاند: «نظر را نغز کن تا نغز بینی / گذر از پوست کن تا مغز بینی / نظر گر برنداری از ظواهر / کجا گردی ز ارباب سرائر؟»[2]
راوی ادامه داد: امشب در شب خاطره اگر نظر را نغز کردیم، باید متوجه شویم در خاطراتی که برادرمان ناصر قرهباغی در رابطه با اسرا و سید آزادگان مرحوم ابوترابی تعریف کردند، چه شد که ایشان در اسارت شد سید آزادگان؟ آیا قدرتی داشت؟ او که اسیر دست و پا بسته بود. حکم حکومتی داشت که بخواهد اردوگاه را رهبری کند؟ که این هم نبود. سنشان از همه بالاتر بود؟ نه. ما اسرای شصت و هفتاد ساله هم داشتیم. یا اینکه آیا از فرماندهان بزرگ جنگ بود که چنین قدرتی را پیدا کند؟ اصلاً اینطور نبود. حاج آقا ابوترابی افتخارش این بود که بسیجی است. اما چه شد که ایشان شد سید آزادگان؟ مقام معظم رهبری در رابطه با اسرا میفرمایند: «اسرا، ذخایر عظیم این انقلاب و ثروتهای الهی برای جامعه هستند.» با چشم رهبر که ظاهربین نیست و بصیرت دارد، اسرا سرمایهها و گنجینههایی عظیم هستند. اصلاً فلسفه رشد و کمال انسان همین فاصله بین ظاهر با درون و باطن پدیدهها است. ایشان فرمودند: «دوران اسارت، کوتاهشده قرنهایی است که این انسانهای بی بدیل را به الماسهای درخشان بدل کرد.» مقاومترین عنصر در عالم خلقت که تا به امروز شناخته شده الماس است؛ که در سختترین شرایط تشکیل میشود و چه زیبا مقام معظم رهبری این تعبیر را به کار بردند.
راوی در ادامه گفت: سال 1372 یا 1373 بود. خدمت حاج آقا ابوترابی، برای خواندن نماز مغرب به مسجد امیر رفتیم. پاییز بود و نم بارانی هم زده بود و کمی حالمان گرفته بود. وقتی نماز را خواندیم و از مسجد بیرون آمدیم، داخل ماشین نشستم. حاج آقا کنار بنده بود. قطرات باران روی شیشه نشسته بود. خواستم ماشین را روشن کنم ولی دستم را عقب کشیدم. حاج آقا تعجب کردند. عرض کردم: «حاج آقا گاهی افکاری به ذهن میآید که احساس میکنیم مرتکب گناهی شدهایم.» مرحوم ابوترابی طرز رفتار خاصی داشت. وقتی میخواست کسی را مثل من آرام کند، اولین کاری که میکرد این بود که مچ دست را میگرفت و بعد تبسمی بر لب میآورد و دست را فشار میداد و انگار تمام آرامش عالم خلقت به انسان منتقل میشد. حاج آقا گفت: «شما مگر چه افکاری در سرتان میآید که احساس گناه میکنید؟» عرض کردم: «گاهی در این دنیا با مشکلاتی مواجه میشویم که میگوییم ای کاش اصلاً آزاد نشده بودیم. میدانم که مردم دعا کردند و ما آزاد شدیم و این گناه است که کفر نعمت میکنیم.» ایشان دوباره دست بنده را گرفت و گفت: «آقا جان شما کفران نعمت نمیکنی. شما دعا میکنی. به زعم من، اسارت بخشی از بهشت روی زمین است. شما برای آن بهشتی که از آن رانده شدهای دعا میکنی.» چقدر تفاوت نگاه وجود دارد! اسارت بهشت باشد؟
بهشت اسارت یعنی بهشت خوبیها، بهشت معنویت، بهشت انسجام، بهشت وحدت، بهشت مقاومت و بهشت وفاداری به ارزشهای انقلاب، بهشت وفاداری به ولایت. با این نگاه، اسارت واقعاً بهشت بود. شاید آنچه که از سید ابوترابی در رابطه با اسارت مغفول مانده آن است که چطور شد سید آزادگان، نقطه آغاز موضوع اخلاق در اسارت شد.
به یاد دارم مرحوم ابوترابی دو ویژگی عالی داشت: یکی اخلاق و دیگری آنکه با تمام وجود اعتقاد داشت که انسانها خلیفه خدا بر روی زمین هستند. در مقام پیامبر گرامی اسلام آیه بسیار زیبایی در پایان سوره توبه آمده است: «عزیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ حَریصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُؤْمِنینَ رَئُوفٌ رَحیمٌ.» (که رنجهاى شما بر او سخت است و اصرار بر هدایت شما دارد و نسبت به مؤمنان، رئوف و مهربان است.) عزیز در لغت عربی این آیه یعنی بسیار غمخوار و آنکه بیشتر از جان دوست دارد. ویژگی اخلاقی پیامبر بزرگوار اسلام این بود که وقتی میدیدند دیگران در رنج هستند، غم عالم خلقت بر وجود نازنینشان مستولی میشد. آنچه که امروز گمشده جامعه ماست، اخلاق است. اخلاق است که امروز در این جنگِ نرمِ بسیار سنگین علیه مردم کشور و رهبرمان، هدف قرار گرفته شده تا ارزشها مخدوش شوند. اگر آن روز خاکریزها مشخص بود و مرز جبههها معلوم بود، امروز متجاوزان، منزلها، دلها و ذهن ما و فرزندان ما را هدف قرار دادهاند.
در اسارت، روزی اسیری بر اثر مشکلات اسارت در یک لحظه تصمیم گرفت خودش را آزار بدهد و از بین ببرد، اما آن اتفاق نیفتاد. مرحوم ابوترابی سه روز روزه گرفت. ایشان روزه سکوت گرفت و با هیچکس صحبت نکرد. وقتی بعد از سه روز بالاخره توانستند حاج آقا را به حرف بیاورند، ایشان گفت: بروید و ببینید ما مرتکب چه کوتاهی و اشتباهی شدهایم که این اسیر عزیزی که با ما در یک اردوگاه بود، دست به چنین کاری زد. در اردوگاه تکریت، در خدمت مرحوم ابوترابی بودیم که میدیدیم با شنیدن خبری از حال بد اسرا، غم عالم بر ایشان میرسید؛ پس آنقدر پیگیر میشد تا مشکل را حل کند.
ادامه دارد
تعداد بازدید: 1874
http://oral-history.ir/?page=post&id=11129