سیصدوسیوششمین برنامه شب خاطره -1
بمباران شیمیایی سردشتتنظیم: سپیده خلوصیان
18 دی 1401
سیصدوسیوششمین برنامه شب خاطره، پنجشنبه ۲ تیر ۱۴۰۱ با حضور جمعی از رزمندگان شیمیایی منطقه سردشت و کادر درمان و بهداشت مجروحان شیمیایی و جانبازان در تالار سوره حوزه هنری و با اجرای داوود صالحی برگزار شد. در این مراسم سردار علی صدری ، دکتر حمید صالحی، دکتر محمد حاجی پور و دکتر خسرو جدیدی از شاهدان بمباران شیمیایی به بیان خاطرات خود پرداختند.
■
در این برنامه که با سالگرد هفتم تیر 1366، بمباران شیمیایی سردشت همزمان شده بود، راویانی به بیان خاطرات پرداختند که یا خود جانباز شیمیایی هستند یا از افراد مؤثری بودند که پس از بمباران شیمیایی اوضاع را ساماندهی کردند.
در ابتدای برنامه مجری با توجه به موضوع برنامه یعنی بمباران شیمیایی سردشت گفت: تحلیل و بررسی اتفاق مهمی چون دفاع مقدس، آن هم در یک سیستم نظاممند مانند جنگ، نیازمند آگاهی از اتفاقات و زیرسیستمهایی است که هر کدام پیچیدگی خاص خود را دارند. وقتی جنگ را از زاویههای مختلف نگاه کنیم میبینیم که چقدر این سیستم منظم در کنار هم قرار گرفته است. برای نمونه اگر یک بار جنگ را از نگاه لجستیک نگاه کنیم، یک بار از نگاه تبلیغات، گروه شناسایی یا مخابرات یا هر زاویه دیگر، میبینیم که جنگ معنا و مفهومی تازه پیدا میکند. اکنون اگر جنگ را از زاویه بهداری نگاه کنیم، میبینیم که از درون سنگرها و چادرها و اتاقکهای بهداری چطور میشود به جنگ نگاه کرد. «مستند سپیدجامگان»، روایتگر حماسه پزشکانی است که در دوران جنگ، با از خود گذشتگی خود علاوه بر امداد آسیب دیدگان به مجروحان جنگی نیز رسیدگی میکردند. راویان این برنامه، افرادی هستند نامآشنا که در این مستند نیز نام آنها برده شد.
نخستین راوی برنامه، سردار علی صدری، مدیر ساماندهی مصدومین شیمیایی در حادثه سردشت، از روزهای حمله شیمیایی گفت: دشمن بعثی خودش را به شهر سردشت رسانده بود و این شهر مرتب توسط عراق بمباران میشد. از یک طرف گلولههای توپ میآمد و از طرف دیگر هم گروهکهای ضد انقلاب مانند کومله، خبات، منافقین خلق و... از سوی دشمن پشتیبانی میشدند تا به نحوی به جبهه کشورمان ضربه بزنند. جمهوری اسلامی تصمیم گرفت سلسله عملیاتهایی در غرب سردشت انجام دهد. ما نیز به عنوان مسئول بهداری وقت قرارگاه حمزه برای امدادرسانی آماده بودیم و پس از چند ماه حضور، یک بیمارستان صحرایی در آنجا دایر کرده بودیم. با این حال مشکلات رانش زمین باعث شد جابهجا شویم و بیمارستان حضرت موسیبنجعفر(ع) را در مکانی دورتر برپا کنیم.
منطقه سردشت برخلاف نامش دشت نیست، بلکه شهری کوهپایهای است و همین امر نیز باعث شده بود که ما در میان مردم آمار ضایعات شیمیایی بالایی داشته باشیم، چراکه شهر مرتب زیر گلوله توپخانه و بمباران دشمن بود و به همین دلیل مردم برای خودشان پناهگاههایی مختصر در خانههای مسکونی ساخته بودند که وقتی بمباران میشد به همان پناهگاههای خودشان میرفتند. چون این بمبارانها مرتب اتفاق میافتاد، این بار نیز مردم فکر کردند بمبی عادی افتاده و دوباره در همان پناهگاهها پناه گرفتند. آمار شیمیایی سردشت به همین دلیل بالا رفت که مردم به پناهگاههای از پیش ساخته شده نرفتند.
روز بمباران ساعت حدود 4:45 بود که چند هواپیما در شهر سردشت مانوری دادند و با کم کردن ارتفاع بمباران را آغاز کردند. به یاد دارم 5 بمب داخل سردشت و اطرافش انداختند. یکی از بمبها به مقر خورد، سه عدد داخل شهر و یکی بالای شهر به سمت غرب اصابت کرد. گاز خردل، چون از هوا سنگینتر است به راحتی نیز نشت میکند و ارتفاع میگیرد. این گاز پایداری بیشتری هم دارد. پس از بمباران، خردل شهر را گرفت. با این اتفاق سیستم خدماترسانی شهر، آبرسانی، برقرسانی، فرمانداری، بیمارستان سی تختخوابی و... هم مختل شد.
در چنان زمانی دو یگان در شهر مستقر و بقیه در خط مشغول بودند. یکی از یگانها ما بودیم که خدمات درمانی داشتیم و دیگری یگانی با عنوان یگان شیمیایی (ش. م. ر.) که خنثی کننده مواد شیمیایی بود. سایر رزمندگان درون شهر نیز متفرق بودند و یکجا جمع نبودند. در ساعات اولیه خبری از مصدومان نبود و مردم خیال میکردند بمب معمولی فرود آمده. شهر تعطیل بود و در مقر به کارهای درمان مردم میرسیدیم. آنها را به اورژانس شهری بردیم و لباسهایشان را با لباسهای رزمندگان تعویض کردیم و به عقب اعزام کردیم. همانجا سیستم آتشنشانی دو یا سه تا تانکر آب از آبهای رزمندگان نیز برایمان آورد. تیم درمانی خوبی داشتیم. از کادر بیمارستان نیز استفاده شد و تیم درمانی اول کمی از فشار خارج شد. میان تیمهای اعزامی، متخصصان قلب و عروق ارومیه نیز آمده بودند. آنجا از میان کادر درمانی، حدود ۵ شهید و ۲۰ مجروح دادیم. تیم بعدی، تیمی بود که همراه آقای دکتر معمارزاده تیم کاملی بودند و در بیمارستان موسیبنجعفر(ع) مستقر شده بودند.
تقریباً از ساعت پنج و نیم حضور مردم به طور جدی در بیمارستان آغاز شد، چراکه گاز خردل بلافاصله علائم نشت خود را نشان نمیدهد، مگر آنکه کسانی علائم عمده آن مانند بوی سیر و حالت گرما را بشناسند. مردم سردشت چون مردم عادی بودند و رزمنده نبودند از قبل با آن نشانهها آشنا نبودند. مراجعه طوری شد که تا ساعت شش و نیم، حدود 1000 نفر از مردم، خدمات امدادرسانی دریافت کرده بودند. تمامی ماشینهای اورژانس سطح شهر نیز به شهرهای بانه و مهاباد اعزامی داشتند.
از بمباران حلبچه که در ساعت8 صبح اتفاق افتاد، عکس موجود است اما از بمباران سردشت عکسی موجود نداریم. فضا بسیار سنگین بود. تمام تختها و راهروها پر شده بود. مردم وقتی متوجه نشانههای شیمیایی شدند، به یگانهای خنثیکننده هم مراجعه میکردند. ما آماده بودیم و ماسک داشتیم، اما مردم هم ماسک میخواستند. همین باعث شد تا ما هم ماسک را برداریم و کنار گذاریم. به تمام دوستان در یگانهای دیگر هم همین دستور داده شد. نمیشد ما ماسک داشته باشیم ولی مردم نه؛ پس همگی چفیهای که همراه داشتیم به عنوان ماسک روی صورتمان بستیم. لباسهای سنتی کردی – هم مردانه و هم زنانه- همیشه یک شال به دور کمر دارند. به مردم سفارش کردیم که چه زن و چه مرد، آنها هم این شال را خیس کنند و روی صورت ببندند. این دستور که اینگونه استنشاق گاز را به حداقل برسانند، بلافاصله در سطح شهر شایع شد. چفیه ما آنجا ماسک ما شد و برداشتن ماسک توسط ما برای مردم دلگرمی خوبی بود.
■ ادامه دارد
تعداد بازدید: 2025
http://oral-history.ir/?page=post&id=10981