اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی-27
مرتضی سرهنگی
26 آذر 1401
نیروهای شما حمله بسیار خوب و کوبندهای در تاریخ 1981/5/1 داشتند. این حمله در جبهه سوسنگرد به لشکر یکم ارتش ما صورت گرفت. در همان لحظات اول حصارهای دفاعی شکسته شد و ما از خطوط مقدم چند کیلومتر عقب نشستیم.
در مواضع جدید با مشکلات بسیار توانستیم مستقر شویم. روحیه افراد به طرز وحشتناکی پایین آمده بود و کارها نظم و نسق درستی نداشت. حتی بعضی افراد رغبت نداشتند کارهای روزمره و نظافت شخصی را انجام دهند چه رسد به دفاع یا حمله. نگهبانی در شب یکی از بزرگترین مشکلات ما در منطقه جدید بود و هر لحظه احتمال میدادیم پاسداران شما سر برسند و تا صبح درگیر شویم. لازم است برایتان بگویم که با یک عملیات چریک شبانه از سوی نیروهای پاسدار شما دستور چهل و هشت ساعت آمادهباش از طرف فرماندهان صادر میشد و حسرت یک ساعت خواب راحت بر دل همه افراد میماند.
وقتی در این منطقه مستقر شدیم، چند نفر که به مرخصی رفته بودند برگشتند. حمله شما مقارن شده بود با مرخصی آنها ـ تصادفاً، احتمال حملهای در کار نبود و آنها به طور عادی و بر طبق ضوابط به مرخصی رفته بودند. تاریخ پایان مرخصی این افراد درست همان روز بود که برگشته بودند. یعنی به موقع برگشته بودند. یکی از این افراد افسری بود به نام جواد کاظم، اهل بصره.
روزی که این افسر به اتفاق افسر دیگر به محل ستاد لشکر یکم میروند تا خود را معرفی کنند بازداشت میشوند. فرمانده رده بالا آنان را متهم میکند که «شما میدانستید ایران حملهای در پیش دارد و لذا عمداً به مرخصی رفتید تا در این حمله شرکت نداشته باشید. و این تمرد قلمداد میشود.» ایشان دوازده نفر بودند ـ بیشترشان افسر، و یکی سرهنگ بود. فکر میکنم علی جمیل، اهل دیوانیه باشد، که فرمانده بود. همه این افراد از تیپ یکم لشکر یکم بودند.
فرمانده لشکر سرهنگ سعدی طعمه جمهوری بود. او دستور داد هر دوازده نفر را اعدام کردند ـ بدون بازجویی و تحقیقات. این وضعیت ارتش عراق است. ما نه از نیروهای خودمان ایمن بودیم، نه از نیروهای شما. با این که من مکانیک هستم و اجباراً در پشت جبهه و در واحد موتوری خدمت میکردم و کمتر با اتفاقات و حوادث برخورد کردهام ولی این مورد را که برایتان گفتم همه افراد لشکر میدانند. در آنجا حتی میگفتند که این دستور شخص صدام حسین است، برای این که افراد عاقبت تمرد و جنگ نکردن با رزمندگان شما را ببینند. آن وقت شخص صدام حسین میآید پشت تلویزیون و برای کشته شدههای عراقی گریه میکند تا احساسات مردم را تحریک کند.
مردم عراق باید بدانند که قاتل تکتک جوانان عراق شخص صدام حسین است. فریب این همه نیرنگ و نمایشهای ساختگی او را نخورند. وقتی آن اتفاق افتاد و دوازده نفر اعدام شدند من لحظهای به زنده ماندن امید نداشت. میخواستم به هر طریقی که ممکن است از چنگ بعثیهای خونخوار فرار کنم و جانم را نجات دهم.
آیا من با سایر افراد که اکنون در بیابانها و کوهها اسیر امیال پلید حزب بعث هستند چارهای جز اینکه جان خود را نجات دهیم داریم؟
تعداد بازدید: 2007
http://oral-history.ir/?page=post&id=10943