ضرورتهای تئوریپردازی در تاریخ شفاهی ایران - 1
تنظیم: سپیده خلوصیان
تدوین: سایت تاریخ شفاهی ایران
06 بهمن 1400
در دومین نشست از مجموعه نشستهای تاریخ شفاهی ایران که در تاریخ ۲۷ آذر 1400، به صورت برخط برگزار شد، مرتضی نورائی، ابوالفضل حسنآبادی و فائزه توکلی با اجرای خانم مصفا شرکت کردند. در این جلسه که در فضای مجازی تالار تاریخگر کلابهوس تشکیل شد، درباره ضرورتهای تئوریپردازی در تاریخ شفاهی گفتوگو شد.
■
مجری: در پی سلسله نشستهایی که در باب تاریخ شفاهی در کلاب تاریخگر شروع شد، در نخستین نشست هفته پیش، جناب آقای دکتر حسنآبادی درباره ضرورتهای بازاندیشی در تاریخ شفاهی ایران بحث مفصلی انجام دادند. ایشان خط سیر پیدایش تاریخ شفاهی از ابتدا تا کنون را به طور اجمالی بررسی کرده و آسیبهای وارد شده و نقاط ضعف و قوت این حوزه را مورد بررسی قرار دادند. مقوله دیگری که در این نشست بررسی خواهد شد، ضرورتهای تئوریپردازی در تاریخ شفاهی ایران است که اساتید گرامی آقای دکتر نورائی، خانم توکلی و آقای حسنآبادی مجدد به آنها میپردازند. در خدمت آقای دکتر نورائی، استادتمامِ گروه تاریخ دانشگاه اصفهان، عضو هیئت مدیره تاریخ شفاهی ایران و مؤلف تاریخ شفاهی و جایگاه آن در تاریخنگاری معاصر، محلی و شفاهی پژوهشگر، هستیم.
دکتر مرتضی نورائی: بنده یک مقدمه و چهار محور دستهبندی و یک جمعبندی دارم. مقدمه اول ضرورت ظهور تاریخ شفاهی در مبحث اول است که به عنوان موتور فنی در روششناسی مطرح شده، که این به دلیل تعریض دوره معاصر است. در اصطلاح میگوییم عرض تاریخ معاصر از طول تمام تاریخ طولانیتر است. بنابراین، این تعریض پس از بنیان جنگ جهانی دوم پا بر عرصه وجود گذاشت. در حیات بشری، ما با مدل تاریخی مدرن که از اواسط قرن نوزدهم به عرصه تاریخنگاری ورود کرد نمیتوانستیم پاسخگوی ضرورتها باشیم چراکه نوعی انسداد تاریخی رخ داده بود که به همین دلیل، در دوره میانه (یعنی میانی قرن بیستم از اواسط دهه چهل تا اواسط دهه شصت) ما با موجی از تاریخهای مضاف روبهرو هستیم؛ یعنی تاریخهایی که در آنها یک صفت به تاریخ خورده است. مانند تاریخ زنان، تاریخ کارگران، تاریخ شفاهی و تاریخ محلی و از این قبیل تقریباً بیست و چهار تاریخ ظهور میکند که با روششناسیهای دهه هفتاد متفاوت هستند.
پس اولین نکته آن است که ظهور تاریخ شفاهی و امثال آن، پاسخی به ضرورت انسداد تاریخی بود. یعنی تاریخ به مسیری میرفت که نمیتوانست با تنوع و تعدد جهانهای گمشده، ثبت و ضبط شود و نمیشد نوع ثبت تاریخ مهاجرتها، خیل عظیم جابهجایی جمعیت جنگ جهانی دوم و اتفاقات وسیع رخ داده را، فقط از مدل تاریخنگاری مدرن جواب داد. پس رویههای مختلف پابرعرصه وجود گذاشت، به ویژه تاریخ شفاهی که پایه آن بر اختراع ضبط قابل حمل بود. در واقع، ما سنت شفاهی را داشتیم ولی از آن قصد که به دلیل ثبت و ضبط شدن آن توانستند به گفتهها ارجاع بدهند، تبدیل شد به تاریخ شفاهی و این تفاوت تاریخ شفاهی با سنت شفاهی است.
با این مقدمه، عنوان این جلسه، ضرورت نظریهپردازی و تئوریپردازی در تاریخ شفاهی، یک اصطلاح یا عنوان مشکلی است. تاریخ شفاهی در دهه چهل(1947) که به طور رسمی در دانشگاههای آمریکا و بعد در جاهای دیگر به صورت طرحی منسجم شروع شد، تا دهه 70، به معنایی که ما از تئوریزهکردن و نظریهپردازی میفهمیم وجود نداشت. در دهه هفتاد پل تامسون اولین کتاب رسمی The Voice Of The Past را مینویسد که کتابی بسیار غنی است و امروز نیز همچنان جای خواندن دارد. این نسل اول تئوریزهکردن تاریخ شفاهی در روش است. در نسل اول که دهه هفتاد شروع میشود، مبحث اصلی بر واقعهپردازی است، یعنی درباره نفس خود واقعه مصاحبه میکنند و تنوع مصاحبهها و انواع پرسشها را در آنها مشاهده میکنیم. پس نسل اول به دنبال آن هستند تا زوایایی از خود واقعه را که در اسناد نیست از راه مصاحبه ثبت و ضبط کنند، پس واقعه گرا هستند. این یک مکتبی شد که همچنان امروز هم ادامه دارد.
اما از دهه90 تقریباً مباحثی که در تاریخ شفاهی شروع شد و نظریهای که پرداخته و همهگیر شد، فرضیهای بود که معتقد به تفسیر بود. مثلاً در هنگام مصاحبه با یک نفر که خودش در یک عملیات دفاع مقدس شرکت کرده یا در واقعهای حضور داشته، یا اکتیو یا نیمه اکتیو آن را شنیده، چیزی که میخواهیم بدانیم این است که چه میخواستید و چه شد. یعنی تفسیرمدار است. در دهه ۹۰، این ورود مبحث تفسیر و تحلیل، یعنی اینکه در حین مصاحبه، از مصاحبهشوندهها علاوه بر کم و کیف، آنچه میخواستند و آنچه شد را هم بررسی کنند. مثلاً در زمان انقلاب اسلامی یک پایاننامه تدوین کردند که مدار صحبت و سؤال و جواب درباره اینکه چه میخواستند و چه شد، روی دانشآموزان دبیرستانی دهه 50 بود که دهه 60 سوییچ زدند. یعنی دانشآموزان آن زمان بین 18 تا 20 سال عمر داشتند. از این جهت، مهمترین فاکتورها را در تفسیر متن که در ذهن راوی است، جستجو میکردیم.
اما جالبتر آن است که مدار سوم که در طلیعه قرن حاضر اتفاق افتاد، چیزی نتیجه اندیشه یک نظریهپرداز نبود؛ بلکه تجمیع رویههای مورخین شفاهی علم و به تبع هم برخی در ایران است. در مدار سوم، نه مجزا از مدار اول و دوم، بلکه به دور در مدار خلقیات وقایع هستیم. یعنی آن چیزی که نه تنها از دیدگاه مورخین رسمی ثبت نشده، حتی به شکل غیررسمی در روزنامهها یا اسناد نیز ثبت نشده و حواشی موضوع در تفسیر تأثیر بیشتری دارند. از این رو اگرچه یک واقعه یا حادثه ممکن است مدار قرار بگیرد، ولی بیشتر به سمت جریانمحور شدن میرود.
یا مثلاً حیات یک سازمانی مثل بانک ملی یا کانون وکلا و هنرهای متعدد را بررسی کنند که چیستی و چرایی آن، اسبابی میشود برای فهم بهتر هسته آن واقعه یا جریان. بنابراین از واقعگرا بودن به سمت جریانگرا بودن میرود. یعنی رویه وسیعتر و دقیقتر میشود. پس این سه دوره به معنای این نیست که این دوره ختم شده است و دوره دیگری شروع شده؛ بلکه به این معنا است که اینها در تکمیل یکدیگر هستند. ما الان خودمان در پروژهها هر سه رویه را انجام میدهیم. یعنی ترکیبی عمل میکنیم؛ ولی با اشراف بر این نکته که ما، در حیطه مدار یک موضوع، حولیات به جهت اینکه اطراف آن موضوع را روشن کنیم برایمان حائز اهمیت است.
نکته دوم که محور دوم است و به اصطلاح سعی میکنم به شکل ترمینولوژی صحبت کنم این است: تاریخ شفاهی در ذات مستقل نیست و همراه اسناد است. در تاریخ شفاهی-اگر خودم را اجازه دهید- چون در سالهای 1370 تا 1373 در منطقه بشاگرد ایران در بندرعباس کار مصاحبه را انجام دادم؛ مصاحبههایی که با اقوام متنوع در منطقه داشتیم و جامعه شناسی منطقه را نوشتم. پس ما معتقدیم که تاریخ شفاهی، تاریخ آینده است. تاریخ شفاهی تاریخ مثبوت و منعقد شده نیست. به قول یکی از فرنگیها: that is not what I said این چیزی نیست که من گفتم. بنابراین ممکن است هرکسی در مصاحبه بگوید من نگفتم یا این طور منظور نداشتم. از این نظر منعقد نشده است. تاریخی است که بنا به ضرورت، برای مورخینی که در آینده بخواهند تاریخ را بهتر بفهمند نوشته میشود. تاریخ شفاهی زاده شد چون حجم وقایع از قلم فراتر رفت. پس هر جا که مورخین شفاهی ضرورت بینند، با ضبط صوت میکروفونسپاری میکنند. این در کمک به قلمنویسی و نوشتار است. بنابراین، بعدها مورخین هستند که از اینها استفاده میکنند.
اما محور سوم این است که اگر امروزه کسی بخواهد در بحث نظریهپردازی وارد شود، بیشتر در بحث روش است. ما در روش سه محور اساسی، و در تاریخ شفاهی چهار محور اساسی داریم. یکی بحث مصاحبه است و مشتقات و مخلفات آن و دیگری استخراج این مصاحبه است که خیلی ظریف و وسیع است. نکته دیگر هم تولید یک روایت مبنایی از آن است. بنابراین برای تفکر این سه محور، ما یک تفکر تدوینگرا داریم. مثل یک سناریونویس که از اول یک بسته پرسشی را طراحی میکند، در مصاحبه پیاده میکند، نتیجه را استخراج میکند و بر آن مبنا میخواهد قصه یا روایتی را به عنوان مبنای یک روایت تاریخی تدوین کند؛ که ما بعداً اسم کتاب، تألیف یا مقاله را تاریخ شفاهی میگذاریم. بنابراین محل اقامت افرادی که میخواهند برای طرح نظر یا تئوری تأمل کنند همین منطقه است. این منطقه، منطقهای است برای تدقیق، تولید، استخراج، مصاحبه، تدوین و تولید روایت مبنایی. بنابراین، انواع راویان و اشکال مصاحبهها و... بررسی میشوند. در اینجا دغدغه اصلی این است که تاریخ شفاهی در این منطقه که مطرح میکنم در حیطه نظرInterdisciplinary است و میانرشتهای بودن و تفکر میانرشتهای برآمده از رشتههای مختلف است. چنانکه در همین دهه اخیر، ما توانستیم در مطالعات کیفی تاریخ شفاهی در روش، از برند تئوری بهره بگیریم. یعنی مسئلهای که جامعهشناسان اخیراً در 10 – 15 سال اخیر از نظریه بنیادی برای استخراج روایت مبنایی استفاده کردهاند. آن چیزی که در این باره نقشآفرینی کرد، ابتکار مورخین و جامعهشناسان بود برای آن که از آن رویه که در جامعهشناسی متداول بود آن را در تاریخ بیاوریم و به عنوان یک مطالعه کیفی از آن استفاده کنیم.
محور بعدی، این است که تاریخ شفاهی نوعی تاریخ عملگراست تا نظرگرا، یعنی راهی است برای همگانیسازی تاریخ. ما مورخین آکادمیک اگر این طرف قضیه قرار بگیریم، دغدغهمان این است که جوامع، یا جامعه ما در ایران، نیاز به بهداشت تاریخی دارد. یعنی هم خودمان باید یک سطحی از اطلاعات تاریخی را داشته باشیم و هم از آن طرف، آن تاریخ هم که میخواهد اطلاعات داشته باشد در حد ملایمی غنیسازی شده باشد. برای غنیسازی گذشته که در قالب تاریخ یا تاریخ شفاهی بیاید من شخصاً معتقدم باید MPT وجود داشته باشد. اگر یک حد خاصی فراتر از آن باشد، به مرحله انفجار میرسد یا ایدئولوژیک یا سیاسی میشود و به چیز دیگری تبدیل میشود که حداقل تاریخ نیست. بنابراین توجه داشته باشید در این بحث و در قصه تاریخ شفاهی، به این نتیجه رسیدیم که تاریخ شفاهی بابی است برای عمومیسازی فهم گذشته برای همان چیزهایی که میخواهیم در دبستان و دبیرستان و سایر جاها درس بدهیم. بنابراین آن چیزی که در شعار دهه ۷۰ و ۹۰ بود -Just do it - که هر کسی میکروفون دست بگیرد، شروع بود اما سطوح تولید مسلم فرد است. هرکه بیشتر اطلاع داشته باشد بیشتر تولید میکند ولی توجه داشته باشید همان کسی هم که دست و پا شکسته از نظریه شخص دیگری که متخصص است اطلاعات گردآوری میکند باید متخصص باشد. در گردآوری هم باید به آن شخص بگوییم که تا نیاموختی این کار را نکن. این بخشی است از همان قسمتی که با عنوان جهانهای گمشده مطرح کردم.
مدار اولی که در دوره اول تاریخ شفاهی در حیطه جهانهای گمشده سه محور داشت چنین است: تاریخ زنان، تاریخ کارگران، تاریخ بی سوادان یا تاریخ کمسوادان. یعنی محوریت تاریخ شفاهی در حیطههایی که که کار فنی میکردند، در دهه 50 و 60 روی این 3 محور متمرکز بود. بنابراین در محور چهارم سخن من همهکس فهم است و توسط همهکس هم باید انجام شود. از محله و فامیل گرفته تا برسد به حیطههایی که به شکل فنی و تخصصی و پروژههایی که حقالزحمه هم داشته باشد. من معتقدم به همان میزان که باید مشارکت تاریخی باشد، یعنی مردم در ثبت تاریخ شرکت کنند و خود را و جامعهشان را به ثبت برسانند، باید به همان میزان مشارکت تاریخی شده و قدری به بهداشت تاریخی جامعه کمک کرده شود.
بنابراین در جهان پسامدرنی که ما زندگی میکنیم، مفهوم دموکراسی چیزی است که در آزاداندیشی در گذشتهیابی یافت میشود. این گذشته وقتی آزاد است که از هر سویش بخواهیم عکس بگیریم و به زمان حال بیاوریم، میسر باشد. این را میگویند آزادی و Democratization of history. برای این کار ما ناگزیریم همه جنبهها را ثبت کنیم. پس میکروفونسپاری میکنیم. میکروفون بگذارید در روستاها یا در جاهای دیگر و ثبت کنید. اگر ما آمدیم به عرصه نظریهپردازی ورود کردیم، کار را سهمگین و سخت میکنیم و بسیاری را از این دایره مورخگری به اصطلاح بی دستمزد خارج میکنیم ، در حالی که امروزه در اقصی نقاط بلاد، بسیاری مشغول شفاهیکاری و تاریخ شفاهی هستند.
بنابراین به نظر میرسد اگر در مورخین شفاهی برای ورود به عرصه نظریهپردازی بتوانیم حداقل سطوحی قائل شویم، این سطوح برای تولیدات هستند نه برای شروع؛ به همین دلیل من در مرحله اول، صحبتهایی که مطرح کردم، نشان امتناع نظر است. ولی در مرحله تولید یا روایت مبنایی میگوییم هر کسی ضبط کرده پیاده کند و بعد در روایت مبنایی، این مورخ است که آنچنان که گفتم، ذات تاریخ همراهی است. به طور مثال، تاریخ شفاهی مثل درخت مو است و اقامهاش به داربستش است. درحالی که درخت کاج یا سایر درختها، اقامهشان به خودشان است. پس ذات تاریخ شفاهی به اصناف وابستگی دارد و از این جهت، تاریخ منعقد نشده است.
تنوع موضوعات در این قسمت، در حیطه تاریخ شفاهی بسیار زیاد است و هر موضعی از تاریخ خاندانی و محلی تا سایر تواریخ میتواند موضع تاریخ شفاهی باشد. تمام تواریخ مضاف مثل تاریخ زنان، تاریخ جنگ، تاریخ فرهنگ، مذهب و سایر تواریخ، احتیاج به مصاحبه دارند. بنابراین میکروفونسپاری میکنیم، اما در بحث طول مصاحبه، طبق قاعده میگوییم Immediate history یا بیواسطه و تاریخ دم دست است. از این جهت فرضمان در نگاه موجود میان مورخین پسامدرن، این است که همین ویروس هم جزو تاریخ است. درحالیکه مورخین سنتی مدرن، نسلی را قائل میشدند که از یک واقعه بگذریم.
در بحث نظریهپردازی همچنان که گفتم ممکن است به تغلیظ یک رویه مثلاً دهه 83 که کار را در ایران به جد شروع کردیم، در دانشگاهها، سایر مؤسسات و انجمن تاریخ شفاهی، کارهای متعدد و نشستهای دوازدهگانهای انجام شد و ایران تا امروز درگیر تاریخ شفاهی است. دورههای متکثری تشکیل شده و بسیار جای خوشحالی است، اگرچه تمامش در یک سطح نبوده. اگر خیلی نمیخواستیم مته به خشخاش بزنیم، تاریخ شفاهی در همان مؤسسه یا دانشگاهی که خیلی علمی بود میماند. بنابراین، این ذات تاریخ شفاهی است که flexi است و به همهجا سر میکشد و همهجا میتواند برای اینکه آیینهای به گذشته باشد، کمک کند. به گمان من ابتدا نکته میانرشتهای بودن تاریخ شفاهی را فراموش نکنید و دوم، اگر قرار است نظریه یا تئوری برخیزد، این است که در فرایند و برآیند تاریخ شفاهی در موضوعات مرتبط، اگر سیاسی است یا اجتماعی، اقتصادی، زنان یا اقلیتهای قومی و ... باید از رویههای میانرشتهای استفاده کنیم و اکنون این به نظر من ابتکار است. چنانکه عرض کردم، در مطالعات کیفی از برند تئوری، بسیار هم بهجا و هم مؤثر استفاده کردیم.
ادامه دارد
تعداد بازدید: 3834
http://oral-history.ir/?page=post&id=10342