هلتی -13
یادداشتهای فرمانده شهیدِ لشکر 11 امیرالمؤمنینشهید مرتضی سادهمیری
20 شهریور 1400
اردوگاه را به قصد اردوگاهی در نزدیک منطقه عملیات ـ که مدت بسیار کمی در آن توقف میکردیم ـ ترک کردیم. هر لحظه که به شروع عملیات نزدیک میشدیم، بچهها به هم نزدیکتر میشدند. عبدالعباس گوشهای نشسته بود. با لهجهای شیرین در حالی که میخندید، گفت: هلتی، امشب شهید میشویم.»
من هم به شوخی به او گفتم: «عبدالعباس به فکر خودت باش که خواب شهادت را همه دیدهای.»
جعفر کرمی هم در حال شوخی با بچهها بود و خاک به سوی آنها میپاشید.
زمان حرکت، ساعت هفت بود. ما باید حدود شش ساعت در داخل رودخانه و در میان آب پیادهروی میکردیم. هوا آنقدر تاریک بود که بچهها را با طناب به هم وصل کرده بودیم. این کار برای جلوگیری از قطع شدن ستون انجام میگرفت.
کمکم نزدیک پایگاه شدیم. بچههای تخریب را برای خنثی کردن مین با خود بردم. معبر را با نصب نوارهای سفید مشخص کردیم. نگهبان عراقی با در دست داشتن چراغ قوه، به طرف استراحتگاه میآمد. ما منتظر رمز عملیات بودیم. حدود ساعت سه و نیم رمز گفته شد و بچهها با یک نبرد قهرمانانه تن به تن، ارتفاع «مجید» را به تصرف خود در آوردند. اگرچه ما تلفات زیادی داشتیم، ولی تصرف این یال ارتباطی ـ که عراقیها فکر شکسته شدن آن را نمیکردند ـ کاری ساده نبود. این مهم، نتیجه تلاش عزیزانی چون کرمی، بیگی، ولیزاده و کوخایی بود. غیر از دسته ما که در تأمین بود، از کل گروهان دوازده نفر سالم مانده بودند. تجربهای که در این عملیات برای من به دست آمد، نفوذ نیروی دشمن و گرفتن تلفات از ما بود. در حین نبرد تن به تن، یکی از عراقیها با نیروهای ما قاطی شده بود. خودم دو مرتبه نزدیکش شدم. میخواستم او را بزنم، ولی شک میکردم که شاید از نیروهای خودمان باشد. او با پرتاب نارنجکی به جلو پایم ـ که در حدود یک متری من منفجر شد ـ یک دستم را مجروح کرد. در اینجا یقین کردم که او عراقی است. با دست دیگر حلقه نارنجک را کشیدم که با انفجارش، خدا و را به هلاکت رساند. آخرین هدف ما در داخل کانال، یک قبضه دوشکا بود که آن هم بعد از یک درگیری سنگین منهدم شد. نگهبان دوشکا ـ که زنده مانده بود ـ یک نارنجک داخل سنگر مهمات دوشکا انداخت و آن را منفجر کرد. بر اثر این انفجار، دست دیگرم مجروح شد و چند نفر هم به شهادت رسیدند. یک ترکش بزرگ به خشاب تفنگم که روی دوشم قرار داشت، برخورد کرد که اگر این ترکش به سلاحم نمیخورد، کارم تمام شده بود. پشت سر گروهان ما، باید گروهان سوم با استفاده از موقعیت گروهان ما، حمله را به سمت یال «نچی» ادامه میداد. کار ما به پایان رسیده بود، اما از اقدام گروهان سوم هنوز خبری نبود.
صبح به من خبر دادند که بر اثر اصابت یک گلوله خمپاره به داخل تجمع آن گروهان، تمام فرماندهان آن به شهادت رسیده و سازمان آن برای انجام مأموریت کاملاً از هم پاشیده شده است. از جمله این عزیزان، شهیدان، ولیزاده، جعفر کرمی، کرمبیگی، احمدی و اسفندیاری بودند.
سمت چپ حد گروهان ما گروهان دوم بود که نیروهای آن هم بر اثر برخورد با مینهای نامنظم، اکثر به شهادت رسیده بودند. حالا ما مانده بودیم روی ارتفاع مجید و عراقیها که از چهار طرف، ما را آماج گلولههای خود قرار داده بودند. من که هر دو دستم مجروح شده و به گردنم آویزان بود، باقیمانده گروهان را برای مقاومت و نگهداری ارتفاع و دفع پاتکها هدایت میکردم. مشکل ما فشار عراقیها، آن هم از چند طرف نبود؛ بلکه حمله هلیکوپترها از هوا هم مشکلی دیگر بود.
تعدادی از نیروهای گروهان سوم، به کمک ما فرستاده شدند و من از توان آنان برای نگهداری ارتفاع و تخلیه مجروحان سطحی از میان محاصره، حداکثر استفاده را کردم.
عملیاتهای انجام شده در سطح استان ایلام
نام عملیات تاریخ منطقه
1ـ عملیات محدود 59/6/28 میمک
2ـ عملیات محدود 59/7/13 موسیان
3ـ عملیات محدود 58/8/13 میمک
4ـ عملیات محدود 59/10/19 ارتفاعهای ذیل
5ـ عملیات محدود 59/10/12 میمک
6ـ عملیات محدود 59/11/12 ارتفاعهای ذیل
7ـ عملیات محدود 59/10/26 ارتفاعهای ذیل
8ـ عملیات محدود 59/11/26 ارتفاعهای ذیل
9ـ عملیات محدود 60/5/12 دشت عباس
10ـ عملیات حسینابن علی(ع) 61/6/26 میمک
11ـ والفجر 5 62/11/29 چنگوله
12ـ ظفر 4 64/4/10 فکه
13ـ قدس 64/4/20 دهلران
14ـ عاشورای 2 65/5/24 چنگوله
15ـ عاشورای 3 64/5/25 فکه
16ـ نصر 2 66/3/13 میمک
17ـ والفجر 3 62/5/7 مهران
18ـ عاشورا 63/7/25 میمک
19ـ کربلای 1 65/4/9 مهران
20ـ عملیات محدود 64/9/12 میانکوه
21ـ عملیات محدود 66/11/18 قلعه ویزان
پایان
تعداد بازدید: 3919
http://oral-history.ir/?page=post&id=10083