رودخانه های ناپیدای ژرفا
مصطفی فعله گری
ادبیات شفاهی هر دوره و روزگاری، به آبهای روانِ ژرفای زمین، مانند است؛ رودخانههای روندهای که بر پهنای پیدای خاک یک سرزمین، گاه نم و نشانی هم از خویش پدیدار نمیکنند. در هر دوره و روزگاری، با هر تکانه و رخداد خوش یا تلخی، ادبیات شفاهی آن تکانه و رخداد نیز آغاز میشود؛ جوشش و جنبش ادبیات شفاهی آن تکانه و رخداد هم، همچون آب چشمهسارهای ژرفای زمین، جان و جویایی پیدا میکند. ادبیات شفاهی روزگار دفاع مقدس، بیگمان پنجماه پیش از یورش همه سویة ارتش دولت صدام [با پشتیبانی همة میلیتاریستهای جهانِ آن هنگام] جوشش و پویش خویش را پیدا کرد. شهر باستانی و زیبای قصر شیرین، پنجماه پیش از تجاوز ارتش صدام، به خاک ایرانزمین، در یورش گلولههای توپ جای گرفت. مردم قصر شیرین، آهنگ زوزة گلولة توپ را هنوز نشناخته بودند و گمان میکردند که آهنگ هشدار آمبولانس است که از خیابانهای دور و بر خانهها به آسمان میرود؛ اما درمانده بودند که این چهگونه است که به تندی بادهای زمستانی دور میشود و این ترکیدن ترسناک پایانة هر آهنگ آمبولانسِ بیهنگام از چیست؟ بیشتر مردم نمیدانستند که جنگی مهیب آغاز شده و آن ترکیدن هم از گلولههای توپ تانکهایی است که از آن سوی کوهستانِ سفید [آقداغ] به سوی شهر انداخته میشوند تا کمکم مردم مرزنشین بترسند و پای به گریز بردارند. ادبیات شفاهی دفاع مقدس مردم ایران، با شنیدهشدن همان نخستین "آهنگهای آمبولانسهای" مرگآور پا گرفت. این ادبیات شفاهی از دوران شگفتزدگیهای آغازین، در کوچه، در بازار و دکانها، در ساختمانهای دولتی، در قهوهخانهها و در دیگر جاهایی که تودة مردم آمدوشدی داشتند، جوشید و در ژرفای اندیشه و باورهای مردمی جنبید و بستر جست و چکهچکه براندوختههایش افزوده و رودخانة ادبی دفاع مقدس، در ژرفای فرهنگِ ایرانزمین شد. پایگذاشتن ژانرالهای ارتش صدام به قصر شیرین و خرمشهر زمینلرزة یک جنبش سرتاسری ملّی- مذهبی- انقلابی را در ایران پدید آورد. زمینلرزهای رستاخیزآفرین، از پی انقلابی رستاخیزوار، که در بهمنِ سال 1357 خورشیدی پدید آمده بود. دوباره مردم ایران هم دل، هم درد و هم آرمان شدند. به آوارگان جنگ جا و پناه میدادند. چراغ شبنشینیهایشان یگانه شد. یگانگی، آتش چراغِ امیدهاشان برای برون راندنِ سربازان و ژنرالهای دلارخوردة ارتش صدامی بود که به گهوارة یک انقلاب نوزادة مردمی یورش آورده بود تا بلکه، خود، امپریالیسم و میلیتاریسم را، از پیآمدهای بیداریبخش آن، پیش از آن که کار از کار بگذرد، برهانند. ادبیات شفاهی پایداری هشت سالة مردم ایران، بیگمان یکی از بیمانندترین گونههای ذخایر فرهنگيِ تاریخ همة پایداریهای انسان در برابر یورش و تجاوز آدمخواران است.
از این معدن فرهنگی میتوان برداشتهایی بیاندازه کرد؛ اما، هشدار که توان و برداشتهایمان از این رودخانة ژرفا، به هنگامی انجام بپذیرد که دیر نشده باشد. ادبیات شفاهی دفاع مقدس، ژرف و زلال و ناپیدا، در روزگارانی پدید آمده است که، اگر توانمند و فرجامشناس، برای بازیابی و اندوختن آن برنخیزیم، میرود تا به شورهزارهای فراموشی و بیفرجامی بریزد. همه باید برخیزید؛ همة آنانی که گوشی برای شنیدن، دلی برای سوختن، دستی برای نوشتن و اندیشههایی برای پرداخت و بازآفرینی هنرمندانه دارند، باید از جای برخیزند و کان ژرف و رازگشای ادبیات شفاهی دفاع مقدس را هم بازیابند و هم دریابند. کارچرخانان و کارگزاران دولتی پهنة فرهنگ، نویسندگانِ تاریخ، داستاننویسان، نمایشنامهپردازان، فیلمنامهنویسان سینما و تلویزیون، در این راستا، سرنوشت و آزمونهای کار و زندگیشان، با جوشش، پویش و فرجام ادبیات شفاهی روزگاران شگفتِ پایداری هشت سالة مردم ایران، در برابر ارتشی سراپا مسلح، اینک رخ به رخ شده است. آنانی که بروباری به اندازه، به هنگام و هنرآفرین، از رودخانههای ناپیدايِ ادبیات شفاهی جوشیده از ژرفای آن سالها میخواهند، باید شتاب کنند. نسلهای آن سالها، همچون کاروانهایی در پیش و پسِ هم، در گذر هستند. شمار فراوانی از سالخوردگان سالهای دفاع مقدس، دیگر در میانمان جای ندارند و جایشان سخت خالی است. در سینة این رهواران روزگار، شنیدهها و گفتههای بسیاری را میتوانستهایم بیابیم و ای بسا که از دستشان دادهایم. موی نسلهای جوانتر هم رو به سپیدی مینهد؛ به هوش باشیم. بسیاری از این مردمان، ژرفازی و پنهان در هزار توی سرزمین و جامعه ما هستند و زندگی خود را میگذرانند و پدیدهای فرهنگی به نام ادبیات شفاهی را نمیشناسند؛ تودة مردمند. این ما هستیم که باید خویش را به آنها برسانیم. آنها در کارخانهها، کشتزارها، بر سینة دریا و رودخانه و دشت، در کوچه پسکوچههای شهرستانها و شاید هم در پایتخت، در دبیرستانها و دانشگاهها، در هر جایی از ایران پهناور، گوشهای شنوایی را میخواهند که بردبارانه، در کنارة رودخانههای ژرفاگذر سخنان آنها آرام بگیرند و یادداشت بردارند. بر کنارة این رودخانههای ژرفاگذر، هم نوشتههایی ماندگار پدید میآید و هم نویسندگانی آفریننده.
یادداشتهای تاریخوار، داستانهای کوتاه، رمانها، نمایشنامهها، فیلمنامههای سینمایی- تلویزیونی و نیز کارهای موسیقایی بزرگ، از ژرفای رودخانههای ناپیدای ادبیات شفاهی دفاع مقدس مردم ایران، پدیدار خواهد شد اگر، همة آنان که کاری میتوانند کارستان، برخیزند و پیشآیند. هنگامی که تولستوی، بزرگترین نویسندة تاریخ ادبیات داستانی مدرن باختر زمین تاکنون، پیشلرزههای گرایش به نوشتن رمان "جنگ و صلح" را در خویش یافت، برای پرداخت هنرمندانه حماسة پایداری مردم روسیه در برابر یورش ارتش ناپلئون بناپارت، تنها به جنگاورهای خود به هنگام سربازی در ارتش تکیه و بسنده نکرد. نویسنده و اندیشمند روس، به میان مردم رفت و برکنارههای رودخانههای سخنان آنان دربارة پایداری حماسی مردمی میهنی نشست. مردم، بلندیهای آن حماسه را اینک به یاد میآورند و چشماندازهایی را به روی دل و دیدگان تولستوی میگشودند، که در هیچ کتاب تاریخی دانشورانهای یافت نمیشدند. کتاب سینة دهقانان بینام و نشان سالخورده و متون دست نخوردة یادهای کهنهسربازانی که میرفتند تا با مرگ خویش، داستانهای پایداری مردم روسیه را به دل خاک و فراموشی ببرند، به جان جستوجوگر تولستوی برای نوشتن رمانی بیهمانند پاسخی خوش میدادند. نویسندة "جنگ و صلح" هم زمزمه خود که خیزابهای رودخانههای ژرفا را شنید و هم خروشندگی آنها را به جان هنرخویش خرید.
او گوش خود را، بر جوشش و پویش هیچ آوایی نبست؛ تلخ و شیرین را نوشید. چنان کرد که حماسة سترگ "جنگ و صلح"، آمیزهای تنآور از هنر، تاریخ و ادبیات شفاهی شد و این حماسة مردمی، ملی و انسانی نه تنها روشنفکران انقلابی ستمستیز، نه تنها دوستداران ادبیات داستانی، نه تنها دوستداران ادبیات کممانند سدة نوزدهم [م] روسیه، که بسیاری از داستاندوستان، کتابخوانها و فرهنگپژوهان نخبه و عامی جهانی را برانگیخته است و برخواهد انگیخت. پیشتوانة ادبیات به جای مانده از یک روزگار، از یک رخداد و نیز ادبیات شفاهی دربارة یک شخصیت ویژه، بسیاری از هنرمندان بزرگ را، پیام و یاری داده است. گابریل گارسیامارکز، دو رمان تاریخوارش، همانا "صد سال تنهایی" و "پاییز پدرسالار" را، با نشستن بر کنارة رودخانههای ادبیات شفاهی مردم [از لایههای گونهگون] بنیة رئالیستی بخشید. او برای آگاهی تاریخی هر چه بیشتر از رخداد هولناک و افسانهوار کشتار کارگران موزستانهای کلمبیایی در سال 1928 مسیحی، به شنیدن سخنان کسانی نشست که شماری از آنان خود نرخهای کشتار کارگران کشتزارها را هنوز بر تن داشتند و برخی از آنها هم از کشتارکنندگان هواداری میکردند برخی از ایشان هم آوای هولآور تیربارانها را شنیده بودند و از دور قصّهها و داستانهای ویژة خویش را در چنتهشان اندوخته داشتند تا رهواران جستوگری مانند گابریل گارسیامارکز از راه برسند و به شنیدن آنها بنشینند. رودخانههای ناپیدای ادبیات شفاهی، برکهها، دریاچهها و دریاهای همه هنرها را پر کرده است. فیلمهای شکوهمند "جان فورد" دربارة تاریخ و زندگی آمریکایی و حماسههای گوناگون آکیراکوروساوا، درباره تاریخ و فرهنگ مردم ژاپن، لبریز از خیزابهای رودخانههای ادبیات شفاهی هستند. جنگهای میان انقلاب و ضد انقلاب در حماسة "دنآرام"، بیهمنشینی میخاییل شولوخف با کانهای روندة ادبیات شفاهی مردم روسیة دهههای نخست پیروزی انفلاب اکتبر، چنین هنرمندانه بازآفرینی نمیشد.
دربارة پایداری هشتسالة مردم ایران، میتوان کتابها، فیلمها و متون موسیقیایی فراوان پدید آورد؛ برای ژرفا و حقیقتافزایی این پدیدههای هنرمندانة زادهنشده، باید هر چه زودتر، آنانی را دریافت که هنوز در میان ما هستند و سینهشان پر از رودخانههای رَوَنده است. رودخانههایی که یک بار از میان ما میگذرند، نوزاییپذیر نیستند و ما نیز نمیتوانیم زندهشان کنیم. دیر یا زود جان به جانآفرین خواهند سپرد.
ماهنامه فرهنگی تحلیلی سوره شماره 36
تعداد بازدید: 7365
http://oral-history.ir/?page=post&id=1003