بخش ششم «دوازدهمین همایش تاریخ شفاهی ایران»

سلبریتی شدنِ خاطره‌گیر، خاطره‌کار و خاطره‌نویس

بِشنو

مریم اسدی جعفری

22 بهمن 1398


به گزارش سایت تاریخ شفاهی، «علیرضا کمری» در پایان دوازدهمین همایش تاریخ شفاهی ایران درباره‌ی مقالات ارائه‌شده در این همایش اظهار داشت؛ «بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم، با عرض سلام و ارادت حضور همه حاضران، چند نکته راجع به مقالات ارائه‌شده در این نشست حائز توجه است: نکته‌ی اول این‌که به نظر می‌رسد تعدادی از دوستان در نوشتن مقالات، به‌عنوان همایش و معنای آن توجه دقیق نکرده بودند. وقتی سخن از «تاریخ شفاهی صنعت، مهندسی و پشتیبانی دفاع مقدس» است باید به مجموع رابطه‌ی همپوشان این کلمات به‌عنوان یک موضوع توجه کرد. برخی از نویسندگان مقالات [اگر آنها را بحث در حوزه‌ی تاریخ شفاهی تلقی کنیم.] بدون توجه به این مهم صرفاً به تاریخ شفاهی صنعت، یا تاریخ شفاهی مهندسی، یا تاریخ شفاهی پشتیبانی توجه و تمرکز کرده‌اند، بدون ارتباط پیوسته‌ این کلمات با هم.

نکته‌ی دوم این است که در تاریخ شفاهی به‌درستی به وجه تاریخ‌شناختی موضوع توجه باید کرد، کار مورخ شفاهی این است که در حوزه‌ی موضوعی مورد نظر کاوش تاریخ‌شناسانه کند، ندیده‌ها و نشنیده‌ها و نگفته‌ها و نهفته‌ها را بکاود و ببیند و بپرسد و بشناسد و بشناساند. در مصاحبه برخی از دوستان می‌گویند پاسخ‌دهنده یا مصاحبه‌شونده در مواقع و مواردی می‌گوید؛ «ضبط را خاموش کن تا بگویم»، یکی از تفاوت‌های تاریخ شفاهی از غیر خودش شنیدن و شناختن همین نگفته‌ها و به خاموشی و سکوت سپرده‌هاست. البته که دستیابی ـ به‌ویژه انتشار ـ رخدادها در تاریخ بدانگونه که حتی می‌توان بدان دسترسی پیدا کرد کار آسانی نیست، سهل ممتنع است، بلکه تا مرز محال هم بعضاً پیش می‌رود.

نکته‌ی سوم، که دائم محل توجه و تذکر باید قرار بگیرد توجه به تفاوت و تمایز تاریخ شفاهی، از خاطره‌های شفاهی مکتوب‌شده، خاطره‌نویسی و خاطره‌نگاری است، چه رسد به خاطره‌سازی و خاطره‌پردازی، اخیراً هم «خاطره‌بازی» محل توجه واقع شده است. در این میان نبود نقد و نظارت جدی علمی و فقدان شیوه‌نامه‌ها و ترازهای سنجش البته مشهود و تبعات آن آشکار است. نقد مستلزم نظریه و روش است، غالب نهادهای تولیدکننده خاطرات ـ که غالباً خیال می‌کنند کارشان تاریخ شفاهی است ـ فاقد شیوه‌نامه‌اند و اعتنایی هم به نقد ندارند. خود را مبرّا و مستغنی از این معنا می‌پندارند. البته نقدهای صرفاً نظری می‌باید صورت انضمامی و مصداقی پیدا کند. در فضای مسلط مدح و تمجید از خاطره‌نگاشته‌ها و یادگزاره‌ها، ورود نقادانه دشواری‌هایی دارد. اخیراً من با مسئله‌ای مواجه شده‌ام در همین حوزه‌ی خاطره‌نویسی‌ها، که آرام‌آرام شکل گرفته است که می‌شود از آن با عنوان «سلفی‌گرفتن با خاطرات دیگران» یاد کرد. سلفی‌گرفتن با خاطرات دیگران و تداوم آن به «سلبریتی‌شدن خاطره‌گیر، خاطره‌کار، خاطره‌نویس» هم می‌تواند منجر شود. گردانیده‌ی سلبریتی به فارسی به گمان من «خودنموده» است و «خودنمون»؛ قصد از ورود به این قضایا، کم‌قدرکردن یا تخفیف جریان خاطره‌نویسی نیست، بلکه مراقبت از آن و پایش حرمت و جایگاه تاریخ شفاهی در معنای علمی و بایسته این مفهوم در برابر اشباه و نظائر و بدل‌های آن است. سخن من ناظر به «نقد بی‌رحمانه» که برخی گفته‌اند و می‌گویند نیست، بلکه نقد و بازشناخت روشمند و دقیق و بی‌تعارف است. مع‌الوصف نقد در صورت اعتنای به عقل و داشتن قوه‌ی بردباری و آزادگی امکان‌پذیر می‌شود. تحمّلِ «استماع» فی‌الواقع پایه‌ی اول فراگیری است، استماع یعنی شنیدنِ با توجه و مراقبت، که مقدم و اولی بر گفتن است. می‌دانید که مثنوی معنوی مولوی به‌عنوان یکی از مهمترین کتاب‌های عرفانی حکمی در ادبیات ایران ـ بلکه شاید بتوان گفت مهم‌ترین اثر در ادب عرفانی به زبان فارسی ـ با فعل امر «بشنو» شروع می‌شود. «بشنو از [این] نی چون حکایت می‌کند». پایه‌ی معرفت در آگاهی و اراده به شنیدن گذاشته شده است، آنگاه و سپس گفتن. پارازیت‌هایی در حوزه‌ی خاطره‌نویسیِ خلّاق رخ می‌دهد با غلیظ‌کردن، غنی‌کردن یا فربه‌ساختن بار عاطفی و دراماتیک متن؛ به اسم تاریخ شفاهی. این حرف به آن معنا نیست که نشود و یا نباید به خاطره به‌عنوان گونه‌ای از نوع ادبی توجه کرد، نفی تلفیق داستان و خاطره هم مدّ نظر من نیست، بلکه نقد آن از دید تاریخ‌شناسی است، چون در این‌جا و این نشست بحث ما معطوف تاریخ شفاهی به‌عنوان نوعی رویکرد در تاریخ‌پژوهی است، توجه به این دقائق اهمیت و ضرورت دارد. به همین سبب است که همین امروز صبح در گفت‌وگو با آقای دکتر نورایی عرض می‌کردم مجدد باید برگردیم به بحث‌های سال 1383 و ببینیم و بدانیم وقتی از «تاریخ شفاهی» صحبت می‌کنیم مقصود و منظور ما چیست، و در این میان «شناخت یا معرفت تاریخی» چگونه امکان‌پذیر می‌شود. آقای دکتر ططری هم به‌درستی اشاره کردند که تاریخ شفاهی طریقی است برای گردآوری و تکمیل شواهد برای مطالعه‌ی تاریخی یک رخداد یا پدیده. بدیهی است مطالعه‌ی تاریخی و مطالعه‌ی تاریخ اقتضائات و اسلوب خاص خود را دارد.

دوران جنگ و دفاع مقدس فی‌الواقع عرصه‌ی حضور مردم، آحاد طبقات اجتماعی در این رخداد بزرگ بوده است، جنگی که زیرساخت یا بُنلاد اندیشگانی آن مردمی، اعتقادی، انقلابی و اسلامی و شیعی بوده است. بدیهی است این رخداد عظیم از طریق مطالعات تاریخیِ روشمند با رویکرد و روش تاریخ شفاهی ما را به یافته‌ها و داده‌هایی می‌رساند که در تاریخ مصطلح کتبی و رسمی حاصل نمی‌شود. اصلاً پیدایی و وجاهت تاریخ شفاهی در ایران مرهون همین حرکت عظیم اجتماعی انقلاب جنگ/ دفاع مقدس بوده است. در یکی از مقالات این همایش به نقل از آقای رفیق‌دوست آمده است که حدود 85 درصد از تدارکات جبهه به‌واسطه‌ی کمک‌های مردمی فراهم می‌شده است، این مسئله‌ی خیلی مهمی است که قابلیت و شایستگی و موضوعیت تاریخی دارد. این دوران روزگار همدلی و انسجام عمومی، ایثار و نوع‌دوستی و پی‌روی از رهبری انقلاب است. روزگاری که قاطبه‌ی ملّت آمده بود و آماده بودند تا آنچه در کف دارند ـ در کف اخلاص بگذارند و بدهند و نه این که بستانند. تاریخ شفاهی صنعت و مهندسی و پشتیبانی می‌تواند نشان بدهد که چطور متخصصان و درس‌خواندگان ایران، با روحیه‌ی انقلابی، چگونه و چرا، همه‌ی همّ خود را مصروف پیش‌بُرد این ماجرا کردند.

در خاتمه از صبر و حوصله‌ی شما در این نشست تشکر می‌کنم، بنا بود من جداگانه بحث و سخنی در حوزه‌ی مفاهیم و مصادیق تاریخ شفاهی صنعت، مهندسی و پشتیبانی جنگ/ دفاع مقدس جدای از پایان‌بندی این نشست عرضه بدارم که مجال آن اکنون فراهم نیست؛ از خداوند برای همه‌ی شما حاضران این نشست توفیق و تندرستی می‌طلبم و از جناب آقای دکتر نورایی خواهش می‌کنم برای جمع‌بندی پایان این همایش به جایگاه تشریف بیاورند. والسلام علیکم و رحمه الله.»[1]

تاریخ شفاهی ما، بسیار جنگ‌زده و دفاع مقدسی است

در پایان، «دکتر مرتضی نورایی» دبیر علمی دوازدهمین همایش تاریخ شفاهی ایران در جمع‌بندی این همایش اظهار داشت: «قرار است، جمع‌بندی از این نشست صورت بگیرد. اگرچه ممکن است، تمام و کمال نباشد. اگر قرار باشد چیزی چاپ شود، تکمله‌ای بر آن خواهیم زد. چون نقدهای شریف دوستان ما در هیأت رییسه‌های مختلف، قابلیت تأمل دارد. چنانچه در انتها جناب آقای کمری درباره نقد مقالات گفتند. در باب جمع‌بندی، در دو محور شامل استنتاج بعضی خطوط از مقالات و ارائه سخنرانی‌ها صحبت می‌کنم. اول در بحث موضوعات و دیگری در بحث روش. در بحث روش و رصدخانه [که خودم اسمش را انتخاب کردم]، در بخش رصدخانه به معنای اینکه کجا بنشینیم تا موضوع جدید پیدا کنیم. یکی از نکات مهم این است که وقتی می‌خواهیم تحقیق کنیم، کجا تازگی دارد و کجا نیاز دارد و کجا جهان‌های گمشده و جهان‌های ساکت است. اما در باب موضوعات و آنچه ارائه شد، در جنبه‌های مختلف فعالیت‌های جهاد سازندگی در دوران دفاع مقدس بود. ادارات دولتی کم و بیش معرفی شد و 12 مقاله از 30 مقاله ارائه شد. ما فکر می‌کردیم، اطلاعات بسیاری موجود باشد، ولی متأسفانه فقط همین بود. چیزی نبود به این معنا که اصلاً توجهی نشد. بعضی از سخنرانان محترم به این موضوع توجه کردند و گفتند که ما واقعاً در رصدخانه‌ای دوربین خودمان را گذاشته بودیم که قبلاً کار نشده بود. واقعاً این کار ما، در رسالت انجمن تاریخ شفاهی ایران هم بوده و هست. در بحث مراکز صنعتی مثل ذوب‌آهن خیلی خوب ارائه شد و از آن‌ها خیلی متشکرم. حرکت‌های مردمی به عنوان پشتوانه دفاع مقدس هم در دو مقاله ارائه شد، ولی موارد دیگری هم هست. برای مثال، درباره حرکت‌های مردمی در دبستان‌های اصفهان تحقیق نکرده‌ایم. در باب کمک‌های دبستان‌های اصفهان، ما نامه‌هایشان را در جبهه داشتیم و گاهی وقت‌ها به عنوان سرباز یا بسیجی می‌خواندیم و پاسخ به آن نامه‌ها می‌دادیم. هنوز این تحقیقات درباره کمک‌های مردمی صورت نگرفته است. امیدواریم در آینده، اگر مراکزی مایل باشند، به این تحقیقات ادامه دهند. اعزام نیرو و مونوگرافی‌ها و موضوع مهم مشارکت زنان در دوران دفاع مقدس هم مطرح شد. مجموعه موضوعات این نشست را پوشش می‌داد که به نظر، از تازگی لازم برخوردار بود و حرفی برای زدن داشت. ما حتی در بحث جهاد که بیشترین بار مقالات را داشت، به دنبال همین دیالوگ‌های به وجود آمده در باب پل‌ها هستیم و برای من جالب است که هر دو طرف، اِشراف بسیاری درباره موضوع داشتند و این اتفاق، اتفاق بسیار نادری در کنفرانس‌هاست. آن چیزی که به دبیر محترم این جشنواره جناب آقای محسن کاظمی تذکر دادم، این بود که گفتم چرا این دو مقاله [نقد کتاب جبهه ذوالفقاریه و پل، گذرگاه استراتژیک] را در دو پنل مختلف گذاشتید؟ گفتند که چون یکی نقد و دیگری نبود، می‌خواستیم این دیالوگ با آرامش بیشتر و مهندسی بهتری ارائه شود. در باب محتوای روش، باز هم روی کلمه رصدخانه باز هم تأکید دارم. ما تا رصد نکنیم، نمی‌توانیم تشخیص دهیم چه روشی لازم دارد. دقیقاً به این موضوع معتقدم که هر موضوع تحقیقی، روش تحقیقی خودش را می‌طلبد. گاه پرمصاحبه، گاه کم‌مصاحبه، گاه پرسند و مطالعه ستادی می‌خواهد، گاه مشاهده‌ای و تحقیقات میدانی و پرسشنامه‌ای است. آن رصدخانه به ما می‌گوید چه کار کنیم. در بعضی مقالات، اشاره‌ای به دنیای ساکت و جهان‌های گمشده شده بود. دکتر فاتحی در بحث تحقیقات، نشانه‌گذاری‌های معینی کردند و مجموعه کتاب‌های جهاد که 4 یا 5 جلد آن منتشر شده، میدان‌های تحقیقی بسیار زیادی را نشان می‌دهد. همین نشانه‌گذاری نشان می‌دهد که از کجا باید شروع کنیم و روش کار چیست؟. ارتباط نسلی از کارکردهای مهم تاریخ شفاهی است. در دنیای امروز و در دنیای پسامدرن، ارتباط میان نسل‌ها یک معضل است و گفت‌وگویی که تاریخ شفاهی باز می‌کند تا یک گفت‌وگوی فعال شود. به هر حال میان نسل‌ها، نیاز به گفتگو هست. آنچه که یکی از سخنرانان اخطار دادند، این است که نسل موجود ممکن است هیچ علاقه‌ای به گذشته ما نداشته باشد. اما چه بخواهند و چه نخواهند، این بخشی از گذشته آنها هم هست. مهم این است که این گذشته، چگونه معرفی شود. این ارتباط نسلی شاید در باب تاریخ شفاهی جهاد و فعالیت‌های آن هم لازم باشد. یادم هست که در مشهد بودم. در بلندگوی حرم امام رضا اعلام کردند که فردا می‌خواهیم برویم دروی گندم و هر کسی مایل است بیاید. فردا صدها نفر دم جهاد مشهد جمع شدند و سوار ماشین شدیم. صبح تا شب به درو و کار کردن مشغول بودیم. اینها مایه‌ای است از علاقه‌مندی به وطن که باید تقویت شود. تاریخ شفاهی، میدانی است که ذائقه‌ها را تحریک می‌کند و باید حرف برای گفت‌وگو داشته باشد. آنچه که در صحبت‌های دوستان دیدم، خلط مبحث و  برابر دانستن تاریخ شفاهی با تاریخ مکتوب است. اصلاً اینها برابر و حتی قابل مقایسه نیستند. ذات تاریخ شفاهی، ذات وابستگی به تاریخ مکتوب است. برای همین هم نام تاریخ آینده را به خود گرفته و شخصیت مستقلی ندارد. تاریخ شفاهی، تاریخ آینده است. می‌نویسند که آیندگان، بهتر بنویسند و بدانند از کجا بنویسند و بدانند چه چیزهایی مهم بوده. وگرنه ما تکلیف تاریخ شفاهی را تعیین نمی‌کنیم. آن چیزی که اتفاق افتاده و غلط گفته می‌شود، همین که ممکن است راوی را در مصاحبه راهنمایی کنیم، این پدیده راهنمایی محل اعتراض هست. ممکن است او قرائت خودش را بگوید و از نظر شما غلط باشد. سندهای شما را هم قبول ندارد. بسیاری از مصاحبه شوندگان معتقدند که این چیزی نیست که من گفتم. مقالات خارجی زیادی در این زمینه وجود دارد. الان من یک قرائت دیگری دارم. این خاصیت تاریخ شفاهی است. بنابراین قابلیت مقایسه با نوع مکتوب را ندارد. ذات تاریخ شفاهی، وابسته است و نباید بیش از ذاتش از آن انتظار داشت و قابلیت مقایسه ندارد. اینها همراه هم هستند و در تکمیل خاطره تاریخی جامعه کمک می ‌کند. در مقاله خانم پیمانه صالحی، طرح مضامینی مثل کالبدشکافی و کالبدشناسی مدیران در دوران موجود که یک بحث روز است، مطرح شده است. چگونگی، چرایی و چیستی آن در باب مدیر شناسی و مدیریابی. طرح نظریه اطلس و ترسیم آن، یک طرح دلچسب است و باید ببینیم آقای عظیمی چگونه می‌خواهد آن را پیاده کند. راهنمایی برای اطلس‌کشی برای تحقیقات، نیازمند ایجاد تفکر اندام‌واره‌ای است. یعنی موضوع را به همه‌جا توزیع کنید. برای مثال تاریخ شفاهی ما بسیار جنگ‌زده و دفاع مقدسی است. گرچه این موضوع هم جالب است ولی سایر عرصه‌هایی که در دنیا در تاریخ شفاهی ترسیم شده، هنوز در ایران مغفول است. ولی جنبش‌هایی برای نوشتن در اصناف و گروه‌های دیگر جامعه به وجود آمده. ولی وقتی اطلس کشیده شود، مشخص می‌شود که کجاها تحقیقات کم دارد و باید به آن پرداخته شود. یکی از سخنرانان گفتند که من فکر نمی‌کنم، الزاماً در روایت راویان، دروغی ببینیم. ممکن است عدم حضور ذهن و یا هر چیز دیگری باعث این اتفاق شود. اگر این را اثبات کنیم، حقوق مصاحبه و مصاحبه‌شونده را نادیده گرفته‌ایم. دنیای مصاحبه و امور حقوقی و دنیای تدوین و امور حقوقی آن هنوز جزو مسائل روش‌شناسی ماست و باید بیشتر به آن توجه شود. موضوعات دیگری مثل هندسی‌سازی موضوعات هم مطرح شد. یعنی باید چندجانبه به موضوعات نگاه کنیم. هر موضوعی ممکن است جنبه های مختلفی داشته باشد. به نظر می‌رسد، نشست مفید و قابل بهره‌برداری بود. بعد از یکسال ونیم و 20 تا 30 پیش‌نشست، به نظرم نتیجه مطلوب بود. در یک نشست خصوصی با آقای کمری، مطرح کردن آسیب‌شناسی تاریخ شفاهی مطرح شد و معتقد بودند که حال تاریخ شفاهی خوب نیست؛ با اینکه خیلی جوان است. همین دیروز، کتابی از یکی از دانشگاه‌ها به دستم رسید. روی جلد آن نوشته بود تاریخ شفاهی فلان دانشگاه. ولی وقتی ورق زدم به جز چند مصاحبه، چیز دیگری نبود. این چه الزامی است؟ می‌دانید که تاریخ شفاهی، یک برند و یک بازار است. این کتابی که بیرون آمده، نمی‌دانم چقدر هزینه برده ولی شامل مواد خام است و مصاحبه خاطرات شفاهی است نه تاریخ شفاهی. این موضوع، هم از سوی جناب کمری و هم از سوی جناب کاظمی مطرح شده. بد نیست در استان‌های مختلف، به آسیب‌شناسی آن در قالب یکی دو میزگرد بپردازند. در این زمینه، سوءتفاهم‌ها و بدفهمی‌های مختلفی وجود دارد که به نظر می‌رسد، باید برای آسیب‌شناسی فضای دیگری را باز کرد. وقتی فرخوان می‌دهیم، با خیل عظیمی از مقالات روبرو می‌شویم که به عنوان فراخوان، اصلاً نگاه نکرده‌اند. یا صرفاً تاریخ را می‌بینند، یا شفاهی و یا صنعت و مقاله می‌فرستند. این یکی از آفت‌های کار ماست. در انتها ضمن تقدیر و تشکر از حضار محترم و انجمن تاریخ شفاهی ایران و دبیر ایشان و اعضای هیأت مدیره انجمن، گروه تاریخ دانشگاه اصفهان، ذوب‌آهن، جهاد کشاورزی، همراهی دانشجویان و محققان، بسیار متشکرم. از حضور شما و بسیار یاد گرفتم. منتظر چاپ مقالات هم هستیم و امیدوارم به زودی در اختیارتان قرار گیرد.»

«دوازدهمین همایش سراسری تاریخ شفاهی ایران» بیست‌وهفتم آذر 1398، با هدف «تبیین نسبت و ضرورت، بازشناسی نقش و بازیابی اولویت‌های تاریخ شفاهی در عرصه جهاد سازندگی، صنعت، مهندسی و پشتیبانی در دفاع مقدس»، به همت انجمن تاریخ شفاهی ایران، دانشگاه اصفهان، اداره کل امور ایثارگران وزارت جهاد کشاورزی و شرکت سهامی ذوب‌آهن اصفهان، در تالار صائب دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه اصفهان برگزار شد.

پایان

بخش اول گزارش «دوازدهمین همایش سراسری تاریخ شفاهی ایران»

بخش دوم «دوازدهمین همایش تاریخ شفاهی ایران»

بخش سوم «دوازدهمین همایش تاریخ شفاهی ایران»

بخش چهارم «دوازدهمین همایش تاریخ شفاهی ایران»

بخش پنجم «دوازدهمین همایش تاریخ شفاهی ایران»

 

 


.[1] این قطعه از متن توسط آقای علیرضا کمری در اختیار سایت تاریخ شفاهی ایران قرار گرفت.



 
تعداد بازدید: 6462


نظر شما

 
نام:
ایمیل:
نظر:
 

اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 125

دو تا از این سربازها تقریباً بیست ساله بودند و یکی حدود سی سال داشت. و هر سه آرپی‌جی و یک تفنگ داشتند. آنها را به مقر تیپ سی‌وسه آوردند. سرتیپ ایاد دستور داد آنها را همان‌جا اعدام کنند. اعدام این سه نفر سرباز به عهده ستوانیار زیاره اهل بصره بود که من خانه او را هم بلد هستم. خانه‌اش در کوچه‌ای است به نام خمسه میل که خیلی معروف است. در ضمن این ستوانیار جاسوس حزب بعث بود. او افراد ناراضی را به فرمانده معرفی می‌کرد. سه نفر سرباز شما را از مقر بیرون آوردند و ستوانیار زیاره آنها را به رگبار بست و هر سه را به شهادت رساند. آنها را همان‌جا در گودالی دفن کردند.