کارکردهای مصاحبه در تاریخ شفاهی


اشاره: متن زیر پیاده سخنان حجت‏الاسلام سعید فخرزاده در نشست بررسی «جایگاه تاریخ شفاهی در پژوهش‌های تاریخی» که چندی پیش در دانشگاه خوارزمی ارایه شد. دیدگاه‏های ایشان به واسطه تجربه‏ای که در بیش از دو دهه فعالیت مستمر در عرصه تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی و دفاع مقدس به دست آورده‏اند، می‏تواند محل توجه علاقمندان این حوزه باشد.

فخرزاده: بسم الله الرحمن الرحیم. من هم به نوبة خودم تشکر می‌کنم از مسئولین محترم، خصوصاً آقای دکتر که زمینة بحث و گفتگو در رابطه با مسئلة تاریخ شفاهی را فراهم کردند. شیوع و شایعة زیادی در استفاده از تاریخ شفاهی در جامعه وجود دارد، متأسفانه این جریان از دانشگاه‌ها شروع نشده و لذا سبک و روش علمی ندارد و ممکن است به نتایج تلاش‌هایی که دارد صورت می‌گیرد در آینده خدشه وارد شود ولی اگر این نشست‌ها برگزار شود شاید انشاءالله دستاویزی باشد برای اینکه افراد بتوانند خودشان را با استانداردهای این نزدیک کنند.

در آستانة پنجاهمین سالگرد نهضت اسلامی مردم ایران به سر می‌بریم. نهضتی که از سال 42 آغاز شد و از سال 57 با پیروزی بر رژیم پهلوی و حکومت پهلوی در واقع به سرانجام رسید. البته وسعت و ابعاد و عظمت خود حادثه و آثار و تبعات حادثه و حادثه‌های پیرامونی آن بر کسی پوشیده نیست. شاید حوادثی مثل شورش‌هایی که در ابتدای پیروزی انقلاب اتفاق افتاد توسط یک تعدادی مسلح که انتقاد داشتند و مخالف بودند با انقلاب اسلامی یا ماجرای دخالت‌های آمریکا و نهایتاً اشغال سفارت امریکا توسط دانشجویان، جنگ هشت ساله با کشوری که وارد خاک ایران شد و به قصد تجاوز بخشی از خاک ایران را تسخیر کرد؛ اینها حوادث بسیار مهمی است که در پیامد و عوارض پیروزی این انقلاب وجود داشته که همة اینها را اگر در نظر بگیریم، حوادث و وقایعی است که بر ملت ایران گذشته و ثبت و ضبطش خیلی اهمیت دارد. خوشبختانه می‌خواهم بگویم برای اولین بار در ایران ما شاهد یک تلاش گسترده برای ثبت و ضبط حوادث و وقایع برای تاریخ هستیم. شاید اگر به گذشته برگردیم این چنین تلاش و این چنین همیّت و فعالیتی تا به حال در ایران سابقه نداشته و شاید جزء پرافتخارترین دورانی باشد که ما معتقد باشیم در جهت ثبت و ضبطش در ابعاد گوناگون صورت گرفته. در این بین تاریخ شفاهی به دلیل دارا بودن آن ظرفیت‌های خاص مورد توجه قرار گرفته و این نشست‌ها به استانداردسازی کمک می‌کند. اساساً از آنجایی که منابع و اسناد، اسناد حکومتی و دولتی به این راحتی در اختیار پژوهشگر قرار نمی‌گیرد و زمان طولانی‌ای را می‌طلبد تا این اسناد آزادسازی شوند، در کشورهای مختلف زمان 25 سال، 30 سال برای خودشان قوانین ترسیم کرده بودند که بعد از آن 30-25 سال اسناد را، به جز آن اسنادی که منافی امنیت ملی‌شان هست را آزادسازی خواهند کرد و اگر هم سازمان‌های حکومتی و متولی، این اسناد را آزاد نکنند، افراد می‌توانند با شکایت از آن سازمان‌ها، آنها را وادار به آزادسازی کنند. اما در ایران ما قانونی نداریم که پژوهشگر و محقق در نهایت با شکایت بتواند این اسناد را از سازمان‌های متولی دریافت کند. بنابراین با توجه به این مقدمات عرض می‌کنم تاریخ‌نگاری مکتوب که باید به انتظار اسناد و مدارک مکتوب باقی بماند، حالا حالاها صورت نمی‌گیرد، اما تاریخ شفاهی این اجازه را به ما می‌دهد که اطلاعات موجود در ذهن‌های افراد که متولی خاصی هم در سازمان‌ها ندارد، به راحتی در اختیار جامعه و محققین و پژوهشگران قرار بگیرد. البته به جهت اینکه در حال حاضر دانشگاه‌های ما، مخصوصاً دانشگاه‌های ما که در حوزة تاریخ‌نگاری کار می‌کنند یا در حوزة علوم انسانی، خیلی تمایلی و یا امکانی برای مطالعه در حوزة واقعیت‌های جامعة خودشان ندارند و امکانش وجود ندارد، لذا به نوعی تمایل و علاقه و تقاضا به سمت تاریخ وجود ندارد. شاید اگر تاریخ‌نگاری و تولید اطلاعات و داده‌های اجتماعی در کنار دانشگاه‌ها اتفاق می‌افتاد، باعث ترغیب و تشویق سازمان آموزش به سمت تولید اطلاعات و تولید علم در حوزة جامعه و اجتماع خودشان صورت می‌گرفت اما شاید به خاطر اینکه در بیرون از فضای دانشگاه دارد اتفاق می‌افتد، رابطة این دو با هم قطع هست و در دانشگاه‌های ما کمتر به مسئلة تولید علم بر مبنای واقعیت‌های اجتماعی خودمان که منتج از همین داده‌ها و اطلاعات تاریخی است، کمتر صورت می‌گیرد. و لذا الان کاربرد و مصرف اطلاعاتی که در حوزة انقلاب اسلامی و دفاع مقدس ما صورت می‌گیرد، در قالب تاریخ شفاهی بیشتر مصرف، مصرف تبلیغی است و فرهنگی است و وقتی مصرف تبلیغی و فرهنگی باشد، قطعاً محقق و پژوهشگر سعی می‌کند تولید خودش را بر اساس آن تقاضا تنظیم کند و تقاضای جامعة عامه و مردم ما چیز دیگری است، دنبال قصه و داستان و حماسه‌هایی هستند که در واقع از آنها لذت ببرند، به آنها افتخار بکنند. و لذا سمت و سوی جریان تاریخ‌نگاری ما مراکز فرهنگی است. لذا خود ما که مرکز تاریخ شفاهی هستیم، در حوزة هنری سازمان تبلیغات هستیم یعنی در واقع در تبلیغات هستیم. خیلی از مراکز دیگر که دارند کار فرهنگی می‌کنند، بخش‌هایی هستند که ذیل مجموعة فرهنگی هستند و این شاید یک آسیب جدی باشد برای بحث تاریخ‌نگاری و این حوزه.

به هر حال در این فرصت کوتاه، سعی می‌کنم به رابطة مصاحبه و تاریخ شفاهی که اساساً مصاحبه با تاریخ شفاهی چه ارتباطی دارد، جایگاهش چیست، بخشی از آن است یا کامل هست، بپردازم. برای فهم جایگاه مصاحبه در تاریخ شفاهی، اول ما باید بفهمیم مصاحبه در تاریخ شفاهی چه کاری را انجام می‌دهد، اصلاً تعریفش چیست؟ این مصاحبه چه فرایندی را صورت می‌دهد که در نهایت بعد از اینکه ما یک شناختی نسبت به آن پیدا کردیم حالا می‌گویم با توجه به این تعریف، جایگاهش چیست.

در فرآیند تاریخ‌نگاری، مورخ با کمک اسناد و آثار تاریخی گذشته، گذشته را بازسازی می‌کند. در تاریخ شفاهی هم مورخ همین راه را دنبال می‌کند. یعنی اطلاعات موجود در ذهن صاحب خاطره؛ حالا تعریف صاحب خاطره را که می‌گویم، اینجا یک اشتراک لفظی وجود دارد، تا ما می‌گوییم خاطره، می‌رویم در حوزة ادبیات و از حوزة تاریخ خارج می‌شویم، من برای همین به آن اطلاعات ذهنی می‌گویم و نمی‌گویم خاطره که اشتباهی پیش نیاید. چون وقتی ما با آدم‌ها ارتباط برقرار می‌کنیم و می‌گوییم خاطرات‌تان را به ما بگویید، تعریف مردم و عامة مردم از خاطره، آن بخش از اطلاعات ذهنی است که برای کسی که شاهد و ناظر حوادث بوده مهم بوده، اهمیت داشته و این اهمیت شخصی است نه اجتماعی، یعنی استاندارد بیرونی ندارد. برای آدم‌ها گزیده‌ای از آنچه که در واقع شاهد و ناظر بودند را به عنوان خاطره تلقی می‌کنند. ما وقتی در مصاحبه خدمت دوستان می‌رسیدیم، مثلاً در یک عملیاتی حضور داشتند، می‌گفتیم خاطرات‌تان را برای ما بیان کنید، می‌گفتند ما خاطره‌ای نداریم از این عملیات. منظورشان از اینکه خاطره‌ای نداریم یعنی اتفاق خاصی در این عملیات نیفتاده که برای من جالب بوده باشد. حال اینکه ما منظورمان از خاطره، یعنی آنچه را که شما شاهد و ناظر بودید بدون ممیزی کردن، بدون تخصصی کردن، بدون گزیده کردن اطلاعات؛ آنچه را که شاهدش بودید. بنابراین به خاطر اینکه این اشتراک لفظی وجود داشت و ما نسبت به این تعریف نداشتیم، غالباً غِلط مبحث می‌شد و ما مفهوم همدیگر را نمی‌فهمیدیم. لذا برای اینکه باز اینجا مفهوم صحبت‌های من مشخص شود، در واقع من به آن خاطرات می‌گویم اطلاعات ذهنی از گذشته، به این تعریف اشاره می‌کنم. بنابراین در تاریخ شفاهی، مورخ با اطلاعات موجود در ذهن، ذهن نقش‌آفرینان در حادثه و یا شاهدان حوادث تاریخی سروکار دارد. معتقد هستیم این اطلاعات برای مورخ به مثابة سندی است که با فن و روش مصاحبه آن را استحصال می‌نماید. همان طور که در توضیح قبلی گفتم، مورخِ تاریخ‌نگار، اسناد و مدارک مرتبط با حوادث و وقایع گذشته را جمع‌آوری می‌کند. استاد رضوی می‌فرمودند یک مرحله جمع‌آوری و کشف است، یک مرحله هم تحلیل و تفسیر است یا تبیین و تفسیر است، حالا یک مرحله هم تبیین، یک مرحله هم تفسیر هست. اما من معتقدم یک مرحلة دیگر هم باید اضافه کرد، ضمن اینکه اسناد و مدارک را جمع‌آوری می‌کنیم، یک مرحله هم ارزیابی این اسناد و مدارک هست. یعنی اگر این اسناد و مدارک صرفاً جمع‌آوری شوند و بعد تنظیم شوند، این را هر کس دیگری می‌تواند انجام دهد، دیگر در صحت و سقم این خیلی دقت لازم صورت نگرفته و ممکن است سره و ناسره با هم قاطی شده باشد و آن منبع یا متنی که تولید می‌شود به عنوان متن تاریخی خیلی قابل اتکا نباشد و در آن صدق و کذب وجود دارد. پس بنابراین اینجا مورخ و محقق در تاریخ وقتی اسناد را جمع‌آوری می‌کند شروع می‌کند به ارزیابی و صحت‌سنجی آنها و سپس تنظیم و تبیین می‌کند و در نهایت تحلیل می‌کند. بنابراین در اینجا هم مصاحبه‌گر با اطلاعات ذهنی سروکار دارد. اشکالی که یا مشکلی که در این رابطه وجود دارد، وقتی حوادث و وقایع اتفاق می‌افتد و در جایی در آثار و اسناد ثبت می‌شود، مثل یک کاغذ اداری که در واقع گزارشی از آن حادثه وجود دارد یا رد پایی از آن حادثه وجود دارد، یا عکسی که از آن حادثه گرفته شده یا فیلمی که از آن حادثه برداشته شده، وقتی ثبت شد دیگر تکامل پیدا نمی‌کند، یعنی آن کاغذی که در آن سال یا در آن مقطع اطلاعاتی را ثبت کرد، تا زمان حال که ما داریم برای تحقیق به آن مراجعه می‌کنیم، تغییری درش ایجاد نشده. اما وقتی اطلاعات در ذهن افراد ثبت و ضبط می‌شود، هر ساله با شرایط گوناگون، با دلایل متفاوت، آن متن دچار دگرگونی می‌شود و تغییر پیدا می‌کند. اگر ما سراغ یک فرد رفتیم در سال اولی که حادثه را شاهد بوده، اطلاعاتی را از او گرفتیم، با 50 سال یا 30 سال بعد که سراغش رفتیم و آن حادثه را از او گرفتیم، حتی اگر اراده نداشته باشد که در آن متن تغییر دهد، گذشت زمان تغییراتی را ایجاد کرده که در واقع وقتی سراغ آن متن حافظه و اطلاعات ذهنی می‌رود، آن چیزی که بیان می‌کند متفاوت است با چیزی که هست. بنابراین دقت کنید که یک نوع سیال بودن در اطلاعات درون حافظه وجود دارد که محقق و پژوهشگر وقتی می‌خواهد به این اسناد رجوع کند، در واقع یک وظیفه‌ای فوق وظیفة مورخی دارد که با اسناد مکتوب سروکار دارد. خیلی کار سختی است اینکه جداسازی بکند و در واقع استحصال بکند اصل خاطره و وقایع را از آن حاشیه‌ها و چیزهایی که به آن ملحق شده، انگیزه‌های جدیدی که به وجود آمده، تحلیل‌های جدیدی که به وجود آمده. من کمتر کسی را سراغ داشتم که وقتی می‌رفتم خاطراتش را بگیرم، تحلیل امروزش را با تحلیل آن زمانش تفکیک کند. یعنی غالباً وقتی دارند حوادث آن زمان را تحلیل می‌کنند و ترسیم می‌کنند در واقع دیدگاه‌های امروزش هم با اطلاعات آن زمان ترکیب شده.

و در این فرآیند در واقع مورخ در حوزة تاریخ شفاهی، اطلاعات را از بایگانی ذهن مصاحبه‌شونده به منطقة یاد ذهن، شما دقت کنید وقتی با آدم‌ها برخورد می‌کنید، حادثه در ذهن طرف ثبت شده اما یادش نیست. سؤال که می‌کنیم می‌گوییم این اطلاعات را... می‌گوید نه یادم نمی‌آید. بعد یک سری اطلاعات پیرامونی به آنها می‌دهیم، یک سری فکت‌هایی را ارائه می‌دهیم، او یادش می‌آید. پس معلوم است از یک جایی این یاد، اگر کامپیوتری بخواهیم بگوییم در فضای desktop که هست، از آن فایل‌ها و فضاهای گوناگون، اطلاعات را به این فضا می‌آوریم و می‌بینیم. لذا محقق کمک می‌کند که از بایگانی ذهن فرد، اطلاعات به فضای یاد بیاید و یادش بیاید و از طریق زبان هم آنها را دریافت کند. و اگر بپذیریم که متن تاریخی حاصل عبور داده‌های تاریخی از فیلتر راستی‌آزمایی مورخ و سپس ترکیب و تنظیم و تحلیل آنها توسط مورخ است، در این صورت می‌توان گفت که تاریخ شفاهی، داده‌های ضمنی در فرایند مصاحبه را ضمن آشکارسازی و جداسازی، راستی‌آزمایی می‌کند. یعنی محقق و پژوهشگر، مورخ دو کار را انجام می‌دهد؛ یکی جداسازی و آشکارسازی اطلاعات است، پنهان است باید آشکارش کند و در فضای یاد بیاورد، دوم اینکه از آن چیزهایی که به آن اضافه کرده جدا کند و این را راستی‌آزمایی کند. که حالا راستی‌آزمایی به چه شکل صورت می‌گیرد، اینها روشی است که در فرآیند مصاحبه و در سؤالات نهفته است.


اینکه آن متنی که حالا از گفتگوی صورت گرفته بعد از اینکه این فعالیت‌ها صورت گرفت، یعنی تلاش کردیم اطلاعاتی که پنهان شده را آشکار کنیم و این اطلاعات آشکار شده را شفاف‌سازی و جداسازی کنیم از چیزهای دیگری که به آن ملحق شده و بعد این را به نوعی با سؤالات خودمان راستی‌آزمایی کنیم، حالا [در اینکه] این متنی که دست ما آمده، متنی که فراهم شده، آیا همین متن، متن تاریخی است یا کارهای دیگری باید روی آن صورت گیرد، اختلاف نظر وجود دارد. عده‌ای معتقدند که همین متنی که در فرآیند گفت‌وگو تولید شده، همین متن تاریخ شفاهی است، حق دست زدن به این نداریم، هیچ تغییر و تحولی نباید صورت بگیرد، همین را عیناً چاپ کنیم. الگوی آنها هم کارهایی است که در هاروارد صورت گرفته توسط شخصی به نام آقای لاجوردی، آقای لاجوردی می‌آید با افراد گفت‌وگو می‌کند و عیناً همان گفت‌وگو را حتی اگر سرفه هم می‌کند، حتی اگر مثلاً خنده هم می‌کند در پرانتز ذکر می‌کند و عیناً همان را چاپ می‌کند و تحت عنوان فرآیند تاریخ شفاهی به بازار عرضه می‌کند. آنها این کار را کردند پس معلوم است نظر ماها هم تأیید شده که البته من اعتقادم بر این است که لزومی ندارد چون غربی‌ها این کار را کردند حتماً علمی است، باید دلایل و استدلالات خاص خودشان را بیاورند. اینکه صرفاً چون غربی‌ها یک کاری کنند علمی است، اگر ما یک کاری می‌کنیم نه علمی نیست، این به نظر من یک مقدار برمی‌گردد به نوع نگرش به غرب. در مقابل عده‌ای معتقدند خیر، در فرآیند مصاحبه درست است راستی‌آزمایی صورت می‌گیرد، اما راستی‌آزمایی اصلی در پس مصاحبه، یعنی بعد از اینکه مصاحبه تمام شد و گفت‌وگو انجام شد و متن پیاده شد، تازه آنجا راستی‌آزمایی اصلی صورت می‌گیرد. تجربه هم به ما این را نشان داده، من در فرآیند مصاحبه، بیشترین دقت و تلاش مصاحبه‌گر برای رسیدن به آن اطلاعات است. چون در واقع آشکارسازی آن اطلاعات و استحصال آن اطلاعات از ذهن آنقدر سخت هست که در فرآیند گفت‌وگو با سؤال و پرسش که شاید فرصت و یا امکانی را برای راستی‌آزمایی تمام و کامل برای محقق و پژوهشگر و مورخ قرار نمی‌دهد. بنابراین محقق و پژوهشگر هر چقدر هم به موضوع اشراف داشته باشد در گفت‌وگو و مصاحبه با موضوع، نیازمند این است که وقتی متن مصاحبه پیاده شد، آن را مورد مطالعه قرار دهد و وقتی مورد مطالعه قرار داد با دیگر منابع تطبیق دهد، با اسناد و منابع مکتوب و اسناد شفاهی دیگری که توسط دیگران انجام شده یا توسط خودش انجام شده، با دیگران گفت‌وگو می‌کند، اسناد و مدارک را می‌بیند، اینها را تطبیق می‌دهد، چه بسا لازم باشد یک مصاحبة تکمیلی را انجام دهد، و چه بسا لازم باشد که در واقع مصاحبه‌های پیرامونی انجام دهد که در نهایت به یک صداق و به یک واقعیتی در واقع نزدیک شود. بنابراین گروه دوم معتقد هستند که راستی‌آزمایی اصلی پس از مصاحبه صورت می‌گیرد با مداقه روی متن تولید شده. بعد از اینکه این راستی‌آزمایی انجام شد، تازه تنظیم و تدوین و در واقع تبیین اطلاعات توسط محقق صورت می‌گیرد. چون معتقد هستند که متن تولیدی، متن تاریخی که مورخ به جامعه عرضه می‌کند، متنی که توسط محقق به جامعه عرضه می‌کند و ممکن است خود آن ماده و اطلاعات خام، خیلی گویا نباشد، لازم است که گویاسازی شود و این گویاسازی توسط محقق انجام می‌شود.

به هر حال در هر دو دیدگاهی که مطرح شده، مصاحبه جزء محورهای اصلی است، چه آنهایی که معتقدند اصل تاریخ شفاهی مصاحبه است و غیر از این چیز دیگری نیست، چه آنهایی که معتقدند نه، این بخشی از فرآیند تاریخ شفاهی است، به هر حال مصاحبه یکی از موارد مهم است.

چند مورد هست که حالا من اشاره می‌کنم که شاید مهمترین مباحث باشد. یکی اشراف مورخ یا محقق و مصاحبه‌گر بر موضوع است. قطعاً مشخص است که اگر مورخ بر موضوع اشراف نداشته باشد، در فرآیند مصاحبه هیچ عکس‌العملی نمی‌تواند داشته باشد و فقط یک شنوندة خوب خواهد بود و با تکنیک‌هایی که انجام می دهد ممکن است فقط کمک کند که افراد بتوانند اطلاعات خود را روان بیان کنند، والّا هیچ گفت‌وگویی یا هیچ تحقیقی در حین مصاحبه انجام نمی‌گیرد. این برای ما در طول جنگ اتفاق می‌افتاد. ما زمان جنگ ضبط‌های خبرنگاری‌مان را وقتی برمی‌داشتیم می‌رفتیم خدمت رزمنده‌ها، می‌دانستیم که این یک سری اطلاعات راجع به عملیات دارد، ولی راجع به اینکه این رزمنده جزء چه یگانی بوده است و بعد یگانش در عملیات چه اقداماتی را انجام داده، ما هنوز اطلاعات کافی نداشتیم و اصلاً نمی‌دانستیم، فقط می‌دانستیم جزء مثلاً لشکر امام حسین هست، جزء فلان گردان هست و در عملیات کربلای 5 شرکت کرده، و اینکه جزئیات این عملیات چیست و موارد این عملیات چیست، بعضاً درست پس از عملیات و واقعه، یک روز بعد از عملیات ما خدمت این دوستان می‌رسیدیم و فرصتی نبود که تحقیق کنیم. لذا آن دوست‌مان وقتی خاطره برای ما تعریف می‌کرد و اطلاعاتش را برای ما تعریف می‌کرد، ما به عنوان یک شنوندة فعال اطلاعات را می‌شنیدیم، ولی دیگر در اینکه در موضوع با او مباحثه و بحث داشته باشیم، هیچ امکانی فراهم نمی‌شد چون اشرافی بر موضوع نداشتیم. بنابراین لازم است که حتماً مورخ مصاحبه‌گر نسبت به این موضوع در حوزة تاریخ شفاهی اشراف داشته باشد، چون اگر اشراف نداشته باشد در واقع نمی‌تواند اطلاعات مصاحبه را عمق ببخشد. دومین موردی که شاید در بحث مصاحبه خیلی مهم باشد، اعتمادسازی در مصاحبه است، غالباً وقتی فردی که می‌خواهیم با او مصاحبه کنیم به شما اعتماد نداشته باشد، سانسور می‌کند و جزئیات را نمی‌گوید و حتی ممکن است به گونة دیگر بگوید. فراوان اتفاق افتاده که در یک فضایی که به ما اعتماد نداشتند، حرف‌ها و خاطراتی که گفته شده به گونه‌ای بوده، وقتی در سال‌های بعد اعتماد ایجاد شده، می‌بینیم خاطرات و اطلاعاتی که داده شده متفاوت خواهد بود با چیزی که در گذشته در فضای بی اعتمادی صورت گرفته. برای خود ما که زیاد اتفاق می‌افتاد. فرض می‌کنم با رزمنده‌ای مصاحبه می‌کردیم، این رزمنده کلیاتی از عملیات می‌گفت و مثلاً موارد خطاها و اشتباهات در جنگ یا اتفاقات ناگواری که اتفاق افتاده بود را برای ما بیان نمی‌کرد. بعد که از چَنل فرمانده‌شان به این فرد توصیه می‌شدیم که هر چه داری بگو، اینها قرار نیست در رادیو تلویزیون پخش شود، اینها قرار است در تاریخ حفظ شود، آن موقع اطلاعات و جزئیاتی که بیان می‌کرد خیلی متفاوت بود و کامل‌تر بود نسبت به آن موضوع. بنابراین اعتمادسازی در مصاحبه هم نقش اساسی دارد.

فضای مناسب برای مصاحبه؛ اگر فضای مناسب برای مصاحبه ایجاد نکنیم، در واقع مصاحبه، یک مصاحبة خوبی نخواهد بود، فرد برای رفع تکلیف با شما گفت‌وگو می‌کند و سعی می‌کند فقط از شر شما راحت شود و حرف‌هایی بزند که شما دست از سرش بردارید و بروید. بنابراین خیلی خلاصه و موجز و مختصر به موضوع می‌پردازد. ما باید این فضای مناسب را ایجاد کنیم که فضای مناسب جزئیات خیلی متفاوتی دارد، اینکه اگر هوا خیلی سرد باشد، هوا اگر خیلی گرم باشد، سروصدای زیاد، در محیط اداری فردی که دائماً تلفن او زنگ می‌خورد و جواب تلفن را می‌دهد، این مصاحبه اگر انجام شود، برشی که می‌دهد، نگرانی که ایجاد می‌کند، خلأیی که ایجاد می‌کند، مصاحبه را دچار مشکل می‌کند. یا فرض کنید فردی مثل آقای دکتر رضوی باید سر کلاس بروند، از آن طرف نگران است که زودتر به کلاسش برسد و فرصت و زمان را مرور می‌کند، آمادگی این را ندارد که با شما گفت‌وگو کند.

یکی از موارد، ایجاد رغبت به همکاری است. اینکه اساساً مایل باشد با شما همکاری کند و رغبت به همکاری داشته باشد. خود این رغبت داشتن می‌تواند در فرآیند مصاحبه نقش داشته باشد. رفتار و عملکرد مصاحبه‌کننده در فرآیند مصاحبه خیلی مؤثر است. این رفتارش از شنوای خوب بودن هست؛ من خیلی از مصاحبه‌گرها را دیدم وقتی که پای مصاحبه می‌نشینند، در واقع سعی می‌کنند یادداشت برداری کنند، در حین این یادداشت برداری با ساعت‌شان بازی کنند، چه بسا طرف دارد حرف می‌زند اشاره می‌کند که شما حرفت را بزن، سرش به جای دیگر گرم است. این رفتار در رغبت و علاقة آن طرف برای بیان خیلی تأثیر می‌گذارد. چون وقتی ما می‌خواهیم به بایگانی ذهن مراجعه کنیم، دنبال یک آرامشی می‌گردیم، دنبال یک تشویقی می‌گردیم، یک امکاناتی باید باشد که فرد را وادار کند به گذشته برگردد. بنابراین وقتی می‌خواهد به گذشته برگردد حتماً باید شرایطش مهیا باشد، والّا چیزی به یاد نمی‌آورد. آوردن اطلاعات از بایگانی ذهن به فضای یاد خیلی هنر می‌خواهد که بعضی‌هایش در تجربه به دست می‌آید. خود سؤالات مناسب و به موقع؛ یعنی اگر سؤالات خوبی از فرد بپرسیم یا سؤالات به موقع باشد، مثلاً فرد در فضای خاطره رفته دارد خاطره را بیان می‌کند، غرق در حادثه است، خودش را تصویر می‌کند، جزئیات یادش آمده، بعد یک دفعه ما کات بزنیم و بگوییم خب آن موقع‌ها مثلاً از چه رنگی خوشت می‌آمد؟! یعنی این کاتی که ما می‌زنیم، این سؤال بی موقعی که ما می‌کنیم، یک دفعه ذهن طرف را از فضا خارج می‌کند و دیگر برگشتش به فضا با مشکلات زیادی روبرو می‌شود. و موارد دیگری هست در بخش مصاحبه که همة اینها نشان می‌دهد که بخش مصاحبه یا فرآیند مصاحبه نقش اساسی در تاریخ شفاهی دارد که باید به این مسئله توجه لازم و کافی را داشته باشیم.

والسلام علیکم و رحمت‌الله و برکاته.



 
تعداد بازدید: 7163


نظر شما

 
نام:
ایمیل:
نظر:
 

اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 91

شما نمی‌دانید آن پسرک چه کرد و در مقابل آن ده نفر کماندوی ما چه حرکتی کرد ـ با اینکه تنها و غریب بود. برایتان گفتم که آن سرباز بیچاره به طرف پسرک نشانه رفت. پسرک دیگر گریه نمی‌کرد. او مردانه ایستاده بود و با چشمان باز به لوله تفنگی که به طرفش نشانه رفته بود نگاه می‌کرد. پس از لحظه‌ای سکوت صدای رگبار در بیابان طنین انداخت و گرد و خاک زیادی در اطراف پسرک به هوا برخاست. من به دقت ناظر این صحنه بودم. وقتی گرد و غبار فرو نشست پسرک هنوز سرپا ایستاده، خیره نگاه می‌کرد. از تعجب و حیرت کم مانده بود قلبم از کار بایستد. چطور چنین چیزی ممکن بود. پسرک ایستاده بود و با چشمان روشن و درشتش نگاه می‌کرد.