زیتون سرخ (24)
زیتون سرخ (۲۴) خاطراتناهیدیوسفیان گفت و گو و تدوین: سیدقاسمیاحسینی انــتــشـاراتسـورهمــهــر(وابسـتهبـهحـوزههنـری) دفتـرادبیات و هنر مقـــاومت نقل و چاپ نوشتهها منوط به اجازه رسمی از ناشر است. جالب آنکه در دانشگاه تهران در رشته فيزيک کاربردي هم قبول شدم. يعني همزمان در سه رشتة فيزيک هستهاي، ژئوفيزيک و فيزيک کاربردي قبول شدم. رشتة فيزيک هستهاي را انتخاب کردم. ده نفر دانشجو بوديم. از ميان ما بايد چهار نفر انتخاب ميشد. هشت استاد...زیتون سرخ (23)
زیتون سرخ (۲۳) خاطراتناهیدیوسفیان گفت و گو و تدوین: سیدقاسمیاحسینی انــتــشـاراتسـورهمــهــر(وابسـتهبـهحـوزههنـری) دفتـرادبیات و هنر مقـــاومت نقل و چاپ نوشتهها منوط به اجازه رسمی از ناشر است. فصل هشتم پس از آنکه من و علي ليسانس گرفتيم، در همان سال 1354 با قطار از اهواز به تهران رفتيم. خواهر علي ساکن تهران بود. علي مدتي نزد او زندگي کرد. خواهر ديگري داشت که در زاهدان ماما و مسئول زايشگاه بود. خرج تحصيل علي را نيز همين خواهر ميداد....زیتون سرخ (22)
زیتون سرخ (۲۲) خاطراتناهیدیوسفیان گفت و گو و تدوین: سیدقاسمیاحسینی انــتــشـاراتسـورهمــهــر(وابسـتهبـهحـوزههنـری) دفتـرادبیات و هنر مقـــاومت نقل و چاپ نوشتهها منوط به اجازه رسمی از ناشر است. گاهي اوقات علي خانه نبود. من با خسرو و فريبرز دربارة مسائل مختلف حرف ميزدم. غافل از اينكه بهروز زاغ سياه مرا چوب ميزند. حتي از روي ديوار سرک ميکشيد و مرا ميپاييد. يک بار که من و خسرو نشسته بوديم و حرف ميزديم، بهروز نزد علي رفته بود و...زیتون سرخ (21)
زیتون سرخ (۲۱) خاطراتناهیدیوسفیان گفت و گو و تدوین: سیدقاسمیاحسینی انــتــشـاراتسـورهمــهــر(وابسـتهبـهحـوزههنـری) دفتـرادبیات و هنر مقـــاومت نقل و چاپ نوشتهها منوط به اجازه رسمی از ناشر است. سال چهارم دانشگاه ساواک ضربه سختي به تشکيلات ما وارد کرد. گروه ما خيلي فعال شده بود و مرتب اعلاميه پخش ميکرد. خبرچينهاي ساواک فريبرز را شناسايي کردند. ساواک طي يورشي فريبرز را گرفت و حدود يک ماه زنداني کرد. فريبرز که آزاد شد، بلافاصله خسرو...زیتون سرخ (20)
زیتون سرخ (۲۰) خاطراتناهیدیوسفیان گفت و گو و تدوین: سیدقاسمیاحسینی انــتــشـاراتسـورهمــهــر(وابسـتهبـهحـوزههنـری) دفتـرادبیات و هنر مقـــاومت نقل و چاپ نوشتهها منوط به اجازه رسمی از ناشر است. در این نوشتهها استدلال شده بود که دیگر با رژیم شاه به طور مسالمتآمیز و از طریق فعالیت پارلمانی و سیاسی نمیشود مبارزه کرد و تنها راه رهایی و سرنگونی رژیم وابسته به سرمایهداری جهانی و امپریالیسم آمریکایی شاه، اسلحه و مبارزه مسلحانه است....زیتون سرخ (19)
زیتون سرخ (۱۹) خاطراتناهیدیوسفیان گفت و گو و تدوین: سیدقاسمیاحسینی انــتــشـاراتسـورهمــهــر(وابسـتهبـهحـوزههنـری) دفتـرادبیات و هنر مقـــاومت نقل و چاپ نوشتهها منوط به اجازه رسمی از ناشر است. خواستند مرا بگيرند. گفتم: «اگر نزديکم بياييد جيغ ميزنم!»اشرف پهلوي در همان نزديکيها مشغول بازديد از کلاسها و آزمايشگاهها بود. اگر جيغ ميزدم حتماً صدايم را ميشنيد. در اين فاصله رئيس گارد آمد و گفت: «چرا آمدهاي؟»ـ آمدهام اشرف را...زیتون سرخ (18)
زیتون سرخ (۱۸) خاطراتناهیدیوسفیان گفت و گو و تدوین: سیدقاسمیاحسینی انــتــشـاراتسـورهمــهــر(وابسـتهبـهحـوزههنـری) دفتـرادبیات و هنر مقـــاومت نقل و چاپ نوشتهها منوط به اجازه رسمی از ناشر است. در آغاز معني برخي کلمات را نميدانستم. رسول معلم و راهنماي من بود و مثلاً ميگفت که «فيکسيسم» يعني قائلان به خلقت آني انسان توسط خدا و «ترانسفرميسم» يعني معتقدان به روند تکامل. البته بحثهاي تئوريک و عميق فلسفي خيلي کم بود و 95 درصد حجم...زیتون سرخ (17)
زیتون سرخ (۱۷) خاطراتناهیدیوسفیان گفت و گو و تدوین: سیدقاسمیاحسینی انــتــشـاراتسـورهمــهــر(وابسـتهبـهحـوزههنـری) دفتـرادبیات و هنر مقـــاومت نقل و چاپ نوشتهها منوط به اجازه رسمی از ناشر است. در خوابگاه خودمان تنها كسي بودم كه روزه ميگرفتم. نگاه سنگين ديگران را حس ميكردم...البته حجاب نداشتم اما هنوز با تأثير پذيرفتن از مادربزرگم، اعتقادات مذهبيام را داشتم. در همين دوره بود كه برخي از نوشتههاي دكتر علي شريعتي به دستم رسيد....زیتون سرخ (16)
زیتون سرخ (۱۶) خاطراتناهیدیوسفیان گفت و گو و تدوین: سیدقاسمیاحسینی انــتــشـاراتسـورهمــهــر(وابسـتهبـهحـوزههنـری) دفتـرادبیات و هنر مقـــاومت نقل و چاپ نوشتهها منوط به اجازه رسمی از ناشر است. فصل هفتمنيمههاي مهرماه 1350 بود كه من از اراك به اهواز رفتم و در دانشگاه جنديشاپور اين شهر در رشته فيزيك شروع به تحصيل كردم. پدرم همراه من بود. شهريه ورودي به دانشگاه هزار و پنجاه تومان بود. من آن هزار توماني را كه به من هديه داده بودند، نگه...زیتون سرخ (15)
زیتون سرخ (۱۵) خاطراتناهیدیوسفیان گفت و گو و تدوین: سیدقاسمیاحسینی انــتــشـاراتسـورهمــهــر(وابسـتهبـهحـوزههنـری) دفتـرادبیات و هنر مقـــاومت نقل و چاپ نوشتهها منوط به اجازه رسمی از ناشر است. پس از آنكه ديپلم گرفتم در تعطيلات نوروز همراه مادرم به اهواز سفر كرديم. اولين باري بود كه شهر اهواز و رودخانه كارون را ميديدم. از اين شهر خيلي خوشم آمد. مردمان خوب و باصفايي داشت. شهر را كاملاً گشتم و روي رودخانه قايقسواري كردم. در......
66